الکساندر Buynov: "همه مردان - مردان، و من هیچ استثنائی"

Anonim

او فقط به تازگی آموخته است که اجداد خود را در امتداد مادر - مسکو. من اعتقاد داشتم که اولین خانواده در پایتخت متولد شد. Buinovy-Senior با دو پسر به شهر اول منطقه Efremova Tula نقل مکان کرد. قهرمان ما در حال حاضر در بیمارستان مادران مسکو ظاهر شد. بنابراین، اجداد مسکو در امتداد خط مادر، همانطور که الکساندر می گوید، "قبیله نجیب" بود. در مورد این، البته، در خانواده نیز ستایش کرد. در Efremov، آنها خود را پس از انقلاب یافتند و در این شهر مضطرب بودند، شاید آنها نجات یافتند. اما پدر محلی، ریشه است. بوویویوی - و پدربزرگ بزرگ و پدربزرگ - متعلق به efremov برای کوزانی بود و آنها نیز در آن کار کردند. من شنیده ام که مردم را پوشانده اند، زیرا پدربزرگ من آن را پرداخت می کنم - من تحت بازوها قرار گرفتم. پدر الکساندرا به یک خلبان تبدیل شد، در جنگ وطن پرستانه جنگید. مادر با افتخارات از کلاس پیانو فارغ التحصیل شد. اتحادیه NEBANAL! در این، بله، کودکان با استعداد اغلب در عشق بزرگ به دست می آیند. در بوشین ها، همه چهار پسر (پس از الکساندر، پسر دیگری متولد شد) با استعداد. همه با آموزش موسیقی. درست است، تنها الکساندر تبدیل به یک موسیقیدان حرفه ای شد. دشوار است بگویم که آیا پدر و مادر به زندگی او اعتقاد دارند. مطمئنا شک داشت Salopam بزرگ آینده محبوب بزرگ شد! مدرسه مدرسه را در کلاس نهم پرتاب کرد (بعدا او فارغ التحصیل شد و از دانشگاه فارغ التحصیل شد)، زیرا او علاقه مند به سنگ و رول شد. زندگی "هنرمند ولگرد"، که در آن خلاقیت و گولبا و رمان وجود داشت. برای دو دهه، الکساندر Buynov نمی خواست به حل و فصل نه به ساکنان. و سپس او یک دختر به نام آلانا را ملاقات کرد. و از این جلسه، مرحله جدیدی از زندگی او شروع شد ...

الکساندر Buynov: "من سی و پنج ساله بودم، Alenka - بیست و پنج، Komsomolka هنوز. و پس از آن من اول فکر کردم: خوب خواهد بود برای ساخت یک خانه. رویای دقیقا در مورد خانه خارج از شهر. چرا؟ از آنجا که در جوانان، ما اغلب به عنوان پدر و مادر در آنجا راه می رفتیم. و این چنین زندگی است، در طبیعت، من واقعا دوست داشتم. "

خوب راه می رفت؟

الکساندر: "عالی. با جوانان-Komsomol نوشیدنی نوع پورتر ... اوه، Alyona در مورد نوشیدنی ها تایید نمی کند! (می خندد.) اما فقط بوز گولی نبود. ما شاهد گیتار و پیانو شبها، کنسرت های خانگی هستیم. چیزی با چیزی مطرح شد Boris Barcas کلمات و ریتا پوشکین را تشکیل می دهد. در حال حاضر آنها صحبت می کنند - شاعر راک، و سپس فقط - شاعر Ritka Pushkin. و البته، الکساندر Gradsky، Yurka Shahanasarov، Volodya Polonsky. به این ترتیب، گروه "Skomorochi" و به HIPARI خود پیوست. به عنوان یک هیپارم نامیده می شود، آن را به اندازه کافی برای رشد مو و تردید به Tunevitz - اما نه به کار در هر نقطه و واقعا یادگیری نیست. به یاد می آورم، به طور کلی در Dacha راه می رفت. پدر پاشا استولیپینا به طور کلی بود. و آنها در پالتو و لباس پوشیدند. در این زمان، دیسک Bitlove بیرون آمد، و آنها مورد علاقه ما، در پوشش چیزی مانند یک لباس نظامی بودند، بنابراین ما تقلید کردیم. سپس در این سهام ها و لباس ها حتی انجام می شود. Gradsky، البته، یک لباس آبی جلو را دستگیر کرد - او اصلی است! اما ما در مورد این نگران نبودیم. اما ما سبز شد EH، یک زمان وجود داشت! "

به عنوان یک کودک، هنرمند یک نوک واقعی بود. عکس: آرشیو شخصی الکساندر Buynova.

