ایوان Okhlobystin: "در پیری من می خواهم یک روستای روستایی را بکشم"

Anonim

نویسنده، کارگردان، فیلمنامهنویس، نمایشنامه نویس، بازیگر، وزیر کلیسا؟ چنین مخلوطی از "ژانرها" تمام عمر ایوان اوکلوبیستین را مشخص می کند. او با یک فرد روشن در کافه ادبی خانه مسکو کتاب دیدار کرد و به افکار ایوان درباره ادبیات، کودکان و فرم های ورزشی گوش داد.

در ادبیات

ما اکنون رنسانس هستیم همه چیز بر اساس ادبیات است. در ابتدا یک کلمه وجود داشت. الویس نقطه دوم بود.

بر روی غربالگری کتاب های خود

هرگز در مورد آن فکر نمی کنم زمانی که من یک رمان جدید نوشتم. اما، به عنوان یک فیلمساز، من هنوز یک قاب را ساختم. من خودم فکر می کنم، من نمی خواهم این، من می خواهم مانند یک دیکنز، با یک روح وسیع، اما او، مانند یک فیلم، در سلول ها، تکان می خورد. من درک می کنم که فیل های صورتی نمی توانند پرواز کنند. وجود دارد، قهرمان ناخوشایند خواهد بود که آن را بگوید، زیرا آن را با صحنه های دیگر متصل نیست، و بیننده فراموش نخواهد شد، و غیره بیایید ببینید. ما بهبود خواهیم یافت. ما از فیلم حذف خواهیم شد.

درباره شکوه

تشخیص من کوچکتر شده است. خدا را شکر، بیننده همه چیز را فراموش می کند. خیلی خوب درست است، "کارآموزان" هر کس می رود و بروند. اما این همان چیزی نیست که قبلا نیست، و این واقعا من را خوشحال می کند، زیرا من هیچ وقت جاه طلبی نداشتم. من همیشه می خواستم ناشناس به عنوان یک مدیر، به عنوان نویسنده، نشسته در گوشه ای از سالن، به واکنش بیننده نگاه کنید. یا وجود دارد تا خودتان را تحسین کنید آینه ده دقیقه طولانی تر، خوب، به عنوان آن را به بازیگران اتفاق می افتد، - نوعی از بازی. همچنین لازم است همه چیز را تحمل کنیم. خدا را شکر که من عصبانی هستم من آرام هستم.

ایوان Okhlobystin:

بیش از پنج ده فیلم و نمایش تلویزیونی در فیلم های ایوان. در میان آنها پروژه های مختلفی هستند، به عنوان یک فیلم جدا شده "پایین خانه" (2001) ...

درباره عینک

من متفاوت بودم: قرمز، زرد، بنفش. همانطور که با تمام بقیه، من بسیار ساده و با این، در روستایی هستم. در دهه نود من با ماشین لوکس نام تجاری "NIVA" سفر کردم. در طول مسیر به صورت دوره ای در شب سفر کرد. و به نوعی صبح بعد از جشن جوان از خانه بیرون رفتم. من خوب نبودم و روز آخرالزمان زامبی بود برخی از: آسمان خاکستری مسکو. و سپس من عینک هایی را که روی صندلی گذاشتم گذاشتم، کسی فراموش کرد، و ناگهان یک شب جنوبی گرم بود. من آن را زیبایی دوست داشتم من بلافاصله شاد هستم به نوعی جهان در تن گرم رنگ آمیزی شد، مثبت ظاهر شد. پروردگار و سرنوشت سرب، در نزدیکی فروشگاه که در آن رفتم. من عینک های پزشکی Fedorov را دیدم، که همیشه فکر کردم فقط با سوراخ ها در دسترس بودم. من بر روی کامپیوتر چاپ کرده ام، و من می خواستم از چشمانم محافظت کنم. من متوجه شدم که زمانی که من با آنها مشکل داشتم، زمان می آمد. و این یک کارگر است. زرد، مانند من، چینی، تنها فرم های ساده، روبل برای پنج صد بود. من خودم را در یک جعبه خریدم. و شروع به پوشیدن کرد. و بیش از یک چهارم یک قرن، اساسا به عینک یا رنگ زرد زرد، یا خاکستری زرد یا از بنفش نرم استفاده می شود. عینک های گوگرد خوب، که معمولا در فروشگاه های تفنگ به فروش می رسانند. و در اینجا من به این موضوع استفاده می شود. هیچ عرفانی نیست سپس آن را به یک روانی خوب می دهد. نقاط نزدیک هنگامی که شما با بسیاری از مردم صحبت می کنید، از شما یک سوال میپرسید، شما چشم های خود را به سمت راست یا چپ به چشم می اندازید. چشمان شما اسلاید می شود، و او نباید آن را انجام دهد. باید یک تصویر واحد باشد و سپس با توجه به قانون فریم: به آرامی به آرامی در حال حرکت در آن از ابعاد و پیشرفت حرکت خود را، ارگانیک بیشتری به فیلم ها نگاه می کنید. به همین دلیل عینک.

