Anton Siharulidze: "خب، اگر یک دختر از دوران کودکی در رفاه زندگی کند"

Anonim

در نوزده سال، آنتون تحت بازداشت قرار گرفت و از لنا Berezhnaya خارج شد، که سخت ترین آسیب سر را در ریختهر دریافت کرد (در طی یک جلسه آموزشی، پات-نر اولگ گولف اسکیت خود را آویزان کرد). شش سال بعد، در سال 2002، یک جفت Siharulidze - "طلا" به دست آورد "طلا" در المپیک در سالت لیک سیتی. تست مشکلات زندگی با آزمون شکوه جایگزین شد. سپس - در قدرت: در سال 2007، آنتون توسط کمیته نمایه در دوما دولتی رهبری شد. و در نهایت - پول.

آنتون، اگر شما آغاز راه را به یاد داشته باشید، آیا شما "دوران کودکی خراب" دارید؟

Anton Siharulidze: "اکنون، زمانی که من به بچه هایی نگاه می کنم که به طور حرفه ای انجام می دهند، به چند بار در هفته تمرین می کنند، من به خاطر آنها متاسفم، من به خودم می گویم:" خداوند، چگونه می تواند این کار را انجام دهد؟! "a سپس به نظر من زندگی روزمره، دیگر من نمی توانستم تصور کنم. البته، من مردی نبودم که به پیانو وابسته بود و یا به زور به بخش گره خورده بود، و در عین حال من پاهایم را گمراه کردم و فریاد می زنم: "من به آنجا نخواهم رفت!" هرچند من پنج هفت ساعت را در یخ گذراندم با دوستان، اما در همان زمان و در فوتبال، و در پینگ پنگ بازی، در حالی که آنها منتظر آموزش جدید بودند، آنها با هم خوانده بودند، درس ها آماده شدند. همه اینها دوستانه، سرگرم کننده بود. من فکر کردم همه همسالان. بعدها متوجه شدم که چگونه خوش شانس بودم که بلافاصله به یک دایره جالب از ارتباطات تبدیل شوم، جایی که همه برای چیزی تلاش می کردند. "

به طور کلی، شما از آنچه که شما از دست ندهید، پشیمان نیستید، زیرا من نقاشی اسکیت در مدرسه شبانه روزی را مطالعه نکردم، والدین نزدیک هستند ...

آنتون: "بله، مامان هر روز به تمرین رفت. من مجبور شدم بر روی تراموا سفر کنم، با انتقال، زمان زیادی را صرف کردم، و در یک لحظه خاص، پدر تصمیم گرفتم درست باشد اگر کار خود را ترک کند و به طور کامل خود را به برنامه من اختصاص دهد. پدر و مادر - مهندسان کشتی سازی - حقوق و دستمزد برای حدود یک صد روبل، پس از آن، پس از آن، و نیمی از بودجه خانواده را بلافاصله از دست می دهند - این مناسب است. در حال حاضر من درک می کنم که آنها حقوق و دستمزد را با مشکل بزرگ پیچید. پدر به کارگران ساختمانی رفت تا کار کند تا آن زمان یک سال را فراهم کند ... من هرگز چکمه های پدر شرکت "Salamandra" را فراموش نخواهم کرد - کسی به جایی رسید، او دوازده بود. اما من همه چیز را که نیاز دارید به طوری که من توسعه دادم، و خوب نگاه کردم. من همیشه تغذیه و گوشت، و سبزیجات (اگر چه یک بار آن را در فروشگاه های ما حتی دشوار بود)، همیشه لباس جدید و بالا، لباس برای اجرای بود. من فکر می کنم والدین و مربی من هنوز استخراج شده اند ... از من، همه این نگرانی ها دور بود، زندگی زیبا و شگفت انگیز بود. اگر چه من فکر می کنم اکنون. "

و قدیمی ترین خواهر چیست؟

آنتون: "مارینا به خوبی در مدرسه تحصیل کرد، به نوعی محافل رفت، اما زندگی مشترک ما با جنگ بود. البته، من عضو خانواده بودم که نباید ظرف ها را بشویید: آنتون از آموزش خسته شد - و خواب. البته، مارینا، البته، حسادت بود و تمام وقت خشمگین بود. اما من یک مراسم با او نداشتم: "زن، به آشپزخانه برو!"

من می دانم، در Rink شما به پسر همسایه حسادت کردید ...

