الکساندر Ustyugov: "زندگی با بازیگر برای دومین بار من نمی خواهم"

Anonim

الکساندر Ustyugov در تمام نشانه هایی که قهرمان! و شجاع، و زیبا و با استعداد. و با استعداد در همه چیز - او بازیگر، کارگردان، موسیقیدان، رستوران و صاحب کارگاه ترمیم. او یک متفکر و واقعی ترین عاشقانه است - رویاهای باز کردن موزه اسباب بازی چوبی روسی و آنها را می کشد و آنها را رنگ می کند. قهرمان ما نمی ترسد همه چیز را از ابتدا شروع کند، حرفه ها، محل اقامت را تغییر دهد و نمی داند چگونه خانواده ها را زندگی می کنند وقتی که عشق می رود. همه اینها - در مصاحبه ای با "اتمسفر" مجله.

- ساشا، شما تعداد زیادی از کلاس ها را بدون در نظر گرفتن حتی تئاتر و فیلم ها دارید. من نمی دانم کجا برای پیدا کردن زمان برای همه این. علاوه بر این، آنها می گویند که آنها با کسانی که در یک نقطه ضربه می زنند، به پایان رسیده اند، شما عمدتا یک بازیگر هستید ...

"من خودم را یک استعداد بزرگ نمی دانم، مخصوصا وقتی که همکارانم را می بینم که فقط توسط خدا بوسیدند." من خودم را به هنرمندان فکری ارتباط می دهم، من درک می کنم که چه حرفه ای است، من برای مدت طولانی تحصیل کرده ام و به این کار رفتم، می دانم چگونه می توانم انجام دهم و می توانم یا نمی توانم. هنگامی که من فقط به طرح وارد شده ام، یک هنرمند به من گفت: "عمل نباید چیزی در زندگی شما باشد. اگر شما چیزی خوب ندارید، باید آن را مطرح کنید، زیرا در غیر این صورت حرفه شما را می خورد. " بنابراین، به زودی به تئاتر آمده ام، به زودی گفتم: "بچه ها، اجازه دهید من را به صورت اسمی در پنج هزار روبل پرداخت کنم (رسما او چهل و دو یا چهل و شش هزار روبل بود)، من نمی خواهم برای یک پنی مبارزه کنم، اما ترک من حق انتخاب را انتخاب کنید که در آن بازی کنید. "

- چطور چنین گفتگو اتفاق افتاد؟

- من تقریبا 40 دقیقه دیر کردم، سعی کردم توضیح دهم که دلایل خوبی برای من دارم. به من گفته شد که آنها پنجاه درصد حقوق و دستمزد را به همراه یک پرونده شخصی محروم می کنند. من پیشنهاد دادم که پول را به طور کامل محروم کنم، اما هرگز به چنین مکالمات تحقیر آمیز بازگشته ام. سپس سفارش ارسال شد: "هنرمند Ustyugova به محروم کردن صد درصد حقوق و دستمزد برای اینکه دیر شده برای عملکرد." به دلایلی، من باعث شور و شوق و آزادی درونی شدم، و پیشنهاد کردم که آن را ترک کرد. و من می توانم یک نقاشی از الکسی ولادییمیویچ برودنا را بپرسم و می گویم که من یک کار جالب دارم و نه اختراعم که من پایم را شکست دادم تا به تمرین بروم. من کاملا صادقانه می گویم، من نمی دانم چرا زندگی من در آینده خواهد رفت، آیا من در این حرفه باقی خواهم ماند یا جایی در روستا خواهم رفت و خرگوش را پرورش خواهم داد.

الکساندر Ustyugov:

"من به افسانه ها در مورد عشق ابدی اعتقاد ندارم"

نیکو نیکلاس.

- Kaif به ارمغان می آورد تنها آنچه که خوب است، به راحتی، به راحتی، با موفقیت؟

- کار نمی کند نیاز به توجه بیشتر دارد. اگر چه تمام وقت من می خواهم دست خود را بوی کنم. دو ماه پیش، من فریاد می زنم که من این کار را متوقف می کنم، کارگاه را به مادر لعنتی نزدیک می کنم، زیرا همه چیز شروع به ریختن، تحریک شد، اما در نهایت گفتم: "نه! شما نمی توانید از دست ندهید. " پس از تعطیلات سال نو، من توهم از بلند شدن داشتم، و من آن را دوست دارم. من فقط به عقب نشینی استفاده نمی کنم، من می خواهم یک کسب و کار کامل را از آن بسازم.