درباره فیلم ها

البته نگرش به سینما، البته، تغییر کرد. خیلی جوان، من می خواستم تمام جهان را روشن کنم تا زیبایی داشته باشم و ما به مریخ پرواز کردیم و مدتهاست که روابط با بیگانگان برقرار شد. در واقع واقعا اتفاق می افتد اگر همه چیز از طریق محل ما رفت. اما به نظر ما من رفتم، بنابراین فیلم کمی تغییر کرد. پیش از این، تمایل به ایجاد به عنوان Shukhin، مانند Tarkovsky - برای باز کردن و اثبات مناطق نازک وجود دارد. به عنوان یک استاکر عبور از پارادوکس ها و هر چیز دیگری. در حال حاضر من می خواهم به بهترین وجه پر از، من می گویم به طور حرفه ای، یک کتابخانه خانه. اگر زمان آزاد ظاهر شد، دست را راه اندازی کردم، دیسک را بیرون کشیدم و اشتباه کردم. به این ترتیب، برای به دست آوردن مجموعه ای از خودتان. و بر اساس برخی از انگیزه های کلاسیک، سینما عمل می کند. خودت را حذف کن اغلب ورزش ها اما گاهی اوقات ما به صفر می رویم

ایوان Okhlobystin:

... و محبوب ترین سریال های تلویزیونی "کارآموزان"

درباره اقدام

به عنوان یک بازیگر من همه چیز را بسیار صادقانه انجام می دهم. من این پول و مشکل را به ارمغان می آورم در "پادشاه" همانطور که من به آنترومی گفتم، دیو، من آن را انجام دادم. حتی دندان ها به صورت اسپلیلی هستند. همه چیز همان، ترک خورده دندان های آنها بود، هیچ کس با آنها با آنها، خدا را شکر، به یاد نمی آورد، من در تصویر کمی دارم. من یک واقع گرایانه بودم سپس آنها برخی از هنرهای رزمی رزمی را از دست دادند، همه انواع افراطی ها، قطره های سنگ ها را از بین می برد، نه به زندگی خانوادگی. و من دوست دارم آنها را با لذت قربانی کنم، و من نیز رنگ سیاه را نقاشی کردم. به طور کلی، رنج ما رنج می برد. و من صادقانه انجام دادم، همانطور که Lungin به من گفت. او تصویر کلی را می دانست، او کارگردانی، ما در VGIK آموزش داده شد. و من شروع به سرزنش من برای سبد خرید، هیچ کس تایید کرد که من یک چوپان از خدا بود، اما من در سینما تیراندازی، بازی، بازیگران. و هر کس که به حصار کلیسا دفن کرد؟ گفته شده است که هنرمندان آنجا دفن شده اند. دیوانه. یک میزبان کلیسا در مورد وزرای این صحنه وجود داشت، یازده مقدس از مشتریان - بازیگران که در طول آزار و اذیت امپراتورهای مختلف رومی رنج می برد، وجود دارد. اما در آن زمان شبکه های اجتماعی قبلا توسعه یافته بودند. یک نفر می تواند توضیح داده شود، کپی و انتقال به دو مورد دیگر. اما تاریکی نارضایتی غیرممکن است. و بنابراین فکر کردم که من نیاز به فاصله دارم. سپس تقاضای پدرسالار را مطرح کردم، وضعیت را توضیح دادم. او آن را مناسب یافت. و در غیر این صورت من لرزیدم، و او مجبور شد من را در این افکار عمومی محروم کنم.

