قفل کردن: "من فقط پدرم را برای دومین بار از دست دادم. چگونه با آن زندگی کنیم؟ "

Anonim

دو روز پیش، مطبوعات یک مصاحبه رسوائی با خواهر سیبری ویکتوریا Lopierva امیلیا کروز ظاهر شد. دختر گفت که او سرطان بیمار بود و پول را برای درمان گران قیمت با کمک بودجه و افراد خوب جمع آوری کرد، اما نسل معروف، که خود را به عنوان یک بشردوستانه قرار داد، کمک نمی کرد. اولین اتهامات توسط مامان Lopirova Irina، که کروز را به دروغ متهم کرد، به دست آمد و گزارش داد که آنها نمی دانستند که دختر سرطان است. به نوبه خود، پدر ویکتوریا و امیلیا پیتر کروز گفتند که دخترش معروف او در مورد بدبختی در خانواده جدیدش می دانست. و پس از مصاحبه با امیلیا، او را تهدید کرد و آنها را به مشکلات بزرگی تبدیل کرد. چند ساعت پیش، سکوت او خود را سکوت خود را شکست، اظهار نظر در مورد رسوایی شکسته.

"گاهی اوقات سکوت دیگران درک می شود، به طوری که شما چیزی برای گفتن ندارید، اما در واقع آن را برای مردم بسیار شرم آور ... - من داستان غم انگیز خود را ویکتوریا (در اینجا و سپس املا و نشانه گذاری از نویسنده حفظ شده است، تقریبا.) - خوب ... من 6 ساله بودم وقتی پدر و مادرم طلاق گرفتند. آنها می گویند، در ابتدا آنها یکدیگر را دوست داشتند، و من هر دو آنها را بسیار دوست داشتم، بنابراین طلاق یک تراژدی بزرگ برای من بود. قبل از آن، مادربزرگ مورد علاقه من، مادر مادر، و من در حالت شوک در چشم من مرد. سپس هر یک از آنها یک خانواده جدید ظاهر شد و یک زندگی جدید آغاز شد. پدربزرگ من، که من را به عنوان یک بومی برد، به یک پدر واقعی تبدیل شد. با این وجود، مادر هرگز با یک پدر مادری دخالت نکرده است. چند بار من در خانه بودم - با هدایای دختر متولد شد. این هدایا برای مادر من خریدم. من به پدرم کشیدم، اما برای مدت طولانی در خانه اش بسیار دلپذیر نبود - همیشه کثیف و پر سر و صدا بود، ما با ما کار نکردیم. من نمی گویم در محکومیت، آن را فقط به یاد داشته باشید. زمان رفت، پدر مادری هیچ مشارکتی در زندگی من نداشت، من فاجعه آمیز بودم ... یک بار، در حال حاضر در مسکو زندگی می کردم، من او را صدا زدم و گفتم: "پدر! من فقط می خواهم فقط صحبت کنم من همیشه شما را خیلی کم کرده ام و بسیاری از سوالات را انباشته کرده ام ... من به من توجه کردم، لطفا! "، در پاسخ، او وعده داده بود که به نوشتن، از طریق ایمیل پاسخ دهد. ارتباط ما تمام شده است چند سال گذشت، و دو روز پیش مصاحبه ای را با خواهر خلاصه من دیدم، که در مورد بیماری او گفت، و او را به آدرس من تحمیل کرد. من پدرم را صدا زدم تا بشنوم که این نوعی سوء تفاهم است. بهتر است اگر این کار را نکردم. من گوشی تلفن را گذاشتم و متوجه شدم که پدرم را برای دومین بار از دست داده ام. در آخر ... چگونه با آن زندگی کنیم؟ v # درد. "

اکثر طرفداران ویکتوریا را پشتیبانی کردند و سعی کردند تا کنسول را آرام کنند و آرام شوند. برخی حتی داستان های غم انگیز خود را به یاد می آورند. به طرز شگفتانگیزی، قفل کردن به مشترکین خود، که چنین پست را نوشت، عذرخواهی کرد: "من به ندرت شکایت می کنم و هرگز نمی دانم، اما این وضعیت خاص است. تمام سلامت، صلح و خیر! "

ادامه مطلب