Ksenia Chilingarova: "نام پدر باعث وحشت وحشت در طرفداران من شده است"

Anonim

نام پدرش آرتور Chilingarova - در یک جلسه است. نه تنها دکتر علوم جغرافیایی، محقق قطب شمال و قطب جنوب، دولت و سیاستمدار، و این رقم رنگارنگ است، در دوستانی که مردم هنری معروف دارند. و، همانطور که می گویند، سیب از درخت سیب سقوط می کند. Ksenia Chiligarova زمان برای نوشتن سخنرانان عجیب و غریب در مجلات، درخشش بر روی صفحه نمایش تلویزیون، برای انجام کسب و کار، و در اوقات فراغت تاریخ هنر مطالعه است.

کنسنی می گوید که دختر همراه با دوست دخترش به ثروتلر رفت و اگر دیگر زندانی به شوهر و بچه های جامد وعده داده بود، او را در باز شدن نزدیک چشم سوم متقاعد کرد. شاید، به هر حال، اشتباه نبود، زیرا شهود Chillingaro اشغال نمی کند. بیش از یک بار او به او کمک کرد، کار خود را هدایت کرد، مردش ... به یک کلمه، بردار گفتگو ما بر روی خود تصمیم گرفت.

Ksenia، توسط طبیعت شما دختر بابا، درست است؟

Ksenia Chiligarova: "بله، توسط شخصیت مطمئنا. و در ظاهر اگر چه دومی بحث برانگیز است. البته، من سیاه و سفید، کم نور، به نظر می رسد، به عنوان اگر برای همیشه ترمیم، اما اگر من را شسته، به عنوان همکلاسی های من شوخی، پس من یک کپی از مادر من - مو بور با چشم های آبی. ما حتی یک صدای صوتی همزمان داریم. "

مطمئنا شما یک کودک بی سر و صدا، غیر منطقی، کنجکاو بودید ...

Ksenia: "این است، اما من هنوز یک دختر دارم و رفتار می کنم. اما برادر بزرگتر من با رفتار تقریبی متمایز نبود، و تمام نیروهای والدین به شک شک داشتند. او به طور خاص یک معلم در ریاضیات به خانه ایجاد کرد و آنها بر روی کتاب های درسی کور شدند و مادر در کنار جهش به جای کمربند ایستاده بود - برای اتصال ... من هنوز این تصویر را قبل از چشمانم دارم. (لبخند می زند پدر برگزار کننده اکسپدیشن ها به قطب شمال، پدربزرگ در خط مادر - استاد زبان و ادبیات روسی، مادربزرگ، مدیر مدرسه، عمو - دکتر علوم جامعه شناختی است. مامان در دانشگاه زبانی بومی خود به پایان رسید، در تخصص او معلم انگلیسی است. اما هرگز حرفه ای کار نمی کرد، در سازمان بین المللی کار مشغول به کار بود، او کتابخانه کتاب خارجی را مدیریت کرد. من به یاد می آورم، او کمی درباره این نمایشگاه های متعدد کتاب، نمایشگاه ها گرفتم. بر این اساس، امروز من نیز به زبان انگلیسی و فرانسوی صحبت می کنم. درست است، از زبان آلمانی (که همچنین مادر را می داند) من رد شدم - او به اندازه کافی عاشقانه برای من نیست. "

برادر شما یک فرد روشن است. یکی از چیزهایی که او اعتماد به نفس خود را بهبود بخشید، اعلام کرد که شما به هیچ استاندارد زیبایی برخورد نمی کنید، که هزینه آن ...

Ksenia: "بله، اما من از ماندن بسیار مبهم جلوگیری نکردم. (لبخند می زند.) چیزی که احتمالا من از یکی به افتخار آن را دریافت کردم. این عمه پدر است که من تولد یک مادربزرگ، پادشاهی آسمانی او را به دنیا آوردم. در جنگ، و سپس در خانه نام او Kisa بود. او یک خط راست واقعی بود، با یک دسته از مدال، یک مدال، یک ساعت ... من به یاد داشته باشید که ما به دست آوردن بطری های خالی، و در راه بازگشت، زمانی که منتظر اتوبوس در ایستگاه اتوبوس بود، او می تواند به راحتی به من بگو: "خب، کویش، شما راه رفتن؟" و من بدون هیچ گونه مجتمع رقصیدم. همیشه توجه را دوست داشت برادر من، به هر حال، کاملا متفاوت است - Introvert. در مهد کودک، منتظر مادرم بودم، بی سر و صدا نشسته در گوشه ای در مدفوع، و کتلت های بی مزه، که به آنجا اجازه ناهار، به طور قابل اعتماد مخفی شده بود، به طوری که او مجبور به خوردن آنها نیست. "

