سپیده دم من روشن هستم!

Anonim

در ماه مارس سال 1946، 10 ماه پس از پایان جنگ های بی رحمانه و خونین، یک تلگراف کوتاه به مسکو از شرق دور به مسکو فرستاده شد: "ما TCT را در شمال قطار قطار 6 از TCT CAR 10 دیدم PTC

در نمایشگاه های بداهه دار "آرشیو خانواده"، که خانواده Livertov در خانه در تعطیلات بزرگ (65 ساله، عروسی آهن، آیا شوخی است!) - این تلگراف به طور مداوم توجه مهمانان را جذب می کند.

یک همسر با نام شگفت انگیز Zorya نامیده می شود تا به آنها توضیح دهد. او به عنوان یک قاعده شروع می شود، با توجه به: "وقتی این تلگراف را گرفتم ..."

- ... هنگامی که فرمانده من را به مسکو فرستاد تا با یک دختر ازدواج کند، که پیش از آن ندیده ام، و من بدون همسر به این بخش مجازات نشدم - شوهر مشتاقانه، میخائیل Borisovich Livertovsky، افسر نگهبان که با جنگ از منطقه مسکو از طریق Smolensk، Stalingrad، کیف، بوداپست به پراگ گذشت.

پس از جنگ با ژاپن، بخشی از منچوریا به مرز با چین منتقل شد. کویر، راننده برف و باد آزاد، شوخی به ضرب گلوله کشتن ...

مقاله در مورد تخریب از مسکو به آن مکان ها به آرامی سفر کرد، از طریق دخمه های کارکنان سرگردان شد. مقاله مردم نیست که آنها اشتیاق انسان هستند!

مرز سلین مورد نیاز بود. و به چه کسی، برندگان که نیمی از اروپا را سوزاند؟ قضات نظامی در ناصر ده تا گوزن ها را گول زدند، آنها ژاپنی را پوشیدند که اولین شکل تازه نبود، گزارش های بی پایان به مسکو نوشت، ودکا چینی را نوشید، که گاهی اوقات توانست به سمت جلو حرکت کند، بخشی از آنها حتی در کوپن ها بود. و هیچ رویدادی فقط برف، بله باد، و برف برفی برفی به عنوان نشانه هنوز هم در جایی در تمدن ها وجود دارد - دور. تقریبا یک سال در حال حاضر صلح را به عهده داشت، و دختران زیبا لباس های ابریشم نور را پوشیدند ...

سربازان و افسران در مورد زباله های مرزی فراموش شده بودند، آنها در مورد این که زودتر یا بعدا رویایند، به خانه برگشتند، اکنون به خاطر اینکه او را در جنگ زندگی ترک کرد ...

* * *

ستوان Misha Livertovsky دارای نام مستعار "ستاره" بود. از آنجا که او خود را از نژاد رمانتیک و رویا بود. با ریش قرمز بزرگ، برای تراشیدن در لباس فقط معنی نداشت ... اما او در میان سربازان دیگر متمایز نبود. یک دسته از نامه های زرد، که برای حفظ توانایی مبارزه در اصرار فرماندهی که توسط قلب تمام بخش آنها تدریس می شود، حفظ می کند. هیچ نمایش تلویزیونی در تلویزیون وجود نداشت. نویسنده نامه ها Zorya Lavrentieva، یک مسکووی 20 ساله بود.

میخائیل Borisovich: "در ابتدای 43، کارگران زن مسکو ما را به ما، خط مقدم فرستادند، به عنوان یک هدیه برای آنها با دستکش های گرم، جوراب و پد های زانو. چنین قطعه ای نادر نبود، اما این توجه به دقت بسته ها توجه کرد. و این واقعیت که تمام نامه ها توسط همان دست نوشته نوشته شده بود. "اگر زانوها شما را ناراحت نکنند، منجمد نشوید، پس آنها را دوست، دوست، که به آنها نیاز دارد. Zorya Lavrentiev. " پس از زخم های من، مفاصل بسیار صدمه دیده بودند، من کم عمق بودم! و با وجود این واقعیت که بسته در پایان ماه مه آمد، همه چیز به من بسیار فرستاده شد، به خصوص در شب. من نمی توانستم مقاومت کنم و به او نوشت. "شما چه کاری را بین بافندگی انجام می دهید؟" معلوم می شود که او "در وقفه بین بافندگی" در فرآیند مسکو برای اسلحه های 76 میلیمتری، یعنی برای من، برای من، برای تک پانل های تک پانل من! کلمه برای کلمه - و ... من بیشتر و بیشتر، نامه های Zori Lavrentieva شروع به بیشتر. دست خط او. واژه هایی که احساسات خود را گذرانده اند. "

