نحوه کار مورد علاقه از سرگرمی: بخش نامرئی یخ زده

Anonim

نحوه کار مورد علاقه از سرگرمی: بخش نامرئی یخ زده 37821_1

"داستان من کاملا شخصی است و به هیچ وجه به اخلاق ادعا نمی شود.

شاید، شاید با این واقعیت که من در 19 سال در عشق بزرگ ازدواج کردم. دهه 90 بود، شوهر من به زودی شروع به رفتن به پول به خانه با کیسه، همانطور که از بازرگانان آن سالها گرفته شد. من اولین موسسه را به پایان رساندم، سپس دوم. با این دانش چمدان از روستای خانه، منتظر سرنوشت پیشنهاد جالب است. البته، سرنوشت یک بار برای مقابله با سوال من بود. سپس تولد کودک بود، سپس یک دوره کوتاه کار در بنیاد سوروس بود. اما این کار، به طوری که آن را به طور مستقیم در عشق با آن سقوط، به طوری که در صبح به او را به ملاقات، به طوری که در شب جمعه آن را از دست ندهید، من هرگز اتفاق افتاد.

همه چیز تغییر کرد وقتی که من شروع به کار در یک مجله براق کردم. این بسیار جالب بود، اما آسان نیست. برای 2 سال من تجربه ارزشمند را انباشته کردم. همانطور که می گویند، او در بهترین خانه ها تبدیل شد، مردم جالبی را ملاقات کردند. بله، همه چیز خیلی جالب بود! اما علاوه بر طرف قابل مشاهده "کوه یخ از لذت"، دیگری وجود داشت: این واقعا بسیار جدی بود. همانطور که شوهر من استدلال کرد: "شما هیچ کاری انجام ندهید، به همه انواع احزاب و سخنرانی ها بروید و برای آن پول پرداخت کنید." واقعا چه بود: یک طرح فروش، جریمه های بسیار سخت، رقابت دائمی با همکاران در کارگاه و نه کاملا مبلمان سالم در داخل تیم. اما آیا من مشکلات وحشتناکی هستم؟ البته که نه.

برای مدت طولانی، این کار لذت بردن از اوگا را به ارمغان آورد، اما نه درآمد. عکس: بایگانی شخصی

برای مدت طولانی، این کار لذت بردن از اوگا را به ارمغان آورد، اما نه درآمد. عکس: بایگانی شخصی

این طرح انجام شد و بیش از حد، شما باید در آخر هفته کار کنید - نه یک سوال. لازم است به طور فزاینده به پایان برسد و روز کاری را در حدود 0 ساعت کامل کند، یک سوال نیست. همه چی عالیه. من او را دوست داشتم اما روز زمانی آمد که این کار به طور ناگهانی متوقف شد. آن را به خنده دار آمد: من به مشتری آمده ام، و او را به من برای تبلیغات 28،000 به من داد. در همان زمان، حقوق و دستمزد برای 2 ماه وجود نداشت ... و من ماشین خود را رانندگی کردم، احترام را از بین بردم. من این پول را به دفتر می آورم "خب، حداقل 10،000 را به من بدهید؟" - "نه ما باید برای چاپخانه پرداخت کنیم، "" و من برای بنزین هستم ... "-" اما شما یک شوهر دارید! " و درست است!

به طور کلی، کار تبدیل به یک سرگرمی واقعی شد. بدون پرداخت شما درک می کنید، چنین سرگرمی به زودی شروع به فشار زیادی کرد. و من، و شوهرم. و سپس، من یک مازوشیست نیستم ما مجبور بودیم بخشی

