ایگور Khripunov: "با Sonya Ardova، ما با دوستان شکست"

Anonim

ایگور Chrpunov مدتهاست طرفداران خود را در تئاتر خوشحال کرده است، هرچند که در این فیلم برخی از کارهای او توجه خود را به خود جلب کرده اند، همانطور که در "سواحل سرد" یا "یخچال فریزر"، اما نقش Sommelier پیچیده در فصل جدید "Grand" شد یک جت تازه در بسیاری از سری محبوب. در مورد بازیکن کمی می داند، تنها امور جدی خود را با یک همکار در MHT Sonya Ardova به مردم عمومی تبدیل شد، و به همین دلیل است که درک آنچه که او به نظر می رسد بر روی کسی از صفحه نمایش او و قهرمانان تئاتر (و در میان آنها وجود دارد حتی Bulgakovsky Ishua)، دیوانه جالب است. جزئیات - در مصاحبه با مجله "اتمسفر".

- ایگور، من شگفت زده شدم که متوجه شدم که شما از دو سال گذشته از MHT رفته اید، فقط برخی از اجرای بازی ها بازی می کنند ...

- بله، توسط میل من به یادگیری یک فیلمساز دیکته شده است. و اگر چه تا کنون متوجه نشده است، پس تصمیم گرفتم که معقول ترین چیز این است که از دولت خارج شوید. در حال حاضر، من با چهار تئاتر همکاری می کنم: MHT، ملل، Tabakov و Pushkin. در تئاتر ملل، من جالب تر از این واقعیت است که من در اصل برای تمام طول عمر در مرحله، کنفرانس ایران در وگوتایف بود. بنابراین، احتمالا، گزینه یادگیری من یک "کوتاه متر" است، که من خودم را شلیک خواهم کرد. ما با آنا Simakova، فارغ التحصیل MSK از دوره الکسی Popogrebsky، ما در حال حاضر بر روی یک "کوتاه" بسیار جالب در مورد متخصص بیهوشی کار می کنیم، که به وضوح دروغ می گوید، تلاش می کند تا مردم خود را برای مرگ بیمار توجیه کند و در این زمان او یک درام جدی در خانواده را تجربه می کند. در اینجا من نقش مهمی ایفا خواهم کرد. این یک داستان در مورد کل اقتدار دروغ است. امیدوارم که به زودی وضعیت در کشور بهبود یابد و فاز فعال را افزایش می دهد. من به طور دوره ای در MHT بازی می کنم، متاسفانه، به ندرت در "استاد"، یک ترکیب دیگر وجود دارد.

- این مشکل را حل کرد؟

- آره. من به شما یک داستان خنده دار می گویم به هر حال، من ناگهان متوجه شدم که اگر در سناریو، "چیزی پیمایش" یا "کسی" (خنده) وجود دارد، خواندن آن بلافاصله هنرمند را با نام خانوادگی Khripunov به یاد می آورد. همانطور که در مورد انتصاب به نقش Yeshua. عیسی مسیح - I. H.، و همچنین ایگور کریپونوف ... چنین چیزهای خنده دار به طور غیر منتظره تعیین می شود. شاید همه این ها به سادگی حدس های من است، اما اکنون من به این همه توجه می کنم.

- شما MHT را از دست ندهید و به طور کلی در خانه تئاتر؟ و شما پیشنهاد نمی دهید که بازگردید؟

- نه هر ماه من پیشنهادات را برای بازگشت دریافت می کنم، و من فکر می کنم که با یک زن، من نیز یک راه خوب دارم. اما من از وضعیت امروز من راضی هستم. بنابراین، من دوباره در Kabalu عجله ندارم، من فقط در تئاتر به پیشنهادات هیجان انگیز می روم. لازم است صادقانه بگویم، من علاقه مند به جستجوی خلاق نیستم، اگر پول را به ارمغان بیاورد، - زمان گذشت، و آنها بهترین بودند وقتی که من با Cyril Serebrennikov، کنستانتین بوگومولوف، یوری بوکوزوف تمرین کردم.

ایگور Khripunov:

"بخشی از من فوت کرد و به زره تبدیل شد. یک فرآیند چشم انداز وجود دارد، سهم از بدبختی سالم ظاهر شد. در غیر این صورت من فقط دیوانه می شوم "

عکس: Ksenia bubrenic

- من اعتقاد ندارم که شما انگیزه مادی را در سر گوشه قرار دهید. و "کوتاه متر" پول بزرگ را قول نمی دهد ...

