تماس از گوشت

Anonim

تماس از گوشت 40541_1

SMSSK به محض اینکه لورا از مترو بیرون آمد، زنگ زد.

"لورا، من عاشق تو هستم."

موج گرم از شادی از جایی از Plexus خورشیدی افزایش یافت، لورا حتی در حال اجرا بود.

اما پس از آن موج دوم از عمق حتی بیشتر بدن او افزایش یافت، سرد شد، گرما را شسته شد.

او عاشق! و هنگامی که به سمت چپ دمار بود، دوست داشتید؟

ده سال گذشته لورا زندگی می کرد، غواصی از شادی و ناامیدی در همان زمان. زندگی کرده یا سعی کرده است زندگی کند؟

شوهرش، عزیزش تیم، که او ده سال اول ازدواج بود، همسر وفادار بود و یک دوست و یک معشوقه پرشور و یک مادر مراقب، تیم او در نتیجه سال دهم به همه رفت قبر.

او از زنجیره ای خسته شد او با یک لبخند یک گربه زراعی به خانه می آمد، بوی دیگر ارواح پربار دیگران را بویید و بدترین چیزها را از او پنهان نکرد!

- Lorochka، شما می دانید، همه مردان چند گانه هستند! و من یک استثنا نیستم جوان در جوانان اما این به معنای چیزی نیست، من یکی از شما را دوست دارم، و فقط ... گوشت تماس ...

هنگامی که او برای اولین بار به طرز وحشیانه ای به صراحت به خیانت اعتراف کرد، لورا فقط مسدود شد. بنزین در سر سر و صدا: کشتن؟ ترك كردن؟ مرگ؟

او برای چنین رویدادهای آماده نبود. نه در همه آماده شد

مامان به او گفت که او یک بار ازدواج خواهد کرد. طلاق ناخوشایند است زن باید تحمل کند

مامان رنج می برد پدر به طوری که هوا رتبه بود. مامان رسوایی را رول کرد، ویندوز حریف را ضرب و شتم کرد، حملات قلبی را به تصویر کشیده بود، اما - تحمل کرد. شوهرش را ترک نکرد و اجازه ندهید او برود. این مدت طول کشید، اما به پدر پیر آمد، آرام شد، و آنها نسبتا مسالمت آمیز را بهبودی کردند. شمارش دوره زمانی که پدر به سانتریپ رفت - و او همیشه به تنهایی رفت، - و مامان با تماس ها از دست داد، که در آن حسادت گزارش داد که "او دستور داد اتاق دوگانه دوباره به منظور" آسان تر به آوردن این ". ..

لورا به خودش خندید، همانطور که او آنها را فراخوانده بود، احساسات مکزیکی و تا حدودی به نظر می رسید والدین، که موفق به حفظ احساسات قبل از پیری شدند. گرچه گاهی اوقات فکر کردم، احساسات این یا فقط یک عادت هستند، به طوری که کسی نزدیک بود؟

به طور کلی، ترک ازدواج کرد، او به شدت متقاعد شد که هیچ تغییری وجود نخواهد داشت و هیچ صحنه ای از حسادت در خانواده اش وجود نخواهد داشت.

سه هاها، به عنوان دوست مورد علاقه وی ویکا می گوید.

البته ده سال اول، نمونه ای بود. عشق هویج، بوسه گل ... اگر چه در حال حاضر لورا هیچ چیزی اعتماد به نفس نداشته است. شاید فقط از عشق کور شود، او نشانه های خیانت را متوجه نشود؟ شاید همیشه همیشه همیشه راه برود؟

پروردگار، پس چه تفاوت، هنگامی که او تغییر یا صد و سی و یک نفر؟ اگر همان ویکا شوخی کند، بازی نمی کند. واقعیت خیانت مهم است.

اگر چه ویکا، در مکالمات بی پایان خود را در شب در آشپزخانه، معمولا توسط تیم تبدیل شد.

- Lorik، خوب، شما واقعا یک کودک دوست دارید! خوب، حداقل یک خانواده را به من بگوئید، جایی که مرد راه نمی رود! چیز دیگری این است که همه همسران در مورد آن نمی دانند، البته، البته، نمی تواند در این موضوع گسترش یابد! و بنابراین، Lorik، آنها همه بز هستند!

ویکا می دانست که او گفت. در تقریبا پنجاه، او هرگز ازدواج نکرد و هرگز در هیچ رمان دیده نشد. هنگامی که لورا، که دوستانه پانزده ساله دوست داشت، پرسید چرا، ویکا به راحتی و به طور معمول تکان خورد:

- به شما می گویم، همه بزها هستند! من خوبم!