درباره معبد

و من قصد دارم که مزامیر را در سالخوردگی در کلیسای گورستان کوچک با مادربزرگ آواز بخوانم. خوب، به طور کلی، من واقعا آن را دوست دارم، صادقانه. این من هستم من احساس می کنم کاملا راحت در معبد. من هم گفتم اما هنوز هم دوش تا زمانی که فیلم از بین برود.

درباره دوستان

همان شرکت که برای سال جدید در سال 2000 بود، و در حال حاضر می آید. به طور کامل تعطیلات در آن ما برای اولین بار به خدمات در معبد بروید، و سپس خانه، اما همان شرکت. این در یک یا دو نفر متفاوت است. ما در حال حاضر بیشتر از شرایط دوستانه ارتباط برقرار می کنیم. ما در حال حاضر بستگان بیشتر هستیم. و کودکان تعمید یافتند و پول را به خطر انداختند و چیزهای دیگر نیز بود. و نزاع، و قرار داده شد. زندگی همه چیز در سطح قدیمی است. Garik (موسیقی راک ایگور Sukachev. - ICD) در حال حاضر خود را نوعی فوق العاده "هارلی" در نووسیبیرسک می سازد. Mikhail Olegovich (بازیگر Mikhail Efremov. - ICD) به نظر من، از حمام Sandunovsky نامیده می شود. قضاوت بر اساس آنچه که او صحبت کرد، از آنجا. و آنها را برای محافظه کارانه سرزنش کردند. من به یک سیگنال بدی اشاره کردم و از او خواسته بود که از آنجا به آنجا برود، جایی که او مرا گرفت. از آنجا که اتومبیل ها وجود دارد، تراموا، به خدا نمی دهد که برای هر کسی لازم نیست. Parishing - و نگرانی.

حمام یکی از دیدگاه های مورد علاقه Ivana است. اما برنامه کاری اجازه نمی دهد که روزهای حمام معمولی را ترتیب دهد

حمام یکی از دیدگاه های مورد علاقه Ivana است. اما برنامه کاری اجازه نمی دهد که روزهای حمام معمولی را ترتیب دهد

عکس: والری Kuznetsov

درباره ممنوعیت

در حال حاضر فراموش شده هنگامی که آن را برای آخرین بار وجود دارد. در زمستان، سونا من با یک لایه ضخیم از یخ پوشیده شده بود، نوعی لوله را از بین برد، هرچند هر کس ادغام شد. و معلوم شد که غیر قابل درک است زیرا از جایی که در یکی از اتاق ها یخچال می شود، روشن نیست.

درباره آشپزخانه

من به سرآشپز رستوران های میشل تعظیم می کنم یا درست است؟ "Mischlen"، متشکرم اما هر زمان که من می آیم، آنها مینیمالیسم شدید را شگفت زده می کنند. من درک می کنم، مردم این رقم را دنبال می کنند، من درک می کنم که طعم زبان در زبان، اما من شخص دیگری هستم. من وحشی در حمام هستم من یک وعده غذایی را فقط با الکل دارم، لذت در مرحله مسمومیت رخ می دهد. من باید یخ زده باشم بنابراین، به دلیل این افراط، به طریقی می خوانم، بسیار آسان است. پس از همه، اگر گوشت وجود ندارد، شما نمی توانید چیزی بخورید. همه چیز غذا نیست من روستایی هستم

