عشق "جشنواره"

Anonim

"من به شما عشق، سلاح های من و بوسه ها را می فرستم ..." Svetik من، من می خواهم همه چیز را در مورد شما بشناسم، من می خواهم شما را به عنوان اغلب به عنوان ممکن نوشتن! .. "" این عکس به جلسات ما یادآوری می کند مسکو، بهترین، که من در زندگی ام بود! .. "

در پوشه Tolstoy، که Svetlana Alekseevna با او به سردبیر آورد - ده ها تن از نامه ها و کارت پستال با همان آدرس مشخص شده است: مسکو، پوپوللالا لاین، خانه 16/2، ... Borisova Svetlana. پشته پاکت نامه های پست و چند عکس قدیمی - خاطره ای از عشق اول او. عشق که زن 50 ساله را ذخیره می کند.

بوسه از طریق شبکه

در تابستان سال 1957، مسکو در حال آماده سازی یک رویداد باور نکردنی بود: به پایتخت کشور، تا زمانی که "پرده آهن" از هر "خارج از کشور" رد شد، هزاران نفر از خارجی ها - شرکت کنندگان در جشنواره جهانی جوانان و دانش آموزان بود قرار بود برود

"من در آن زمان تنها 18 سال داشتم،" سوتلانا الکساینا لبخند می زند. - یک سال پیش از دبیرستان فارغ التحصیل شد، اما برای رفتن به موسسه کار نکرد، برای کار برای کارخانه حمل و نقل هوایی رفت. من واقعا می خواستم در مورد شخص دیگری، زندگی خارجی بدانم، بنابراین جشنواره به تعطیلات متصل شد تا تمام روز جشنواره را از طریق شهر جشن بگذارد تا در رویدادهای جشنواره باشد. برای چنین مواردی، حتی تصمیم گرفت که با نوارهای خود بخشیده شود و یک پیچ و تاب 6 ماهه را ساخت.

در روز دوم جشنواره سوتلانا با یک دوست دختر، تونا به VDNH آمد. - دختران در جمعیت میدان مرکزی ایستاده بودند و یک فیلم شاد را تماشا کردند، که بر روی یک صفحه نمایش بزرگ نشان داده شده بود، در امتداد نماد یکی از سالن ها کشیده شد.

- ناگهان، دو جوان برای ما مناسب هستند و از چیزی در زبان غیر قابل درک استفاده می کنند. سپس یکی از آنها به زبان انگلیسی صحبت کرد، و در اینجا من درس های آموزشی دستی را به دست آوردم: "Inglish" ما به طرز شگفت انگیزی آموزش داده شد. معلوم شد که این بچه ها از هیئت ایتالیایی هستند، علاقه مند به محتوای فیلم هستند که هر کس در اطراف آن می رود. در جریان توضیح ملاقات کرد. از کسی که به زبان انگلیسی صحبت کرد، آنزو پول نامیده شد، و رفیع او - آنجلو، به جز زبان مادری تنها آلمانی را می دانست. همه چیز معلوم شد، همانطور که اگر به ترتیب: پس از همه، یک دوست دختر تونیا نیز به او در مدرسه آموخت. ایتالیایی ها با خوشحالی دعوت ما برای نشان دادن نمایشگاه های دستاوردهای خود به تصویب رساندند. بنابراین ما رفتیم تا چهار نفر از ما راه برویم، به یک جفت "اصل زبان" سقوط کرد.

این اولین راه رفتن به گوشه ی بلوار یوا، در دروازه یک خانه بزرگ که در آن دختران زندگی می کردند، پایان یافت.

- آنجلو و انزو می خواستند، البته، ما را به سمت ما به درها صرف، اما آیا می توانیم آنها را به همکاران عاقلانه خود نشان دهیم؟! - خانواده تونی در طبقه زیرزمین زندگی می کردند، و اتاق ما در یک حیاط تخریب شده در حیاط قرار داشت ... بنابراین، تحت یک بهانه وفادار، ما به زودی صحبت کردیم، اما ما در مورد جلسه روز بعد توافق کردیم وجود دارد، در vdnh ...

تمام روزهای باقی مانده جشنواره، این چهار در پایان با هم گذشت. دختران حتی برخی از رویدادها را با مشارکت نمایندگی ایتالیایی دیدند.

- اما هیچ کس حداقل دیگر خود را مجاز نیست! و انزو و من تصمیم نگرفتم که یکدیگر را با یکدیگر بگیرند، و در مورد احساسات ناگهانی ما فقط نگاه می کنند ...

