ایرینا آنتونکو: "من یک عروسی غیر منتظره داشتم"

Anonim

- ایرینا، چه چیزی در مورد شما شوهر آینده ویاچسلاو در طول آشنایی است؟

- این اتفاق افتاد که ما به یک باشگاه تناسب اندام رفتیم. ما یک دوست مشترک را معرفی کردیم. من به مرد جوان ارائه شده نگاه کردم: "خوب، شکوه و شکوه". من هیچ احساسی برای من نداشتم و او خوب بود برای ایجاد یک کارت عضویت جدید باشگاه. موافقت کردم. به طور طبیعی، ما دوباره ملاقات کردیم. من خیلی ساده لوحانه هستم، فکر کردم: این چیزی است که یک پسر خوب می خواهد به من کمک کند. (می خندد.) اما آنجا نبود! ما شروع به برقراری ارتباط بسیار اغلب می کردیم، می توانیم چندین بار شام بخوریم. صبح تا ساعت پنج صبح رفت. من فقط نقل مکان کردم، و او به من کمک کرد چیزها را برای یک خانه جدید انتخاب کنید: کتانی، بالش و پتو. و از آنجایی که بعد از ظهر ما هر دو بسیار مشغول هستند، پس از آن خرید در شب ساخته شده است. مغازه های متعارف بسته شدند و ما بر روی بزرگ های بزرگ وارد شدیم. به یاد داشته باشید، ما در آنجا پوشیده بودیم، سکوت کردیم. ما تا ماه و نیم به ما اطلاع داده شد. و ما اولین بوسه بودیم. به طور تصادفی. ما حتی کمی ترسیدیم: "اوه، چی بود؟ آیا ما دوست داریم؟ و اکنون در حال حاضر دوست نیست؟ " و بنابراین همه چیز پیچ خورده و چرخش. سپس اولین شناخت در عشق بود. پسر عموی و مادربزرگ به من مراجعه کرد، همه ما در جلیقه عجله کردیم. و شکوه به من در مورد احساسات خود به من گفت.

خانم روسیه-2010 ایرینا آنتوننکو یک ویاچسلاو 30 ساله را ازدواج کرد. .

خانم روسیه-2010 ایرینا آنتوننکو یک ویاچسلاو 30 ساله را ازدواج کرد. .

- و او گفت که اولین تصور او را تولید کردی؟

- آره. وقتی او در باشگاه نشان داده شد، او فکر کرد: "خب، در اینجا یکی دیگر از زیبایی های خمیده است." و هنگامی که ما در یک رستوران در طول قدمت نشستیم، او همیشه به iPad نگاه کرد. فکر کردم او کار می کرد به تازگی، شکوه به من پذیرفته شد که در این زمان من در مورد من در اینترنت خوانده ام.

- شما "خانم روسیه"، "ملکه زیبایی" است. Vyacheslav برخی از اقدامات شوخی را برای تسخیر قلب خود انجام داد؟

- برای تسخیر دختر، لزوما هیچ توطئه ای را انجام ندهید. بگو، چه مرد عادی در شب توسط hypermarket لباس پوشیدن، مبارزه با بالش، برخی از مزخرفات برای خانه را انتخاب کنید؟ او با چنین عاشقانه و اصالت من را فتح کرد. (می خندد.) ما و رمان غیر معمول بود: ما به ورزشگاه رفتیم، با چتر نجات پریدیم، در لوله آیرودینامیکی پرواز کردیم.

- شما فریبنده هستید، زیرا باید ملکه باشد؟

- صادقانه، نه من نوعی قضایی بودم احتمالا عشق ما هر دو پروانه را در معده پرواز کردیم، ما از شادی می شویم.

- والدین شما چگونه به انتخاب انتخاب شده واکنش نشان دادند؟

- خیلی خوب. من روزی را که من با اسکایپ صحبت کردم به یاد می آورم (ایرینا از Yekaterinburg. - اد). پدر و مادر شروع به پرسیدند: "خب، چی؟ خوب، چه کسی؟ " و من آنها را در انگشتانم نشان می دهم: او بیرون آمد، در حال حاضر مناسب است، و من شما را معرفی خواهم کرد. شکوه به نظر می رسد: "سلام". هر کس لبخند می زند در 32 اسباب بازی، نگاه کنید. سپس جلال برگشت، و من سیگنال من: خوب، چطور؟ و والدین من به من نشان می دهند که شگفت انگیز است. هنگامی که شکوه برای اولین بار در Yekaterinburg وارد شد، من بلافاصله یک زبان مشترک با پدرم را پیدا کردم. آنها بسیار مشابه هستند. هر دو عاشق شیرین هستند هنگامی که با هم، سپس به دوران کودکی سقوط می کنند: پرواز در هلیکوپتر ها و هواپیما، ماشین های تعقیب. به طور کلی، داشتن سرگرم کننده.

