دیمیتری شپلوف: "ما ارزش ازدواج نداشتیم"

Anonim

در یک مصاحبه، او در جین سبز در تنگی قرار گرفت و با چهره تا حدودی سرخ شدن. "در سالن زیبایی بود. تمیز کردن ساخته شده است. برخی از مشکلات نوجوانان راست، "دیما آرام توضیح داد. این سبک ارتباطات، در تئوری، باید بلافاصله همکار را ترتیب دهد. مانند، لازم است، یک پسر ساده و باز. یک ستاره از خود ساخت، محروم از خودخواهی نیست. در واقع، دیمیتری حرفه ای و می داند که چگونه خود را وارد کند. پشت شانه هایش - تجربه ده ساله در تلویزیون، و شپلوف موفق به کار در سه پایتخت اسلاوی - در مینسک، کیف و در نهایت، در مسکو. جالب توجه است، حرکت به کشور بعدی، دیما در آن زمان عزیزم را ترک کرد. او می گوید: "مرد شکست خورده حتی بدتر از تنهایی است،" او می گوید گام دیگری بر روی پله های موفقیت می کند.

DIMA، آیا شما می توانید خود را به ثمر برسانید PET PET؟

دیمیتری شپلوف : "فکر می کنم بله".

او از دوران کودکی برای شما مناسب بود؟ آیا پول پیدا کردید، شاید در قرعه کشی برنده شوید؟

دیمیتری: "به عنوان یک دانش آموز، من سه روبل به قرعه کشی به دست آوردم و آنها را به جدید، از دست دادن بلیط کاهش دادم. (می خندد.) نکته این نیست که من همیشه شانس را همراهی می کنم. پیروزی ها و ضایعات - هر دو ورزش و خلاق بودند. اما من به افرادی خوش شانس بودم که بتوانند چیزی را یاد بگیرند که چیزی را به دست آورند، و در برخی موارد آنها دوستان من شدند. در اینجا، من از سرنوشت سپاسگزارم - این هدیه بسیار بهتر از چندین دهه روبل است. "

و چگونه موفق به پایان دادن به موسسه با افتخارات پس از تقریبا اخراج درصد؟ (دیمیتری در دانشکده روزنامه نگاری دانشگاه ایالتی بلاروس تحصیل کرد. - تقریبا. auth.)

دیمیتری: "برای من، این یک رمز و راز است، زیرا سال گذشته و نیم قبل از پایان دانشگاه من را در سخنرانی نمی بیند. من در حال حاضر در اوکراین، در تلویزیون کار می کردم. ترکیب مطالعات و کار بسیار دشوار بود، به عنوان در حال حاضر در یک ظرف پخت، تفریق شد. اما رشوه خواری، زندگی و استیلیسم نبود. من خودم را گذراندم من قصد داشتم دو بار من را رد کنم که من با معلمان دخالت نکردم تا دانشجویان موفق ترین دوره را به من بسپارم. من نمی دانم که آنها در این مفهوم سرمایه گذاری شده اند، اما من دو بار نامزدی را به دست آوردم و یک کتاب را به عنوان یک هدیه دریافت کردم. "

آیا شما متوجه شدیم که در بیست و پنج سال موفق به رسیدن به کانال اول شد؟ بسیاری از افراد با استعداد و بلند پروازانه تنها می توانند در مورد آن رویا باشند.

دیمیتری: "من هرگز چنین هدفی را ندیده ام. اما اکنون یک مکالمه با دوست دخترم را به یاد می آورم. سپس ما در دبیرستان تحصیل کردیم و در مورد آن چه کسی پس از مدرسه بود. و به دلایلی به این عبارت گفتم: "شما می دانید، به نظر می رسد که من در مسکو کار خواهم کرد." او گفت و مدت زمان طولانی آن را فراموش کرده است. من یک رویا گرامی نداشتم تا به اولویت بروم، من به طور خاص هیچ کاری نکردم. همه چیز به خودی خود اتفاق افتاده است. ما به طور فزاینده ای متقاعد شده ایم که این اندیشه است. "

به عنوان یک کودک، دیما در رقص باله مشغول به کار بود، در تنیس بزرگ بازی کرد و بعدها به راکت نهم بلاروس تبدیل شد. عکس: آرشیو شخصی دیمیتری شپلوف.

