اشتیاق با طعم مجازی

Anonim

او خانه ما را برای یک تاکسی اعلام کرد و بلافاصله یک گوشه قرمز گرفت. و او به طور مرتب رفتار کرد - خواستار تغذیه بدون وقفه شد، با تهویه مطبوع شخصی عجله کرد و به طور مداوم تلفن را اشغال کرد. من سعی کردم درک کنم - چه کسی او: یک مرد یا یک زن. به طور مشخص به استفاده از الکل اشاره دارد و تحمل نمی شود شراب. خیلی مرد اما تنها تر و تمیز - بلافاصله آویزان و چهره محو شده است. هنوز یک زن؟ یا فقط احساس می کنم که من او را دوست ندارم؟ "شما، مهمتر از همه، Dostoevsky را از طریق او دانلود نکنید،" من به شوهرم هشدار دادم، و سپس یک روز کامپیوتر خود را در رختخواب رقصید! " به طور خلاصه، من از همان ابتدا منتظر هیچ چیز خوبی نداشتم. و منتظر بود

این همه با این واقعیت آغاز شد که این بسیار هادی از مجرمانی شروع به دست زدند. خدا را شکر، نه در آژانس های اجرای قانون، بلکه در کل خانه. از دوران کودکی، پرستش همه انواع مزایا، نحوه رفتار با ارواح (نه به اطلاع - و آنها ناپدید می شوند)، من سعی کردم این تاکتیک های اعمال شده بر تمام داستان های جهان را اعمال کنم. برعکس، دست کشیدن ناپدید نشد، بیشتر شد.

- چرا کامپیوتر ضربه می زند؟ - من سرانجام از صاحب قانونی خود خواسته ام.

شوهر پاسخ داد: "این" ICQ "است.

"Barabashka ..." من روشن کردم.

- نه، یک برنامه کامپیوتری است که به مردم اجازه می دهد از طریق اینترنت ارتباط برقرار کنند. هنگامی که کسی می آید، دست کشیدن شنیده می شود.

در جزئیات، من به جزئیات نرسیده ام، اما در شبها، مردم به طور فزاینده ای شروع به سقوط بدون افراد، بدون رفتار. آنها نام مستعار نامیده می شدند - "نام مستعار"، کلمات آنها به طور ناگهانی، در خود، بازتولید شده بر روی مانیتور، و پس زمینه عاطفی، بدون هیچ گونه مکالمه امکان پذیر بود، به چهره های صورت گرفته منتقل شد. چهره های چشمک زدن، زبان ها را قرار داده، لب ها را خرد کرده و مانند دیوانه خندید.

اساسا، "ICQ" "نام مستعار مردان" - از کسانی که در طول آخرین سرشماری جمعیت در ستون "زبان شما خود را از دوران کودکی" اشاره کرد "Baisik". آنها من را دوست نداشتند من قبلا یک چنین کپی داشتم، و دوم تنها برای هیچ چیز یک مکان را اشغال نمی کرد - پس از همه، نه به فروش آن و نه مبادله، هیچ شانس وجود ندارد. نام مستعار زن تنها دو نفر بود - کاری و فینیا. از اولین شوهر شوهر، دوم گوسفند.

- آیا مطمئن هستید که آنها واقعا زنان هستند؟ - من پرسیدم.

"من مطمئن هستم، همسر پاسخ داد و به جای نقل قول مورد انتظار از Tutsi -" من قبلا آنها را چک کردم، "من اضافه کردم:" آنها همه مردان - bastards و هیچ چیز برای پوشیدن. "

شوهر از یک ضربه اجتناب ناپذیر، به اینترنت فرار کرد، من با غم و اندوه که گرگ بود، جایی که آن را آسان به اطمینان از یک بره. اما سعی کنید بر خلاف آن! اگر چه وب جهان گستر و فضای لازم را برای اتصالات همه انواع اشعار فراهم می کند (حداقل Bonaparte نامیده می شود!)، با این حال، برقراری ارتباط، شما هنوز به زودی یا بعدا ماهیت واقعی خود را از بین ببرید. استثنا می تواند شاید روانشناسان باشد، مگر اینکه، البته، آنها به شبکه نمی آیند نه از تمایل به استراحت، بلکه از علاقه حرفه ای. و در این بازی در مخفی و به دنبال نوع دیگری از perverts - مردم با یک روان پیچیده است.