- اولین حضور خود را در خانه والدین Vyacheslav به یاد داشته باشید؟

- اول، مادرش به ما آمد. و هنگامی که من به او در روستوف رفتم، من با خواهرم آشنا شدم. آنها برخی از مشتریان، منافع، دوستان دارند. البته، این کمی به خودی خود بود، زیرا سعی کردم به یک خانواده جدید بپیوندم. علاوه بر این، ما تعاریف با شکوه نداشتیم، هیچکس فرض نکرد که همه چیز خیلی جدی باشد.

- سعی کردم لطفا؟

- من متوجه شدم که وقتی سعی می کنید، می توان آن را مشاهده کرد. بنابراین، به عنوان ساده به عنوان ممکن رفتار کرد.

- شما یک سال و نیم را دیدید در زمان های کنونی، این کاملا کوتاه است ...

- همه چیز نسبی است. و قبل از این که قبلا برای کوتاه مدت در نظر گرفته شد. و والدین من چند ماه پس از آنکه آشنایی ازدواج کرد. و تا کنون خوشحالم! این امکان وجود دارد و پس از یک هفته یک هفته ازدواج کرده و تمام زندگی من را زندگی می کند. و شما می توانید 10 ساله فکر کنید، و سپس روز بعد طلاق بگیرید. اما به نظر من به نظر می رسد که هنوز هم باید از زمانی که قادر به بیرون رفتن، برای زندگی با هم، بهتر یکدیگر را می دانم. برای ملاقات و زندگی با هم - این موضوعات مختلف متعهد است.

در عروسی نیویورک ها و مهمانان آنها، نمایش حباب های صابون، نقاشی های گرافیکی را روی شن و ماسه و به طور طبیعی موسیقی سرگرم کردند. .

در عروسی نیویورک ها و مهمانان آنها، نمایش حباب های صابون، نقاشی های گرافیکی را روی شن و ماسه و به طور طبیعی موسیقی سرگرم کردند. .

- امروز، بسیاری از آنها ترجیح می دهند که یک ازدواج مدنی داشته باشند و تنها زمانی ازدواج کنند که در مورد بارداری یاد بگیرند. نگران نباشید که آنها در مورد شما صحبت خواهند کرد؟

- این طبیعی است بنابراین همیشه صحبت کرد و گفتگو کرد. این دقیقا همانند بیانیه ای است که تمام مسابقات زیبایی خریداری شده است. من سعی می کنم به آن توجه نکنم. هنگامی که من برای اولین بار در یک مسابقه برنده شدم، سپس در مرحله دوم، هر کس شخم زد که پدرم الیگارشی بود. و شما می دانید، مادر من خوب بود. او گفت: "اینجا سرد است! حداقل برای شایعات شوهر من - الیگارشی! " من درک می کنم که چیزی بی فایده است تا به کسی توضیح دهد. شاید من خودم را هدایت کنم، اگر این زندگی را در زندگی ندیده بودم. من هنوز می توانم بگویم که من باردار نیستم و ازدواج کرده ام! (خنده حضار)

- آیا به یاد داشته باشید که چگونه Vyacheslav شما یک جمله را ساخته اید؟

- فراموش کردن سخت است! من، اسلاویک و مادربزرگم به مالدیو پرواز کردند. ما به طرز شگفت انگیزی صرف کردیم، سرگرم کننده باشیم. و به نحوی شکوه به من می گوید: "ما از هتل به شام ​​دعوت شده ایم، من جزئیات را نمی دانم." ما به یک جزیره کوچک رفتیم، به معنای واقعی کلمه 10 تا 15 متر. در وسط جزیره یک جدول باز شیک ایستاده بود. شمع ها وجود داشت، غروب خورشید بسیار عاشقانه است. ما در جدول نشستیم، شامپاین را ریختیم. و پس از آن خنده دار بود: افتخار یک حلقه را به سرش گذاشت. نشسته و مثل من به این شیشه نگاه کرد. و من نیز رنج می برم، چرا که در پشت من یک باد قوی و مو بسته چهره - آن را به شدت ناراحت کننده بود. و من می گویم: "بیایید در مکان ها تغییر کنیم." و او خیلی ترسناک بود، فکر کرد که همه چیز را حدس زدم. اما من حتی مظنونم و خودم را در نزدیکی غده دلخواه یافتم.

