روز معلم!

Anonim

دومین بار - در کلاس اول

اولین بار در کلاس اول Sveta دو بار رفت. در ابتدا، همراه با برادر، که برای یک سال مسن تر است ... به دلایلی، سوتین صدیک در پایان ماه اوت بسته شد - احتمالا در قرنطینه. من در 1 سپتامبر نزدیک شدم و خانه نور را ترک نکردم. و سپس مادر با معلم موافقت کرد که دخترش در درس اول برادر گرامیر ساخته خواهد شد.

... افتخار و مستقل، برادر یک دسته بزرگ از گل ها را حمل کرد. خواهر جوانتر او رضایت خود را به دست آورد. چگونه او سعی کرد اعتماد به نفس را توجیه کند! هر کس در حال حاضر برای میز ها ناپدید شد، و Svetka موافق نیست که بر روی قلاب بر روی قلاب از میز جدا شود. معلم به سختی متقاعد شده است، دادن یک کلمه صادقانه که هیچ کس کتاب ها و نوت بوک های برادر عزیزش نیست. در سه درس اول نور در کلاس اول صرف شده است. دوست داشت! و نه تنها به او، بلکه یک معلم. پس از درس، مادر مادر را متقاعد کرد که دختر را در کلاس اول همراه با برادرش ترک کند: "این چیزی نیست که بقیه بقیه باشد. من با کارگردان صحبت خواهم کرد! " اما مادر دختر پشیمان شد. و - بیهوده

دوستداران نور

دوستداران نور

هنگامی که دقیقا یک سال بعد، والدین در نهایت نور را در کلاس اول رهبری کردند، مدرسه استراحت کرد: "انجام ندهید! سال آینده آمده است! " فقط در آن روزها، کودکان تنها از هفت سال تحصیل کردند. نور تا سن مناسب فاقد ... یک ماه!

- بله، او قبلا تمام کتاب های درسی را از برادر بزرگتر خواند، در نامه های چاپی می نویسد! او در مهد کودک خسته شده است! - والدین دعا کردند

"خوب، بیایید ببینیم،" مدیر و رئیس مدرسه موافقت کردند. و Svetochka امتحان را انجام داد. چه چیزی از آنها خواسته شد، نور اکنون به یاد نمی آورد. او تنها می داند که با ترس شروع به خواندن شعر طولانی توسط قلب از کمیسیون و فتح شده است.

- نمایش سمت راست چپ کجاست؟ دست راست من را بالا ببرید، - قطع استعداد جوان، از کمیسیون پرسید.

از تعجب نور همه چیز اشتباه گرفته شده است. به جای دست راست سمت چپ افزایش یافته است. بلافاصله، با این حال، اصلاح شده:

- این چپ من است، و سمت راست یک دست دیگر است.

- خب، اجازه دهید او را یاد بگیرد! - کمیسیون موافقت کرد

بنابراین چراغ دو بار در زندگی او به کلاس اول رفت. هنوز افتخار دارد

توسان سبز

دینا 7 ساله یک خواهر بزرگتر داشت، دومین درجه دار Daria. تمام سال گذشته، دینا به داشکا نگاه کرد و غافلگیر شد. دینا مامان گفت: "او خوش شانس است"، هر روز صبح، پاک کردن اشک، دینا مامان گفت. - داشا به مدرسه می رود، و نه در این مهد کودک احمقانه، جایی که آنها در طول روز خواب می کنند. و نمونه کارها او بسیار زیبا است! آیا می توانید من را همان را بخرید؟ "

در نهایت، در ماه اوت، دختران با مادر و پدرش به فروشگاه رفتند، اما همان نمونه کارها نبود. و به طور کلی، انتخاب عالی نبود: 90s، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، کسری بودجه. چه چیزی خریداری شد: رقص سبز غیر تند و زننده با توپ و مکعب کشیده شده بر روی آن. داشکا، من باید بگویم، به عنوان یک مس پنج.

از اختلال یا به دلیل دینا سرد، سه روز قبل از 1 سپتامبر بیمار شد. درجه حرارت بسیار بالا بود، دکتر آمد و پسران انجام داد. اولویت های آینده در تمام روزها در نیمکت در تالار قرار گرفتند و به لباس جدید مدرسه جدیدی نگاه می کردند. در یک پیشانی سفید، که مادر به طور متفکر یک کمان قرمز ساخته شده از روبان های ساتن را دوخت. "همه کلاس های اول بر روی قفسه سینه زنگ های کوچک آویزان خواهند شد،" توضیح داده شده، دوخت، مادر. - چقدر زیبا، اگر شما او را در این کمان آویزان! " دینا فکر کرد: چه نوع ناراضی او چنین روز مهم در زندگی خود را از دست خواهد داد! ..