اما اگر موضوع به نحوی کاهش یابد، پس چرا باید به یک وب صعود کنید؟ پس از همه، همه چیز روشن است که طرفدارانش به دنبال ترک زندگی هستند. من تاکید می کنم - نه "از"، و "از". به دنبال دنیای دیگر که در آن آنها ممکن است به عنوان آنها برای شمارش نزدیک استفاده می شود. و چگونه خود را می بینند. در رویاها. و، توسط کامپیوتر کامپیوتر "نیکا" متصل شده، خود را تحت سس های مختلف خدمت کنید. علاوه بر این، آنها مانند یک لباس که به چهره نیست، "پرتاب کردن" ظاهر خود را، به طور کامل تمیز برای ادراک، ایستاده در مقابل مانیتور، به عنوان یک روح قبل از بالا نگه دارید. و چه کسی نمی داند که چگونه ظاهر گاهی اوقات کشیدن، به ما اجازه نمی دهد که تصور درست را انجام دهیم! اما آیا ظاهر مانع از ایجاد روابط در واقعیت می شود؟ یا آگاهی که در اینجا، در خارج از وب چسبنده، همه چیز جدی است و برای مدت طولانی، زمانی که آنجا - در مجازی - تنها یک بازی، فریب، توهم و مجبور به پرداخت هزینه گران قیمت برای خطاها؟

به زودی، شوهرش از من خواسته بود که با "نام مستعار" کامپیوتر زنان آشنا شود، و سپس آنها می گویند "دختران ناخوشایند هستند". من تمایل خاصی را تجربه نکرده ام - این مکالمات "ICQ" را به یاد می آورد مکالمه ها در کوپه قطار سریع، زمانی که شما نمی دانید - چه کسی در مقابل شما، و شکستن، هرگز یک فرد در آینده را ببینید . در اینجا من فقط مظنونم که با آنها مقابله کنم: من مخاطب من حتی ظاهر نداشتم! با تغییر تعداد در ICQ و نیک، او در اسکن شبکه مجازی برای همیشه ناپدید شد. البته این وضعیت، البته، به رکود و نفوذ روح، دفع شده است. چقدر خوب به غریبه کردن مشکلات و رنج های خود را، چگونه به راحتی همدردی خود را قبول، چگونه به شگفت آور فقط به وب روابط انسانی! اما افزایش میل به صحبت در مورد خود - دور از ویژگی خود را از این ویژگی، اما فعالیت حرفه ای - و در همه تدریس فقط به گوش دادن. اما ... لازم است، به این معنی است که لازم است. در نهایت، من هم دوست دارم، آنها بیشتر به عنوان مثال نوشیدنی نیستند، آنها سیگار می کشند، آنها را در شبها می نامند و علاوه بر این، آنها مرا برای شهرهای گرسنه هدایت خواهند کرد. به طور خلاصه، شوهر تحمل کرد و به من گفت.

به اندازه کافی عجیب و غریب، هر دو "نام مستعار" من دوست داشتم، و اولین و در همه معلوم شد که یک خانواده روح، یعنی مستقل، از دسته "صاحب خود". قطعا، جای تعجب نیست که او شوهرم را خیلی دوست داشت! کاری بیش از یک زن بیش از مستقل داشت، با تمام نقص های انتگرال رهایی زن. من کسب و کار خود را داشتم، سه آپارتمان (عالی - برای زندگی، بدتر - برای اجاره، و بسیار بد - فروش، در حالی که قیمت مسکن در اوج نگه داشتن). شوهر به اموال متصل بود، اگر صاحب مالکیت خود را باور داشته باشید، ماچو خوش تیپ، با نیاز به پول در گوشت گاو کبابی خود با خون، و یک کودک ده ساله، برعکس، با نیاز به آن مواجه شد مشارکت در رقص های ورزشی. از معایب به طور معمول در چنین مواردی، استحکام، قدرت، حداکثر گرایی و رد کامل احساسات، به ویژه بالا داده شد.