- به طور کامل راست، و مرد کوتاه مدت - کلمبیا من. اما، البته، من خیلی تجاری نیستم، هرچند من نمی توانم خودم را در جدایی از درآمد فکر کنم، زیرا به خویشاوندانم که در ساراتوف و منطقه ساراتوف باقی مانده بودند، کمک کردم. لازم است یک بار برای درک اینکه چگونه این افراد برای فقر زندگی می کنند، وجود دارد. من درک می کنم که برای آنها یک شخص غریبه نیست، و من نمی توانم به آرامی وجود داشته باشم، دانستن این که هدف در بوت شدن معکوس شده است. بنابراین، من نمی توانم در مورد هنر فقط درگیر باشم، اگر چیزی به طور مستقیم "منفجر کردن" من نیست. گاهی اوقات این ممکن است از همدردی به فردی که من کار خواهم کرد.

- مادر شما گفت که بهتر است که به راننده یا پرستار یاد بگیریم. آیا شما یک خانواده بسیار ساده دارید یا یک شوخی هستید؟

- نه، واقعا ساده ترین خانواده. پدر یک مهندس آموزش و پرورش است، در حال حاضر بازنشسته، نگرانی در خانه نشسته است، در گیاهان درمان گوه، و مامان یک معلم و حسابدار بود. او قبلا سه سال نیست. همه چیز به عنوان یک کلاسیک اتفاق افتاد - به طور غیر منتظره، و در واقع، دقیقا همان دلیل اصلی بود که من نمی دانستم، زیرا من از زندگی با توجه به برنامه کامل پرواز کردم. کلمات او صادقانه بود، زیرا او دید که چگونه خسته، آموخته شده، ناراضی از خود، من به ساراتوف در تعطیلات در حالی که تحصیل در مدرسه استودیو MCAT و در سال های اول کار در تئاتر آمد. او واقعا معتقد بود که بهتر است یک حرفه ای پیدا کند که من را به لحاظ احساسی نمی پوشاند.

- بسیار با غم و اندوه خود همدردی کنید و افسوس، من درک می کنم. اما خانواده شما هنوز هوشمندانه است، به نظر می رسد، مادر من گفت بدون عجیب و غریب ...

"اما مادر از یک روستای ناشنوا، به طور کلی، به طور کلی، تمام دهقانان." پاپ در این معنا متفاوت است: هر دو خواهر و مادر - ریاضیات، و پدرش یک رئیس بزرگ بود.

- و من این احساس را ترک نمی کنم که شما یک فکری ارثی هستید، حتی یک ارسطو: کمی نامناسب، نرم، بسیار ظریف ...

- متشکرم. (لبخند می زند.) و این همه ویژگی های جوامع کوچک است. من به یاد می آورم که چگونه ما به مادربزرگم، مادر مادرم آمدیم، و جشن های شگفت انگیز بود. به نظر من این همه از آنجاست، حتی از آن آهنگ هایی که من به لطف مادرم خیلی زیاد می دانم. من از زمانی که من قبل از این مردم مستی خوب ایستاده بودم لذت بردم و آواز خواندن با مادرم را آموختم یا به برخی از داستان ها گفتم. در نوجوانی، من در انتخاب یک حرفه هیچ مشکلی نداشتم. در مدرسه من فقط به این دلیل نگهداری شدم چون تمام تعطیلات را در آنجا آماده کردم، در باشگاه بازی کردم. و در شانزده سال من به قدم های Tabakov رفتم: من بر اساس ساراتوف Tyuza تحصیل کردم.

ایگور Khripunov:

"اولگ طباطبایی احساس فوق العاده ای از شکننده داشت. او حتی به من زنگ زد که این شوک بود، من برای آن آماده نبودم. آگاه از اندازه آن "

عکس: Ksenia bubrenic

- آیا مشکلی در دوران کودکی با همسالان به دلیل نرمی شما وجود دارد؟

"این یک سوال خوب است، زیرا مشکلات واقعا مشکلی وجود داشت، زیرا من بزرگ شدم ... پسر مامینا، پسر بسیار ملایم و مهربان، اما بدبختانه. هر گونه تظاهرات ناراحتی، ناراحتی و تجاوز به یکپارچه معرفی شد و من اغلب تحت فشار برخی از پسر بزرگ و متکبر قرار گرفتم و بارها و بارها تحقیر شدم. به مامان متوسل شد و یک روز او بدبختی من را دوست نداشت. ما درگیر با ارمنی، ترسناک ترین راهزنان در این منطقه بود، و عموی او یک فروشگاه داشت، و یک بار دیگر، زمانی که من و دوستانم را تحقیر کرد، به مادرم رفتم و فشرده شدم که به فروشگاه رفتم. و او به طور ناگهانی گفت: "خب، صبر کنید!" بنابراین او سعی کرد تا من را کمی در جهت دیگری، جسورانه یا چیزی فکر کند. عجیب بود، من منتظر حمایت، برخی از متقاعد کردن، و ناگهان - این کلمات سرد او است. او یک زن فوق العاده جسورانه بود. هیچ یک از بستگان من چنین نیروی درونی ندارند!