در شب، در آستانه 1 سپتامبر، مادر و پدر توصیه می کردند و تصمیم گرفتند که دینا را در یک حاکم رسمی قرار دهند. دینا روز روزی بود که روز روزی بود (به دلیل هیجان)، دینا خیلی خوب نبود: "به نظر می رسد که باران سنگین بود، و من با یک گل رز سفید زیبا در دستم ایستاده بودم و به Galina Vladimirovna نگاه کردم - اولین معلم من "

پس از خط بارانی سرد، دین هنوز یک ماه بود. و معلم بسیار مهربان و هوشمند بود. او حتی آمد تا دانش آموز بیمار خود را صرف کند و به او پیمایش داد.

معلم با موتور

سپس او به نظر می رسید بزرگسالان بزرگسال بود، و او فقط کمی بیش از سی بود. معلم فیزیک معلم № 223 ژئورجی Mikhailovich سیاه و سفید به کل کودک "Voltaritsa" نگاه کرد نگاه دقیق از طریق عینک و به طور مداوم "درمان" دانش آموزان در درس با انواع آزمایش های "منحصر به فرد". شش کلاس برای مدت طولانی من تظاهرات موتور احتراق داخلی را به مخاطبان مدرسه به یاد می آورم. به عنوان یک نمونه، معلم موتور قایق تعلیق را از خانه کشید، که یک مخزن را برای کتانی به آب پر از آب غوطه ور کرد. سر و صدا موتور، نه باشگاه های دود از طرف احزاب، فن splashes ... خوب، پر از لذت برای دفاعی! و چگونه سرگرم کننده در مورد مطالعه موضوع "برق" در دستورالعمل "فیزیک" به کل کلاس بود تا دست، تشکیل یک مدل از زنجیره های برق مختلف: "Bashkirts - شما مقاومت خواهید کرد. Kiselev - شما دو برابر مقاومت دو. Morozov - کندانسور ... »

در تابستان، معلم گروه های جمع آوری شده از دانش آموزان میانه و ارشد، در پیاده روی توریستی - توسط قایق، در Kayaks، در دوچرخه. و در طول دوره آموزشی، نه هر یکشنبه، هر یکشنبه تا حدودی گردشگری مشتاق به لطف علاقه مندان به Guys Georgy Mikhailovich با او بر روی پای یا اسکی در گوشه های رزرو شده منطقه مسکو رفت - برای دیدن معابد پرنعمت، املاک، آبشارهای زیبا ... با این حال، چنین یک سرگرمی مشترک هیچ ترجیحی را از نظر انجام تکالیف منظم ارائه نمی دهد. هنگامی که این اتفاق افتاد: در آستانه من از سفر در حال حاضر در غروب، خسته، در آن زمان تنها به رختخواب برای رسیدن به رختخواب، و نزدیک ترین در کلاس فیزیک ژئوری Mikhailovich، به عنوان اگر هیچ چیز اتفاق افتاده بود، خواستار هیئت مدیره بود در یک ردیف از شرکت کنندگان "رید" دیروز و در آماده سازی، دست خط خوشنویسی خود را که توسط کل مدرسه پرجم شده بود، در مجله "دو" شکوفا شد ... که با لذت، پس از یک زن و شوهر، "پنج" یا "چهار" را اصلاح کرد از روزها، زمانی که "توریست" Stratum با موفقیت در کلاس های فیزیک زیر در تمام معلمان مسائل پیچیده پاسخ داده خواهد شد.

با تشکر از کمپین های مدرسه، سازماندهی شده توسط سیاه و سفید، نه یکی از بخش هایش برای مدت زمان طولانی "بیمار شد" با شور و شوق برای سفر، دوست داشت تاریخ داخلی، توسط آثار معماری برگزار شد. با بسیاری از قدیمی ترین "همراهان" خود، Georgy Mikhailovich از روابط حمایت می کند و در این زمان - تجربه برخی از این موارد "Skeins" در حال حاضر بیش از چهل سال! او اسامی و نام خانوادگی، سال های انتشار، حتی روزهای تولد را به یاد می آورد ... خوب و بلند مدت "آزمایش شده"، "دانشجویان" گرامی "، فراموش نکنید که" فیزیک "عزیزان خود، به او هماهنگ می شوند نام روز و آنها همانند قبل نامیده می شوند: با نام Patronymic. با این حال، برای "استفاده داخلی"، یک نام دیگر وجود دارد: برقراری ارتباط با یکدیگر، مدتها پیش، دانش آموزان سابق به معلم خود می رسند.

البته نامه سرمایه در این کلمه، البته، توسط "پیش فرض" اشاره شده است.