در دوران کودکی، نیکلای بر خواهر کوچک خود دست گرفت، و استدلال کرد که او برای یک استاندارد از زیبایی مناسب نبود. عکس: آرشیو شخصی Ksenia Chiligarova.

در دوران کودکی، نیکلای بر خواهر کوچک خود دست گرفت، و استدلال کرد که او برای یک استاندارد از زیبایی مناسب نبود. عکس: آرشیو شخصی Ksenia Chiligarova.

اکنون نیکولای چیست؟

Ksenia: "در بانک کار می کند. تاجر اما او در تاریخ هنر غوطه ور است. Kolya دارای حافظه فوق العاده ای است، تقریبا در مورد هر بوم زیبا او می تواند به چه مدرسه ای که متعلق به آن است، می گوید. تاریخ نیز سرگرمی اوست، او به طور کامل او را می داند. شاید اگر موج دهه 90 او را به کارآفرینی برساند، او اکنون یک دانشمند خواهد بود. "

چقدر نفوذ پدر به شما بزرگ بود؟

Ksenia: "این بزرگ بود. من از او می ترسم، مثل همه چیز، اما پدر به ندرت در خانه ظاهر شد. همیشه با هدایا - پوست پوست، پنگوئن های پر شده ... و در اینجا پدر، البته، توسط سختی متمایز بود. و به دلایلی، خون قفقاز او بر من کار کرده است. او می تواند صدای خود را به من افزایش دهد، برای نافرمانی فرار کند. من همه چیز را ممنوع کردم، از جمله Gouli با دوست دختر. هنگامی که من برای یک روز تولد به یک همکلاسی منتشر نشد. من فریاد زدم، چون کل کلاس آنجا بود. واضح است که هیچ کس به من نپیوندید. "

در سال های موسسه، پدر نرم شد، شروع به وفادار به سوارکار خود کرد؟

Ksenia: "نه، هیچ Cavalier از آستانه آپارتمان ما عبور کرده است. آنها همه از پدر به عنوان آنها می توانستند. یک روز، یک مرد جوان پس از من آمد تا تئاتر را انتخاب کند، اما زمانی که او متوجه شد که پدر خانه تصمیم نگیرد - پارک شده در جو و منتظر بماند تا من را ترک کنم. (لبخند می زند.) تقریبا هر کس تاریخ تکراری دارد. درست است که کسانی که نمی ترسند آشنا نکنند، حداقل فقط به پدر احترام بگذارند، من به من احترام زیادی را صدا زدم. اما این واحدها بود. من نمی فهمم چرا نام آرتور Chiligarov نامیده می شود بچه ها، همسالان من، چنین وحشت وحشت. احتمالا، دوستان من مرا ببخش، این به خاطر اقتدار آلفا مرد گوزن است که افراد کمتر قدرتمند ترسیدند. همه چیز در حیات وحش. شاید تنها کسی که نام خانوادگی من را ندیده بود، شوهر سابق من - دیمیتری کوگان. اما این به این واقعیت توضیح داده شده است که او از پدر من آگاه نیست. کاوشگران قطبی دنیای دیگری برای او هستند، بنابراین دیمیتری اولین مردی است که من به خانه دعوت کردم. "