- این احساس نگرش شما نسبت به مادر است. پس از مراقبت او تغییر کردی؟

- من قبلا یک زندگی داشتم و بعد از آن کاملا متفاوت بود. مادر، البته، همه من است. و نرمی، و شایستگی، و تمام ویژگی های که من بهترین در خود را در نظر می گیرم، با آن به روش های کاملا متفاوت پیوند داده می شود. این از دست دادن فاجعه بار برای من است. من فقط معده را احساس کردم که او زندگی را ترک کرد. من ناگهان به شدت خرد شدم، و سپس متوجه شدم که این بسیار لحظه بود. این چنین ارتباطی است که ما داشتیم. و اکنون نقطه شروع آن است که همه چیز همبستگی دارد. در حال حاضر یک بخش من را از بین برد و به زره تبدیل شد. یک فرایند چشم انداز وجود دارد، سهم از بدبختی سالم ظاهر شد، در غیر این صورت من فقط دیوانه می شوم. از سوی دیگر، این تراژدی من را به دیگران توجه کرد، سطح همدلی افزایش یافت - اگر چه او نیز داشت، به نظر من، به نظر می رسد، اما اکنون من حساس تر شده ام، درک می کنم که زندگی به طور غریزی کوتاه است.

- شما از یادگیری در ساراتوف چه می گویید؟ چه چیزی را در مورد اندازه گیری موفقیت در آینده مشاهده کردید، شادی، افکار در مورد سینما بوجود آمد؟

"من در مورد فیلم به هیچ وجه فکر نکردم، تیراندازی به نظر می رسید چیزی فوق العاده بود. محدودیت رویاها در حال دیدن در تئاتر هنر مسکو بود: وجود دارد و تنباکو، و دیگر هنرمندان بزرگ. قبل از رفتن به مسکو، به یاد داشته باشید، من در شب یا صبح زود رفتم، به ارتفاع صعود کردم و به شهر نگاه کردم. من هیچ کاری نکردم من فکر می کنم این با تصمیم گیری همراه بود. به عنوان اگر من مکان ها را پیدا نکردم یا برعکس، من به دنبال چیزی جدید بودم. هنگامی که متوجه شدم که من در مدرسه استودیوی MCAT پذیرفته شدم، پرواز بیش از خط اتاق محفظه و فریاد زدن مادرم بر روی تلفن: "مامان، من وارد MCAT، در حال حاضر همه چیز خوب با ما خواهد بود!" این در سال 2003 بود. پس از آن زندگی نشان داد که چگونه ساده لوحانه من تعجب من بود ...

- دقیقا نمایش زندگی و چه زمانی؟ پس از همه، بلافاصله پس از فارغ التحصیلی در MHT گرفتید، حالا شما در حرفه بسیار خوب هستید.

"حالا - بله، اما در سال چهارم، من روشن شدم که رویای من در MHT اتفاق نمی افتد. همه ما به تئاتر پوشکین با یک اسلحه دست یافتیم، زیرا رومی Efimovich Kozak کارشناسی ارشد ما بود، و در آن زمان من در حال حاضر در حال پخش در چندین نمایش بود.