دوم "نام مستعار" رک و پوست کنده خود را غیر قابل دسترس به واقعیت ناخوشایند ترسیدند. شوهرش روزهای هفته کار خود را روشن نکرده بود، اما برعکس، Tyrann در مورد چیزهای کوچک بود. کودک همچنین حاضر به رقص برای حداقل نوعی از داف بود. فینیا به طور انحصاری در حوزه عاطفی زندگی می کرد و قادر به رد شدن در زندگی نشد. علاوه بر این، نه تنها خود، بلکه تمام دیگر غریبه ها فورا به عنوان اموال عزیز خود معلوم شد، در نهایت وزن خود را اضافه می کنند. به طور خلاصه، خاک برای مراقبت ممکن مناسب ترین بود.

- به دنبال یک شبکه دور هستید؟ - من با تفکر توسط پدیده آشنایان جدیدم تعجب کردم.

ظاهرا، هر دو خیلی متفاوت هستند، تقریبا مخالف هستند، آنها به همان چیزی نیاز داشتند، اما دقیقا چه چیزی واقعا نمی دانستند. فقط تشنگی برای چیزی متفاوت، اساسا جدید، به شدت متفاوت از شیوه زندگی معمول است. به طور خلاصه، من به دنبال یک طوفان بودم. و همانطور که می دانید، چه کسی به دنبال آن است، او مراقبت می کند.

طوفان با یک تماس برش خورده به من در سلولی آغاز شد. صدای کاملا ناشناخته گفت:

- این کاری است من با شوهرم خانه دارم آیا شما به طور کلی چطور؟

- من خوبم. اگر می توانید آن را از وب بکشید، پس لباس زیر را در گنجه پاک کنید، - من پاسخ دادم، با مشکلات کاملا متفاوت گرفته شده است.

- بله، من در مورد آن صحبت نمی کنم. آیا می توانید در حال حاضر آمده اید؟ یک مکالمه وجود دارد و نوشیدنی به ارمغان می آورد، و پس از آن شما دفع در خانه.

هیجان زده، من سعی کردم از ابتدا خلاص شوم. از الکل، یک تنتور فلفل را انتخاب کرد - در لحن مهمان. بنابراین برای اولین بار من اتفاق افتاد به دیدن روح کامپیوتر. زن معمولی جوان، روشن است، با یک شکل خوب، - به طور کلی، همه چیز مانند هر کس دیگری است. و من فکر کردم، حتی اگر ماوس سفید در جیب من ...

ما برای آشنایی، سپس برای زنان، سپس یک بار دیگر برای زنان، و سپس بیشتر. همسر غیر نوشیدنی اشاره کرد که به محض اینکه ما به بخش "متفرقه" حرکت کنیم، می توانیم آن را فراخوانی کنیم، و به مجاهدین سقوط کرد. و کری گزارش داد:

- من شوهرم را ترک کردم

"این درست است،" من تایید کردم، "اگر شما نمی توانید به طور منظم یک آپارتمان تغییر دهید و کار کنید، شما باید طلاق بگیرید تا خسته نباشید."

"من او را یک آپارتمان، یک حساب بانکی نیز، کسب و کار فروش." از دست دادن هزار ده دلار بیرون می آید، اما هیچ کاری انجام نمی شود.

من سکوت کردم، سعی کردم بفهمم، آیا جوک مهمان ما جوک های جوک. به عنوان - به هیچ وجه، دختر از خرافات است.

کاری کشید "من عاشق شدم."

"خدایا،" من از لحاظ ذهنی گریه کردم. - خوراک در عشق! این خانم آهن با دست سخت و قلب سخت است! این یک فاجعه است ... "

- او چه کسی است؟

- هنوز نمیدونم.

— ???