پس چند ساله بودی، و کجا ملاقات کردید؟

Ksenia: "بیست و شش. و ما در کارائوکه ملاقات کردیم. ببینید، زندگی من پر از sumbura است - من به هیچ وجه آواز نمی خوانم، در دوران کودکی پیانو انداخت. و سپس دوست دختر به نام، و دوستان خود را با یک رفیق وجود دارد. من بلافاصله او را دوست نداشتم و هنگامی که آنها گفتند که این یک ویولون بود، من کاملا شیطانی بودم - مطمئنا سوراخ. اگر چه این ایده که من چیزی با این شخص دارم، فلاش کردم. Dima تبدیل به یک شخص جالب، یک مرد با طیف گسترده ای، قادر به به یاد آوردن هر دو صدها صفحه از متن موسیقی و اطلاعات دیگر است. دیما در مورد تاریخچه دوره شوروی کشور ما پرشور است و مادرش گفت که می داند که او همه اعضای پولیتبو را می داند. خیلی لمس شد (لبخند می زنم

با دختر آرتور Chilingarov سخت بود، می توانست صدای را افزایش دهد، برای نافرمانی ناراحت شود. عکس: آرشیو شخصی Ksenia Chiligarova.

با دختر آرتور Chilingarov سخت بود، می توانست صدای را افزایش دهد، برای نافرمانی ناراحت شود. عکس: آرشیو شخصی Ksenia Chiligarova.

آیا در اولین جلسه، روی دیمیتری داشتید؟

Ksenia: "نه. در من یک ژاکت پر زرق و برق بیش از حد وجود داشت، و او از آن قدردانی نکرد، من به نظر می رسید او Tolstoy. (لبخند می زند.)، در عوض، جلسه دوم به ما کمک کرد تا با چشم های مختلف به یکدیگر نگاه کنیم. ما در رستوران ملاقات کردیم، من زمان داشتم، نمی دانستم چه باید بکنم. آماده بود تا موضوعات ادبیات را بالا ببرد، اما دیا فورا من را آرام کرد: من چند ویسکی را سفارش دادم و به شوخی مادر گفتم. گفتگو حل و فصل شده است، زنده شد. "

به نظر می رسد، با Kogan اولین روابط جدی شما بود؟

Ksenia: "بله قبل از آن جلسات وجود داشت، اما من با هم زندگی نکردم. از طرف جنس مخالف، من احساس کردم، من به طور مداوم نوعی از پرستشان، اما آنها به من در مورد معیارهایی که من خودم آمدم، متناسب نبودم. شما می بینید، در دوران کودکی، مامان به من بسیاری از کتاب های حقوقی را به من داد. هنگامی که من به تامبوف آمد، به خویشاوندان، هر کس در رودخانه فرو ریخت، غرق شد، و من نشست و "جنگ و صلح" تولستوی را به سوراخ ها خواند. بنابراین من چنین بانوی جوان تورگنف را بزرگ شدم، ایده آلیست. آن را توسط برخی از عشق افلاطونی تغذیه شد، من می خواستم رنج ببرم که چگونه آن را در رمان قرار داده بود ... تا پایان دانشگاه چنین بود. و نه خیلی، رک و پوست کنده، پس از آن تغییر کرده است. همیشه منتظر برخی از قهرمانان بود تا او موانع وحشتناکی را برای من غلبه کند ... من دراماتوری را مطرح کردم. من عاشق "افتخار و تعصب" هستم، و به نظر می رسد که من هنوز منتظر آقای Darcy هستم. " (لبخند می زند.)

چرا ازدواج شما با دیمیتری کوگان، شما به نام Infantile نامید، آیا شما هجده ساله و تقریبا سی سال نداشتید؟

