زنان چه می خواهند

Anonim

در یک مصاحبه، بازیگر کنستانتین سولوویوف و همسرش آناستازیا روز در رستوران با تمام خانواده آمد. خط نیمه سالانه در یک کالسکه خوابید و از خواب بیدار شد، در دستانش نشسته بود و به دقت به گفتگو گوش داد. بعدها از درس های لیزا درجه اول و لیست شده، به ما ملحق شد. ما درباره عشق صحبت کردیم آنها به طور تصادفی بر روی مجموعه ملاقات کردند. در پایتخت شمالی سرد در روز بارانی غم انگیز بین آنها، شور و شوق آغاز شد. او تبدیل به عشق و اتحادیه خانواده قوی، که در حال حاضر ده ساله است. همه اینها در مصاحبه ای با "اتمسفر" مجله است.

- جوانان شما توسط کتاب ها و فیلم ها ایده عشق بود؟ شما شخصیت های شخصیتی و ادبیات را به خود اختصاص دادید؟

کنستانتین: در جوانان خود، یک تصور قوی بر روی من توسط فیلم "جرثقیل پرواز" تولید شد، و محبوب ترین تا به امروز "آن را در میان دیگران، شخص دیگری در میان آنها" است. در اولین عشق عاشقانه، در دومین دوستی با یک رگه ای از عاشقانه.

آناستازیا: من شکسپیر را خواندم، و عشق من همیشه با حیله گری همراه بود. و من خودم را با esmeralda کولی از کلیسای رومی هوگو "کلیسای جامع خانم ما پاریس" قرار دادم. این زندگی است، درست است.

- عشق اول چگونه به پادشاه یا چقدر یک لحظه خوشحال شد؟

کنستانتین: بدتر از سرخک در جزیره Mallorca در اسپانیا، من روی یک سنگ ایستاده بودم، روح شدم، و من حل کردم: عجله یا نه. و ناگهان، مانند بینش: و اگر هیچ کس نمی داند، و قدردانی نخواهد کرد، و شاید حتی من را پیدا نخواهد کرد؟ و سپس آنها می گویند: "یکی دیگر از روسیه درگذشت. مست، احتمالا از صخره عجله کرد. " (خنده حضار)

آناستازیا: من هرگز چنین تجربیاتی نداشتم و اولین عشق، و روابط زیر همیشه غنی بود و پارتیشن ها منطقی هستند، به طوری که مبارزه با سر خود را در مورد سنگ. (خنده حضار)

- آیا افسانه ها در مورد عشق در خانواده های شما وجود دارد؟

آناستازیا: پاپ افتخار می کند که ما بومی پترزبورگ ها بومی هستیم و لاین بزرگ ما لارین با مادربزرگ بزرگ در سنت پترزبورگ در پایان قرن نوزدهم به دست آمد. و از طرف مامان - قطب، جنس Banhean از فرانسیس و کلئوپاترا رخ داده است. من حتی می خواستم دختر مسن تر را به کلئوپتر تماس بگیرم، اما جرات نکردم: در دنیای مدرن خیلی بلند می شود.

کنستانتین: هر دو مادربزرگ من پس از جنگ بیوه بودند. هیچ یک از دیگر ازدواج نکرده، هرچند آنها تماشا می کردند. پدر خیلی زود از زندگی دور رفت، آنها پنجاه سال مادر زندگی کردند.

هیچ یک

عکس: قاب از سری "عروس تصادفی"

- دختران رویای ازدواج می کنند آیا پسران رویای ازدواج می کنند؟

کنستانتین: من خانواده را برای چهارده و پانزده سال می خواستم. به طوری که من چنین هفت خانواده را به طوری که در شبها منتظر بودم، بچه ها با خوشحالی بر گردن او آویزان شدند.

آناستازیا: به یاد داشته باشید که چگونه Kostya به خانه آمد، لیزا او را به او متصل کرد، سر خود را فشار داد و می گوید: "بابا، شما احتمالا خسته، گرسنه، شما نیاز به خوردن، شما در معده خود را نیش بزنید!" در استخوان، در حال حاضر چشم های روشن شده است. والدین من هم زندگی می کنند. آنها یک نوع ازدواج ایتالیایی دارند. به نظر من، هنگامی که شما در حال حاضر هشتمین دهه، این رابطه را پیدا کنید، غیر معمول است. و من باید شرمنده باشم، حدس می زنم من هرگز از ازدواج نمی روم. و نه این رویا نیست، بلکه آن را انکار کرد. من متوجه شدم که اگر ازدواج کرده باشد، به این معنی است که برای شوهرش، این به معنای همه چیز است. نگاهی به مامان، من متوجه شدم چه نوع کار مذهبی. او همه چیز را انجام داد تا بابا را در علم موفق کند، و خواهر من به هیچ چیز نیازی نداشت. و به نظر من یک قربانی باور نکردنی بود. گذشت به مدت طولانی به من احتیاج داشت تا من موافقت کنم که به طور کامل تبدیل شود. من فقط از آنجا که عشق احساس کردم از دست دادم نه بچه ها و نه پول و نه املاک و مستغلات، شوهر با تمام امکانات، به عنوان آنها می گویند، من را حفظ نخواهد کرد. پترسکی پترسکایا برای مسکو من در اصل تغییر نمی کنم. خواهر بزرگتر من Katya ازدواج نکرده است، به عنوان یک معمار در لندن، دارای شهروندی بریتانیا است. من در مورد همان برنامه به استخوان داشتم.