آنتون: "من با مادرم با پیاده روی برگشتم و یک همسایه را دیدم، کمی مسن تر، شانه هایش اسکیت آویزان بود. من بلافاصله به همین ترتیب نیاز داشتم، هرچند من نمی فهمم چرا: از آنجا که او، حتی اگر من داشته باشم. به پدر آمد و اظهار داشت: من به اسکیت نیاز دارم! خوب، و پدر: اگر آنتون به چیزی نیاز داشته باشد، به این معنی است که این خواهد بود. بیایید به فروشگاه برویم، و پدرم اسکیت دو طرفه را خریدم که به تسمه های چرمی متصل شده اند تا چکمه های خود را به دست آورند. و روز دیگر ما برای یک مجتمع رفتیم ... و شروع شد. به هر حال، پدر همیشه بسیار صالح زمان من را توزیع کرد، به طوری که من آن را به طور نامشخص ندیده ام از: من به فیلم نگاه کردم - همه، آمده و یا خواندن، و یا برای درس. تنها چیزی که من گاهی اوقات تیز و باقی مانده "در بیمارستان"، در اینجا من هر یک از موزایی را در اینجا انجام دادم: من در خانه دروغ می گویم، من بیمار بودم، من به طور کامل به پایان رسید، و او برای من مراقبت می کرد ... "

در برخی موارد، دقیقا پدر شما را از پرتاب یخ نگه داشت؟

آنتون: "بله، من قبلا مسن تر شده ام، لازم بود نه تنها برای لذت بردن از سواری، بلکه همچنین در کار گنجانده شده بود، برای انجام آنچه که کار نمی کند. و ما همه را به عنوان یک کودک تنبل! و من شروع به گفتن کردم: "چرا لازم است؟ من کبودی دارم من نمی روم و هرگز نمی آید ... "پدر با من در آشپزخانه نشسته بود، توضیح داد، نشان داد از روزنامه" ورزش شوروی "، که در آن ورزشکاران بزرگ ما گفتند که آنها نیز خیلی کار نمی کردند، اما آنها بیش از حد کار نمی کنند خودشان. البته، نصف دروغ بود، اما ماهیت درست باقی ماند، و پس پدر من را به مبارزه واقعی داد. مغز تغییر کرد، روز بعد من به آرامی به آرامش رفتم، بدون اینکه نوعی از شکست ها را به عنوان یک جمله به دست آورد. "

و مادر، احتمالا، در کنار شما بود؟ با این حال، اسکیت شکل یک ورزش تروماتیک است.

آنتون: "این بود. مامان اغلب گفت: بله، چرا همه چیز نیاز دارد، خیلی دشوار است، فرزند فقیر عذاب است ... اما به نحوی آنها یک زبان مشترک را پیدا کردند. به هر حال، در مورد صدمات: هنگامی که شما در ورزش از دوران کودکی مشغول به کار هستید، سقوط یا کبودی دیگر به طرز وحشیانه ای درک نمی شود. این یک زندگی عادی است. برعکس، زمانی که شما یک کبودی ندارید، عجیب و غریب به نظر می رسد! "

شما گفتید که با پشیمانی، به زندگی کودکان در ورزش نگاه کنید. و زمانی که وقت خود را می خواهید، چه کاری انجام می دهید و به آینده خود فکر می کنید؟

آنتون: "در هر صورت، فرزندان من اشغال خواهند شد. پس از همه، چه چیزی ممکن است فرزند خود را در چهار سال داشته باشد؟ خوب، چیزی را بازی کنید، بیشتر. او قادر به فکر کردن به طور استراتژیک، برای سالهای زیادی نیست. بنابراین، تراشه اصلی پدر و مادر این است که برخی از فرصت ها را در کودکان باز کنید، ارسال کنید. و سپس به آنچه که آنها را بیشتر دوست دارید نگاه کنید: ورزش، علم، هنر ... و حفظ. "

و یخ پیشنهاد خواهد شد؟

آنتون: "چرا نه؟ من "گیره" را نمی خواهم: هاکی یا اسکیت یا تیراندازی. شما فقط باید کودک را ببینید، شخصیت او، افکار خود را احساس کنید - و بر اساس این برای درک آنچه شما می توانید او را ارائه دهید. اگرچه ورزش، البته، شما باید همه چیز را انجام دهید، هر دو شخصیت و بدن و رفاه را تشکیل می دهند. و این یک بلوف نیست ورزش می دهد به درک: همه چیز شما انجام می شود تنها از طریق کار، از طریق شکست ممکن است. به عنوان مربی برجسته Tamara Moskvin می گوید، Tamochka (من اولین دانش آموز او، به او اجازه خود را به خود تماس گرفت): "خوش شانس چه کسی خوش شانس است."