تعطیلات بین المللی به پایان رسید. در آستانه خروج از مسکو، انزو سوتلانا هشدار داد: "فردا 10 صبح در هتل ما" Zarya ". ما باید دوباره ببینیم! " دختر آمد، اما جلسه برنامه ریزی شده کار نمی کرد: به سختی تنها جشنواره به پایان رسید، تمام شرکت کنندگان خارجی خود را در حالت انزوا قرار داشتند.

- نزدیک شدن به هتل من متوجه شدم که یک حصار آهن در اطراف ساختمان ظاهر شد، که هیچ کس مجاز نیست. از زمان به زمان، اتوبوس ها به طور مستقیم به ورودی برسند و به سرعت به سرعت گروه های خود را در زارع زندگی می کنند. "همه چیز درست مثل یک اردوگاه برای زندانیان است! .. ناگهان نگاه می کنم: نوعی از انسان برای این حصار آهن اجرا می شود. - انزو من! بنابراین آنها خداحافظی به او گفتند - از طریق مشبک. او اسلحه خود را از طریق این میله ها، من را به آغوش گرفت و من را بوسید - اولین و تنها زمان ... بازگشت به خانه، سرگردان، مادر تلاش می کند تا آرام شود. ناگهان - تماس تلفنی Enzo از ایستگاه قبل از خروج قطار تماس می گیرد. در اینجا من نمی توانم آن را تحمل کنم، من شروع به فریاد زدم که تمام همسایگان بیش از حد پر شده بودند.

بازی با فوتبالیست ها

دوره ایزویلاری در رابطه آنها آمده است.

- او اولین کارت پستال را مستقیما از جاده فرستاد، از کیف. زیر از طریق ریشه های مرزی است ... سپس نامه ها از ایتالیا به طور منظم شروع به آمدن به طور منظم، من هنوز به خاطر قلب به یاد داشته باشید، میلان، از طریق Picotzi، 11. من نیز او را اغلب نوشتم ... نه، هیچ نشانه ای که پیام های ما را بخواند بیگانگان، من متوجه نشدم و چه چیزی می تواند این را پیدا کند؟ - آنها در مورد عشق او به یکدیگر گفتند، روزهای شاد جشنواره را به یاد می آورد. انزو همچنان زیبایی کشور خود را توصیف کرد، سعی کرد به من نامه ها را به زبان ایتالیایی آموزش دهد و سعی کرد برخی از کلمات خود را در روسیه بنویسد.

با این وجود، در اتحاد جماهیر شوروی دهه 1950، مکاتبات منظم با یک خارجی را حفظ می کرد و حتی در حمل و نقل زندگی می کرد، با مشکل مواجه شد. وضعیت توسط سوتلانا در یک کارخانه دفاعی مشغول به کار بود، که دقیقا در این زمان شروع به مونتاژ سریال MIG جت اول شد.

- یک روز انزو من را از اتریش نوشت. او در پزشکی تحصیل کرد و احتمالا معلوم شد که در کارآموزی وجود دارد. این نامه همچنین توجه "مقامات صالح" را جلب کرد. ناگهان در محل کار آنها به بخش حقوقی نامیده می شود. دو "رفقا" نشسته اند، که من قبلا هرگز دیده ام: "آیا نامه ای از اتریش دریافت کردید؟"

زیر پیگیری شد: چه کسی می نویسد چرا، چرا؟ - سوتلانا باید درباره جلسه جشنواره اش صحبت کند. "چه چیزی را در نامه ها به یکدیگر می نویسید؟" - "درباره عشق ما!"

- در اینجا این دو، با آستین با یکدیگر، خندید - در اینجا، آنها می گویند، احمق! و من صدمه دیده ام. و سپس - خنک شدن در پشت: متوجه شدم که در حال حاضر این "بخش" همه چیز است که می خواهد با من انجام دهد. با این حال، هیچ تهدیدی دنبال نشد. آنها فقط هشدار دادند: "اگر حداقل یک حرف می آید، باید آن را به ما بیاورید!"

CHEKIST "گفتگو پیشگیرانه" کار می کرد: دختر ترسناک بود و اگر چه نامه دریافت شده از ایتالیایی به هیچ وجه پوشید، اما او خودش را متوقف کرد. دوست دخترش، که در مورد آنچه اتفاق افتاده یاد گرفته بود، تنها نفت را به آتش سوزی در مورد داستان های "Strashilki" پودر کرد، "پس از همه، فقط چند سال از زمان اتسوزی استالینسک بی رحمانه در کشور گذشت ... برای انزو، چنین یک تغییر غیر منتظره ناشناخته بود. "من 10 نامه به شما فرستادم، 6 کارت پستال - و نه یک پاسخ واحد! چه اتفاقی افتاد؟ .. "- او خیلی می خواست او را آرام کند، توضیح دهد - و نمی تواند ترس را از بین ببرد.

