دست بازار قابل مشاهده است

Anonim

نگاهی به عملکرد های مختلف، من در حال حاضر به کارشناسی ارشد معروف با احتیاط می روم: ناگهان، آنها در روح "روند مدرن" هستند چیزی شبیه منطقی است، که شما این واقعیت نیستید که گل ها به مرحله خجالت می کشند، اما همه اولین شاخه فقط باید متفکرانه باشد، چگونه به زودی پاهای خود را از اینجا انجام دهید.

پیوند به کلاسیک در پوستر طولانی است که یک ضامن چیزی است. ما و آنجین می توانیم تهویه را داشته باشیم، و دختر Turgenev در انسان ها را در آغوش می گیرد ... بازیگران مردم زیرزمینی. و مدیران نیز نمی خواهند بدون نان بمانند - در اینجا آنها ...

و این "عینک ها" همان پدیده منظم تئاتر مدرن هستند، مانند کتابخانه ها در ادبیات، تثبیت کننده ها و طعم ها - در صنایع غذایی، فریب اینترنت - در عشق. ما کمتر هزینه می کنیم - ما به اندازه یا بیشتر می رویم. و این که آیا برای سلامتی مضر است - اجازه دهید پاتولوژیست جدا شود ...

اما گاهی اوقات ناگهان در میان شمع های تقلبی و جایگزین ها یک محصول طبیعی است. و شما می فهمید که ماست کم چرب و ملایم وجود دارد، اما برخی از ... مصنوعی، اما منحنی اپل وجود دارد، اما توسط طبیعت اهدا شده است. و چک ها دارای "ultramodern"، به طور غیر منتظره جسارت، با شورت های قرمز بر روی سر، فقط برای مغز و برای روح - این "صفر کالری مفید است". و چخوف وجود دارد که لازم است به طور معنوی هضم شود: برای حرکت دادن پیچش ها و عضله قلب کار می کرد. اما در اینجا، کلمات ساده، صحبت شده توسط افراد ساده (مانند ما خودمان و چه صدها هزار نفر در اطراف ما)، ناگهان شوک، و یا خندیدن، و یا زخمی بیش از کل ارتش "سالن های قرمز گرگ". و ما در نهایت چهره خودمان را می بینیم، ماسک را از بین می بریم، و ما فکر می کنیم: چرا ما چنین چابلی هستیم؟ چرا شما در مورد جلال ارزان و پول نور رویا هستید؟ چرا به طرز شگفت انگیزی از غم و اندوه شخص دیگری بی تفاوت است؟ چرا این ناخوشایند و غیر قابل نفوذ؟ چرا خودت را دوست ندارید و همسایه را درک نمی کنید؟ و چرا شما می خواهید به نحوی روح ما اطمینان حاصل کنید؟ ..

یوری Lyubimov فقط آن را، دوم چخوف، جمع آوری چندین داستان در یک بار قرار داده است. احتمالا، به لطف چنین عملکرد، به موقع، کشور در مورد Taganka و مدیر Lyubimov آموخته است.

با تشکر از یک "تصویر" به خوبی فکر می کنم، صحنه تئاتر، مانند یک آپارتمان عرفانی در "استاد و مارگاریتا"، به طور ناگهانی اندازه گیری های کاملا غیر منتظره را به دست می آورد. در اینجا، در پرتو نور، دکتر چخوف - او در یک سبد خرید با کیسه هایی که محکوم به قوم ساخالین (در حال حاضر بیماری سل، آنتون پولوویچ به جزیره ساخالین سفر کرد، جایی که او سرشماری خصوصی تمام جمعیت پس از آن را سپری کرد، کاملا تبعید) در اینجا ما در دادگاه استانی هستیم: کسانی که در امور خود از قضات خداوند مشغول هستند (که کت خوب و یکی از بازدید کنندگان است، و چه نوع چهره ای با دیگران آشنا است؟) گاه به گاه، در همان زمان و سرنوشت از پیرمرد متهم به کشتن همسرش شد. در اینجا باغ بهشت ​​هنوز آدم و حوا را در Kouch پنهان کرده است، و در حال حاضر Cain در دروازه یک ادن شلاق زده می شود و پس از آنکه مادر آماده گناه است، گوش دادن به شیطان حیله گری. در اینجا یک سرنوشت کشتی با جمعیتی از روستاها، طناب را می کشد تا به ساحل برسد. در اینجا دو مسافر در مورد عدم پذیرش افتخار در یک ماشین قطار تکان دادن صحبت می کنند و گله را به گله می اندازد - کمی بیشتر به یاد ماندنی، اسب ها! .. این جایی است که نور چشمک می زند صحنه، و تمام شخصیت های جدید چخوف در مقابل بیننده با تراژدی "کوچک" خود، کمدی ها و تراژمیکومدیا. و در مرکز، یک دست بزرگ برج ها است - اشاره انگشت، نشانه هایی از آن هر کدام به شیوه خود خواندند.

کارگردانی که با کلاسیک کار می کنند، پس از همه، به عنوان یک هادی: شاید Mozart "Slot"، و شاید همه یادداشت ها بازی کنند که قصد نویسنده قطعا گرفتن، و صدای خود را به کار می دهد. نکته اصلی این است که ما - مخاطبان و شنوندگان، از طریق ماست های پاک کننده و روغن تصفیه شده، از دست دادن مهارت "هضم" غذای واقعی برای ذهن و روح ...

ادامه مطلب