لورا سعی کرد او را با کسی معرفی کند، اما ویکا فقط غمگین بود:

- آیا این به طوری که من نیز تحت صبح با بوی های دیگر آمد؟ با تشکر از چنین شادی! و چرا همه چیز خیلی بد است وقتی احساس خوبی دارم؟ حسادت، من فکر می کنم؟

لورا Friege حسادت نکرد، هرچند گاهی اوقات، البته، من می خواستم یک مادر لعنتی و یکی از عزیزان را بگذارم، به رغم هر چیزی، و یک پسر شایان ستایش، و جایی به خط بر روی Kulichki. به عنوان مثال، در تایلند، آنها می گویند، شما می توانید برای سه kopecks زندگی می کنند: میوه ها ارزان هستند، و کل سال شما می توانید در Sundress و Flip Flops عبور کنید.

فقط در آنجا انجام می شود، در آن تایلند؟ جنگ از طریق اشتیاق در شش ماه ... این است که چند هفته به ...

برای ده سال گذشته، لورا به هیچ وجه رفت. ترس بود تا زمانی که او بود، تیم فقط او را ترک کرد. در تعطیلات، ما به تمام خانواده در دریا سیاه رفتیم، آنها در یک خانواده بی سر و صدا زندگی می کردند، شنا، غرق شد، تیم در مقابل پسرش، Chinno رفتار کرد، آن را بدون ضربه بود. اما تعطیلات به سرعت به پایان رسید، و در خانه همه چیز دوباره تکرار شد.

ویکا توصیه کرد که "قورباغه و قبر یک لاغر را ایجاد نکنند." ویکا توصیه کرد که به جایگاه امور برق مورد استفاده قرار گیرد و در نهایت و عاشقش شروع شود. چقدر در حال حاضر می تواند در اشتیاق و ناامیدی برای صرف بهترین سال های زندگی باشد!

"بنابراین شما می گویید، آنها همه بز هستند،" لورا به شدت از دست رفته بود. - به قهرمان بز و بز؟ اوه، من این گله را نمی کشم ...

و به نحوی همه چیز ادامه داد و ادامه داد. تیم راه اندازی شد، لورا او را نمی کشید و نه خودش، اما چیزی مهم در آن واقعا درگذشت. چیزی که زندگی می کند، آسان، شاد ... او وزن را به دست آورد، به احتمال زیاد به خنده، علاقه مند به سرگرمی های سابق - افزایش در کوه ها، آهنگ های آتش ... این است که چقدر گیتار نیست او را در دست ؟ و خوب، روشن است که چقدر ده سال ...

در Lore، به طور ناگهانی سومین موج قوی تر افزایش یافت. خشم پروردگار، او با او چه کار می کند؟ او، Hochotushka، Pevunya، آسان به بالا بردن لورا تبدیل به یک عمه خسته کننده ضخیم با چشم، پر از اشتیاق، چسبیده در تیم خود را Dead Grip، به عنوان غرق نجات ...

اما تیم در همه نجات دهنده او نبود.

برعکس، او آن را سعی کرد. Topil

او اکنون آن را درک کرد.

مردی که او عشق زندگی خود را در نظر گرفت، قاتل او بود. او، مانند ریش آبی، توو لورا را کشت، که با او ازدواج کرد.

یا هنوز هم او خودش را تمام کرد؟

لورا، DisaseVily، نشستن بر روی یک مغازه که در آن در حال حاضر برخی از مرد با یک سگ در یک دسته سه تایی وجود دارد.

- آیا شما احساس بد، خانم؟ - او او را به او هشدار داد.

لازم است، خانم. چند ساله و به عنوان لمس ...

لورا به یک مرد با علاقه نگاه کرد. سن متوسط، گونه های هوشمند.

- نه، فقط سر بریده شد.

- بله، هیچ چهره ای بر روی شما وجود ندارد، عزیزم. این همه گرما است لازم است که سر را با آب مرطوب کنید. آیا شما با شما آب دارید؟

آب از لورا نبود، و آماتور از کلمات قدیم، او را به خانه اش هدایت کرد، جایی که او روی مبل قرار گرفت، فشرده سازی سرد، فشار را اندازه گیری کرد ... لورا اطاعت کرد، همانطور که در Polushnya بود. او حتی کمی در یک مبل راحت گرفت و او تایلند داغ داشت ...

هنگامی که لورا احساس دستان مردی حریص کرد، او را رشته کرد، او تعجب نکرد و خشمگین نشد. چطور می گوید؟ تماس از گوشت؟ در حال حاضر چک کنید ...

ادامه مطلب