باید با یک براق در شهر ما بسیار روابط عجیب و غریب صحبت کرد. برای کار در یک مجله براق در فروش، شما نیاز به یک انبار خاص از شخصیت و عقب قوی دارید. من این را کاملا دقیقا پس از شروع پروژه "براق" خود کردم. خوب، چنین داستان فقط برای من اتفاق می افتد. این همه با این واقعیت آغاز شد که من به عنوان مدیر و سردبیر در یک مجله استخدام شدم، که برای معشوقه او کشف شد. مجله به نظر بسیار کم رنگ بود. این بسته شده توسط دانلود شده از اینترنت با متون بی سواد و تصاویری که مفهوم Laksher را برآورده می کند، بسته بندی شد. بنیانگذار وظیفه مجله را برای بازسازی تنظیم کرد. آن را جالب و قابل خواندن کنید. من برای این پول خوب تعجب کردم. و تیم با سر خود را به پروژه فرو ریخت. این یک زمان شگفت انگیز بود. ما می توانیم بگوییم که همه ما یک کودک فوق العاده را به دنیا آوردیم، که به زودی بر روی پاها ایستاد و فرار کرد. او شروع به پیدا کردن، آنها شروع به تحسین ...

معشوقه فوق به مدت طولانی به کار خود ادامه داد، اما او به طرز شگفت انگیزی نیمی از آنچه را که در دفتر سرمقاله اتفاق افتاد، نمی دانست. و به زودی او سرگرمی دیگری را یافت. و سپس یک زن و شوهر وجود داشت. بیشتر بیشتر ... ما بنیانگذاران را تغییر دادیم. ما شروع به تغذیه خودمان کردیم. این کار سرگرم کننده ترین بود. "و پول؟" - تو پرسیدی.

نه، من ناراحت نشدم اما در دستان خود هیچ پولی زنده نبود. اما من یک شوهر داشتم! و چیز جادویی مبادله شده است. در حال حاضر من به تکنولوژی روند می گویم: به عنوان مثال، مدیر من به مشتری می آید و تبلیغ آن را می فروشد. مشتری می گوید: "بله، ما واقعا مجله شما را دوست داریم. ما واقعا می خواهیم به آنجا برسیم. اما ما در امور مالی تا حدودی قوی تر هستیم. و بیایید مبادله کنیم؟ "

مدیر من من را می خواند و می گوید: "اولگا ولادیمیروونا، در اینجا سالن لوازم آرایشی می خواهد با 56،000 ما تبلیغ کند. در مبادله. موافق؟"

به عنوان یک قاعده، من گفتم که باید موافقت کنیم. بخشی از این تبادل من هنوز موفق به فروش شدم. اما بیشتر البته به حقوق من رفت. من یک چهره کامل داشتم، من با شما صحبت می کنم (مبادله ای در زیبایی شناسی). بله، چیزهای خوب زیادی وجود داشت. اما هیچ پولی وجود نداشت. این سرگرمی درست نیست؟ و علاوه بر این، من یک شوهر دارم ...

با این سرگرمی باید یک شبه گره خورده باشد. شوهر من کار خود را از دست داد. پس از مدتی، پول در خانه کاملا نبود. به یاد داشته باشید که برای سال نو 2012 ما نزدیک شدیم، داشتن کیف پول برای دو × 4،000. بسته شدن مجله یکی از حوادث دردناک ترین زندگی من بود. این به اشک رسیده بود. من هنوز مطمئن هستم که ما یک محصول منحصر به فرد ایجاد کرده ایم. کاملا ویژه بر خلاف هر گونه دیگر ... اما چنین سرگرمی، من دیگر نمی توانم هزینه!

امروز Olga Kitova تردید نمی کند - یک حرفه ای چند رشته ای بسیار بالا است. عکس: بایگانی شخصی

امروز Olga Kitova تردید نمی کند - یک حرفه ای چند رشته ای بسیار بالا است. عکس: بایگانی شخصی