از بچه گربه به یک مرد

روانشناسان بر این باورند که هر وضعیت بحران به ما فرصت های رشد می دهد. هنگامی که ما ناراحت هستیم، ما شروع به تفکر می کنیم - چه کاری باید انجام دهیم. چه لحظه ای در زندگی شما می توانید بگویید که آنها شما را برای قدرت تجربه کرده اند؟

آنتون: "یک فرد از دنیای ورزش چنین شرایطی روزانه بوجود می آید. هر روز روز شما غلبه می کند، تلاش می کند کاری را بهتر انجام دهد. چنین اندیشه هایی، مکالمات با خودمان زودتر از صبح شروع می شود، زمانی که از خواب بیدار می شوید و حتی در شب ادامه می دهید تا زمانی که عمیقا ترک کنید. و گاهی اوقات در رویا همه این موضوعات پاپ آپ ... "

کابوس: شما در یخ هستید و اسکیت ها را فراموش کرده اید!

آنتون: "من هرگز رویاهای وحشتناکی نداشتم. اما در واقعیت - مانند یک کابوس: شما اشتباهات خود را می بینید، شما شروع به راه رفتن در اطراف آنها می کنید، حفاری، برخی از قطعات اضافی را از این بار زندگی بیرون بکشید ... و تنها پس از آن شما می توانید به آرامی آهسته، بیشتر، تبدیل شدن به کمی بیشتر تجربه . فقط به طوری که شما شروع به رشد داخلی و تبدیل شدن به خیلی ... این کل داستان یک ورزشکار است. اما این نه تنها در مورد بهبود و تجزیه و تحلیل برخی از عناصر فنی نیست. بدون داشتن یک روان سالم و صحیح برای ورزش، به دست آوردن نتایج غیرممکن است. "

"روان راست" چیست؟

آنتون: "این یک روان خاص است. اینجا و آرامش و توانایی جمع آوری در لحظه مناسب. و audacity: اگر نه من، پس چه کسی؟! بی تفاوتی و بی رحمانه با هم، به این دلیل که هر دو در آن، و از سوی دیگر شما می توانید به دست آوردن ... من اولین شریک، که، زمانی که پرش، چنین انتشار گازهای گلخانه ای، من فقط نمی فهمم که چگونه می توان تصمیم گرفت. من پرسیدم: "خب، چطور این کار را کردی؟" و او پاسخ داد: "چون من ترسیدم، من ترسیدم، مجبور شدم همه چیز را در اسرع وقت انجام دهم و فراموش کنم!"

به این معناست که شما باید نکات اصلی کار خود را بر روی خود داشته باشید، به معنای کار، به معنای یخ است؟

آنتون: "بنابراین چون من تمام زندگی ام را داشتم. و هنگامی که شما با شامپاین نشسته اید، با دوستان خود در یک دایره از دختران زیبا سرگرم کننده باشید، چه چیزی برای خودتان کار می کنید؟ وجود دارد و همه چیز روشن است. "

اگر ما مردم را به عنوان مثال، از دنیای ادبیات، هنوز هم عشق از MUK خلاقیت وجود دارد، که همه چیز را در یک فرد تبدیل می کند ...

آنتون: "در ورزش رنج، نیز وجود دارد: هنگامی که شما از دست دادن، شما سرگرم کننده نیست. شما می دانید، غیر ممکن است که خود را به دو بخش شکستن: در اینجا من یک ورزشکار هستم، و در اینجا من فقط یک مرد هستم. پیش از این، او اغلب می تواند زنجیره ای باشد، هر دو در زندگی روزمره و در ورزش اتفاق افتاد. و من یخ Colole، پاشنه اسکیت اسکیت ها را در هیئت مدیره رانندگی کردم ... "

النا Berezhnaya و آنتون بسیار زیاد است. هنگامی که دختر یک آسیب جدی گرفت، او به طرز شگفت انگیزی از او کار کرد، کمک کرد تا به زندگی عادی و یک ورزش عالی بازگردد. عکس: بایگانی MK

النا Berezhnaya و آنتون بسیار زیاد است. هنگامی که دختر یک آسیب جدی گرفت، او به طرز شگفت انگیزی از او کار کرد، کمک کرد تا به زندگی عادی و یک ورزش عالی بازگردد. عکس: بایگانی MK

آیا می توانید بگویید که آشنایی با لنا مراقب شما را به برخی از سطح جدید، داخلی آورد؟