- در کسب و کار شما maximalist، عاشقانه حتی. و در روابط شخصی؟ پس از همه، آن را سه بار ازدواج کرده بود - هرگز به خود وعده داده بود که برای زندگی با هم باشد؟

- هرگز! من به داستان های پری در مورد عشق ابدی اعتقاد ندارم. هر دو در حرفه، و در زندگی شخصی من می خواهم خود را حفظ حق لذت بردن از روابط. من همیشه با زنانم صادق هستم (می خندد.) من نمی خواهم آن را در یک بار قرار دهم.

- چرا روابط در بار تبدیل می شود، چه اتفاقی افتاد؟

- بسیاری از چیزها اتفاق می افتد من عاطفی نقل مکان کردم، من در عشق سقوط، وان، آن اتفاق می افتد، سرد است. من این ایده را ندارم که رابطه کار این است که آنها باید ساخته شوند، گچ کاری، دوباره فشرده شوند.

- در هر صورت دوره های شکست یا خنک کننده وجود دارد، اما شما بلافاصله آن را پرتاب نکنید ...

- نقطه عدم بازگشت زمانی رخ می دهد که از طریق فعالیت مغز، و نه یک ضربه عاطفی، به این نتیجه رسیدند که رابطه به یک مرده رسید. آنها می توانند تجدید نظر کنند، نوعی توهم را ایجاد کنند، اما ناگهان معنای این از دست رفته است. من نمی گویم یک بار، لامپ نور بیرون رفت، بلند شد و رفت. نه شما صحبت می کنید، سعی کنید مذاکره کنید، برخی از قوانین را معرفی کنید، اما در بعضی موارد متوجه خواهید شد که هیچ دلیلی برای مبارزه برای رابطه وجود ندارد، زیرا آنها جنگیدند. حس مشترک می گوید: "صبر کنید، درست یک خانه وجود دارد، یک آپارتمان، یک کودک ..." - اما همه چیز مهم نیست. اگر چه تصمیم شما حتی می تواند به کسی آسیب برساند، شما مطمئن هستید که بهتر خواهد بود، و در رابطه با خودتان صادق باشید، شما در دروغ نیستید. زمان عبور می کند، و به وضوح متوجه است که درست بود.

- شما و من به اندازه کافی زندگی کرده اند تا با هم زندگی کنند، دختر را بالا ببرند. آیا واقعا احساس می کنید حداقل پشیمان شده است که همه چیز به پایان رسید؟

"من احساس گناه ندارم که کسی چیزی پیدا کند، من هر کسی را که در قرن حاضر خواهد بود قول نمی دهم. من رابطه نود و نه درصد از آشنایانم را دوست ندارم، جایی که در تصویر یک زندگی زیبا - دو فرزند، یک کشور کشور، و در عین حال دو معشوقه دیگر. و او احساس خوبی دارد، داشتن بین جریان دروغ ها (خنده) و احساسات. برای من چنین رابطه ای دشوار است. همسر ناخوشایند، کار ناخوشایند ... اگرچه مطمئن هستم که اکثریت در چنین واقعی زندگی می کنند.

الکساندر Ustyugov:

"من صادقانه بگویم، نمی دانم چرا زندگی من در آینده می رود"

نیکو نیکلاس.

- آیا شما تنها اولین از همسران من هستید - بازیگر؟

- دومین. محبوبیت زمانی که من در حال حاضر با یانا Sokolovskaya زندگی می کردم، و هر کس آن را به آن علاقه مند بود، و من خودم به طور خاص گذشته را تبلیغ نکردم. با تمام عشق بازیگر، من مواد را کاملا درک می کنم (می خندد)، و من نمی خواهم با بازیگر بازیگر برای دومین بار زندگی کنم.

- اکنون، همانطور که می گویید، وضعیت شما "رایگان" است. چه هستند

احساس؟

- من این را در این مورد ناراحتی ندارم در جایی در عمق روح، احتمالا، من حتی از احساسات قوی ترسیدم. اگر اکنون به من افتاد، من فرش می روم و گفتم: "نه در زمان". احساسات بزرگ از خدا می رود، آنها نمی توانند تحریک شوند، و عاشق شدن، عشق، که، همانطور که می گویند، برای چشم و خلق و خوی، البته وجود دارد. من در حالت نزولی نیستم احساس آزادی برای من راحت است، من بحران ندارم، اگرچه من به خودم گوش می دهم.