درباره الکل

من همیشه با Sommelier مخلوط می شوم، زمانی که آنها در مورد انواع انگور صحبت می کنند، به عنوان مثال، به عنوان مثال، گیاهان پاییز Montblan می گویند. یک اطلاعیه وجود دارد؟ من الکل را تماشا می کنم و متاسفم که برای من غیرممکن است که به سرعت ادامه یابد، به یک رویداد قوی تر. من می دانم که الکل. یا، به احتمال زیاد، فرضیه، مستی. در اصل، اگر من یک زندگی ایده آل را در یک ساله عمیق برنامه ریزی کنم، می خواهم یک مستی روستایی را بکشم. در یک روستای راحت، اما به طوری که من صد و ده ساله بودم. مایل، مهربان و غیر تهاجمی. من مادربزرگم را همانطور که در فیلم "عشق و کبوتر" هستم، سرزنش می کنم. از آنجا که برخی از گناه باید به سمت فرشتگان پیش از زمان پرواز نکنند. و این بسیار دلپذیر است. اما در حال حاضر غیر عملی است، زیرا حتی در خون واللالا. اوکسانا، همسر من، همان. و ما می ترسیم مردم را بترسانیم. بنابراین، با آنها نوشیدن نکنید. اگر اتفاق می افتد، فقط در کشور، گاهی اوقات. و من دزدان دریایی نیستم، اما پورت را دوست دارم. او، او یک ارسطوکرات نیست، مانند یک ویسکی تک پرتو. و من قوی - خوب، هیچ راهی. ظاهرا این نیز به دلیل بازپرداخت چیزی در خون است. ما همیشه سعی در دستیابی به هماهنگی در همه چیز داریم. در اینجا شما باید با Oksana در زمستان بنشینید.

ایوان و اوکسانا در سال 1995 شوهر و همسرش شدند. در حال حاضر آنها دو پسر و چهار دختر را افزایش می دهند

ایوان و اوکسانا در سال 1995 شوهر و همسرش شدند. در حال حاضر آنها دو پسر و چهار دختر را افزایش می دهند

عکس: Instagram.com

درباره عناوین

برای این منظور، لازم است به برخی از جامعه، به عنوان مثال، به اتحادیه سینماگران اشاره شود، که به این معنی در سینما شرکت نمی کند، بلکه با Deryazgoy و Intrigue نیست. و به طور کلی، هر کس فاصله دارد. اما در واقع، چه کسی برخی از تلاش ها را اعمال نمی کند، و بدون عنوان. و کسانی که به سی سال پیش به من آمدند، همه آنها سزاوار، هنرمندان عامیانه هستند. و در مورد من - هیچ کس و هرگز. اما من به آن نیاز ندارم من یک شخصیت افسانه ای بهتر دارم و باقی می ماند، برای من سودمند تر است. نه تنها من به عنوان مثال، Epifantsev وجود دارد، مجموعه ای از بچه ها وجود دارد که به ترجیحات مختلف کمک کرده اند. آنها همچنین مبنای آزاد آزاد هستند. آنها نمی خواهند در Fluezgs شرکت کنند.

درباره بچه ها

دختر به خانه کتاب در اربات می آید و آویزان می شود و یاد می گیرد. راحت است که در یک کافه در طبقه دوم نشسته باشید. واقعا من ابتدا فکر کردم که این شوخی به خاطر پیدا کردن داماد بود. نه انجیر او یک موسسه Sechenov ندارد. بنابراین او می گوید که اگر در خانه باقی بماند، صد درصد آن را حمل می کند و برای تحویل چیزی در آنجا آماده نخواهد شد. او برخی از موضوعات را در اینجا می آموزد، آویزان است. این یک قلعه از او است. همه بوفه ها می دانند او یک دختر مخلوط است، همه می خندد

و در مورد بقیه: بچه ها همه ناز هستند از ما بزرگتر، مایل تر. من با خوشحالی همه آنها را بر روی مبل بالا می برم، اما آنها بیش از من هستند، نادانست. Oxanka سوگند می خورند که Vasya 18 ساله صعود می کند تا با پاهای مودار بخوابد. می گوید: در حال حاضر ناراحت کننده است، واضح! و او می بیند که جوانتر Sava جالب است. اگر چه ساوا در حال حاضر Kacennit است، او از خواب با مادر خود خسته شده است. او اتاق خود را دارد، و او می تواند در اسباب بازی خود بازی کند. من مراقب شما را لعنت می کنم، اما هنوز باید یک فضای شخصی وجود داشته باشد. و واسی، برعکس، کمبود توجه، به مامان شکسته می شود.