- پس چگونه هنوز در MHT هستید؟

- با ثبت Marina Brusniknaya، که من بسیار سپاسگزارم. او یک کلمه در مورد من سکوت کرد و اولگ پالیچا احساس فوق العاده ای از دریایی داشت. اما من نمی گویم پاداش های باور نکردنی بلافاصله در MHT نشان داده شده است. به نحوی Tabakov گفت: Mironov، زمانی که خود را در توزیع "حسابرس" دور از اولین نقش ها را دید: "بله، ژن، خوب، شما به تئاتر سوار بر اسب سفید نیست." بنابراین، من در MHT در نوعی از شکاف شکاف، تحت اسب هستم. (می خندد.) نیم سال در نقش کوچک در "آخرین قربانی" - Zolotovitsky به من گفت: "ودکا به ارمغان بیاورد!"، و من آورده ام. و سپس Pisarev با "Skybank Gorbunk" ظاهر شد. اما انفجار فعالیت من بعدا اتفاق افتاد. این اتفاق افتاد پس از روزی که من وارد نقش یورا چرمین شدم - تبه کار اصلی در باشگاه Pickwick ... و ظاهرا، چگونه می توان یکی از نزدیکترین پانسمان را تشویق کرد تا با نام خانوادگی من ظاهر شود. (می خندد.) خیلی خوب بود. احتمالا، اولگ پاولوویچ مهمترین فردی است که سرنوشت من را به ارمغان آورد: من او را به همه بدهکارم. این تاسف است که به دلیل بسته شدن آن، من از تمام فرصت هایی برای برقراری ارتباط با او استفاده نمی کنم - و او حتی به من زنگ زد که این فقط یک شوک بود، من برای آن آماده نبودم، زیرا متوجه شدم که اندازه او و ناچیز او. در ابتدا، من همه به نام "نادیا طاکوف" با یک خندیدن، چون او گفت: "اینجا امید هارپون است، اما ظاهرا، من امید خود را توجیه نکردم، ناامید نیستم. یک داستان وجود داشت که پس از آن او در نظر داشت که من یک گازیزدیل یا حرفه ای به حرفه ای داشتم. اگر چه این فقط یک سوء تفاهم بود. به هر حال ما کلم را به سال نو قدیمی نشان دادیم و موفق ترین تعداد آن - اکنون می توانید در YouTube دیده شود - در مورد ورودی به MHT بود. ما فکر کردیم، و به معنای واقعی کلمه هر روز من یک پیشنهاد برای بازی به جای Mironov در "№13D" دریافت کردم. در طول راه، ما "کارشناسی ارشد و مارگاریتا" را تمرین کردیم، Mashkova نه، به جای او، من در سرگئی Belyaev مشغول به کار بودم، که من را به دست دائمی ضرب و شتم: "و زنها این نیست که ... Zhenya چنین نیست. .. "- و من، بیایید بگویم، در تمام تست، فکر می کنم که در حال حاضر من قدرت خود را فشار داده، آن را توزیع، و در Premiere به عنوان من گرما را ارائه می دهم! و ظاهرا، من اشتباه کردم: مجبور شدم بلافاصله ارزش من را نشان دهم، و فکر کردم که هنوز هم برای نوسان وجود دارد، اما پس از آن تمرینات من تمام شد. من شروع به پیدا کردن آنچه که موضوع بود، من به اولگ پالیچا رسیدم، و او به من گفت: "و من به من گزارش دادم که شما نمی خواهید در آنجا بازی کنید." و من دیگر امید نداشتم، و علامت متوقف شد تا یکی از اولین پانسمان را قطع کند، یعنی این آسانسور با سرعت بالا بالا بود. در آن لحظه، وفاداری اولگ پاولوویچ، تمام شد. بنابراین همه این کافی نبود.

ایگور Khripunov:

"ما در ده سال ملاقات کردیم. او خیلی تغییر کرده است، و اکنون من قبلا در عشق افتاده ام. اما او فریب خورد - و آن را برای من صدمه می زند. "

عکس: Ksenia bubrenic

- فیلم طولانی در زندگی شما وجود دارد، اما در حال حاضر کار روشن ظاهر شده است. یکی از آنها - در "Grande" ...

- "Grand" داستان مورد علاقه من است. پروژه درخشان در همه جهات. یک سناریوی نوظهور - گاهی اوقات شما باید با هم متحد شوید تا به "تقسیم" در فریم. و چقدر در مورد گسل آموختم! من هم اکنون می توانم از هر مکالمه ای در یک مهمانی sommelier حمایت کنم. (خنده حضار) در حال حاضر ما در حال حاضر از دست رفته فصل چهارم - دوم با مشارکت من. البته، من هنوز یک فیلم را نمی خواهم، همانطور که می خواهم، چون میل و نیروها و منافع وجود دارد، و در حال حاضر برخی از تجربه ها، اما من امیدوارم که در طول زمان تنها رشد خواهد کرد.

- آیا شما نقش اصلی را از دست می دهید؟ به نظر من، حضور چنین فردیت خارجی روشن، به خودی خود منصفانه است ...

- موافقم. نقش اصلی به طور عمده توسط قهرمانان به دست می آید، و این چشم های قوی، زیبا، بالا و بالا، دوست داشتنی است. من می خواهم چیزی را در سینما بازی کنم. و ما اغلب همه چیز در قالب ها اتفاق می افتد.

- در میان نقش های شما، تعداد زیادی از مردم در زنجیر و یک عموم مردم وجود دارد. و کسانی که و دیگران از شخصیت ایگور کریپونوا، به نظر من، بسیار دور ...