Ksenia: "البته، آن را به نظر می رسد عجیب و غریب است. با این وجود، من قبل از این تجربه با یک اقتصاد مشترک نبودم. من دوست داشتم خودم را در نقش همسرم احساس کنم. من از یک خانه مهمان نواز خواب می بینم که در آن یک میز طولانی پوشش داده می شود، مهمانان متعدد دعوت می شوند، ما برخی از برداشت ها را به اشتراک می گذاریم ... در خانه والدین، همه چیز دقیقا مورد بود. من کاملا به یاد داشته باشید تلویزیون ارائه دهنده، مسافر Yuri Senkevich، بهترین دوست پدر. او یک مسافر باور نکردنی بود، یک مرد بسیار گرم بود. آنها مانند دو کاپیتان نشسته بودند و خاطرات مشترک داشتند. یوری الکساندروویچ وقتی که من یک روز تولد را به پدرم رفتم، درگذشت - با یک قلب بد شدم ... در شوهرم، خانواده چنین سنت هایی نداشتند. با توجه به نمودار دیمین، چنین اجتماعات غیر واقعی بود. او یا در تور، یا در ساعت مشغول به کار بود، به موسیقی گوش داد، و افراد بیرونی در آپارتمان به هیچ وجه نبودند. فقط از من پرسیدم که در کنار موز نشسته بودم، اما من حرفه ای نیستم، نمی توانم مشاوره خوبی نکنم. درست است، حالا من طرفدار موسیقی کلاسیک هستم. (لبخند می زند.) همچنین، من از همسر سابق سپاسگزارم که او خلاقیت از من را از دست داد. در کنار DIMA دشوار است که یک فرد خلاق باقی بماند، شما باید یک دوست دختر مبارزه باشید. نه یک آشپز و یک خانه دار، اما مردی که در فعالیت کنسرت شوهرش حل شده است. دو سال قبل از عروسی و سه بعد از اینکه صادقانه سعی کردم مثل این باشم، اما متوجه شدم که من "کسل کننده" نبودم. من خانم ها را تحسین می کنم که موفق به یک دیوار دوام برای خالق مردان خود هستند. ظاهرا، من به تعداد آنها تعلق ندارم. از جفت ما چنین اتحادیه ای را انجام نمی داد، مانند ارواح، بگذارید بگوییم. البته، خیلی بستگی به انسان دارد. کسانی هستند که به نصف آنها اجازه می دهند که شغل خود را انجام دهند، و کسانی هستند که مخالف هستند. دیما خیلی قدرتمند بود و در بعضی موارد متوجه شدم که این کار نبود. اما ما به صورت مسالمت آمیز بودیم، امروز آنها دوست هستند، من به کنسرت های خود می روم. "

با دیگر مردان، شما همچنین موفق به حفظ روابط خوب شد؟

Ksenia: "پس از طلاق، من رمان داشتم، و تقریبا تقریبا همه روابط تقریبا دوستانه بودند. شاید به این دلیل که من با مردان با شفقت رفتار می کنم. من آگاه هستم که چقدر سخت است که در پوسته های خود قرار بگیرند و همدردی کنند. اگر چه زمان های دیگر زمانی که مردم به شدت زشت رفتار می کنند، من همچنان به برقراری ارتباط نیستم. من از کسانی نیستم که شماره تلفن ها را بررسی می کنند و جیب های ژاکت را بررسی می کنند، اما نه خیلی تحمل نمی کنند تا خیانت کنند. علاوه بر این، خیانت احساسات من را ببخشید. چند بار چنین اتفاقی افتاد به عنوان مثال، من یک رمان سریع با یک نفر داشتم، احساسات نادیده گرفته شد. من قبلا آماده بودم تا رابطه ما را ادامه دهم، و مردی که بیش از بیست سال سن داشت، ناگهان ظاهری احساسات را از بین برد. و به جای صحبت کردن به آرامی، شرم آور بی سر و صدا ادغام شده است. این غیر قابل قبول است هنگامی که او پس از شش ماه پس از بازگشت به هدیه بازگشت، برای چیزی جدی رسیده بود، همه چیز را سوزاند، و ما چیزی برای صحبت کردن نداشتیم. "

پس از طلاق چه نتیجه ای انجام دادید و چه اتفاقی می افتد؟

Ksenia: "من تمام تجربیات نظارتی من را در شوهرم نوشتم و همین کار را کرد. حالا من فکر می کنم، شما باید محدود شود، نه همه جریان عاطفی. در نهایت، روانشناس، یک کشیش یا خاطرات برای این منظور وجود دارد. لازم است بسیار دقت با اشاره به کلمات تلفظ شده در جدایی اشاره کرد. در برخی موارد شما به راحتی می توانید نقطه بازگشت را عوض کنید. توهین نخواهد شد، اما برعکس، رشد و خوردن آن را پرورش نخواهد داد. عبارت تحقیر آمیز به هیچ وجه نمی رود، مهم نیست چقدر سخت تلاش کرده اید. ما این خط را با Dima چند بار گذراندیم، می دانم که من در مورد آن صحبت می کنم. "

در یکی از مصاحبه ها، شما گفتید که امروز زنان ممکن است به خوبی در رابطه با رفتار ...