آنتون: "بله، لنا موفق شانس من است. آنچه ما با هم ملاقات کردیم و رانندگی کردیم، به طور کامل من را تغییر داد. تروما او، در یک روز او را از یک بچه گربه با نشانه هایی از یک مرد در یک مرد که باید یک فرد را به صحبت کردن، مراقبت از او، باید مسئول باشد، این یک رویداد وحشتناک بود، اما، از سوی دیگر، فوق العاده: کل ساختار را تغییر داد و به طور کلی درک می کرد که چگونه بیشتر توسعه خواهم داد. قبل از آن، من فکر کردم: خوب، در حال حاضر، همه بی سر و صدا، بی سر و صدا. و سپس ناگهان این اتفاق افتاد که آرام نیست، فردا وجود ندارد، همه چیز امروز وجود دارد. "

عروسی با داوری

آنتون، پس از آن سالگرد، به نوعی اعتراف کرد: "در نهایت، من هنوز هم همه چیز را در سرم داشتم، می توانم در یک ماه ازدواج کنم، من می توانم فردا، در هر زمان، من آماده هستم." و آنچه در سر شما اتفاق افتاد، چه چیزی "به محل افتاد"؟

آنتون: "این جالب است ... من فکر می کنم که هر مرد چنین فرآیند تکامل را می گیرد: در ابتدا او میمون است که گاهی اوقات حتی در چهار پا قرار می گیرد، اما در طول زمان، توسعه خود را احساس می کند، او تبدیل به یک مردی می شود که یک مرد می شود میله ای که می توان گفت در مورد آن "این شخص با خوشحالی به توابع سرپرست خانواده"، "شما می توانید به آن تکیه کنید"، "شما می توانید پشت سر او به عنوان یک دیوار سنگی" ... هر کس احساس می کند زمانی که این احساس می کند لحظه ای می آید و همچنین احساس کردم: من هیچ باد در سر من ندارم، اما به وضوح افکار فرموله شده - چگونه برای ایجاد یک خانواده، چگونه برای درمان خانواده، که من در این خانواده هستم، چگونه برای پیدا کردن یک مکان در جهان ... "

والدین نقش خود را ایفا کردند: آنها می گویند، سی سال، زمان آن است؟

آنتون: "نه، والدین فقط رابطه ای نداشتند. علاوه بر این، از چهارده سال، من زمان بسیار کمی در خانه صرف کردم، زیرا نفوذ آنها بسیار کوچک بود. ما احساسات بسیار گرم ای داریم، من آنها را دوست دارم، من عاشق، و همچنین آنها، من، اما قرار گرفتن در معرض مستقیم، البته، نه. فقط ... بالغ شده است. "

در اینجا دوست شما Pavel Bure، که تقریبا یک بار با شما تصمیم به وضعیت خانواده خود را ...

آنتون: "... کمی زودتر ..."

... او گفت که یک فرد شناخته شده است، دشوار است برای دیدار با عشق صادقانه، و سپس من نقل قول: "من به سادگی من را تا زمان راضی، و من اجازه دادم خودم را استفاده کنم." آیا می توانید همان یا در ابتدا چنین روابط را اجتناب کنید؟

آنتون: "بسیار دشوار است! پس از همه، شما هرگز نمی دانید، برای چه هدف کسی با شما ارتباط برقرار می کند. و اگر ما در مورد روابط طبقه صحبت می کنیم، آن را بسیار دشوار است! شما ممکن است به نظر برسد، و در واقع - دیگری. من شخصا نمی توانم چیزی در مورد این موضوع بگویم. من به عنوان پولس نمی گویم چیز دیگری این است که من خودم آماده نیستم که ببینم: بله، این من، عشق من است. من خودم باد در سرم داشتم. و ممکن است که این رابطه بلافاصله شخص دیگری را احساس کند و شروع به درمان شما می کند. سوال فلسفی "

یعنی نگرش نسبت به یک زن نیز تکامل یافته است؟

آنتون: "البته. من شروع به نگاه کردن به دخترانی کردم که با آنها ملاقات کردم، من آشنا شدم، نه به صورت سطحی (فقط نشستم، شنا کردم، آنها رقص و فرار کردم)، اما با درک اینکه در نهایت به یک خانواده نیاز دارم. در یک نقطه خاص، سوئیچ تغییر یافت. "

