کالین فرل: "من همسر کارگردان را در چشمانش بوسیدم"

Anonim

- کالین، اولین واکنش شما هنگامی که شما ارائه شد، در بازسازی شبه نظامی افسانه ای 1990 "به یاد داشته باشید همه چیز" چیست؟

- اولین چیزی که فکر کردم این ایده بود. اما پس از خواندن اسکریپت، روی تیراندازی تصمیم گرفت. من خودم را 15 ساله به یاد می آورم، که این فیلم را خیلی دوست داشت، و گفت: متاسفم، در مورد آرنولد را فراموش کرده ام، همه چیز را فراموش کرده ام. شما باید به این سناریو نگاه کنید. پس از همه، بسیاری از بازیگران چندین بار به نمایشنامه ها در تئاتر بازگشته اند و مدیران به شیوه خودشان در حال حاضر شناخته شده اند.

- در فیلم اصلی با آرنولد شوارتزنگر، قهرمان خود را به مریخ پرواز می کند. شخصیت شما این فرصت را معرفی نکرده است: همه چیز بر روی زمین اتفاق می افتد. پشیمان نباش؟

- بلیط های بسیار گران قیمت (می خندد.) و اگر به طور جدی، من واقعا دوست دارم آنچه که این فیلم سعی کرد به طور مستقل انجام دهد.

- شما یک مرد ساده ای را بازی می کنید که تبدیل به یک قهرمان می شود. و چه کسی یک قهرمان برای شماست؟

- مامان من. او یک زن شگفت انگیز است. و آن را برای من یک قهرمان بود و زمانی که من کوچک بودم، و در حال حاضر، زمانی که من 36 ساله هستم و من خودم بچه دارم. و همچنین پسر ارشد من هشت ساله است. او دارای بیماری ژنتیکی نادر است - سندرم آنجنمن، اما او بسیار هوشمندانه و همچنین قهرمان من است. بله، و اگر فقط روزنامه را بخوانید، می توانید نمونه هایی از قهرمانی را پیدا کنید. تراژدی های زیادی در جهان وجود دارد و همیشه افرادی هستند که سعی می کنند کمک کنند، چیزی را تعمیر کنند. به طور کلی، هر فردی باید سعی کند در یک صادقانه زندگی کند، یک فرد جامع، مراقب کسانی باشد که به شما نیاز دارند. این همه همچنین تظاهرات قهرمانی است.

- ایده های شما در مورد آینده هماهنگ با آنچه که در این فیلم دیدید؟

- نه. به نظر من این فیلم ایده بسیار ساده ای از آینده را ارائه می دهد. این نشان می دهد که نخبگان جامعه در یک قسمت از سیاره زندگی می کنند؛ طبقه کارگر ستمدیده زندگی می کند؛ محیط بسیار آلوده، از یک طرف، و برخی از معماری چشمگیر و آخرین تکنولوژی - از سوی دیگر. به طور کلی، سیاه و سفید. بنابراین، هنگامی که مردم می گویند که جهان در فیلم به نظر می رسد وحشتناک است و ما فقط به این آینده حرکت می کنیم، من با آن موافق نیستم. پس از همه، آینده ادامه حضور ما، که در آن ما در حال حاضر زندگی می کنند. دنیای ما بسیار پیچیده است، بسیار متنوع، ناهمگن است. در همه جا سطح خود را از برابری، فساد، خشونت، ظلم و ستم. اما در عین حال، به اندازه کافی خوب و رحمت، که از جهان در تعادل حمایت می کند. و خدا را شکر، افرادی هستند که آماده ترویج ایده های صلح، برادری و عشق جهانی هستند.

- تیراندازی در یک فیلم فوق العاده یک شخص ثالث همیشه به نظر می رسد یک ماجراجویی است. درست است؟

- آره. این بود و دیوانه جالب بود، و سرگرم کننده، و ترسناک - به طور معمول اتفاق می افتد در ماجراهای.