سپیده دم من روشن هستم! 38971_1

مکاتبات بیش از سه سال طول کشید. داستان های شاد و اغلب غم انگیز، که زندگی نظامی مسکو، کار، مطالعه، سقوط ماه سپتامبر، قطرات بهار را توصیف کرد، ابتدا از نوارهای عبور از زمان عبور از پنجره ها شسته شده ...

سانسورهای نظامی سختگیرانه ای که پیام های خود را برای "صدور" اسرار نظامی وحشتناک خوانده اند، همچنین علامت های خود را تنظیم کرده اند، اگر آنها را نزاع کنند، توصیه های خود را ارائه می دهند. بله، این بود، و این پیام های فوری اینترنت نیست، زمانی که اغلب از یک نزاع به یک نزاع وجود داشت، اغلب هفته ها و حتی ماه های جنگ برگزار شد.

به جای عکس های غریبه Zory، یک هنرمند، یک بار ارسال میشا، یک پرتره خود را با یک مداد فرستاد. این همه او در مورد او می دانست. خوب، چه چیز دیگری برای وقوع عشق بیست سال مورد نیاز است؟

او نمی دانست که پدر سپیده، فرمانده سرخ جنگ داخلی، در 37 به یاد ماندنی، و قبل از فرستادن به اردوگاه که او با مادر زریورنا در درخواست شخصی خود امضا کرد، سرکوب شد. "به طوری که شما به یاد داشته باشید که در مسکو شما یک خانواده دارید!" و این که سپیده دم در عشق در زمینه های همه مدنی تحت عنوان چارچوب سربازان بود ... و اولین مدرسه اش، همکلاسی Alyosha، که داوطلب را به جلو ترک کرد، در ماه های اول دستگیر شد جنگ و هنگامی که او بازگشت، در حال حاضر به اردوگاه ما، او به او از سیبری نوشت: "من را فراموش کرده ام!" - نجات دادن. و زوریا عجله کرد و به مادرش فرار کرد، و هنگامی که آن را "بدون گم شدن"، و سپس ... "قلب نشان می دهد که الکسی زنده است، که او بازگشت!"

هیچ چیز از آن در نامه هایش به ستاره گارد Mishke نبود. ... اما همه چیز در آنها بود.

* * *

- شما باید بدانید که معنای این دختر برای حفظ روحیه مبارزه با ماست! - مهم گفت که سپرده در جلسه عمومی. - در اینجا، به عنوان مثال، او در یکی از آخرین نامه های خود می نویسد: "چه باید بکنم، به طوری که در مورد شما فکر نمی کنم، به طوری که تقریبا در هر رویا به خواب نرسیده است، به طوری که جلسات منتظر نیست نامه های این احمقانه نوشتن نیست! "

"من سفارش می دهم، افسر Mikhail Livertovsky بلافاصله به تعطیلات به مسکو با یک هدف خاص - ازدواج،" حمایت از او و کمدا. - گوزن خوب! دختر زوری رنج می برد، و او حتی در اینجا گزارش تعطیلات را ارائه نمی دهد.