لیستی از آنچه که از یک زن انتظار دارید چیست؟

آنتون: "من هرگز چنین فهرستی نداشتم. یک فرد نمی تواند به اجزای تقسیم شود: چه دست، پا، چه شخصیتی. خوب، خوب، زیبا، زیبا، مهربان - خیلی ساده است. من منتظر جلسه بودم فقط می توانم نوعی جوجه های خوشبختی را در داخل خودم احساس کنم. "

در خارج، شما و همسرتان برای یکدیگر بسیار مناسب هستند. شما گفتید که قبل از کوچکترین چیزها اولین جلسه خود را به یاد داشته باشید، همانطور که لباس پوشید، به نظر می رسد ... به نظر می رسد که من فورا فرار کردم؟

(یانا و آنتون در این شرکت آشنا شدند که در آن سیرولییدز، دوستی خود، ساکن باشگاه کمدی، Tash Sargsyan، ساکن باشگاه کمدی را به دست آورد. پدر یانا لئونید لئونیدف - سناتور، تولید کننده نفت و تولید کننده نیمه وقت فیلم "سبک" و دیگران. - تقریبا. Auth. Auth. Auth

آنتون: "بله، در ساعت اول و نیم، من شروع به درمان یین با علاقه زیادی با علاقه زیادی کردم، و البته، احساس این که این توده من از شادی است، جایی به اطراف نگاه کرد. به طور طبیعی، من هنوز نمی توانم بگویم: "مطمئنا، من کردم!" - اما قبلا بود: این چیزی است که من هستم. "

هنگامی که اطلاعات مربوط به عروسی ظاهر شد، آن را به طور شجاعانه مورد بحث در اینترنت، گفت: "حزب مطلوب!" آنها سعی کردند تصمیم بگیرند که برای شما سودآور تر باشند - برای شما یا برای یانا. همسر شما به نوعی گفت: "بزرگترین غرور من این است که چنین فردی مانند آنتون من را دوست داشت." و چه اندیشه ای در مورد این داشتید؟ دختر دارای ثروت بزرگ است، و شما فقط به کار ما رسید ...

آنتون: "این یک سوال بسیار دشوار است. آنها همیشه در مورد آن صحبت می کنند. به خصوص، من فکر می کنم، در جامعه روسیه ما، مد روز برای بحث در مورد هر کدام از ایالت ... "

... چرا، و در آمریکا ...

آنتون: "... اما در عین حال من متوجه شدم: وضعیت هر شخص هیچ ارتباطی با شما ندارد. همانند همه افراد دیگر بر روی زمین. این اولین بار است. دومین. من فکر می کنم که هیچ یک از پسران نمی گویند: "اکنون اکنون پول می دهم، من یک بطری شامپاین و کت خز خریدم." جالب توجه است، زمانی که شما این پول را به دست آوردید، این بطری را خریدم، این کت خز. این است که باید شما را در داخل گرم کند، و من شخصا آن را گرم می کنم. از جمله چیزهای دیگر، البته، عالی است که دختر تمام زندگی خود را در رفاه زندگی می کرد، او یک سر متفاوت "تشکیل شده" دارد. او قبلا متعلق به مردم در اطراف، به داماد بالقوه کاملا متفاوت است. او در مورد آنچه که او نیاز به جوراب شلواری دارد صحبت نمی کند که هیچ انتخابی ندارد - شما باید نان آور را پیدا کنید. نه، او می خواهد عشق، می خواهد زندگی، احساس، و هر چیز دیگری چیزهای کوچک است! این باعث می شود من بسیار خوشحالم. "

Anton Siharulidze:

"من می دانم که دوستش دارم. من با او بسیار راحت هستم، راحت و قابل اعتماد هستم. " عکس: آرشیو شخصی Anton Siharulidze.

و شما هم اکنون همدردی را برای هزاران نفر از دختران متکی نیستید که فکر می کنند که چگونه پول را به دست آورده اند؟

آنتون: "خب، من در مورد آن فکر نکردم ... بنابراین، بازگشت به سوال" شرایط عظیم "، ما آن را بسیار آرام رفتار می کنیم. به ویژه از آنجایی که من یک نمونه خوب از یک فرد داشتم که موفقیت در کسب و کار را دنبال می کرد. و من همیشه به کسانی که به دنبال موفقیت در هر صنعت هستند، تعظیم می کنند، زیرا هیچ موفقیتی به سادگی نمی آید، این یک کار عظیم است. بنابراین، چنین افرادی همیشه می توانند چیزی را یاد بگیرند. این کل چیپ است - من دوست دارم یاد بگیرم! حالا من می خواهم کسب و کار خودم را ایجاد کنم، آن را توسعه دهم. این عالی است که شما می توانید از تجربه شخصی استفاده کنید، زیرا در کسب و کار هر اشتباه پول است! "