- وحشتناک ترین چه بود؟

- پرواز اتومبیل. این یک طراحی پیچیده بود که توسط دو نفر حکومت شد: از پایین. یکی از آنها در پایین یک کلاه ایمنی و کت و شلوار محافظ ویژه بود، و ما در لباس های معمولی با سرعت 100 کیلومتر در ساعت عجله کردیم و به اتومبیل های دیگر سقوط کردیم. ترسناک بود. سرگرم کننده، البته، نیز. اما ترسناک (لبخند می زند.)

- و مبارزه و بوسیدن کیت Beckinsale، که بخشی از زمان همسر مدیر فیلم لنا Wansman است، ترسناک نیست؟

"بله، من مجبور شدم با کیت مبارزه کنم و ببوسم." اما به همسر مدیر کارگردان در قاب، راحت تر از بوسیدن است. واقعیت این است که مبارزه یک بیانیه است، ما عملا یکدیگر را لمس نمی کنیم. اما شما باید واقعا ببوسید. من فراموش نمی کنم که لب های ما در مقابل لنا مجبور به نزدیک شدن با کیت بودند. و او این صحنه را بسیار سریع، برای دو دو برابر کرد. اگر چه به نظر می رسید که من می توانستم آن را حتی بهتر کنم، اما من بر روی یک دو نفره اصرار نداشتم. خوب است اما ما مجبور به رفتن به رختخواب در رختخواب نیستیم! (خنده حضار)

- فیلم خواستار فعالیت بدنی عالی از شما شد؟ بسیاری از ترفندها خود را انجام دادند؟

- همه چيز! خوب، دروغگو من مثل پینوکیو دروغ می گویم، و حالا من یک بینی طولانی دارم. (خنده حضار) من انجام داده ام، احتمالا، درصد 90 ترفند، در صحنه های باقی مانده برای من، یک آبشار شلیک شده است. به عنوان مثال، در جایی که من نیاز به پریدن از آسانسور داشتم. من، اگر صادقانه، من از ارتفاعات می ترسم، و من خودم خیلی زیاد بودم.

- اگر فرصتی برای بازگشت به برخی خاطرات داشتید، چه خواهد بود؟

- من نمی دانم، من آنها را به یاد نمی آورم. (خنده حضار)

- شادترین خاطرات کودکی شما چیست؟

- چگونه من فوتبال بازی می کنم. من بیشتر دوران کودکی را در این زمینه گذراندم، جایی که پسران و من فوتبال را رانندگی می کردند. و نه دور پارک بود، که در آن ما اغلب رفتیم و شاه بلوط را از درختان گرفتیم. و سپس شاه بلوط را بازی کرد. آیا می دانید چگونه به بازی شاه بلوط بازی کنید؟

- نه.

- نه؟ چقدر از دست دادید (خنده حضار) در اینجا این است که تفاوت فرهنگ ها، ما این یکی از رایج ترین بازی ها را داریم. من الان به شما آموزش خواهم داد ما نیاز به یک ناخن برای انجام در سوراخ شاه بلوط، قرار دادن توری و گرفتن دست به طوری که شاه بلوط بر روی این shoelace آویزان است. و شخص دیگری دارای همان صفحه ای است که در شاه بلوط شما قرار دارد و اولین شاه بلوط کوچکتر است، او برنده شد. همه چیز بسیار ساده است. (لبخند می زند.)

- شما نمی خواهید گذشته را تغییر دهید، به عنوان مثال، به عقب برگردید و تبدیل به یک بازیکن فوتبال شوید؟

- می توانم؟ (می خندد.) خوب، من نمی دانم، شاید. من یک بازیگر شدم چون من تبدیل به یک بازیکن فوتبال نشد. اما از سوی دیگر، همه چیز برای من مناسب است. من زندگی خود را به عنوان آن است، و من از آن راضی هستم.

- آیا چیزی است که می خواهم فراموش کنم؟

- منظور شما، آیا من برای خودم شرم آور بودم؟ مطمئن. آیا به من آسیب رساند؟ مطمئن. گریه کردی؟ لحظات زمانی بود که من می خواستم به طور متفاوتی بروم؟ مطمئن. اما من باید بتوانم گذشته خود را به عنوان آن بگذارم، و از آنچه که اکنون داشتم سپاسگزارم.

ادامه مطلب