- ما از شش ماه پیش در شبکه ملاقات کردیم. صحبت کرد، جالب بود او مرا قلاب کرد، آیا می فهمید؟ و این هفته ... به طور کوتاه، دو ساعت در زندگی واقعی، پس از آن - جنسیت، صبح من به خانه برگشتم و به شوهرم گفتم که همه چیز، من می روم.

- و او؟

- گریه، من اجازه ندادم.

- و عزیزم؟

- کودک شوهرش را ترک می کند کجا او را به Ryazan بکشید ...

- چرا در ریازان؟

- من می روم تا آنجا زندگی کنم

- بنابراین این، جدید شما، او از Ryazan است؟ و چه کسی انجام می دهد؟

- به نظر می رسد یک برنامه نویس است. به طور کلی، او ده سال است که ده سال است، شاید هنوز هم ... من، در واقع، به خداحافظی گفتم. بیایید ریختن

ما شروع به صحبت در مورد چیزهای بی نظیر کردیم. شوهر آمد، که، همانطور که من متوجه شدم، مدتها پیش بود، یک نگاه تخمین زده شده به بطری به سرعت خالی انداختم و به درستی پرسید: "به فروشگاه بروید؟" ما سرگردانیم

تنتور فلفل گلو را سوزاند. به نظر می رسد مخاطب من دیگر نمی خواست به بحث در مورد امور شخصی من نپردازد و سعی کردم درک کنم - چه اتفاقی افتاد؟ چگونه می توان بالغ، نظم سرنوشت سرنوشت، همه چیز به ذهن و اعصاب خود رسیده است، بنابراین از گذشته شما بسیار آسان است؟ عشق چیست؟ نه، بیشتر شبیه یک بیماری است، برای مدیریت اینکه شما تحت سلطه نیستید. و آیا واقعا ممکن است با هر کدام اتفاق بیافتد؟ یا همه مجازی Vina Vina؟ فرض کنید یک تصویر مورد نظر خاص وجود دارد و یک نام مستعار وجود دارد - کسی، آقای X، مناسب برخی از پارامترها تحت ایده آل است. این "نام مستعار" را "نام مستعار"، خرد کردن، به کمال و سقوط در عشق؟ خوب، پس از یک روز قدمت، از کل زندگی غیرممکن است، اگر مرد سقوط کند، به عنوان مردان، "در مخمر قدیمی" می گویند در چنین مواردی.

کاری در سپیده دم

- ماه! من به سختی بر روی یک قطعه بانوی ناامید صحبت کردم.

- صبر نکن! - او همچنین به سختی پاسخ داد.

من می توانم اعتراف کنم، شوک از دیدار او قوی بود. اما معلوم شد که به سادگی آسان به بوی احساسات در مقایسه با آنچه که من دو ساعت بعد تجربه کردم.

ظاهرا، همه چیز هنوز به تصویب نرسیده است، در غیر این صورت من نمی توانم ایمیل خود را چک کنم. در واقع، چرا، اگر یک شوهر حرفه ای آموزش دیده برای این منظور وجود دارد؟ این که آیا رویکرد آماتری من تحت تأثیر قرار گرفته است، آیا سنتی های کوچک سنتی شروع به کار کردند، که کامپیوتر به طور مرتب من را کشیده بود، اما به دلایلی او شروع به باز کردن نامه های خود کرد، یکی پس از دیگری. یک چیز در مورد من بود - آغاز به نحوی به نحوی عجیب بود. مانند نامه های تاتیانا. فقط به OneGin اشاره نمی شود، بلکه شوهرم. من خواندن، من آن را دوست داشتم، دوباره خواندن و بیشتر. پروردگار، زنان چگونه عشق را دوست دارم! بدیهی است، دانستن دوست داشتن من در یک کامپیوتر (و شاید به خاطر اعتماد بی دقتی)، شوهر هرگز کلمه عبور را نگرفته است. او فرض نکرد که یک روز من، همانطور که در یک آهنگ محبوب می آید، "من در خانه خواهم بود، من مست خواهم شد". من در آرشیو تکان دادم ... شوهر پس از آن گفت که خواندن چیزهای دیگر در ناسازگاری. اما در آن لحظه من به شدت حروف به شهادت معادل شدم و بنابراین هیچ اعتقادی وجدان را تجربه نکردم. علاوه بر این، در نظر گرفته شده است که در این مورد "بهتر است که نادرست از احمق مناسب باشد." به طور خلاصه، من متوجه شدم که یکی از نیمی از من، یعنی بدترین (نه هدیه ای که او دوم است!)، غریبه اسرارآمیز را دوست دارم - و دوست داشتم دیوانه باشم، به اسپاسم در گلو. "شاید آنها یک ویروس در شبکه داشته باشند؟ فقط او آهن را نمی کشد، اما مغز؟ " - من فکر کردم فرسوده است