شما می دانید، به عنوان فردی که فوت کرده است، یک سگ اغلب می گوید که او دیگر نخواهد بود، اما هنوز هم به زودی به نظر می رسد، بنابراین من به خودم گفتم که دیگر من را در براق دیگر نمی خواهم. و به زودی سردبیر نشریه براق جدید شد. تا آن زمان من می توانم آن را به خوبی انجام دهم، و توانایی های من قدردانی شد. به لحاظ تصویری بیانگر، من احساس می کنم قهرمانان تجاری "گازپروم - رویاها به حقیقت می پیوندند". مجله در ابتدا به عنوان یک پروژه تصویر در نظر گرفته شد. نیازی به جمع آوری تبلیغات و زنده ماندن نبود. علاوه بر این، او 1 بار در 3 ماه رفت. من وقت زیادی داشتم و نمی توانم بدون یک پرونده نشستم. این جایی است که سرگرمی حاضر آغاز شد.

- و سعی کنید به صرف و سازماندهی عروسی برای دوستان من؟ - بله، بیایید امتحان کنیم

معلوم شد عالی است.

- سعی کنید کار را در رستوران ایجاد کنید و تعدادی از رویدادها را سازماندهی کنید تا مخاطبان جدیدی را جذب کنید. بله من تلاش خواهم کرد. دوباره شانس

- با کارکنان کار خواهد کرد؟ - مطمئن.

- یک روزنامه را برای یک معاون به رای دهندگان دعوت کنید. - و می تواند.

به هر حال، به طرز شگفت انگیزی، اما طول می کشد کار جدید، آخرین چیزی که من فکر کردم پول بود. البته، من برای این دستگاه ها به خوبی پرداخت کردم. اما صادقانه، من حتی قیمت را پیش بینی نکردم. برای من، این نوع آزمایش بود. یا من هنوز قیمت را نمی دانستم. یا او را نمی دانست که آن را صدا بزند ... و پس از آن، من درآمد زیادی داشتم! اما یک روز متوجه شدم که من کار زیادی داشتم و پول کمی وجود داشت. شاید من فقط بزرگ شدم من احساس کردم که بسیاری از من می توانم نه تنها خوب، بلکه بسیار خوب است. بدون سوء استفاده نادرست، متوجه شدم که من حرفه ای حرفه ای چند رشته ای بودم.

به طور خلاصه، من به شنا رایگان رفتم. من الان چکار کنم؟ با آنچه که من می توانم در این مرحله بهترین کار را انجام دهم. آنچه واقعا دوست دارم انجام دهم در حالی که من در "عمو" کار می کردم، می توانم تجربه ارزشمند را تجمع کنم، که اکنون می توانم برای خودم درخواست کنم.

لازم است یک سخنرانی کوچک داشته باشید. کار یک مدیر هنری رستوران، من برای خودم کشف کردم و SMM را تسلط دادم. من متوجه شدم که منبع قدرتمند برای جذب مشتریان و ایجاد یک مخاطب منحصر به فرد چیست. به نظر می رسد، در فیس بوک شما می توانید درست مانند آن بنشینید! آیا می دانستید؟ و حالا من در دو چیز اصلی مشغول به کار هستم. این، در واقع، ارتقاء در شبکه های اجتماعی و دفتر خلاق نهنگ، که در آنها مشغول به کار است، و هنوز شروع به رستوران های جدید و دیگر پروژه ها. سرگرمی است؟ نه، در عوض، هنوز کار می کند که از سرگرمی من رشد کرده است. آیا از چیزی پشیمان می شوم؟ آره. در مورد آن دهه نود، که من در خانه صرف کردم، امیدوار بودم که شوهرم تمام زندگی ام را صرف کنم. اگر این دوره را از دست ندهید، ممکن است خیلی زودتر رخ داده باشد. آیا شما در مورد پول می پرسید؟ پس از من خودم شروع به درک آنچه که گران است، این درک به نحوی به طور خودکار به مشتریان من منتقل شد. بنابراین، یک سرگرمی یا نه یک سرگرمی، اما آیتم "بالا پرداخت" دقیق حل شده است! "

OLGA KITOVA، مدیر خلاق در دفتر خلاق "کیت"، نویسنده و پروژه پیشرو "خواندن فوق العاده".

ادامه مطلب