"شما اخیرا گفتید:" اگر عشق نباشد، جنون خواهد بود. " چند سال ممکن است جنون یا رفتن آن، عشق ورزیدن و عشق خواهد کرد؟

"اگر من یک کارگردان بودم و از من پرسیدم که چگونه عشق را بازی کنم، پاسخ خواهم داد که عشق توجه بیشتری را افزایش می دهد. در سطح انرژی. هر جا که هستی، چه نوع از دست دادن نه، روح و مغز شما تمام وقت در دست زدن به بدن نامشهود است. چه با او؟ او چگونه تجربه می کند؟ او چه احساسی دارد؟ آیا اکنون لبخند می زند یا نه؟ اگر نه، چرا؟ و این یک تلاش نیست، همه چیز به خودی خود می آید. به طور طبیعی، شما می خواهید این روح را به لبخند بیشتر، شادی از زندگی، شما می خواهید در آن شرکت کنید. چه زمانی خسته کننده است؟ چنین کتاب مد روز وجود دارد "عشق زندگی سه سال" Begmedra، من آن را با یک ولز در حدود سیزده سال پیش خواند. ایده توسعه و تحول اشتیاق و عشق به نظر می رسد، و سپس من در مورد این عبارت فکر کردم. و در برخی موارد حتی با نویسنده موافقت کرد. بنابراین بله، من نیز می گویم که عشق به مدت سه سال زندگی می کند. و سپس باید به برخی از تخت های دیگر بروید.

- چه نوع رابطه ایده آل برای شما مناسب است؟

- ایده آل من از رابطه اتحاد دو شخصیت قوی و کاملا مستقل است. این یک داستان در مورد دو نیمه از یک کل نیست. برای من، این یک MEME، یک داستان برای جوان است، زیرا هنوز هم عاشق افرادی هستیم که به نوعی رشد و توسعه معنوی ما را قول می دهند. دانش یکدیگر نباید آنها را دفع کنند، اما برعکس، احساس می کنند که شما خودتان با این مرد هستید. اینها نقش بازی نیستند: من یک مرد قوی هستم، و شما یک زن مراقب هستید، شما در حال آماده سازی هستید، من شکار خواهم کرد. اگر ما در مورد مردم خلاق صحبت می کنیم، آنها باید به صورت دوره ای به تنهایی باشند. به طور کلی، توانایی عشق بسیار مهم است. اما این همانند درصد بسیار کمی از مردم است، من از آن مطمئن هستم. و هر کس دیگری آن را با کشیدن از کتاب ها، فیلم ها و هر چیز دیگری تقلید می کند. اکثر مردان، این نیز نظریه من است، فقط می تواند به تنهایی زندگی کند، بدون یک زن. من اغلب این عادت را در کنار موجودات جنس مخالف تماشا می کنم. این چنین ناتوانی و بی رحمانه است، یعنی، در ابتدا او با مادرش زندگی می کند، و سپس - یا با یک زن یا متفاوت. او به این وظیفه نیاز داشت و "خوب، خوردن، من گفتم"، "کلاه شیطان، سرد در خیابان"، این، چنین مراقبت های زنانه است. چنین زوج ها با هم زندگی می کنند، به عنوان یک قاعده، طولانی و با خوشحالی و خوشبختی، با هم، خیانت، از دست دادن کار و هر چیز دیگری نگران هستند، زیرا سهم رابطه مادر و مادر یا پدر وجود دارد. اما این عشق نیست