بنابراین، یک پاسخ به این سوال که من را اشغال کرده است این است که هر دو "نیک" زنان آشنا من به دنبال یک وب بودند؟ - با این حال پیدا شد آنها به دنبال عشق بودند - بزرگ، تمیز و روشن. اما چرا در خرافات - دقیقا جایی که هیچ چیز وجود ندارد، نه مردم و نه اشک هایشان، و نه لبخند آنها، اما تنها هزاران مگابایت به سوء تفاهم با ذهن انسان از اطلاعات فشرده شده اند؟ آیا این به این دلیل است که در واقعیت عشق فقط نه، نه و هرگز؟ و فینیا در شوهرم کشف شد، آنچه که من در طول سال های زندگی با هم در تمرکز ندیده بودم؟ پس از همه، او او را تمرکز نکرد، دریغ نکنید، تسلیم نشد و او را کوچکترین دلیل برای تحسین خود نیافت. آیا این بدان معنی است که این عشق به شکل خالص است؟

اشتیاق با طعم مجازی 38113_1

روابط ما در شب متوجه شدیم.

- چطور تونستی؟ - من شوهرم را فریاد زدم - چرا شما عاشق یک مرد، یک زن هستید؟ او چه چیزی، به همین ترتیب زندگی ناخوشایند و عاطفی نامتعادل، در حال حاضر انجام خواهد شد؟ چه چیزی می تواند به او بدهد؟

"من به طور خاص هیچ کاری انجام ندادم،" شوهر فریاد زد.

- انجام نداد! - موافقت کردم. "اما پس از همه، شما مشارکت زندگی در زندگی خود را، متقاعد، دستور، در مشکلات خود را درک کرد." و شما از پیش تنظیم از احساسات او نیست، زمانی که خیلی دیر نشده بود، آنها شما را حل کردند. و اکنون چگونه به او توضیح میدهید که توهمات تمام شده است، و توهمات به فروشگاه برای سیب زمینی رفت؟

شوهر پیشنهاد کرد: "من الان به او می روم."

- برو، - من تکه تکه کردم، - نه توسط یک فرد ناپدید می شود!

شوهر من ترک کرد، و بعد از همه، به یک کامپیوتر نشستم، پس از همه، یک آموزش مهندسی در سپیده دم از جوانان مهربان دریافت شد - و خودش "ICQ" را به دست آورد. "نیک" انتخاب وحشیانه - "خرگوش گانگستر". چرا من به تجربه ارتباطات مجازی نیاز داشتم، نمی توانستم فرموله کنم که نمی توانم، من فقط نمی خواستم. و این مورد این بود که به دو زن از مجاورت - یکی از آنها من تنها یک بار دیدم، و دیگری هرگز - من چیزی شبیه به حسادت را تجربه کردم. نه، من نمی خواستم سرم را از عشق از دست بدهم، اما به آنجا نگاه می کنم، جایی که آنها آن را انجام می دهند، کنجکاو بود. چند دقیقه پس از ثبت نام، آنها شروع به شکستن کردند، به طوری که آنها منتظر ظهور من در مجاورت سال های زیادی بودند. در ابتدا، "الکل" آمد، سپس "فوست"، "پادشاه"، "کیسا"، دومی اعلام کرد "خانم در قرمز". نام مستعار غریبه ها هشدار داده شد، حتی بیشتر ناامید شد که آنها شروع به صحبت کردن کردند. من تصمیم گرفتم که اولین تصور را قضاوت کنم و تمام شب از زمان گرانبها را در بیگانگان کشته ام. و در نهایت، او متوجه شد که یک فرد جالب در مجاورت پیدا کردن شاید حتی سخت تر از زندگی عادی باشد. و خدا تنها می داند که چگونه برخی از آنها را پیدا کرده اند پیدا کردن عشق خود را در اینجا ... بله، و عشق بود؟