Okhlobystin با کودکان در سال 2010. فرزندان بزرگتر ایوان آماده شروع زندگی بزرگسالان هستند. پسر 18 ساله واسلی قصد دارد در ارتش خدمت کند. دختران آنفیزا (22) و Evdokia (21) محل اقامت جداگانه را حذف می کنند

Okhlobystin با کودکان در سال 2010. فرزندان بزرگتر ایوان آماده شروع زندگی بزرگسالان هستند. پسر 18 ساله واسلی قصد دارد در ارتش خدمت کند. دختران آنفیزا (22) و Evdokia (21) محل اقامت جداگانه را حذف می کنند

گنادی Avramenko

و دختران من را درک می کنند. و همه آنها با من قوی هستند. اگر دو نفر از آنها یا بیشتر از من وجود داشته باشد، سخت است. و ما یک سگ حسادت کمی داریم که به من می دهد، زیرا او از من حسادت می کند. همه چیز بسیار لمس است به همین دلیل همه ما زندگی می کنیم. این بسیار حس زندگی است. دو دختر قدیمی تر در حال حاضر به آپارتمان های قابل جابجایی منتقل شده اند. یک آپارتمان را با یک دوست دختر شلیک کرد. با شگفتی برای خودم در یک هفته، متوجه شدم که لازم بود که کف ها را یک بار در هفته شستشو دهیم. و این یک دختر از یک خانواده بزرگ است! مزخرف. و بسیار عصبانی است، لازم است ظرف ها را بشویید. او همچنین قبلا آن را نگفت. و دختر که او را از آپارتمان بیرون می آورد، بسیار سازمان یافته است، او از Murmansk است. زیبایی بسیار مناسب، اما سخت است. Anfisa او بلافاصله گفت: ظروف برای شستن، گرد و غبار را در روز چهارشنبه مالش دهید. و آنفیزا دو هفته اول دو "Dashik" خوردند، به طوری که شستشو ندهید، و سپس تسلیم نشدند، در حال حاضر و کف شستشو، و آن را خیلی خوب است - من فکر می کنم این یک تجربه بسیار خوب است.

Evdokia به تجربه ANFIS نگاه کرد، همه در نظر گرفته شده، یک آپارتمان را بر اساس مکان آن یافت. به منظور راحت بودن برای سوار شدن به مرد جوان خود، و به مؤسسه، و به والدین، دقیقا در وسط، چنین فرانکاسونس. و ما رویای آنها را به عقب بر گردیم، به خانه برویم. ما می گوییم: احمق ها، چرا پول صرف می کنند، می توانند بر روی آنها بمانند. اگر چه ما درک می کنیم، چنین اجتماعی سازی نیز مورد نیاز است. اما خدا را شکر که چنین است. بد، اگر آنها تا به حال به شکلات سنین پیری در خانه مبارزه کردند.

Vasya به ارتش می رود، او خود تصمیم گرفت. و همچنین لحظه اجتماعی شدن نیز خواهد بود. در حال حاضر یک فرد مستقل مستقل است. در حال حاضر یک سال خدمت کنید و من خواهم بود، پنج. خوب. اما مردان بازگشتند - یا درگذشت، یا غیر نوشیدنی. من دو سال خدمت کرده ام و هنوز خدمت خواهم کرد. Katorga، البته، اما شما به خوبی درک می کنید آنچه شما به مردم نیاز دارید که می توانید آنها را مصرف کنید، اما آنچه غیر ممکن است. فضای شما کجاست؟ و این سرگرمی های سرگرم کننده در Gaupvankte؟ آنها همچنین انضباط دارند.

درباره ورزش

در حال حاضر همه چیز همانند قبل است. درست است، من نمی توانم به "Budocan" در Molotinovo بروید، به عنوان تماس های اوکسانا. به طور شگفت انگیز، این نام به دلایلی مناسب ترین است. همه نجیب، مانند موی تایلندی، چیز دیگری، تمام راه چپ - Molotilovo سمت چپ. این فرصت خواهد بود، من هنوز به فدراشیین می روم. اما من آن را ندارم بسیاری از کار. بسیاری از اسکریپت ها اما لازم است که فرم را حفظ کنید، بنابراین یک بار در روز مطلوب است تا ده کیلومتر را با یک قدم پیاده روی، توسط تایجی منتقل کنید. آن را به من افزایش داد که او چند تمرین را گرفت. این همه بسیار ساده است، اما عاشقان بسیار بزرگ و خبرنگاران بسیار بزرگ است.