هشدار دهنده ایتالیایی اقدامات تعیین کننده ای را به دست آورد. در آن زمان، تیم فوتبال "اسپارتاک" این تور را در ایتالیا گرفت. پس از مسابقات روسیه با میلان، انزو توانست به اتاق قفل اسپارتاکی تبدیل شود. چه چیزی و چگونه فوتبالیست ها به این پسر ناز گفتند، شناخته شده نیست، اما او نتیجه را به دست آورد: ورزشکاران افسانه ای شوروی موافقت کردند تا واسطه های میان او و معشوق خود را تبدیل کنند!

- هنگامی که من از خانه کار می روم، و در آپارتمان ما - یک هم بزنید، به خصوص در میان مردان مرد. به شما می گویند، شما می دانید که چه کسی آمد؟ - NET، Paramonov و Simonyan! یادداشت باقی مانده بود ... من خواندن: "برای شما یک بسته از ایتالیا وجود دارد ..." و تلفن خانه خود را Igor Net. چگونه اینجا باشم؟ - به خاطر توطئه، من رفتم تا او را از ماشین خیابان تماس بگیرم، و فوتبالیست مشهور، روز بعد را در مترو "Kirovskaya"، در دایره تراموا منصوب کرد ... به دوست دخترت گفتم، و آنها اجازه دادند من را متوقف کنند من: نمی روم، آنها آنها را تماشا می کنند! همه ورزشکاران معروف، برای اطمینان، تحت کنترل "ارگان ها" و شما بلافاصله مراقبت می کنید! - من از ترس از ترس تکان می دهم، اما هنوز تصمیم گرفتم بروم. و به طوری که "تسکین دهنده" با یک فریب آمد. - در سایت قبل از لابی مترو، من این "اتصالات" را از دور یاد کردم: دو مرد بالا لباس پوشیدنی در یک کت و شلوار در خارج از کشور، "چنین در مسکو به ندرت پوشیدند. به سرعت به آنها می آیند، و درست در حال حرکت - به خاطر "توطئه"! - بی سر و صدا با نام خود تماس بگیرید آنها من: "بله، ما منتظر شما هستیم. از آنها خواسته شد که ... "- و کشش برخی جعبه. من او را متهم خواهم کرد - و به تراموا بروید در این سایت پرید، درها بلافاصله بسته شد ... من فقط یک پنجره دیدم: ورزشکاران سالم با یک دیدگاه کاملا عالی وجود دارد. مطمئنا، آنها حتی متوجه نشدند که این روش از یک چاک دهنده فرضی "دم" ترک، و من را برای یک ادم سفیه کامل گرفت ...

در این بسته معلوم شد که نامه ای و هدایا از انزو: صفحات Gramophone، یک گاز مد روز و یک جفت جوراب کپرون است.

- در مسکو، پس از آن، کمبود کسری بود، پس من، افتخار کردم، آنها را حتی در زمستان پوشیدم، در حالی که در جوراب های شگفت انگیز قوی، به پاها رفت. صفحات با ملودی های خارجی مد روز تبدیل به "ناخن" از احزاب جوانان ما شده اند، اما به تدریج همه آنها ناپدید شدند: بعضی از آنها سقوط کردند، دیگران از شرکت Vthichari خود را گرفتند ... اما او هنوز به کلیسا می نویسد.

اما حتی بسته "فوتبال" از انزو نمیتوانست از ترس از ترس ها غلبه کند. نامه های مورد علاقه خود را ادامه دادند، اما دختر به آنها ریسک فرستادن پاسخ به آنها، از ترس از "مقامات قدرتمند". و ایتالیایی او نمی خواست از دست بدهد.

- یک سال بعد، برخی از مردی به خانه ما آمد و بدون اینکه من را بگیرد، یک یادداشت را ترک کرد. در اینجا او: "من از اتریش آمده ام و پول آنزو را دیدم. بیا به هتل "توریست"، در ساختمان 22، شماره 74 ... "اما آن شب من هتل را در هتل از دست ندهید، و روز بعد وظیفه گفت که این نجیب زاده قبلا ترک شده است.