به عنوان یک کودک، هنرمند یک نوک واقعی بود. عکس: آرشیو شخصی الکساندر Buynova.

عمومی اعتراض نکرد؟

الکساندر: "بله، او، من فکر می کنم، نمی دانستم که ما از لباس هایش لذت بردیم. چنین زندگی شاد، زندگی بی رحمانه جریان داشت! من صبح بیدار شدم - و یک میل: دوباره فورا دیده می شود، پایان و بازی، آواز خواندن، نوشتن. هیچ جوان جوان وجود ندارد، آنها ابزارهایی دارند. نشستن، در آنها جسورانه. bedolegi. "

بنابراین، قبل از جلسه با همسر آینده، زندگی کولی دوست داشت؟

الکساندر: "شما درست است، زندگی من کولی بود. پس از همه، من نیز یک نوجوان دارم، آزادی کردم. در شانزده سال، برای اولین بار، او Graskiy را در تور ترک کرد. گروه ما و به ولادیمیر فیلارمونیک نسبت داده شد، و به گومل. علاوه بر این، مسکو توسط دانشگاه ها و موسسات انجام شد. آنها برخی از انواع kopecks را به دست آوردند، آنها در برخی مقادیر قرار گرفتند، ما رویای ما را انجام دادیم: به طوری که گروه تجهیزات بهتر در مسکو داشت. و این اختلاف نظر است، شما می دانید، کسی را شکست نمی دهد. و تصور کنید که زندگی در هتل ها و خانه های مزرعه جمعی در آن سال ها بود؟ بیایید در شهر Kolchugino یا در فرش بگوییم. بسیار و بسیار! ما با نوعی از مردان زندگی می کردیم که در همان اتاق مسافرت می کردند، جایی که پانزده تخت با شبکه های پوسته وجود داشت. نوع خوابگاه من یک بار پس از تور مزارع جمعی در چنین هتل به یاد می آورم و شروع به ریخته شدن از یک دکور با آب شد. جوانان همه هستند - شانزده یا هجده ساله. آنها یکدیگر را تعقیب کردند، آنها ریختند، گیونی و هانانکی. این مرد به تنهایی با پتو با سر خود بر روی تخت بسته شد، اما زمانی که ما به طور تصادفی از بین رفتیم، فریاد زد: "بچه ها، مادر شما (بیشتر یک کلمه قوی روسیه قوی است)، اجازه دهید آن را بخوابد، من پنج صبح می روم کاشت! "

اما پس از همه این تورها، شما در جایی بازگشتید؟

الکساندر: "بله، پس از دو یا سه ماه سرگردان، من برای یک هفته به والدینم آمدم. اما هیچ احساسی در خانه وجود نداشت. در اینجا مادر، پدر، برادران است. من وارد حیاط شدم، همه بومی - درختان، پسران، دختران وجود دارد. البته خوشحال شدم اما با این حال او خود را یک تجدید، مستقل در نظر گرفت. در عوض ... این چیزی نیست که هیچ احساسی در خانه وجود نداشت، من فقط همه چیز را به صورت فلسفی درمان کردم: نوعی مکان بومی وجود دارد، به طور خلاصه به او اجازه دهید - همه چیز به این معنی است که خنک است. به عنوان مثال، همان اتاق ها در خانه های کشاورز جمعی و یا در ارتش شرکت بومی. با Gaupvakta به آنجا خواهد آمد، به سربازخانه ها، با تمام بوی های آن خراب شده و هر چیز دیگری، بنابراین شیرین تر هیچ چیز وجود دارد! اما من نمی توانم چیزی در مورد "تنها" هر چیزی خوب بگویم. بدتر بود هنگامی که کف به کف ریخت، به طوری که به خواب نرود. این در ارتش، بر روی لب ... "

با لاریس دره خواننده یک دوستی بلندمدت را متصل می کند. عکس: آرشیو شخصی الکساندر Buynova.

با لاریس دره خواننده یک دوستی بلندمدت را متصل می کند. عکس: آرشیو شخصی الکساندر Buynova.