- چقدر شما نیاز به دیدن دختر من دارید؟

- نیاز همیشه است اما گرافیک دخترم پیچیده تر از من است. (می خندد.) این اتفاق می افتد که او یک تعطیلات دارد و من مشغول هستم. یا آزاد، بیا، و او آماده سازی کنسرت گزارشگری است. اما پس از آن من او را به مدرسه همراهی می کنم، رقص ها را می گیرم و صبر می کنم تا آن را اتخاذ کنم، یعنی تمام ارتباطات در جاده ها اتفاق می افتد. و ما جلسات مسخره ای داریم به تازگی من به حق بیمه دعوت شدم، من او را صدا زدم. ما معمولا به ما علاقه مند هستیم، ما از یکدیگر لذت می بریم و احمق هستیم. من یک شلیک دارم، من او را می خوانم: "زنیا، بیا! در اینجا اسب ها، صبرها. " اما ما به همان شیوه زندگی کردیم. پس از مدرسه من به هنرمند فرار کردم این یک طرح شش ساعت بود، پس سه نفر دیگر - مجسمه سازی، در اواخر شب به پایان رسید، و روز بعد یک جعبه وجود داشت. و این یک دایره تئاتر، بار عمومی و مدرسه است - طراحی خبرنامه دیوار، درامر و مسابقات هیل - ترکیبی از ناسازگار بود. گاهی اوقات برخی از تخمیر اتفاق افتاد، اما به عنوان یک قاعده، به عنوان مثال، به عنوان مثال، آنها به مدرسه هنر رسیدند و به جای آن، احمق شکست خورد، بازی فوتبال.

- آیا هنوز هم Zhenya را بازی می کند؟ آیا او بازیگر آینده را احساس می کند؟

- او احساس می کند که بازیگر است. (می خندد.) او می خواهد فیلم بسازد. اما من هنوز آن را نمی خواهم، زیرا برای کودکان یک بار روانشناختی بسیار بزرگ یک آزمون شکوه است. و تئاتر هنوز تا حدودی متفاوت است.

الکساندر Ustyugov:

"من بسته شده ام، غیرقابل انکار، حتی زمان به آرامی در خیابان بپرسم"

نیکو نیکلاس.

- آیا با او مانند یک دختر یا دوست پسر خود ارتباط برقرار می کنید؟

- من سعی نمی کنم پسران را از دختران انجام دهم و بالعکس. اگر آن را به چیزی از امور من علاقه مند است، همان موتور سیکلت، من آن را دوست دارم. اما یازده سال هنوز هم برای این کار خیلی زود است. من همیشه می گویم که تمام موتورسیکلت های من او هستند و اضافه می کنند: "اگر پسر پرسید:" پیرمرد شما چیست؟ "- و پس از دریافت پاسخ، خوشحال خواهد شد، به این معنی است که او شخص ما است و اگر او می گوید: "فو، بی معنی،" با او ارتباط برقرار نکنید. " (می خندد.) Zhenya مد روز، او دارای چشم انداز خود را دارد. اگر ما جایی را ترک کنیم، او تماس می گیرد، می پرسد که چه چیزی را می پوشانم، کل کمد لباس را به یاد می آورد، ژاکت، شلوار جین، کفش را طبق لباس خود انتخاب می کند.

- شما می گویید، او یک شخصیت دشوار دارد ...

- این اولین قطعی است، به خودی خود. به برخی موارد، شخصیت های ما مشابه هستند، من نیز خواستار و اصرار هستم، برای من دشوار است که با افرادی که هیچ هدف در زندگی ندارند ارتباط برقرار کنم. امیدوارم بتواند اولین فرد خلاق باشد، و اعتقادات مصرف کننده بسیار متفاوت است.

- دیروز چیزی را در ماشین تراش ایجاد کردید ...

- من یک ایده دیگر دارم - برای احیای اسباب بازی چوبی روسی، دقیق. این یک داستان بزرگ است که هر کس به آنها اهمیت نمی دهد، و من می خواهم یک موزه اسباب بازی ایجاد کنم. من این ایده را بسیار غمگینم در حالی که هیچ کس از او حمایت نمی کند، یکی از آنها مبارزه می کند. اولین اسباب بازی های چوبی اولین بار در پیتر ظاهر شد، او خودش را بیرون آورد. چنین اسباب بازی ها در اتحاد جماهیر شوروی در خدمتگزاران ایستاده بود، پس از آن به هیچ کس علاقه مند شد، اما نقاشی ها حفظ شدند، نقاشی ها. آنها دیگر اسباب بازی نخواهند بود، زیرا کودکان در حال حاضر در آیفون بازی می کنند، اما ممکن است آن را تیز کنید تا آن را ذخیره کنید و رنگ کنید. و من خودم سری سوم را ایجاد می کنم. نخستین - "سربازان هنگ هنگ"، و در حال حاضر این مجموعه به بوریس Godunov اختصاص داده شده است. من می خواهم Andrei Merzlikin، رفیق من، به Shuisky، که او در این مجموعه بازی کرد.