- بله، اگرچه من آنها را بازی می کنم، و بنابراین، چیزی در آنها و چیزی وجود دارد. من یک مورد شگفت انگیز داشتم، هنوز هم در مدرسه مدرسه استودیو. من در سال دوم تحصیل کردم، من به محوطه خط رفتم و نگاه کردم. من برگشتم و معلمم را دیدم که به من نامیده می شود، "اسکن شده". پس از آن، او پیشنهاد کرد که "یادداشت های زیرزمینی" را بخواند، و من به عنوان همه چیز در مورد من شگفت زده شدم. کسی می گوید که تمام قهرمانان داستوفسکی داستانی، اما من انکار پر جنب و جوش هستم. شما می توانید شوک من را هنگامی که در زندگی اتفاق می افتد تصور کنید و در کار کاملا همبستگی داشته باشید، کتاب را از بین بردم و فکر کردم: "چگونه آنها را می بینیم؟!" من تنها به عنوان یک قهرمان، با مردم ارتباط برقرار کردم. البته حرارت عاطفی تنها نبود. و اکنون من تغییر کرده ام، من متوقف شدم که از چیزی می ترسم، خودم را دوست داشتم، و مهمتر از همه، اگر زودتر به عمق روح انتقاد در آدرس من لمس کردم، اکنون زره قوی ظاهر شد.

- در چه مرحله ای رابطه شما با Sonya Ardova است؟

"ما برای یک سال تمام وقت نداریم، اما آنها با دوستان خود شکست خوردند، ما با او ارتباط برقرار کردیم، و با مامان زیبای او." من آنها را بسیار احترام می گذارم، آنها با استعداد هستند. اما در برخی مواقع متوجه شدم که سونا تنها بیست و سه ساله است، اجازه دهید آن را در توسعه خود مشغول به کار، باعث می شود حرفه ای. او برای این تلاش می کند، و او موفق خواهد شد. سونیا به تنوع جهان باز است، احتمالا نیاز به راه رفتن دارد. اما، مهمتر از همه، من برای او نبودم که او برای من بود: و همسر بالقوه و مادر فرزندان من، همه. سه سال بعد، من ناگهان این را با وضوح متوجه شدم.

- شاید لازم بود منتظر بمانید - یا عشق به آن رفت؟

- حس مشترک نشان می دهد که گاهی اوقات بهتر است که در فاصله ای دوست داشته باشید. من نمی خواهم به این داستان برگردم من تا حدودی متفاوت هستم تصور کنم خانواده ام.

- و رابطه شما با رابطه جنسی زیبا چگونه بود؟

- من همیشه احساسات بسیار گرفته شده بودم. بنابراین در ساراتوف و در مسکو بود. عشق به زندگی شما می شکند، و شما به یک دیوانه خوشحال می شوید. من خوشحال شدم و به شدت ناراضی بودم وقتی همه چیز به دلایل مختلف به پایان رسید. اما عشق زیبا است، حتی اگر این یک داستان تلخ باشد، همانطور که در ساراتوف آغاز شد. سپس دختر من را دوست داشت و در ده سال ما در مسکو ملاقات کردیم، او خیلی تغییر کرده است، و من قبلا در عشق افتاده ام. همانطور که بعدا معلوم شد، فریب خوردم، آن را برای من صدمه می زند. البته، نمی توان آن را با درد از دست دادن مادر انجام داد. اما پس از آن به نظر می رسید که جهان سقوط کرد. پس از شکستن، من به دوست و همجنسگرا Dima Kululkov آمدم، و او، تلاش برای از بین بردن من از حالت افسرده از این آهنگ، قرار دادن magomayev: "چگونه شما زندگی می کنند، عزیزم، من، و من شروع به گریه کردن! (خنده حضار) یک سال بعد، من هنوز نگران هستم، و حالا من به یاد می آورم و می خندم. چقدر شگفت آور همه چیز را تغییر می دهد ...

- بعضی وقت ها پیش شما گفتید که مهمترین چیز این است که دوست داشته باشید و دوست داشته باشید. پس از از دست دادن سخت برای شما و شکستن سونیا، این تمایل به زور است؟

- هیچ چیز تغییر نکرده است. من نمی دانم: برای آنها عشق موتور نیست؟ چه چیز دیگری می تواند شما را گرم کند؟ البته، به علت از دست دادن، تخریب وجود دارد، و از بین بردن احساسات و افکار رنگین کمان، اما هنوز هیچ تمایلی به هیچ وجه ناپدید نشد. حالا من می توانم بگویم که در حالی که برای تعمیرات بسته شده است. (لبخند می زند.)

ادامه مطلب