هیچ یک

عکس: قاب از سری تلویزیون "خون آب نیست"

- غریزه قوی تر از ما است، یک فرد به دنبال پیدا کردن یک زن و شوهر است. شما نمایندگی کردید که باید نیمه دوم باشد؟

کنستانتین: من احساس کردم بیش از نماینده. به عنوان یک زندگی مشترک نشان می دهد، تصور کنید، تصور نکنید، اما شما باید همراه با این شخص، ضعف، حماقت، گاهی اوقات اقدامات عجیب و غریب و کلمات. با ما با Nastya، عشق در طول سال ها چشمک می زند. و برخی از الهامات درونی بوجود می آیند. من همیشه با لذت به خانه برگشتم

آناستازیا: من چنین تصویری را تصور کردم: به طور کامل، خدای یونان، نه بیشتر. پدرم نوع من نیست او بسیار حیله گر است، با یک مهد کودک، همیشه زنان پیچ خورده است. از دوران کودکی من ویکتور Banhevsky خود را دوست داشتم. در تابستان، من آنها را در بلاروس کردم. او خود را در زمان های دشوار ساخته شده است. و بنابراین مراقب، همه چیز برای همسر و دختر خود را. هنگامی که استخوان ها و من بر روی ماشین به اروپا رفتیم، در طول راه به ممنوعیت رفتم، و من شگفت زده شدم که متوجه شدم که عمو ویتا با استخوان ها مانند برادران ظاهر می شود. - پس از زمان، چه کشفیات را انجام دادید؟

کنستانتین: بسیاری از اکتشافات فوق العاده اتفاق می افتد تا کنون. Nastya - ژنراتور خانواده. او تمرکز است، جایی که می خواهم به عقب برگردم، نزدیک به آن شما می خواهید گرم شود، رسیدن به آن. و یک مادر خیره کننده. من احساس می کنم مثل یک زن و تبدیل به من، هدایت می کند.

آناستازیا: هنگامی که انرژی خود را به یک فرد تبدیل می کنید، دشوار است بگوییم این کشف این است که شما می بینید که چگونه تغییر می کند. در اولین تصور به نظر می رسید که کستیا یک نارسیس معمولی است و او در هر شهر در یک دختر است. اما من به سرعت متوجه شدم که کاملا اشتباه بود.

- رابطه شما با والدین شما چیست؟

کنستانتین: پدر نستیا آکادمی، فکری. و مادر، من بلافاصله فهمیدم، نقطه حمایت از خانواده لاریا. در ابتدا نوعی غارت بود. پدر من را ثابت کرد، من هوشمند هستم یا نه، من یک بازیگر هستم. (می خندد.) و من این آزمون را تصویب کردم. و هنگامی که او متوجه شد که من به زبان انگلیسی صحبت می کنم، بلافاصله من را در چشم او افزایش داد.

آناستازیا: چند نفر از مادران جوانان قدمت داشتند، همیشه نوعی خیانت بود. آنها سعی کردند به من نشان دهند که لازم بود، همانطور که باید بود، و من هیچ شکایتی برای داشتن این دانش نداشتم. اما با یک مادر کاستاینا خوش شانس بود. برای مدت طولانی ما فقط یک رابطه خوب داشتیم، اما زمانی که او متوجه شد که من واقعا دوست دارم کاستا، ذوب شده است. من می توانم او را به هر دلیلی، در اشک ها، و شکایت کنم. او همیشه تحت عنوان: "Nastya، دم تپانچه. صبر کن! " و مهمتر از همه، من با خوشحالی به ولنتاین ایوانوانا اعتماد دارم فرزندانم.