- برای شما تفاوت بین دوستان، دوستان و دوستان وجود دارد؟

- این درجه بندی پیچیده است. در سن من، دوستان در حال حاضر دشوار هستند، افرادی هستند که به من می گویند که من دوست دارم دوست باشم، اما به دلیل فاصله ها کار نمی کند، و با آنها کوتاه، اما همیشه جشن و شادمانی کار می کنند. علاوه بر این، من به طور فعال موتورسیکلت را اداره می کنم، منبع برق وجود دارد و در سراسر روسیه به اندازه کافی بزرگ است. من دوستان را دوست دارم که در روح نزدیک هستند. و، البته، یک دوست نزدیک - یکی که با آنها ملاقات می کنید، بدون دیدن سال، حتی بیشتر، و از دقیقه اول هیچ مانع وجود دارد، احساس که شما بخشی نیست. من دوست دارم که با آنها ارتباط برقرار کنم و چهل سال و بیست و بیست و این نیز زمان قابل توجهی است. ما در روابط کاملا آزاد هستیم، نه مزاحم. علاوه بر این، با یکی از شما می توانید سرگرم کننده، با دیگران - برای ساخت موسیقی، صحبت در مورد آن، اما آنها را نمی توان در کوه ها، به عنوان مثال. آنها صادقانه می گویند: "من به آنجا نخواهم رسید!" (می خندد.) و هیچ چیز اشتباهی با آن وجود ندارد. و دوستان وجود دارند که در گیتار ها بازی نمی کنند، اما با آنها به کوه ها می روم، زیرا آنها قابل اعتماد و قوی هستند، قوی در روح. (لبخند می زند.) دوستانی هستند که هرگز به موتورسیکلت نمی آیند. بنابراین، با یکی از من به لبه جهان بروم، در حالی که دیگران برای من صبر خواهند کرد و به داستان هایی درباره نحوه رفتم. (خنده حضار) من هیچ نظری ندارم "باید" در رابطه با دوستان. من آنها را با تمام نقاط ضعف و خیانت های کوچکم دوست دارم.

- و اگر آنها بی تفاوتی را به شما نشان دهند، و در سخت ترین لحظات؟

- برای خدا، آنها دوست هستند. این یک آهنربا است که می کشد! هنگامی که رفیق می آید، ما تلاش می کنیم تا ملاقات کنیم. و بعد از پانزده دقیقه ما می توانیم یکدیگر را به مادر لعنتی بفرستیم، زیرا آنها در چیزی نگرفتند. من نگرش مصرف کننده نسبت به دوستی ندارم من اهمیتی نمی دهم، توجه من، و من خودم می توانم به موجب برخی از اشتغال یک درام عالی در زندگی یک دوست، اما این به این معنا نیست که من همدردی نمی کنم.

"به نظر من به نظر می رسد که به طرق مختلف" قیچی "وجود دارد: شما و رهبر، و یک فرد، آشنایان و دوستان شما بسیار، اما در همان زمان شما بسته شده است. آیا احتمالا ایجاد مشکلات بزرگی است؟

- بله این خودشه. (لبخند می زند.) من فقط از طریق یک حرفه با مردم تماس می گیرم، اگرچه من خودم یک مرد شلوغ هستم، بی رحمانه، زمان بی نظیر در خیابان میپرسم. (می خندد.) من می توانم به اندازه کافی طولانی برای تنهایی باشد. من در آن بسیار راحت هستم من حتی به دنبال او هستم، زیرا تمام وقت مجبور است در انسان باشد. من به کوپه با یک مرد نا آشنا می روم، خوش شانس هستم که یک راننده نا آشنا را شلیک کنم، بسیاری از افراد ناآشنا من را در سایت قرار می دهند، و من باید بگویم، شوخی، مکان خود را به آنها نشان می دهند و خلق و خوی خوبی را نشان می دهند. شما نمیتوانید خودتان باشید، زیرا به محض اینکه شما سکوت کنید، بلافاصله بپرسید: "چه اتفاقی افتاد؟ حالت خوبه؟ " (می خندد به محض اینکه من به آپارتمانم بروم و درب را ببندید، درک می کنم که من یک روز، دو، سه، و من نمی توانم برای غذا، و نه برای سیگار، من فقط خوشحالم. درست است، به عنوان یک نتیجه، گرسنگی نیکوتین برنده می شود (خنده)، و من مجبور به خارج شدن از burgoot من، اما برای من بسیار دشوار است. اما من نمی توانم تصور کنم که چه نوع شخص قادر خواهد بود در چنین ایالت با من باشد. بنابراین، ما معمولا به پیشنهاد برای استراحت پاسخ می دهیم: "من یک فرد بسیار خسته کننده در تعطیلات هستم". (خنده حضار)

الکساندر Ustyugov:

"دانش یکدیگر نباید دفع شود، اما برعکس، احساس می کند که شما خودتان در کنار این شخص هستید"

نیکو نیکلاس.