چرا شما چنین هستید؟

الکساندر: "برای این واقعیت که همسر هر کسی در یک خودکشی فرار کرد. من با ارتش ازدواج کردم Lyuba از روستا بود که ده کیلومتر از بخش ما قرار داشت. من در قلمرو آلتای خدمت کردم. بنابراین من به روستای خود فرار کردم، و من گرفتار شدم. و در اصل، هیچ چیز مجازات نمی شود. کل بخش می دانست: اگر من نیستم، پس من با Luba هستم. و آن را آسان بود گرفتن. من از طریق میدان فرار کردم، و نه درخت، هیچ چیز - اشتیاق Altai. خوب، اگر ماشین را در زمان دیدم - وصل شده، چسبیده، چپ. و اگر من ناپدید نشود، سپس به عنوان کف دست: یک سرباز وجود دارد. اما همه، حتی افسران خود کلاهک های خود را با احترام برخورد کردند. فهمید با این حال، من اغلب بر روی لب بودم. چند بار من حتی مجبور شدم به طور کامل نشستم. بیست و هشت روز. بیشتر توسط منشور مجاز نبود. "

چیزی برای یادآوری وجود دارد!

الکساندر: "این بله است! به هر حال، من واقعا دوست داشتم خدمت کنم. من آماده آماده سازی ساختم، من دوست داشتم که اگر شما نیاز به نشان دادن هر تمرین، من قطعا می توانم دعوت شود. من در یک حساب خوب بودم من به ارتش آمدم، بیمار شدم، و در حمام آن را ترک کرد. برای من، این سرویس نوعی از بازی بود، ادامه بازی های ما. من از یک دفتر ثبت نام نظامی و دفتر ثبت نام پرسیدم: من در ارکستر برخی از آنها هستم. و من به پیانیست ها نیاز ندارم (می خندد.) اما من هنوز در بخش گروه سازماندهی شده ام. "

چطور گرفتی؟

الکساندر: "خدمت کرد و او را به مسکو آورد. به هر حال، تنها پس از آن متوجه شدم که پدر و مادر "دو دسته" نزدیک است. قبلا متوجه نشدم و پس از آن من مجبور شدم با همسر من تحت پیانو بخوابم. تصور کنید: سه برادر، والدین، سگ، و ما هنوز هم هستیم. اما داستان ما کمبود بود. از آنجا که همه مردان مرد هستند، و من یک استثنا نیستم ... چرا من در این احساس سرگرم کننده هستم؟ از آنجا که مردان بیشتر چند ضلعی هستند. بر خلاف زنان. به طور خلاصه، من به زودی دختر دیگری را دیدم، او باردار شد. من باید با عشق باشم، عشق Vasilyevna، طلاق. و ازدواج دومین بار، به طوری که برای بارداری صحبت کنید. با تشکر از این، من یک دختر یولکا و سه نوه وجود دارد: نوه داشکا و سوفیا و نوه الکساندر. در اینجا آنها فرزندان من هستند این یک نیروی وحشتناک است! من بیش از نیم ساعت با آنها هستم، زیرا تناسب اندام فیزیکی کافی برای حمل سه وجود ندارد. اگر چه من ده ضعیف نیستم دختران از دو طرف مورد حمله قرار می گیرند، آنها آویزان شدند، و ساشا همان است - بالا! و او قبلا سال نهم بوده است. من: "اوه، همه! پدربزرگ از هم جدا خواهد شد! " (خنده حضار)

الکساندر Buynov:

"آلنا یک موتور لوکوموتیو خانواده ما است"، خواننده به رسمیت شناخته شده است. عکس: آرشیو شخصی الکساندر Buynova.

دومین ازدواج شما نیز سقوط کرده است ...

الکساندر: "شما می بینید، زیرا این احتمال نیست که مردم گاهی اوقات به دنبال زن و شوهر خود باشند. من آن را پیدا کردم زمانی که من Alenka را دیدم. این دقیقا همان زن است که من نیاز دارم - اعتماد به نفس، زیبا، هوشمند، که زندگی در یک آتشفشان است. به صلح دیگر، به شما آرام و صاف، و برای من یک باتلاق است. من چنین زنان داشتم - من نمی توانستم آن را برای مدت طولانی تحمل کنم. ما و آلنا بسیار متفاوت هستند، همانطور که او خودش می گوید، یک سیستم گردش خون در سال های ما شکل گرفته است. آیا می فهمی؟ و ما بیست و هشت سال است. او یک موتور لوکوموتیو خانواده ما است. دستیار اصلی در همه موارد. به هر حال، این آلینا در یک زمان من را متقاعد کرد که کار انفرادی را شروع کند ... و برای همسران که پیش از او بودند، من آنها را در هر صورت پرتاب نکردم - من فقط در آن لباسهایی که روی من بود رفتم . هر کس ترک کرد و یک بار رفت - این بدان معنی است که نمی تواند بماند. گره را بر روی یک موضوع که شکست خورده است، گره بزنید. "

بنابراین، شما به نصف ما رسیدید و تصمیم گرفتم: من به یک خانه نیاز دارم.