ایوان تلاش می کند یک شیوه زندگی فعال را رهبری کند، اما مطمئن است که تمام وقت خود را در فرم خود نگه دارید نه لزوما

ایوان تلاش می کند یک شیوه زندگی فعال را رهبری کند، اما مطمئن است که تمام وقت خود را در فرم خود نگه دارید نه لزوما

عکس: Instagram.com

یک بار هر روز "آهن" و استخر. برای زمستان، من متوقف خواهم شد. نقاشی های من مورد نیاز نیست بعید است که شاهزاده به من اعتماد کند تا در سیندرلا یا زیبایی خواب بازی کند. بهار به نظر می رسد عالی است. شما شروع به نگه داشتن خود را در یک لحظه. تمام وقت برای حفظ خود - بدون معنی، و برای سلامتی مضر است. هنوز یک رئیس با خانواده در اطراف شهر و فعالیت عمومی وجود دارد. بله، و در چالش سینما، مادر من سوختگی نمی کند. من دوست ندارم نشستن من همیشه در پایم هستم بعید است که منتظر چیزی خسته کننده باشم.

درباره سفر

همه چیز - در جبهه. در یکی، تغییر یکدیگر، اخیرا به فنلاند با Oksana سفر کرده است. به جایی که هتل معروف با گنبدهای شیشه ای ارزشمند است، جایی که چینی ها به شمال پرتقال نگاه می کنند و کودکان را عجله می کنند. آنها اعتقاد دارند که فقط می توانید پسر را ببندید. و ما به تابستان رسیدیم. ما در وایکینگ ها از طرف دیگر رودخانه مستقر شدیم، جایی که این هتل ارزشش را دارد. اماکن زیبا هستند، شبیه به منطقه Murmansk ما هستند. اوکسانا بلافاصله یک مرد روسی صحبت کرد و بلافاصله شروع به پیدا کردن جایی که کلیسای ارتدوکس واقع شده است. او به مدت طولانی به یاد می آورد، سپس گفت که 250 کیلومتر از این مکان، در مرز با نروژ، چنین وجود دارد، Saama وجود دارد. و آنها ارتدوکس هستند. و بلافاصله هشدار داد که مکان های الهام بخش وجود دارد، و مردم عجیب هستند. بنابراین این اتفاق افتاد. درست است، معبد بسته شد همه شسته و رفته سبک Solovetsky کمی. ما تصمیم گرفتیم غذا بخوریم، به کمپینگ رفتیم. در آنجا ما یک زن خرد شده را با یک سیگار در دهان خود ملاقات کردیم. او تماشا کرد که چگونه توت فرنگی را از ماشین خارج کند. من نشان دادم که من نیاز به یک گوزن و ماهی اوکسانا دارم. او سرش را تکان داد، که من متوجه شدم، از همان سیگار به یکدیگر امضا کردم و ما را در خیابان برای میز بزرگ کاشته ام. همه چیز خیلی ناامید بود، اما خیلی زیاد بود. من سیب زمینی را با رنگ آمیزی آورده بودم، زیبا بود. بخشی برای من فقط - کمی بد است به سمت منجر به سمت. همه ما عاشق هستیم آبجو با یک خرس سیاه آن را دوست داشت. اما ما رانندگی کردیم، بنابراین نمی توانستم هزینه زیادی را بپردازم. این مرد در موتور سیکلت ظاهر شد و شروع به پرسید که از کجا روس ها در اینجا بودند. زن انگشت خود را در معبد پیچید، این لبه جغرافیا و جهان بود، پس تنها نهنگ سفید زندگی کرد، چگونه او فکر کرد، چه روس ها؟ و ما شنیدیم که آنها درباره ما صحبت می کردند، فریاد می زنند: مثل ما، مثل ما. او خیلی شگفت زده شد، زیرا فکر کردم که ما فین ها بودیم، و او فنلاندی را نمی دانست.

ادامه مطلب