Ksenia: "منظورم این بود که ما شجاعانه مردان هستیم، ما خود را در استخر با سر خود را سریعتر پرتاب می کنیم. و تمام مردان آشنا من به عنوان یکی از آنها ادعا می کنند که زنان آنها را انتخاب می کنند. ما همیشه مرد شما را حدس می زنیم، ما به طور مستقیم احساس می کنیم که ما می توانیم با او بوجود آمد. و من کسانی را که فعالیت ها را در روابط نشان می دهند محکوم نمی کنم. چرا که نه؟ یک مرد باید داده شود تا درک کند که زمان برای نشان دادن ابتکار عمل از بخش خود است. (لبخند می زند.) همانطور که ممکن است، هدف اصلی زن، ایجاد یک خانواده است. فقط شخصا، سرنوشت به نظر می رسد از آن در جهت دیگری. شاید بالاتر از من برنامه های دیگری وجود دارد ... اما من مطمئن هستم: شما نباید هراس، عجله، عجله، ما همه وقت، شما فقط نیاز به استراحت و احساس ریتم، به عنوان در رقص. شما همچنین می توانید شادی خود را در پنجاه سال پیدا کنید. "

مامان تاتیانا Alexandrovna در Ksenia عشق به زبان های خارجی و کتاب های عاشقانه تزریق شده است. عکس: آرشیو شخصی Ksenia Chiligarova.

مامان تاتیانا Alexandrovna در Ksenia عشق به زبان های خارجی و کتاب های عاشقانه تزریق شده است. عکس: آرشیو شخصی Ksenia Chiligarova.

شما غیر معمول دوگانه هستید: از یک طرف، چنین دختر یک دختر است که لباس های دوست داشتنی و احزاب سکولار را دوست دارد و از سوی دیگر - سر، هدفمند ترویج کسب و کار خود را ...

Ksenia: "همه چیز این است که وجود دارد، من دوقلوها در یک فال است. این دو بخش همیشه در میان خود مبارزه می کنند و من به دنبال تعادل هستم. با این حال، شوهر سابق، صفات مردان را در من توسعه داد، اما به عنوان مرد جوان فعلی. توسعه سیستماتیک کسب و کار هنوز هم تا حدودی تحت فشار زنانه است. و گاهی اوقات من می خواهم یک ورزش ضعیف و بی دفاع، مانند مادر من، که اخیرا خوشبختانه، در حال حاضر پس از ورود، در فرودگاه از دست داده بود، و پدر نگران بود، به دنبال او در همه جا. " (لبخند می زند.)

از سن جوان شما اشعار را نوشتید و خیلی زود منتشر شد مجموعه ما "بازتاب". شگفت انگیز است که قافیه ها امروز به شما می آیند.

Ksenia: "بله، اگرچه مادر گفت که این یک دختر است، عبور خواهد کرد. (لبخند می زند.) اما هنوز به جدول می نویسید. برای نوسازی، خلق و خوی ذهنی مناسب مورد نیاز است، چربی عشق، غم و اندوه، غم و اندوه، تجارب برای سرنوشت کشور و، بدون شک، مقدار زیادی از وقت آزاد، بسیاری از مردم این توانایی را ناپدید می شوند. علاوه بر اشعار، پروسه من را اشغال می کند. بسیاری از توطئه ها در سر وجود دارد، و من امید را از دست نمی دهم همیشه آنها را در کتاب ترتیب می دهم. "

احمسا نوشت: "... او از تابستان صحبت کرد و به عنوان یک زن شاعر پوچ است ...". چگونه مردان به تمایل شما به نوشتن واکنش نشان می دهند؟

کنسنیا: "در جوانان او، من به طور انحصاری معتقد بودم که وقتی شعر را در ماه بخوانم، طبقه قوی ذوب می شود، اما بعدا متوجه شدم که چگونه آن را ترساند. چند سال پیش، من یک فن داشتم، یک تاجر جامع که علاقه مند به شعر بود. و به نحوی یک شب مهربان، ما با او در صومعه Novodevichy سرگرداندیم. همه چیز خوب پیش رفت تا او برودسکی را خواند، اما پس از آن او به اشعار مقاله خود نقل مکان کرد. در چنین محله ای به شدت به نظر می رسید. و آیات او ضعیف نیست، اما آن روز من به وضوح متوجه شدم که شاعر کنار من نبود. " (لبخند می زند.)