الکساندر: "بله و این موضوع غرور من است: این واقعیت که ما برای اولین بار از تیم هنری مافیا ما بودیم، همانطور که من آن را می نامم. دوم، آلله پگاچوا بود. و زمان ها بود! این دهه نود است. به یاد داشته باشید: در نزدیکی کیوسک - سیگار، کفیر، آبجو، آبجو و آجر ایستاده بود. در کنار او قیمت برچسب - ده روبل. من: "آلنا، نگاه - خوب، Golitsyn آجر. امروز لازم است خرید، کامیون را دانلود کنید، و سپس فردا گران تر خواهد بود. " در واقع: رویکرد فردا - پانزده روبل. (می خندد.) و یک بار Solntsevskaya مافیا ضربه. من به من یک مرد گفتم که به من کمک کرد تا یک خانه بسازم. نیکولای، مولداویان. می گوید: مافیا ضربه، تقاضا از هر کارمند برای صد دلار در ماه. من می گویم: "من باید با آنها شنا کنم. در جلسه موافقت کنید. " Solntsevsky "فلش" را در طرح ناشنوا از جاده کشور منصوب کرد. رانندگی با نیکولای کسانی که پیچ خورده اند. دو نفر از ماشین، همانطور که باید در کت های سیاه باشد. گاو نر به ما بپیوندید Kolka: "نه، من در این بازی ها بازی نمی کنم،" و در کنار. من: "بچه ها، شما می گویید که شما نیاز به یک صد دلار دارید، از آنها - با من؟" و من قبلا به عنوان یک سولویست انجام دادم، قبلا بیشتر یا کمتر شناخته شده بود. آنها: "نه، الکساندر، برای شما هیچ الزامات. اینجا به آنها، به سازندگان، - بله. " من مجبور شدم طولانی و خسته کننده توضیح دهم که این نگرانی با من است، زیرا این صد دلار که کارمندان من می دهند، مجبور به پرداخت اضافی خواهند شد. TUPID TUPID، نمی تواند این ریاضیات ساده را وارد کند. یا این دیدگاه را انجام داد که آنها را درک نمی کنند. در نهایت آنها می گویند: "ما اکنون می گوییم." ترک کرد، صبر کرد "بنابراین،" آنها می گویند، بازگشت، "ما تصمیم گرفتیم، الکساندر، نه تحمیل مالیات." (می خندد.) اینها چنین روایتی بودند. اگرچه در ابتدا ما واقعا زندگی کردیم. حتی حصار قرار نداد. "

در یک زمان، الکساندر شوچوک سبک، به خواننده توصیه کرد که بور شود. مخاطبان او را تشخیص نداد. عکس: آرشیو شخصی الکساندر Buynova.

در یک زمان، الکساندر شوچوک سبک، به خواننده توصیه کرد که بور شود. مخاطبان او را تشخیص نداد. عکس: آرشیو شخصی الکساندر Buynova.

و چه چیزی خاموش شد؟

الکساندر: "من یک بار به ما آمد، زمانی که ایگور سرد شد. ما بر روی بالکن نشسته ایم: روز تابستان، خورشید می درخشد، چمن زیر سبز - زیبایی ... و ناگهان او می گوید: "ساشا، آلنا، من شما را درک نمی کنم، شما همچنین همه چیز را می گیرید!" و او به شیوه ای او صحبت می کند - به عنوان اگر در شوخی، بلکه به طور جدی. و به نحوی این یک قدرت من بود ... اما حصار پس از همه دلیل ظاهر شد. ما تصمیم گرفتیم یک حوضچه را حفاری کنیم، ماهی را در آنجا اجرا کنیم. کاهش یافته است. و چنین حوض معلوم شد که می تواند در آن شنا کند. اما مردم با گذراندن، توقف و تماشا منتقل شدند. و آلانا گفت: "من نمی توانم زمانی که غریبه ها غریبه بر من غریبه می کنند، غرق نمی شوم. بیایید حصار را انجام دهیم. "

من یک چادر را در حیاطم دیدم آیا او هدف خاصی دارد؟

الکساندر: "شما می بینید، من همیشه می خواستم مهمان نوازندگان من در خانه من بازی - به طوری که همه چیز در جوانان بود. و در اینجا در این چادر من همه چیز را جمع آوری کرده ام: درام، گیتار، صفحه کلید - نمی خواهید بازی کنید! شما می توانید حداقل هر روز Sessy را ترتیب دهید. اما ما بالغ بودیم و Gradsky بازی به بازی بیشتر و سخت تر بازی می شود. و منافع تغییر کرده است. و من هیپورم بودم، بنابراین در روح من باقی ماند. افتخار می کنم ".

