لولیتا و دانشجوی تحصیلات تکمیلی

Anonim

تنظیم این بود که هنوز.

AUNTS اماتنی با شخصیت های معمولی عمه سالمندان - شانه های شانه ای - پاهای خود را در نوه های خود، واحدهای چند سلاح در تمرینات فشرده با سفت شدن شکم و چانه زدند، بر روی کیسه ها و کوله پشتی آویزان شدند، هر مرحله از خانواده هایشان عکس گرفتند ... مردم اطراف Zheval، خوراکی، شسته شده و به نظر می رسید، تنها اوا خسته و تنها در این جزیره خوشبختی جهانی بود.

EVA وارد شهر پالم جنوبی شد تا زخم های معنوی را لیک کند، اما ظاهرا، با جابجایی اشتباه کرد. در حالی که آرامش بخش، زمانی که زوجین و خانواده ها به طور کامل در اطراف هستند، احساس می کنید بیشتر و بیشتر احساس می کنید. لازم بود به یک مکان جزئی برای نوع Ibiza تک، یا هیچ پولی برای iBits وجود نداشت، بنابراین آدلر انتخاب شد.

در آدلر، و به طور کلی، در این مکان ها، در این مکان ها برای اولین بار بود و از طریق محلی به بقیه روسیه، بسیار شگفت زده شد. و نه تنها در Magnolias-Mimosah بود. مردم دیگر، فرهنگ، آشپزخانه، سبک بودند - همه چیز به طور ضخیم به قفقاز نزدیک متصل بود. زنان در اینجا ترجیح می دهند سیاه و سفید - حتی در سوختن گرما، مردان لباس های مشابه بیست سال پیش، - در لباس های ورزشی، سبک ارتباطات - گاه به گاه غواصی - بود و توزیع شده بود.

اما قهوه در ترکی، که اوا را تحسین کرد، و در هر مرحله به راحتی پیدا نشد، در اینجا در هر مرحله، و غذای مناسب و معقول، محلی - Achma، Suluguni، Hinkyi و همه چیز بود، همانطور که باید غذای قفقازی باشد خوشمزه باور نکردنی به طور کلی، جوانب مثبت، اگر نه برای لیسیدن آکادمی علوم روسیه، پس فقط برای استراحت.

زخم ها، صادقانه، به طور قانونی به خود اعمال می شود. آنها می گویند: امید ویژه ای به مردم نداشته باشید، مجبور نباشید ناامید شوند. و حوا، بله، پین شده ...

حوا یک زن جوان زیبا زیبا با کمر نازک بود، چشمهای سیاه و سفید را سوزاندند و به طور کلی با مزایای بسیاری. مشکل در شخصیت بود. در دوران کودکی، هیچ عشق و حمایت وجود نداشت، لازم بود همه چیز را به دست آورد، و شخصیت گیر کرده بود - خدا هر مرد را ممنوع کرد. حوا قابل اعتماد، مسئول، هدف قرار گرفت، همه چیز می دانست که چگونه خود را حل کند. خوب، روشن است که با چنین سناریویی، یک مرد به او ضعیف است، که باید، صحبت کردن به صورت قاطع، تغذیه با شیر مادر. و او تغذیه کرد - کیک و پنکیک، پریدن در پنج صبح، آماده، شسته، صابون ... و نمی توانست درک کند که چرا مردان به مدت طولانی به تأخیر افتاده اند. آنها خورده شده و به آرامی در فضا حل می شوند ...

- بله، آنها را متوقف می کنید که یک مادر باشید، - ویکتز خود را، یک دوست، یک دوست، طولانی و موفقیت ازدواج کرد. در اطراف ویکی، شوهر خراب کرد، او صعود کرد، به حسادت، دستکاری کرد، تحریک شد - و هر دو همسران ترسناک بودند.

"من نمی توانم این کار را انجام دهم،" حوا ناامید شد. - خب، من هیچ زن و شوهر ندارم هیچ کس نبود که تدریس کند من حتی به من اعتماد نکردم ...

- پس حالا، تمام زندگی من در دوران کودکی ناراضی است؟ - ویکیپدیز آغاز شد - شما یک دختر بزرگ هستید، از خودم یاد بگیرید. من از من یاد می گیرم در حالی که من زنده هستم!

دوست دختر خندیدن، ویکتز سعی کرد تا حوا را انجام دهد، حوا مقاومت کرد، با توجه به خود، در رابطه با خودش که هیچ ترفندی در روابط وجود ندارد، اما تنها صادقانه ... اما تاکتیک ها موفق نبودند. آخرین بار امید از بین بردن ایلیا، که به نظر می رسید EVA قابل اعتماد، جدی و نه چنین نوزادان به عنوان قبلی. او، به طور معمول، شروع به ساخت برنامه های ذهنی برای آینده، اما زمان رفت، پیشنهاد ILYA انجام، و پس از نیم سال، EVA متوجه شد که او بی حوصله و پیش بینی شده است. و چگونه او می خواست ازدواج کند، اما برای صرف یک عمر در کنار چنین مردی - BRR!