اینترنت به مدت طولانی با اطلاعات در مورد رمان خود با یک بانکدار سرمایه گذاری اسرائیل آناتولی Tsoir شلیک شده است. تحت چه شرایطی شما ملاقات کردید؟

Ksenia: "به طور تصادفی. دو سال پیش. نزدیکترین دوست دختر من کریستینا، صاحب گالری، به تاریخ رفت، اما ظاهرا خیلی انتظار نمی رفت، زیرا او مرا برای این شرکت برد. و این مرد یک دوست را با او دستگیر کرد. این یک سینمای هالیوود را تبدیل کرد، زمانی که من بی رحمانه رفتم، و آنجا با تول آشنا شدم. من فورا فرار کردم، و من شک نداشتم که این جلسه ما آخرین نیست. در گفتگو، من اعتراف کردم که من تاریخ هنر را مطالعه می کنم، و معلم من توصیه می کند که من با کسی در موزه پوشکین بروم ... این چنین تعطیلی بود، درست مثل سال های شوروی. "

انتخاب شما یک بیوگرافی گسترده ای دارد: هجده سال ازدواج، سه فرزند بالغ ... شما آن را ترسیدید؟

Ksenia: "اول، Tolens در حال حاضر طلاق گرفته بود، و در مرحله دوم، من درمان کودکان بسیار مثبت است. Tolya یک پدر فوق العاده است، و تنها آن را اضافه می کند. من یک مرد با گذشته کردم، و چه چیزی با آن اشتباه است؟! من هیچ حسادیدی به زندگی او ندارم در واقع، ما یک نوع دارو برای یکدیگر بودیم، پس از طوفان های قبلی، یک بندر آرام بود. "

آناتولی به شما کمک می کند و در کسب و کار؟

Ksenia: "بله، این شریک من در شرکت برای تولید و فروش لباس های زمستانی گرم برای خشن، یخ زده است. من مدتهاست خواستم به نوعی فعالیت پاپ را ادامه دهم، و پس از سفر من به قطب شمال، این تمایل تنها تقویت شد. شایستگی آناتولی این است که او این طاقچه را به من نشان داد. کمی بعد، من شروع به مطالعه یک پروژه دیگر کردم - فروشگاه لباس های گاه به گاه زنان با قیمت های لیبرال را باز کرد. به هر حال، خروج من در جهان فروش را افزایش می دهد. (لبخند می زند.) به طور کلی، به طور کلی توسط شخصیت برجسته احاطه شده است. پدر دوست دارد با Kobzon، Leshchenko، Mikhalkov، Pugacheva. و به تازگی، به لطف او، من شاهزاده موناکو آلبرت را دیدم. پدر به سفر خود به قطب شمال کمک کرد، هدف او این بود که استخوان های ماموت را به موزه محلی آورد. پس از آن، آلبرت به ترتیب پاپ را به عهده داشت، ما را در اپرا نامید و در کاخ خود پذیرفتن بود. "

شما به وضوح از روند مد روز آگاه هستید ...

Ksenia: "من یک Shopaholic هستم، که از خرید هانرا بهبود می یابد. به احتمال زیاد، به همین دلیل، سال گذشته برنامه "بلافاصله آن را بلافاصله" در زندگی من ظاهر شد. این چهره دیگری است که من تسلط داشتم و امیدوارم ادامه بدهم. علاوه بر این، زمانی که من در دانشکده روزنامه نگاری تحصیل کردم، من از کار در قاب کار کردم. من به تجسم اعتقاد دارم و نقشه ای از خواسته ها دارم. این هیئت مدیره است که من برنامه های نوشته شده در برگ های نوشته شده است. "

و چه مواردی وجود دارد؟

Ksenia: "عروسی، کودکان. خانه کشور با یک سگ بزرگ. کسب و کار موفق با گردش قابل توجهی. و کتاب های خود را. "

ادامه مطلب