پیشنهاد دستان دست و قلب شما را با فانتزی آماده کرد: یک جعبه تزئین شده بزرگ را تحویل داد، که تقریبا یک صد دیگر پنهان بود، کمتر از دیگری، و در آن، یک حلقه طلای سفید با الماس را مخفی کرد. آیا عاشقانه یا ادای احترام به وسوسه انباشته شده است؟

آنتون: "من فقط می خواستم یان علاقه مند باشم، این Trite نبود، بنابراین من چیزی را مطرح کردم، به نظر من، خنده دار. هیچ چیز دشوار نیست، اما، در هر صورت، ما خندید، یک لحظه از فتنه وجود داشت. من شگفت زده می کنم، مانند دادن هدایا، و من آن را با لذت زیادی انجام می دهم. "

هنگامی که این ایده این ایده را برای ترتیب عروسی در بارسلونا، در قلعه، از دامنه حوادث نترسید؟

آنتون: "ما مقیاس بزرگ نداشتیم، همه ما در یک دایره بسیار باریک اشاره کردیم و به آرامی به همه چیز نزدیک شد. Yana خودش برای بسیاری از دوستانش سازماندهی کرد، یک رویداد بسیار گرم و به یاد ماندنی بیرون آمد. "

داماد برای عروسی آماده می شود. عکس: آرشیو شخصی Anton Siharulidze.

داماد برای عروسی آماده می شود. عکس: آرشیو شخصی Anton Siharulidze.

گفته شده است که در مراسم عروسی، مربی شما و یک دوست تامارا Moskvin گفت که برخی از تست ها که همه به معنای واقعی کلمه او را مطمئن ساخت. آنچه او گفت؟

آنتون: "تامارا یک زن فوق العاده است. به طرق مختلف، یک جلسه با او من را در مسیر زندگی تشکیل داد ... اما در مراسم عروسی، شما در یک کشور انتزاعی هستید، من نمی توانم کلمات خاصی از Tamoorch را به یاد داشته باشم. به علاوه، البته، در چنین مواردی همه کلمات بسیار خوبی را می گویند، شما می توانید آن را از هر تبریک می گویم. "

شما در سن یازده ساله تفاوت دارید. هیچ "مشکلات نسبی" وجود نداشت؟

آنتون: "شخصا، من به طور کلی فکر می کنم که ما با همسر من تفاوت ایده آل داریم، بنابراین حتی ماهیت این سوال را درک نمی کنم."

خوب، بگذار بگویم، یانا به یک موسیقی گوش می دهد، و شما یکی دیگر از آنها، در برخی از تشکل های زمان تقاطع نیست ...

آنتون: "و به یک موسیقی گوش ندهید! برای چی؟ بله، برعکس، برعکس، عالی است - چیزی جدید برای خودتان بحث کنید. من علاقه مند به آنچه که او دوست دارد. من داستان ها را نمی فهمم وقتی همه چیز باید در سر من یکسان باشد. و چرا پس از آن او دامن را می پوشد، و شما آن را نمی پوشید؟ نکته اصلی این است که ما در اصل موسیقی هستیم، کتاب ها را بخوانیم. ژنرال انرژی ما، درک ما از یکدیگر است. تصور کنید فقط: خانواده نشسته و دو کتاب یکسان را قبل از خواب می خوانند. این پر از مزخرف است! "

به هر حال، درباره کتاب ها. من شگفت زده شدم: در یکی از مصاحبه ها شما گفتید "کانت مورد علاقه من"، حتی چیزی را نقل مکان کرد. چگونه Immanuel Kant تبدیل به نویسنده مورد علاقه شما شد؟

آنتون: "من فقط از آنها علاقه داشتم، و سپس او را دوست داشت ..."

آیا واقعا "انتقاد از ذهن خالص" را بخوانید؟!

آنتون: "و حالا من در مورد او فراموش کرده ام!"