حرفه مخفی

این واقعیت که Nastya به یک روزنامه نگار تبدیل خواهد شد، او به معلم خود از زبان روسی و ادبیات Irina Nikolaevna Shcherbakov گفت. Nastya خشمگین بود. ایده او از روزنامه نگاری بر اساس فیلم غربی بود: وجود دارد که شخص معروف از قطعات سیگار کشیدن خارج می شود، اپراتور با دوربین بلافاصله به او می رسد، و یک زن جوان ناامید جوان، میکروفون را می کشد و به طور مداوم می پرسد: "چه کار کرد شما احساس می کنید زمانی که هواپیما شما آتش گرفت؟ " اما معلوم شد که در روزنامه نگاری، نه همه چیز قطعا قطعا نیست، و عدم انسداد جزء خود را اجباری نیست.

nastya kuzina.

nastya kuzina.

... احتمالا، Irina Nikolaevna شگفت انگیز دانش آموزان 12 ساله خود را بهتر از خودشان درک کرد. او سپس 25 سال 25 بود، او فقط به مدرسه آمد، و در ابتدا به نظر می رسید آنها بسیار سخت بود - کلاس ششم او گفت: "شما". اما همانطور که آنها پس از آن این مخالف "Dishka" (بچه ها از کلاس موازی "D")، که Irina Nikolaevna به یک معلم کلاس تبدیل شد! و چگونه می توان معلمان جدیدی را قبول کرد، زمانی که شكرباکوف آنها در دو سال به مدرسه دیگری تغییر کرد! کودکان "در معلمان" را شکستند، غم و اندوه خود را ریختن، و کسانی که در ناامیدی پرسیدند: "چرا او این کار را کرد؟!" آنها فکر کردند که ایرینا نیکولاوی برخی از تکنیک ها را اعمال کرد. و او فقط شاگردان خود را احترام گذاشت و دوست داشت. همه چیز بسیار ساده بود.

دانش فضایی

سوتا مشتاق رفتن به کلاس اول نبود. چه اتفاقی می افتد ممکن است زمانی که سخت ترین سرنوشت برادرش باشد، ده ساله بزرگتر از ده سال است! و چه کسی، تقریبا هر روز، هیچ نور به مدرسه نمی رود، به جای راه رفتن با خواهر بومی خود از آلمانی نفرت انگیز رنج می برد و گاهی اوقات والدین به مدرسه دعوت می شوند، و سپس در شب برادر عزیزم، آن را غیر قابل درک نیست.

نورپردازی نور

نورپردازی نور

به طور کلی، سوتا بدون شور و شوق زیادی به مدرسه رفت. این تنها انعکاس غیر معمول در آینه را خوشحال کرد - در یک پیشانی سفید با بال، با کمان های بزرگ و زخم آبی با یک لیوان روشن. Sveta به نظر می رسید بسیار بزرگسال (تقریبا مانند برادر) و غیر قابل مقاومت است. اما زمانی که سوتا معلم را دید که پدر و مادرش رهبری می کردند، من در مورد کمیت جدید من را فراموش کرده ام و در مورد این واقعیت که مدرسه خیلی خوب نیست. معلم به نوعی معلم را دوست داشت. او جوان بود ("سال اول پس از موسسه"، مادری، زیبا و به طور کلی شبیه به آنها با شکل مورد علاقه مادربزرگ خود را Irina Rodin.

- نام من Alla Nikolaevna است، من معلم شما خواهد بود، "او خود را در کلاس درس معرفی کرد، و همه چیز در اطراف بسیار زیبا بود. و ناآشنا بیشتر چهره ها و دختران در اطراف، و پوستر در دیوار، و مدرسه پنج طبقه قدیمی خود را با احزاب چوبی سنگین، که بهار با سر و صدا بهار پرتاب و سوزاندن در حیاط.

Alla Nikolaevna به طوری جالب توجه در مورد چقدر جدید آنها را در مدرسه یاد بگیرند، که Svet به نحوی بلافاصله می خواست یاد بگیرد. به طور کلی، او دوست داشتم آرام، خیرخواهانه و عادلانه Alla Nikolaevna، که به طور غیر منتظره، Sveta دوست داشت به رفتن به مدرسه برای خود و حتی تبدیل به عالی شد. سپس بسیاری از معلمان فوق العاده، افراد، دانشگاه ها و حتی دو دیپلم قرمز وجود داشت. اما Alla Nikolaevna Trucchina برای Sveta اولین و فراموش نشدنی باقی مانده است. تقریبا همانند یوری گاگارین. فقط او جاده را به فضا برای همه بشر افتتاح کرد. و Alla Nikolaevna - برای یک svetka (بنابراین حداقل او فکر کرد). اما همچنین به فضا - در دانش فضایی بی پایان و جالب.

ادامه مطلب