همسر به نیمه شب بازگشت، من یک دسته گل لوکس را به ارمغان آورد. آنچه که تنها گفتگو با او به پایان رسید، زمانی که سوم - "ICQ" معلوم شد که بیش از حد بود، من نمی خواهم. دوست دختر من نبود، مشکل نیز هست.

شب با ادراک خیالی خود از واقعیت به سرعت سوزانده شد، یک روز واقعی آمده است. شوهر به شدت بر روی فایل ها و حروف رمز عبور خود قرار داده است، اما من دیگر علاقه مند به احساسات کامپیوتری نبودم. هر دو زن "نیکا" به هر حال با همان سهولت مواجه شده اند، که از هیچ جا به وجود آمده است. چیزی حدود دو هفته گذشت، و رویدادهای گذشته قبلا از حافظه من استفاده کرده اند.

- فینیا به نام، - هنگامی که شوهر در شب گفت، "او گفت که او در Squilif بود. من نمی خواستم دیگر حرف بزنم احتمالا من باید بروم ...

"من نباید،" من گفتم خسته کننده.

- شاید شما نیاز به تماس با دکتر دارید؟

"نه،" من امتیازات را بیش از "من" قرار داده ام.

و یک هفته بعد، حمل در ICQ منتشر شد. Syotrech حاضر به اعتراف، نحوه احساس ریازان به پایان رسید و چه کسی از آن خسته شده بود، اما با توجه به آن، او به اخبار دیگر گفت. آپارتمان با کودک او به خود بازگشت، این لایحه در بانک (یا نه، آنچه در آن باقی می ماند) - هم اکنون کسب و کار را بازیابی می کند. به سوال این که چگونه او همسر مشروع خود را ملاقات کرد، خشمگینانه فریاد زد: "او گفت که او را ببخشد! نشسته در آشپزخانه من، محصولات من را از یخچال من می گیرد و من را ببخش! من او را بیرون کشیدم به مادرش خوشبختانه، او آپارتمان خود را برای بزرگ در ورودی بعدی مبادله کرد. " و کاری گزارش داد که شروع به شروع به تعمیر کرد، و به طوری که در آپارتمان جدا شد، همه چیز را به آجر بریزید.

- آیا شما از خانه خارج نمی شوید؟ - من پرسیدم. - و به طور خاص - چه کسی: اولین ناز یا دوم؟

- خوب، همه آنها، "Curry پاسخ داد،" من هنوز نیاز به تغییر سوکت ... شما نمی دانید چقدر "شوهر برای یک ساعت" هزینه؟

و حالا به من بگو - آیا زنان می توانند دوست داشته باشند؟ نه از آنجا که عشق خالص همراه با صفحات کثیف، پوشک و افکار مردان نیست. و زنان که با احساس بیکار مورد آزار و اذیت قرار می گیرند، ناگهان یک نیروی ویرانگر وحشتناک خود را در خود احساس می کنند و نمی توانند با او مخالفت کنند، سقوط کنند. در بهترین حالت، دیوارها، در بدترین حالت - زندگی خود را. اولین سازندگان مواد غذایی، دوم به شاعران را می دهد. بنابراین عشق به شکل خالص تنها یک ضرورت تولید، مواد خام برای دریافت یک محصول به پایان رسید. کارگر، به همین ترتیب، لحظه ای صحبت کنید.

ادامه مطلب