برلوسکونی

Anonim

برلوسکونی 38910_1

اخبار صبحگاهی Berlusconi را نشان داد. اولگا یک بار دیگر با راهی که به نظر می رسید، به نظر می رسید - سفت و محکم، لبخند زد.

"خداوند، هفتاد و هفت ساله"، او آهی کشید. - همه ما در حال حاضر در قبر در این سن بود - و لنین، و استالین، و Brezhnev ... این چیزی است که به معنای ترک در زمان ... "

اولگا Meslael، زمانی که او سالمندان را در چنین فرم عالی دید. برای او، این به معنای تنها یک چیز بود - هنوز هم پیش رو وجود دارد. پیری خانه خود را نمی گیرد! شصت - نه سن در زمان ما. به خصوص همه چیز به نظر می رسد خوب، پول، زمان، تمایل وجود دارد.

- LELIA، قهوه آماده؟ - شوهر به آشپزخانه نگاه کرد. - من عجله کردم

او عجله دارد نمی توان گفت او همیشه عجله دارد او به طور مداوم برخی از جلسات ملاقات ملاقات. کمی به او کسب و کار زباله خود را، همچنین به نمایندگان. او می گوید، فقط معاون کسب و کار برای کمک به.

شاید. او در کسب و کار شوهرش دخالت نکرد، او کافی بود. خانه، کلبه، سگ، یک چهارم شرط بندی در بخش، ازدواج ناموفق دختر، نوه کوچکتر - مشارکت فعال او در همه جا مورد نیاز بود و آنچه که شوهر در روز مشغول به کار است، کمی علاقه مند نیست، خیلی زیاد نیست علاقه مند، تنها پول آن را به دست آورد. و زباله یا گورستان، که اخیرا آن را نیز به دنبال موضوع سرمایه گذاری کرده است - بدون تفاوت. پول بوی نمی دهد، اما به طور مداوم مورد نیاز است.

ویکتور پس از استخر با موهای مرطوب وارد آشپزخانه شد، ساندویچ را گرفت، شروع به جویدن کرد.

- بله، شما در انسان نشسته اید، من متن اولگا Yezhuyren را خیانت کردم.

- یک بار، للیا، بدون زمان، - شوهر در حال حاضر به پایان رسید قهوه.

اولگا با لذت او را نگاه کرد. شاید هیچ شارما برلوسکونی وجود ندارد، اما ویکتور به نظر می رسد عالی است. شاید حتی بهتر از جوانان زمانی که او پایدار بود، سست شد. در حال حاضر او در خود مشغول به کار، تبدیل به یک fashionista، ababy که نمی پوشد. عینک شیک، ساعت های گران قیمت - همه شرکت های شناخته شده. بنابراین تاجر بزرگ باید به نظر می رسد، معاون.

ترک کردن. حالا شما می توانید عجله نکنید که قهوه را بخورید، روز را برنامه ریزی کنید. احتمالا، هنوز هم نیاز به تفنگ با مسکن است. او مدت هاست گفته است که گزینه های مناسب وجود دارد، و او دیگر نیست. خانه جدید باید خریداری شود، این یکی در حال حاضر به نوعی وضعیت نیست، و منطقه بهترین نیست ...

اولگا شش خانه را خسته کرد. همه چیز نبود او به وضوح تصور می کرد آنچه را که می خواست، اما تا زمانی که گزینه های او راضی بود. او تصمیم گرفت در یک رستوران جدید که دوست دختر را ستایش کرد، شام خورد.

داخلی در طعم او نبود - برخی از نیمکت ها با پشت بالا، جدا از یکدیگر جداول بسیار نزدیک ایستاده بودند. مردم خیلی زیاد نبودند، او به بهترین میز رفت، به سالن برگشت، در منو عمیق تر شد. این منو جالب تر از داخل کشور بود، او دستور داد و بدون انتظار، شروع به خوردن یک Chiabattu، رنگ او به روغن.

صدای بلند زن از پشت شنیده شد، کسی برای یک میز نزدیک نشسته بود. اولگا ناراحت شد، اما تنظیم مجدد نشد. خمیر در حال حاضر آورده است - او به سرعت می گیرد و ترک خواهد کرد.

- خب، چه چیزی در مورد شما؟ ما باید، شما می دانید، سخت افزار راش، بدون خروج از دفتر جعبه. همان حرکت نخواهد کرد - او فکر می کنید لازم است؟

- آه، بله من نمی دانم عاشق او سرد است، اما من خانواده را شکست نخواهم داد ...