روابط زن و شوهر یک سال و نیم گذشته است. او جوانان را یک دوست مشترک در یک ناهار تجاری در یکی از رستوران های مسکو معرفی کرد. .

روابط زن و شوهر یک سال و نیم گذشته است. او جوانان را یک دوست مشترک در یک ناهار تجاری در یکی از رستوران های مسکو معرفی کرد. .

- هر دختر رویایی در مورد چگونگی عروسی خواهد بود. رویاهای شما حقیقت دارند؟

- بیشتر از. من رویای نداشتم که آن را بسیار زیبا، صمیمانه، سرگرم کننده باشد. بدون انواع مست، کبوتر، اتومبیل هایی که سیگنال می کنید. در Suzdal ما تقریبا سه روز بودیم. در ابتدا ما به مهمانان دادیم که وقت خود را به منظور آوردن خود، استراحت، و سپس همه جالب ترین در حال حاضر آغاز شده است. ما یک مراسم خیره کننده داشتیم، همه چیز زیبا بود و هیجان بود: پدر من را تحت تاج قرار داد، یک ارکستر زندگی می کرد، چادرهای برف سفید در رنگ ها غرق شدند ... و در شب من به افتخار ما مرتب شدم! به هر حال، کل برنامه ما با شهرت خود آمدیم. در دستمال سفره، حروف اول ما بر روی کفپوش ها و چتر ها قرار گرفتند. و ما هدایای موضوعی را برای همه آماده کرده ایم. روز بعد، ما رفتیم تا در اطراف شهر راه برویم، و من، به عنوان یک آماتور از همه چیز غیر معمول، چند جعبه نودل فوری خرید. ما در حمام بودیم، در استخر فرو ریختیم، و سپس همه این رشته فرنگی را خوردیم. چنین در اینجا من عروسی غیر منتظره داشتم.

- ایرینا، چرا Suzdal نیست؟

- ما بارها بوده ایم. این یک شهر بسیار زیبا است: بسیاری از معابد، طبیعت شگفت انگیز. اگر چه در ابتدا ما یک جشن را در مالدیو برنامه ریزی کردیم. اما ما برخی از بستگان در سن، دیگران به سادگی نمی توانند پرواز کنند - و تمام مورد علاقه ما برای ما بسیار مهم است. بنابراین، ما تصمیم گرفتیم که یک عروسی را نزدیک تر کنیم.

- به نظر می رسد، قبل از ثبت نام به سفر عروسی رفتید؟

- در واقع، این یک سفر عروسی نبود، بلکه یک هدیه تولد برای شکوه بود. من او را شگفت زده کردم. او گفت که ما فراتر از شهر هستیم و چند روز آنجا را صرف می کنیم. ما رفتیم. هنگامی که خود را در فرودگاه یافت، بسیار شگفت زده شد. ما یک هفته کل را در اسرائیل صرف کردیم، توانستیم از معروف ترین زیارتگاه ها در جهان بازدید کنیم و سوگند نمادین عشق و وفاداری را به یکدیگر برسانیم. و ما یک سفر عروسی خواهیم داشت، اما کمی بعد. اما در یک مکان زیبا در ساحل نخواهد بود. ما می خواهیم آن را به طور فعال، در اتومبیل و یا پرواز - به طور کلی، چیزی غیر معمول است.

- هنگامی که بعد از جشن ها به مسکو بازگشتید، بلافاصله روزهای هفته ای خاکستری را پوشانده اید؟

- نه، بلافاصله پس از عروسی، من شروع به تمرینات در تئاتر کردم. سپس تولد اتفاق افتاد، که ما 5 روز جشن گرفتیم. من به یک مکان آمدم - آنها به من تبریک گفتند، ما اشاره کردیم، سپس به دیگری، و غیره. و حالا من در شب تمرین می کنم به عنوان مثال، دیروز تنها در ساعت 5 صبح به خانه آمد. چنین روزهای فعال آغاز شد که گاهی اوقات فراموش می کنم که من همسر هستم. (خنده حضار)

ادامه مطلب