بنابراین شما ادبیات فلسفی را مطالعه کرده اید؟

آنتون: "بله، من واقعا آن را دوست دارم. اگر چه زمان همیشه کافی نیست احتمالا، من هنوز بیشتر به آثار عمیق علمی علاقه مند بودم، اما فلسفه "دسکتاپ"، ساده تر، قابل قبول برای من بود: یک آمریکایی جالب توجه، بروشور فیلسوفان چینی (چیزی مانند کنفوسیوس)، هند اوشو - چگونه زندگی می کنند بدون ترس، حسادت و بدبختی ... در دوره های مختلف زندگی، شما افکار بسیار متفاوت هستید. "

شما در جایی گفتید که سرگرمی مشترک شما در حال حاضر - اسکراب، تخته نرد، فیلم ها. درست است؟

آنتون: "خوب، زمانی که ما، مانند، تنبل و تمایلی به انجام کاری دیگری - این نیز اتفاق می افتد. و در زمستان، به عنوان مثال، هر روز سوار بر روی ریک باز است. "

آیا روی اسکیت گذاشتید؟

آنتون: "بله ما هنوز اسکی می رویم، ما در خانه مشغول به کار هستیم، ما با دوستانم ملاقات می کنیم ... "

به هر حال، دوست دختر یانا - داشا ژوکوف، دوست دختر Abramovich، Nastya Virganskaya، نوه گورباچف ​​... چقدر این دایره نزدیک به شما بود؟

آنتون: "من با همه ارتباط برقرار می کنم، اما ... با هر کسی. به این ترتیب، زمانی که برخی از شرکت ها می روند، می توانم با خوشحالی نشستن و صحبت کردن در مورد هر چیزی با دوستان یانا. اما با گرما بزرگ، من با افرادی که سالهای زیادی آشنا با آنها آشنا هستند، درمان می کنم. خوب، فوق العاده است که دو محافل مختلف وجود دارد! و من نیز آن را دوست دارم، شما لازم نیست به طور مداوم یکدیگر را به شرکت من بکشید. من اینجا نشسته ام، شما عالی هستید، عالی هستید، شما را در خانه ببینید. "

به این ترتیب، شما اجازه می دهید از جان Jan در جایی بدون تو بروید؟

آنتون: "اجازه دهید" برو "؟ چگونه می توانید کسی را به جایی بروید؟! من حتی در مورد آن فکر نمی کنم! "

با این حال، خون گرجستان ...

آنتون: "نه، من چنین نیست، احتمالا برای مدت زمان طولانی، از Junior. باز هم، این خوب است: او چیزی را با دوستان خود بحث می کند، من - با خودم، و سپس به اشتراک گذاری چیزی، من مشکلات را نمی بینم. "

و در طول اتحادیه چه بود؟

آنتون: "خوب، همه چیز از چیزهای داغ، حسادت روشن می شود، و دستگیری، شما متوجه می شوید که این مزخرف است."

چه کسی به دایره دوستان شما وارد می شود؟

آنتون: "مردم از ورزش - پاشا، به عنوان مثال. از کسب و کار، سیاست. همه آنها ثابت شده، مورد علاقه، قابل اعتماد هستند. تعداد کمی از افراد از بیرون به میدان دید ما و در تیم ما، ما دایره ما را گسترش نمی دهیم. "

به هر حال، چگونه با پولس آشنا شدید و همسران خود را دوست داشتید؟ Alina Bure همچنین از یک خانواده بسیار امن.

آنتون: "نه، ما عمدتا با هم ارتباط برقرار می کنیم، یانا از آلینا همدیگر را دیدم، البته، اما نمی توانم بگویم که آنها یک دوست دختر هستند. و با پاشا، من از سال 1998 از بازی های المپیک در ناگانو آشنا هستم. "

vityat در تقاطع

شما صحبت می کنید، در زندگی شما کشش برای مطالعه، توسعه است. یک سال پیش، رئیس کمیته آموزش فیزیکی و ورزش در دوما دولتی، شما اعلام کرد: "من احساس می کنم، من در اینجا مفید هستم، موثر است." پس چی؟ همه چیز رفت، خسته، شماره گیری؟

آنتون: "خوب، لازم است بدانیم که برای شیوه زندگی من در حال حاضر برای خانواده حقوق و دستمزد، که آنها در دوما دولتی پرداخت می کنند کافی نیست."