موضوع واقعی

آیا هرگز فکر نکردید که به ایتالیا افسانه بروید، به عزیزانش؟

- حتی در جلسات مسکو ما، انزو به من گفت: "شما باید به ما بیایید! من کشور ما را به شما نشان خواهم داد. " با این حال، من به شدت آموخته ام: این امکان پذیر نیست. - واقعیت این است که در آن زمان در میان جوانان چنین سرگرمی بود: دوستی مکاتبات. و من هنوز در سال تحصیلی توسط هیئت تحریریه "پیشگام پراودا" دو "دوست دختر غیبت" پیدا کردم - یکی از چکسلواکی، یکی دیگر از رومانی. من علاقه مند بودم: چگونه آنها زندگی می کنند، من می خواستم به بازدید، اما چگونه؟ - من نامه ای را با چنین سؤالی به "Pioneer" سردبیر "فرستادم و نامه ای فرستادم. و به معنای واقعی کلمه چند روز بعد او پاسخی به فرم مارک دریافت کرد. Glavred، تمام شک و تردید من اجازه می دهد یک عبارت روشن و بسیار مختصر: "شما هرگز قادر به بازدید از دوست دختر ما، زیرا شما در یک کشور زندگی می کنید، و آنها در یکی دیگر!" در اینجا چنین "فرمول زندگی" نیمکت مجاور است که از سالها یاد گرفته ام.

... "جشنواره" عشق در گوشه های دور از روح نگاه کرد. چند سال بعد Svetlana Alekseevna با همکارانش ازدواج کرد، آنها پسر داشتند ...

- در سال 1965، ما به یک آپارتمان جدید نقل مکان کردیم، و در حال حاضر من نمی توانم پیام های ایتالیا را پیدا کنم. اما زندگی خانواده کار نمی کرد. هنگامی که در سال 1970 تصمیم گرفت تا با شوهر اول پراکنده شود، به طوری ناگهان من می خواستم درباره انزو یاد بگیرم - چگونه او آنجا زندگی می کرد، آیا در مورد من به یاد می آورد؟ با این حال، من هنوز می ترسم نامه ای از مسکو ارسال کنم. و در اینجا من فقط این پرونده را به طور مخفیانه معرفی کردم تا یک خبر درباره خودم بفرستم: شوهر دوست من دعوت شده است - مانند یک جانباز از مقاومت ضد فاشیست ایتالیایی، در ایتالیا، جایی که او سفارش داده شد. من از من خواسته بودم نامه را در مرز حمل کنم و در صندوق پستی که قبلا در آپنینها وجود دارد، حذف کنم. انزو نوشت که من به یاد می آورم که من نمی توانم پیام های خود را برای سالهای زیادی پاسخ دهم که در حال حاضر من یک آدرس جدید دارم ... - به عنوان یک نتیجه، "عملیات" موفق شد. با این حال، من برای مدت کوتاهی ناامید شدم. بعد از مدتی، ناگهان در صندوق پستی، سپس نامه "غیرقانونی"، که توسط تمام انواع رسید های پستی قرار می گیرد، و بر روی آنها قرار می گیرد: "آدرس کاهش یافته". این به این معنی است که کل توطئه من به Nammark رفت و یک موضوع که ما را با انزو گره خورده بود، در نهایت قطع شد!

تلاش برای پیدا کردن محبوب ایتالیایی Svetlana Alekseevna از آن زمان دیگر انجام نشده است. اما من نمی توانستم آن را فراموش کنم.

"من قبلا عادت کرده ام: در لحظات دشوار، زمانی که احساس بدی می کنم - من در مورد انزو به یاد می آورم." اگر می خواهم حس شادی را داشته باشم - آلبوم قفسه ها با کارت پستال های ارسال شده به آنها، نامه های خود را رعایت کنید. پیام های مهربان تر و گرم هرگز دریافت نمی شود ... در تابستان سال گذشته، 50 ساله توسط جشنواره جوانان مسکو تبدیل شد - و بنابراین همه چیز دوباره در روح هم زده شد! من تصمیم گرفتم در مورد ما با انزو به ما بگویم: به طور ناگهانی به طور تصادفی این مقاله را خوانده و پاسخ می دهد؟!. اگر چه می دانید، من حتی می ترسم تصور کنم که ما می توانیم خود را با او ببیند: چون سالها گذشت، ما خیلی تغییر کرده ایم ... و من واقعا می خواهم بدانم که چگونه این فرد توسعه یافته است، و هنوز هم می خواهم او هنوز متوجه شدم که من هرگز او را خیانت نکردم.

x x

او یک پسر بالغ، یک دختر زیبایی دارد که تصمیم گرفت تا در 42 سالگی تولد خود را در سال 42 سالگی داشته باشد ... او می دانست که شانه ها یک تجربه سرگرم کننده از دو ازدواج نیست که از بدبختی معنوی نجات نیافته است. "کار نکرد!" Svetlana Alekseevna Sighs. اما پس از گفتگو با او، من مطمئن هستم: و این نمی تواند کار کند!

از آنجا که در قلب این زن، یک فرد در قلب وجود داشت - یک سبزه سفید، که نامه ای به او با عبارت "عشق من Svetik ..." آغاز شد.

ادامه مطلب