و این بار، اوا حل شد، از این رابطه سقوط کرد. فقط به آدلر فرار کرد، نقطه را به شدت به دست آورد. ویکتز تصویب شده و به شدت تنظیم مجدد رمان مجاورت را مجازات کرد - حداقل برای افزایش اعتماد به نفس، همانطور که بیان شد.

عزت نفس برای بالا بردن اینجا قطعا با هیچ کس نیست. این است که نجات دهنده در استخر او دیروز اشاره کرد. بالا، شاد، با موهای بلند، تمیز در دم، مرد در طعم او بود. شروع به غرق شدن در چشم او، یا چه؟

EVA در روح سینمای هالیوود مشخص شد - در مورد چگونگی آن آن را نجات خواهد داد، و آنها به شدت بوسیدن در آنجا، در لبه استخر ...

تلفن را تایپ کرد "من امیدوارم که شما هدیه ای از زمان را از دست ندهید." ویکتز یک دوست دختر سختگیرانه بود.

"نجات مناسب خواهد بود؟"

"بیایید شروع کنیم! غذا! "

اوا راه می رفت، به استخر رفت. نجات دهنده بود.

به جلو، رو به روانی، به او دستور داد و به او منتقل شد.

نبرد اطلاعات با موفقیت انجام شده است. آنها گفتند، دوست داشتند یکدیگر را دوست داشتند، موافقت کردند که در شب در کافه بر روی زمین دیدار کنند.

او یک زن است، احتمالا یک زن و یک زن است، "حوا فکر می کرد، رفتن. - احتمالا، همسر خانه منتظر است، و هر شب با یک دختر جدید آشنا می شود.

"او احتمالا یک زن است"، در وحشت یک دوست نوشت.

"بله، توپ را خاموش می کنید، طاس! فقط در یک کافه با یک پسر بنشینید جنس موفق! " - ویکتز در رپرتوار او بود ...

کافه زیبا بود. خورشید به شدت به امواج حمله کرد، خورشید به طور مساوی رفت ... لولیتا آواز: "من برای شما زندگی خواهم کرد ..." Mitya مودبانه، شاد، دلپذیر بود، آنها بدون سکوت صحبت کردند. او گفت که او در مدرسه فارغ التحصیل تحصیل کرده است، او نامزد را می نویسد، او به Adler وارد شد تا آرام شود و با کار نجات دهنده مراقبت نکنیم ... او، یک زن و شوهر از شراب آبخاز را نوشید، ناگهان او را نوشید داستان تمام زندگی مسخره و تنهایی او، از دوران کودکی شروع می شود ... او را آرام کرد، به آرامی آغوش گرفت، او شکست خورد:

- این همه شراب است، من واقعا کمی نوشیدنی ...

و این احساس بود که او در نهایت او را ملاقات کرد - همسرش، مرد او، شادی او ...

هنگامی که او صحبت کرد، زمانی که او نوشید، آخرین جرقه شراب بود و یک حساب کاربری به ارمغان آورد، او به راحتی جیب و سرگرم کننده خود را به دست آورد - چگونه همه چیز را انجام داد، گفت:

- کیف پول، احتمالا در اتاق قفل، در استخر فراموش شده است. پرداخت؟

البته، او پرداخت کرد. آنها شب فوق العاده ای را در هتل گذراندند، میوه، شامپاین را سفارش دادند.

- فردا من از ده نفر در استخر بوده ام، شما به زودی می روید، من به شما پول می دهم و موافقم، جایی که ما شام داریم، خوب؟

حوا مخالف نیست بنابراین برای مدت طولانی خوب نبود ...

صبح، خوشحال، محروم، او به استخر فرار کرد.

Mitya نبود

او کمی منتظر بود. یکی دیگر از نجات دهنده پرسید:

- Mitya کجاست؟

- چه متی؟

- خب، دیروز یک نجات دهنده وجود داشت، چنین، با دم ...

- A، آندره؟ بله، این یک نجات دهنده نیست، بنابراین کسی آشنا است، چند روز پرسید، کسی را جایگزین کرد، یا من واقعا نمی فهمم.

EVA اندازه گیری شده است. اندرو؟

- و چه کسی آشنا؟ چگونه آن را پیدا کنید؟

- دختر، چگونه می دانم؟ و شما آن را دوست داشتید؟ بنابراین من بدتر نیستم، شاید بیایید به کافه برویم، ما شراب می نوشم؟

- نه ممنون.

EVA از استخر دور شد، در یک فروشگاه نشسته بود.

حتی با نام من هماهنگ شدم، "دانشجوی تحصیلات تکمیلی" ... چه چیزی، eh؟ چه چیزی، او بر روی چهره اش نوشته شده است که همه انواع freaks و عرق به او چسبیده است؟ پروردگار، چه کاری باید انجام دهید؟

یکی از اوا دقیقا می دانست: او به دوست دخترش به دوست دخترش نمی گوید. هرگز.

و شما نیاز به نوشتن به تلفن خود را در این آهنگ Lolita - "بیایید آن را به ..."

و در نهایت، زندگی جدید.

ادامه مطلب