دو میلیون سال؟

آنتون: "به نظر من، کوچکتر. در هر صورت، گم شده است. هنگامی که شما از کودکان رویای و باید مسکن را در مسکو بدست آورید (من از سنت پترزبورگ هستم)، این سوال در مورد هزینه های کاملا متفاوت مطرح می شود. بنابراین، من باید فکر کنم که کجا می توانید پول کنید. و پول در حال حاضر تنها در کسب و کار به دست آورده است. و در حال حاضر من فقط در تقاطع، من تصمیم می گیرم که چه مسیری را انتخاب کنید. جالب خواهد بود که یک سازمان را بر روی سطح کیفی مختلف از مسابقات حرفه ای و یا شکل اسکیت نمایش نشان می دهد - منظورم این نیست که به مدیر، اما جستجو برای بودجه، اجرای برخی از ایده ها. مدیریت ورزشی (اگر چه در خدمات مدنی هیچ فرصتی برای کسب درآمد وجود ندارد) این نیز برای من بسیار جالب است: من می گیرم، و مهمتر از همه، من نیاز به آن را احساس می کنم. ورزش در روسیه واقعا در روسیه در حال توسعه است، و به منظور ادامه آن، شما نیاز به جوانان فعال دارید که به آرامی "بازنشستگان" ناپدید می شوند.

و کسب و کار رستوران شما چگونه است؟

آنتون: "رستوران در سنت پترزبورگ به مدت طولانی بسته شده است، من قبلا در مورد آن را فراموش کرده ام."

Anton مهمانان را در عروسی با استعداد غیر منتظره خود تحمیل کرد: او الهام بخش یک مینیاتوری عاطفی بر روی پیانو بود. عکس: آرشیو شخصی Anton Siharulidze.

Anton مهمانان را در عروسی با استعداد غیر منتظره خود تحمیل کرد: او الهام بخش یک مینیاتوری عاطفی بر روی پیانو بود. عکس: آرشیو شخصی Anton Siharulidze.

سیاست شما را از برخی توهمات محروم کرد؟

آنتون: "من توهمات را نفی نکردم، زیرا به وضوح فهمیدم که سیاست یک کشتار منافع است، دفاع از دیدگاه شما، در اصل همان اتفاق می افتد در ورزش. به نظر نمی رسد که همه چیز بسیار ساده یا شیرین باشد. علاوه بر این، متوجه شدم که افرادی که این پرونده را دوست دارند باید در سیاست شرکت کنند، آنها درک می کنند و به ابزارها نیاز ندارند. به محض این که سیاست برای درآمد حاصل می شود - همه چیز بلافاصله متوقف می شود. و من فکر می کنم این یکی از عمیق ترین دلایل است که چرا بسیاری از مشکلات در کشور ما وجود دارد. "

خانه سرد

یک روانکاوی اسپانیایی، تمایز کلمات "سقوط در عشق" و "عشق"، گفت: "سقوط در عشق - به این معنی است که عشق شباهت شریک با شما (شخص من). اما زمانی که شما آماده پذیرفتن این صفات هستید که آن را از شما متمایز می کند، عشق واقعی است. " آیا شما قبلا تفاوت هایی را که در یانا بدون قید و شرط می گیرید تعریف کرده اید؟

آنتون: "شما می دانید، اجازه دهید روانکاوی اسپانیایی خود را در چنین مسائلی تحمل کند، من نمی خواهم در مورد آن فکر کنم. من می دانم که من همسرم را دوست دارم، من با او بسیار راحت و راحت هستم. البته، هنگامی که شما در حال حاضر زندگی می کنید، تغییرات زیادی در رفتار شما وجود دارد، و بدنام "به امتیازات" اغلب کار می کند. اما منظور چیست "برای امتیازات" چیست؟ این یک چیز است، اگر متوجه شوید که خانواده باید نه تنها منافع شما را در نظر بگیرند و تعادل پیدا می کنند. فرض کنید ما برخی از ناسازگاری خانوار خنده دار با یانا داریم. یانا دوست دارد زمانی که اتاق سرد است، واقعا سرد است. البته، گاهی اوقات آن را آزار می دهد: شما از پیاده روی می روید، من می خواهم گرم شود، به خصوص در زمستان، زمانی که دندان دندان در خیابان سقوط نمی کند، و در خانه - تبرید هفده درجه است! و شما فکر می کنید: "لعنت، در حال حاضر، در نهایت، من همه را شکستن!" اما پس از آن آرام و درک کنید: خوب، در واقع، این یک نبود، اما تبادل حرارتی فرد در یک فرد! هیچ چیز وحشتناک - بر روی پیراهن، کلاه، چکمه، دستکش، یک کراچنگ و نشستن تماشای تلویزیون در خانه قرار دهید. بدون مشکل! و اگر هر بار که شما آن را به عنوان تکالیف درمان، و سپس یک روز شما فقط zadolbat و شما می گویند: "گوش دادن، چقدر می توانید به شما بدهد؟ من هنوز با ماریوس یک روز می روم، یک ماه نخواهد بود، هیچ چیز برای رها کردن وجود ندارد. "

ادامه مطلب