الکساندر Buynov:

با Priattiononaya الکساندر از زمان "بچه های سرگرم کننده" آشنا است. به رسمیت شناخته شده است که او حتی در عشق با آلزا بود.

Lilia Charlovskaya

نه اولین بار که با شما ملاقات می کنم و هر بار که من ادراک جوان از زندگی را آلوده می کنم. و شما خیلی جوان هستید چگونه مدیریت می کنید؟

الکساندر: "بله، من در سال های جوان گیر کرده ام. (خنده حضار) می دانید، آهنگ مورد علاقه من در Schubert: "زندگی منجر به حرکت در حرکت، در حال حرکت است." این کلمات می تواند شعار من باشد. من عاشق حرکت هستم این احتمالا کل راز است. و نه تنها از لحاظ جابجایی، آرزوها، بلکه به سادگی - فیزیکی. می گویند، آلنا اغلب باید مذاکرات کسب و کار را رهبری کند. او آن را کاملا انجام می دهد، می داند که چگونه به نتیجه بهتر دست یابد. اما جنبش فیزیکی خالص کافی نیست. من همسرم می گویم: "خب، چه چیزی نشسته اید، بیایید پیاده روی کنیم". او: "نه من خیلی خسته هستم، برای مدت طولانی صحبت کردم. " اگر چه، شاید او چنین نیازی نداشته باشد. و برای من معنای زندگی در حال حرکت است. اگر شما روی مبل قرار دهید، شما فوت کردید. "

شما مدت ها پیش - "ساکن روستایی". چه جذاب از چنین شیوه زندگی است؟

الکساندر: "بله، زمانی که آنها اینجا نقل مکان کردند، فکر کردند: من از مسکو فرار خواهم کرد. اما اکنون او دوباره گرفتار شد. (می خندد.) ما دوباره مسکو شد. همسر نه، نه بیایید بگوییم: آیا می توانید، یک آپارتمان در پایتخت، بازگشت به ریتم خود را؟ خانه، او، البته، بسیار آرامش بخش است! اما، شما می دانید، برای من راحت تر است که در اینجا نفس بکشم. من در اینجا آزادی دارم با سگ ها بیرون آمدند (ما دو سگ داریم) - و در امتداد روستا راه می روند. همه خود را، همه آشنا، از جمله "مهمانان پایتخت" از مولداوی، اوکراین، تاجیکستان، - ما همه در اینجا. به هر حال، به درخواست من در روستای ما "شیمیایی" در جاده ها نیست. به رهبری برف سفید سفید. فقط هر کدام در خانه پلت فرم پاک شده است. خوش تیپ! من سعی می کنم بقایای طبیعت اصلی، روح روستایی را حفظ کنم. و زمان مورد علاقه من، زمانی که همه چیز در ماه مه شکوفا شد - وای! بوی گیلاس ماهی از خواب بیدار در یک حوضچه، Karasi. من نمی دانم اگر یک قبرستان از ماهی وجود داشته باشد، اما من هرگز یک مرده را دیده ام. و "گله ماهی" با ما - حدود هفتاد قطعه. و آنها با کف دست من هستند ما فقط سال گذشته هستیم (من واقعا طلاق گرفتم) اجازه دادم تا قطعات را از دوازده و پانزده سالگی سرخ کنم. آلنا در ابتدا: "نه، ما نخواهیم بود!" اما من متقاعد شدم. خوش طعم! من آنها را برای ماهی قرمز غذا می دهم، شاید، به طوری که آنها طلایی تبدیل شده اند، و نقره ای وجود داشت. هر کسی که به ما می آید، Caras Catch. میله های ماهیگیری را بگیرید و به جلو بروید. "

و alla borisovna؟

الکساندر: "بله هر دو Max، Lyme، Babkin و Kolya Baskov. همه گرفتن! "

ادامه مطلب