- در زندگی شما تغییرات زیادی در ارتباط با حرفه وجود دارد، از جمله حرکت ...

- ثبت نام پیتر من از سال 2014، اما من در پترزبورگ از چهار تا شش ماه در سال 13 به یک ردیف در سن پترزبورگ شلیک کردم. وقتی پرسیدم: "آیا شما یک هنرمند مسکو هستید؟" "من جواب دادم" بله، "آنچه من شنیدم:" اوه، و به دلایلی ما فکر کردیم که پیتر. " از من لذت می برد، زیرا هنرمند پترزبورگ در ارائه من وضعیت است. (می خندد.) من به پیتر رفتم، فقط در بعضی از نقاط به مسکو بازگشت نکردم. و با توجه به اینکه در خط مادر همه چیز، بلوک ها، لنینگراد ها، پس از آن در این شهر ماندند، همیشه باعث لذت می شود. احتمالا، برخی از خون من توسط لنینگراد رطوبت، و به نحوی در سطح ژنتیکی آن را با خیر پاسخ می دهد. و با مسکو، من یک داستان بسیار عجیب و غریب داشتم. به یاد داشته باشید که چگونه از سیبری به من آمد، ما او را ملاقات کردیم، و او گفت: "بیا، مکان های مورد علاقه خود را در مسکو به من نشان بده." ما در نزدیکی RAM ایستادیم، و ناگهان به وضوح متوجه شدم که در پانزده سال اقامت در مسکو، آنها ظاهر نشد. من شروع به حمل چیزی در مورد حوضچه های تمیز کردم، ما آنجا رفتیم. من به چیزی گفتم، اما احساس کردم که این متن من نیست و این مکان مورد علاقه من نیست، من فقط سعی می کنم آن را برای خودم بدهم. در آن لحظه متوجه شدم که شما باید چیزی را تغییر دهید. و در مورد پترزبورگ من می توانم بی نهایت بگویم، هر بار به طور جدی برای من باز می شود، این همه زمان کنجکاوی صادقانه است. هر بار که هواپیما من به Pulkovo می رسد، خوشحالم که لذت و لرزش را خوشحال می کنم. من بیرون می روم و احساس می کنم: در خانه.

- پس همه چیز را درست انجام دادید به هر حال شما گفتید که من برنده شدم وقتی شرط عالی است. میتونی یک مثال بزنی؟

- عزیمت من از "جنگ های روانی" شرط بندی بزرگ است. من یک پروژه موفق را ترک کردم و از طرف دیگر سعی کردم به تلویزیون بروم. این یک خطر است، زیرا مردم نمی خواهند شما را به شیوه ای متفاوت ببینند. شما می توانید سالها را در نقش تحقیقات مثبت بنشینید و به آرامی وجود داشته باشید، همانطور که بسیاری از بازیگران انجام می دهند. و هنگامی که شما تسخیر می کنید، می فهمید که تقریبا از ابتدا شروع کردم. و بنابراین با همه چیز. فرض کنید گروه موسیقی من "Ekibastuz". شایع ترین سوال: "چرا من این کار را انجام می دهم؟" - و من پاسخی ندارم بپرسید: "آیا تجارت است؟" - "نه هنوز". "سرگرمی؟" "من می گویم،" نه، من به بازار به عنوان یک تولید کننده می روم، نمی دانم قوانین او. " و این شرط بزرگ است. من می توانم شب را به نور بر روی برخی از Premiere، به راه رفتن با یک لیوان شامپاین، صحبت کردن با افراد مناسب و یا تمرین عملکرد، و سپس سوار شدن به شهرهای با او و کسب درآمد. اما من به پایگاه تمرین موسیقی من می روم. و من آن را دوست دارم اگر چیزهای کوچک را بازی کنید، هیچ اتفاقی نخواهد افتاد، و هنگامی که "شرط بیش از زندگی" (خنده)، مغز شما به بالاترین درجه بسیج می شود، شجاعت بوجود می آید و شانس مشابه می آید.

ادامه مطلب