- گاهی اوقات چنین شرایطی وجود دارد، زمانی که شما نیاز به صعود بر روی میله وجود دارد، بلکه به نظر می رسد، به صورت تصویری صحبت می کند، پارچه. من یک گربه را به من آموختم هنگامی که او بدبختی، من او را برای شییر برداشتم، او بلافاصله چشمانش را رول کرد، دم را به شکم فشار داد و به Durchl تظاهر کرد. و اجتناب از مجازات

آناستازیا: من به من افتخار می کنم که شما در مورد آن می گویید و وانمود می کنید که خیلی ناراحت کننده است، من نیاز به کمک به شوهر، مادران، مادر، روانشناس و دوست دختر دارم. و به هر حال، من برای تسلیم آماده نیستم. اما کستیا بسیار صبور است. این می تواند بر روی آن سوار شود. رایدر را مشاهده نکنید - هیچ چیز وحشتناک نیست. هزینه را نگه دارید - خوب. اما اگر شما آن را آورده اید ... در اینجا آخرین رسوایی با تولید کننده تئاتر است: انفجار چنین بود که من با جوانتر در اتاق خواب پنهان بودم، بزرگترین خود را در خود بسته بود. گربه ما معمولا، اگر ما قسم می خوریم، زیر پرده با چهره به گوشه پنهان می شویم، و سپس به راهرو می روم، در امتداد درب ورودی در موقعیت غیر طبیعی قرار می گیرد، با فشار دادن پا به سینه.

کنستانتین: من خیلی ترسناک بودم، فکر کردم که او فوت کرد و بلافاصله او را در دستانش گرفت.

- اشک زنان - سلاح های آزمایش شده. Nastya از این تکنیک استفاده می کند؟

کنستانتین: Nastya مرد قوی، او پاره نمی کند. او عصبانی است و شروع به ضرب و شتم غذاها می کند. هنگامی که ظروف ضربه می زنند، من می دانم که فقط باید صبر کنید. و اگر اشک، آن را در حال حاضر جدی است و شما نیاز به نشستن، صحبت کردن و آرام کردن.

آناستازیا: من به ندرت از کسی پشیمانم و حتی در رابطه با خودت هیچ تاسف ندارم.

- اغلب بازیگران می گویند که دوست ندارند بازیگران بیشتری را در خانواده داشته باشند و کودکان به این حرفه بروند. شما، برعکس، و همسر و دختر به این کسب و کار می رسند.

کنستانتین: لیزا دوست دارد با من در تمرین یا در مجموعه باشد. او بلافاصله با مدیر ملاقات می کند، با همه ارتباط برقرار می کند. در کلاس درس، اشعار به عنوان یک بازیگر خوانده می شود. او حتی طرفداران دارد

آناستازیا: من خودم را به عنوان یک بازیگر نمی گذارم من به تئاتری رفتم و به سرعت متوجه شدم که این برای من نبود. هنگامی که شما به پله موسسه بروید، و در هر مرحله چهارم، دختر سیگار می کشد، پس این یک بیمارستان روانی است. من در اولین ماه سپتامبر به موسسه می روم و می بینم: یک پسر در سیلندر نشسته است و سوپ بیل کودک را برای گودال نگهداری می کند. اتاق شماره شش! من نمی خواهم در چارچوب زشت و مسخره باشم، من برای نقش چربی نمی گیرم. من مدل و زیبایی شناسی را دوست دارم، که با یک عکس اشباع شده است، نقاشی عجیب و غریب قرن بیست و یکم. و در سینما خاک، "حقیقت زندگی"، به عنوان فیلمسازان عشق، من حمل نمی کنم. من جاه طلبی نداشتم تا یک بازیگر را از لیزا بالا ببرم، اما گاهی اوقات چنین چیزهایی را به دایرکتوری ها پیشنهاد می کند که پس از آن به بازی یا فیلم وارد می شود. هنگامی که ما دختر را به تئاتر Wakhtangov به بازی "گربه در چکمه" به ایوانوف ولادیمیر Vladimirivich آوردیم. این استاد کاستین است. لیسون مست در پاپ بر روی زانوی خود بود، و ایوانوف نزدیک شد، خوش آمدید، به طور معمول به او نگاه کرد و گفت: "دختر بیانگر". و من چیزی بیشتر نیاز ندارم! برکت چنین ماترا ارزشمند است.

کنستانتین: در سری "عمده Sokolov. بازی بدون قوانین "Nastya با من در همان صحنه فیلمبرداری شده بود. با فیلیپ پائین، دو شخصیت اصلی، دو نفر از این متخصصان: "نگران نباشید، عزیزم، ما به شما کمک خواهیم کرد." به عنوان یک نتیجه، Nastya کاملا متن را بیان کرد، و من متن خود را فراموش کرده ام، من توسط پروکسی ها سقوط کردم، فیلیپ درب را به قاب تخریب کرد. ما بیشتر از او مرتکب شده ایم!