- بله، شما من را دوست ندارید نه شما اولین نفری هستید، شما آخرین نیستید! شما می دانید چه کسی استراحت می کند، او خورد! کجا آنها را بگیر، متاهل؟ بنابراین شما می توانید تنها بمانید!

پنج دقیقه بعد، اولگا متوجه شد که آن را در مورد ویکتور بود. صدای زن، که شوهرش را خواند، "Pusik" متعلق به، ظاهرا، وزیر امور خارجه، که به میان وعده پیوست، و در عین حال، و بحث در مورد موضوعات قلب با یک دوست دختر.

اولگا فکر کرد: "اکنون آنها دبیران را پرداخت می کنند، اگر آنها اجازه دهند که چنین رستوران هایی داشته باشند."

چه ویکتور نیز واکر است، او بدون دبیرستان می دانست. برای سی سال، تمام زندگی خود همه چیز را تجربه کردند: حسادت، توهین، خشم. صحنه های موفق، او را از بین برد، تهدید کرد که خودم را ترک کنم. سپس به نحوی هر دو را آرام کرد. اولگا به خانه، کلبه و دختر تبدیل شد. او، همانطور که فکر کرد، به کسب و کار رفت و راه رفتن را متوقف کرد.

به نظر می رسد، متوقف نشده است. به نظر می رسد که برخی از احمق ها حتی علیه برنامه های ویکتور ماتریس ساخته شده اند ...

- آیا ماکارونی را دوست نداشتید؟ - پیشخدمت به طور مداوم در نزدیکی جدول ظاهر شد.

- نه، خمیر خوب است. فقط اشتها ناپدید شد احتمالا Chiabatta، احتمالا تاسیس شد.

اولگا دستور داد قهوه. برخی از ضعف های وحشتناک به آن رسیده است. پروردگار، زمانی که او قبلا صدمه دیده است؟ من شرمنده هستم، شرم آور است ... چه باید بکنید؟ نشان می دهد چه می داند یا خاموش است؟ و چگونگی مقابله با آن؟

وزیر امور خارجه با یک دوست دختر در حال فرار بود، و اولگا در بعضی اوقات نشسته بود، نمی توانست هر چیزی را تصمیم بگیرد. او متوجه شد که شوهرش نمی تواند تغییر کند. او با این دانش جدید قادر به سکوت نخواهد بود، زیرا معمولا اتفاق می افتد. و رسوایی و روشن شدن روابط هر چیزی را تحت تاثیر قرار نمی دهد، بلکه امدادرسانی نیز نمی دهد ...

بن بست. اگر او می تواند در اوج شوهرش نیز باشد، برخی از عاشقانه ها را پیچ و تاب کنید! اما مردان او برای مدت طولانی علاقه مند نبوده اند - به جز، به طور قطعی مانند برلوسکونی. وانمود می کند که او او را تغییر می دهد، این کار را انجام نخواهد داد: او نمی دانست چگونه به همه دروغ بگوید، و شوهرش می دانست.

کاملا شکسته، اولگا از رستوران بیرون آمد. من نمی خواستم به خانه بروم برعکس یک کلیسا وجود داشت. اولگا، خیلی تحقق نیافته، چرا، او به آرامش رفت، بوی بخور دادن سرد شد.

او به ندرت در کلیسا داشت - آخرین بار او نوه او را تعمید داد. او در میان فهرست های سختگیرانه مقدسین شباهت داشت، شمع ها را برای سلامتی قرار داد. من کشیش را دیدم، آمد.

- Battyushka، آیا می توانید با شما صحبت کنید؟

- اعتراف؟

- نه، فقط بحث ...

اولگا فکر کرد که همه چیز به سر من رسیده است، از حیاط کلیسا ریختن. - فقط کسی که به ما گوش داد ... "

صبح روز بعد، زمانی که ویکتور به طور معمول یک ساندویچ را با یک دست گرفت، و دیگری یک فنجان قهوه بود، او گفت:

- و چه چیزی با وزیر امور خارجه دارید؟ خوب، شما به خوبی انجام می شود، در فرم! به طور مستقیم برلوسکونی ریخته - که در هفتاد هفت دختر اجرا می شود!

و من خوشحال شدم که شاهد شوهر با یک ساندویچ شسته شده بود ...

ادامه مطلب