میخائیل Borisovich: "من بسیار شگفت زده شدم. من منتظر تعطیلات خود هستم برای ماه های من - و من او را برای خنک به او داده شد. رئیس ستاد در بالاترین سطح کلی تمام مقالات لازم را صاف کرد. کمدا، همیشه معتقد بود که آخرین کلمه باید پشت سر او باقی بماند، یک مشت بزرگ برای خداحافظی نشان داد. نگاه کن، آنها می گویند، اگر شما سفارش را انجام ندهید! و گرم شده اختصاص داده شده است. و من نمایم که چگونه می توانم به سپیده دم بگویم که من در دست و قلب خود را انکار کردم! "

* * *

ایستگاه های گره، کیسه ها، سیگار ها، افرادی که در انتظار ترکیب بعدی بیش از حد است، در کاشت سمت راست بر روی زمین خوابید، آب جوش را در یک سماور قرار دهید، بعضی از نوع سوراخ کودک در پنجره ... Krasnoyarsk، Irkutsk، جایی که همان تبلیغات آویزان در درهای Tanne: "اطلاع از مسافران در مورد ورود و خروج قطار نخواهد بود. رادیو کار نمی کند مراقب باشید "،" سیگار نکشید! "،" نترسید! "،" بدون بلیط! ".

... دو هفته به سرپرست عروس میشیل لیورتوفسکی از طریق کل اتحاد جماهیر شوروی رفت، مسافران تغییر کرد، چمدان ها. تلاش های واگن ضروری می دانست که چه کسی چنین خرس بود و برای چه هدف به انتهای دیگر کشور رفت. نزدیک به پایتخت، قوی تر در ماشین خود را نه با جوراب های کثیف و بدن های غیرقانونی، اما "قرمز مسکو" و "لیلی نقره". کمی بر روی دومی در مقابل مسکو، ایستگاه که خراب شده و مرگ، صادقانه، "نگهبان نگهبان" ترسناک، هنوز هم خود را به دانستن "عروس". پس از همه، تا این نقطه در سپیده دم، من نمی دانستم که او به او فرستاده شده است ... "من TCK را در طرح شمال، قطار 6 ماشین TCT 10 را دیدم."

Zorya Vladimirovna: "من از مدرسه برداشتم، جایی که من درس های نقاشی را در کلاس های جوان ترسیم کردم. من کت را کشیدم و به ایستگاه فرار کردم. Telegram در مورد این موضوع - کاملا به زودی قبل از ورود قهرمان خود بود. من روی پلت فرم ایستادم و منتظر بودم - قطار متوقف شد. مردم از آن خارج شدند، کل جمعیت. ناگهان یک نفر به من آمد: "خرس عروسکی شما آمد ..." سپس یکی دیگر، و بیشتر ... "نگران نباشید، او وارد شد." و اکنون همه کسانی که ماشین را ترک کردند، عجله کردند تا به من اطلاع دهند که خرس اینجاست. (آنها او را پرتره خود را دیدند.) "خوشحال باشید!" در نهایت، او بیرون آمد ... "

میخائیل Borisovich: "من یک ستون فرفری نقره ای را دیدم که از سقف پرین پشتیبانی می کند. ستون یک دختر ایستاده بود، بسیار شبیه به تمام پرتره Zorkins بلافاصله. فقط زیبا تر و بهتر. زنده! "

در همان زمان، در نزدیکی پست ارقام، آشنایی واقعی خود و اولین بوسه برگزار شد ... در یک ماه، اجرای فرمان فرمان، Livertovsky ازدواج کرد.

* * *

از آن به بعد، 65 سال گذشت ... من به آنها نگاه می کنم، خاکستری مو، در چین و چروک، تغییر آلبوم های خانوادگی شما. بین عروسی از سال 46 و عروسی آهن تنها چند صفحه ای پر از عکس های فوری و تمام زندگی است!

به نظر می رسد کاملا باور نکردنی است، اما به نظر می رسد پدربزرگ و مادربزرگ ما نیز جوان بود. و آنها عاشق شدند و دوست داشتند و خوشحال بودند ...

Livertovsky کودکان، نوه ها را افزایش داد ... پس از تخریب، او به عنوان یک فیلمنامه نویس در تلویزیون کار می کرد. او تدریس کرد. اما دسته ای از حروف جلو، که یک بار در حال خواندن کل بخش است، و امروز آنها در خانه ذخیره می شوند. فقط در حال حاضر خواندن بیگانگان خود را دیگر نمی دهد.

گفته شده است که این بسیار شخصی است ...

ادامه مطلب