آناستازیا: در تریلر نشسته بود، آماده شد. من نمی دانم چگونه کلیک کنید کلیک کنید. اسب، خود را پیچید و به دیوانگی پیچید. درخواست کننده میکروفون در گردن خط پنهان بود و مهندس صدا می گوید: "Nastya، شما خیلی قلب را تحریک می کنید که نمیتوانم کپی های شما را بشنوم." و قلب من هر چند مثل یک chipmunk بود! (خنده حضار)

هیچ یک

عکس: قاب از سری "زن از رویاهای خود"

- کدام یک از شما قدرت بیشتری در چشم دخترم است؟ آیا چنین چیزی که لیزا به شما دستکاری می کند؟

آناستازیا: دختر من یک روان در حال حرکت دارد، و من بلافاصله دستکاری او را می بینم. اگر او شروع به گریه به نیازهای عمومی می کند، من عصبانی هستم. هنگامی که می آید و جسورانه می گوید: "مامان، مثل این" - چیز دیگری. اگر چه هنوز مکالمات معنوی دوست دارد پدر.

کنستانتین: ما سعی می کنیم لیزا را یاد بگیریم تا کلمات و اقدامات خود را پاسخ دهیم. من او را در او گذاشتم و در حال حاضر متوجه شدم که چیزی جوانهزنی می کند. و از این شادی و غرور، من درک می کنم که چیزی مهم است. ما می خواهیم فرزند ادامه ما باشد. اما به خودی خود تولد یک کودک ادامه شما نیست، تنها زمانی خواهد بود که شما چیزی را به آن می دهید. بنابراین، لیزا، و Lenochka ما خود را بدون پرستار بچه رشد می کنند، هرچند دشوار است.

- آیا شما لیزا را به ظاهر خواهران آماده کرده اید؟

آناستازیا: لیزا از من خواسته بود و خواهرش را به نظر می آورد. برای حدود سه یا چهار سال، به محض این که شروع به کشف کرد. کستیا از این استفاده کرد. من لحظه ای را که می توانستم را بکشم. Lisa Lenochka یک هدیه واقعی است. او چشم او را از او رانندگی نمی کند، با او بازی می کند. شاید حتی تغذیه، اما من آن را سوء استفاده نمی کنم، کودک هنوز یک پرستار بچه نیست. بنابراین به ظاهر نوزادان من مجبور شدم دختر را طبخ کنم، اما من.

- آنچه که باید انجام شود به طوری که خانواده باقی می ماند یک موجود زنده است، به طوری که عادت نمی آید و با آن بی تفاوتی؟

آناستازیا: به عنوان یک رقصنده، من با احساس اینکه پشت می رود و به پاشنه های شما می آید، زندگی می کنم، کسی باریک تر، جوان تر و فنی است. و اگرچه کستیا هرگز به من دلیل حسادت نکرد، من درک می کنم که چه چیزی باید او را مناسب کند. من او را دوست دارم، به این معنی است که او ارزش دارد، و من باید خودم را دنبال کنم و فکری را توسعه دهم. اگر چه او می گوید: "من هر چیزی را دوست دارم"، در واقع این چنین تله ای است، فقط ارزش آن را دارد. و هزینه من تمام وقت را تحریک می کنم، می گویم: این کار را انجام دهید، در حال حاضر آن است. من خیلی فریبنده هستم که مردم ناآشنا می گویند که با من، احتمالا، وحشتناکی زندگی می کنند. (می خندد.) اما مهمتر از همه، تعریف و عشق. وقتی که من همسرم را با زنانگیرم و پوسیدگیم می بینم، او بال دارد.

کنستانتین: من می خواهم همسر را با چشم های خوشحال نگاه کنم، بنابراین سعی می کنم بالای سرم پرش کنم. و چه لذا وقتی چشم های زنم روشن می شود، به عنوان اگر در تاریخ اول!

- آرزوت چیه؟

کنستانتین: رویای اصلی من درست شد - من یک خانواده را همراه با عشق زندگی ام ساختم. و حالا من رویا نیستم، بلکه هدف است. من می خواهم در حرفه بهتر شوم تا یک حرکت بی پایان باشد.

آناستازیا: امیدوارم عملکرد شما را به پایان برساند، که شروع به ایجاد یک دانش آموز دیگر کرد. هفته مد در نیویورک در یک نمایشگاه طراح به عنوان یک مدل شرکت کرد. یکی دوست من می گوید: "شما چنین شوهر، چنین کودکان دارید! این دستاورد شماست. " خانواده قطعا به دست می آید. اما بازیگر "اسکار" اعطا می شود، و همسر در نزدیکی نشسته است. آیا شما آن را تحسین می کنید؟ نه این نام خانوادگی و اسکار اوست. برای مدت طولانی من در شرایط استخوانی زندگی کردم، نشسته روی پنجره ها و در حال انتظار برای او با تغییر. من یک مرد همه چیز را می خواستم، و در حال حاضر من می خواهم متوجه شود، در غیر این صورت به ضرب و شتم صفحات. ما دو صفحه از همه چیز داریم (خنده حضار)

ادامه مطلب