به عنوان یک کودک، دیما در رقص باله مشغول به کار بود، در تنیس بزرگ بازی کرد و بعدها به راکت نهم بلاروس تبدیل شد. عکس: آرشیو شخصی دیمیتری شپلوف.

شما احتمالا در حال حاضر در اظهارات دقیق تر هستید؟

دیمیتری

: "صادقانه، نه. دورتر، بیشتر در دهان من از طنز سیاه ... "

هنگامی که شما با افرادی که قبلا در صفحه نمایش دیده اید، چه احساسی داشتید؟

دیمیتری: "به عنوان اگر من سرم را به تلویزیون بردم. مانند طرف Freken، که لازم بود تا چهار هزار را بچرخانید تا بتواند به این جعبه برسد. من هرگز تمایل به آشنا شدن با کسی از بزرگ نداشتم، دست خود را تکان دادم. اما برای اولین بار من در ابتدا احساس کردم، قبل از برخی - حتی هیجان. نه بلافاصله تصمیم گرفت که با ولادیمیر پزنر صحبت کند، حداقل به او بگویید "سلام". وقتی که من از مینسک به کیف نقل مکان کردم، به نظر می رسید، من قبلا متوجه شدم که این کشور دیگری، تلویزیون دیگر، پول دیگر بود. من فکر کردم: "خوب، و آن - مسکو، من برای این آماده هستم."

و معلوم شد؟

دیمیتری: "همه سریع تر، ستایش وجود دارد - بسیار ضخیم، مرتب کردن بر روی تلویزیون Borsch. همه نازک تر و واضح تر است. "

لحظات لغزنده در هوا بود؟

دیمیتری: "در ابتدا و بله. اما در اینجا یک شانه قوی از یوری نیکولایف، Coppish من وجود داشت، که من را از یک باتلاق چسبنده از عبور من بیرون آورد. این اتفاق افتاد، من می خواستم یک زن را تعریف کنم، و فکر کردم که من خفه می کنم. من می خواستم یک داستان را خنثی کنم، و به دلایلی او خندید. و یوری الکساندروویچ من را بیش از یک بار سوار کرد. "

و اصلی شما را به فرش منجر نشد، برای اشتباه گزارش نکردید؟

دیمیتری: "پوتین؟"

نه، اصلی شما، در کانال.

دیمیتری: "متاسفانه ما خیلی قابل مشاهده نیستیم. نه، هیچکس به من هشدار داد یک فرآیند طبیعی از مخروط های خفیف وجود داشت، اما من نمی توانم بگویم که بسیار دردناک است. با ارنست، اولین چیزی که مکالمه ما را به یاد می آوریم به یاد می آورم. من به ریخته گری برنامه تلویزیونی دعوت شدم، من برای دو دقیقه چیزی را در مقابل دوربین صحبت کردم و سپس از من خواسته شد که به کلیه به کابینه بروم. تصور کنید وضعیت من: صبح من در یک کشور بیدار شدم، در یک کشور بیدار شدم، در هواپیما نشستم، به سمت دیگری فرود آمد، به "Ostankino" (جایی که هرگز پیش از آن نبود)، به این راهرو های پتروشیمی رفت و در آن روز، ارنست را دیدم . و او می گوید که می خواهد من را یک پیشنهاد ارائه دهد، دعوت به کانال اول! و من، ساده لوح چنین احمق، من پاسخ می دهم که من اکنون نمی توانم، زیرا من قرارداد با تلویزیون اوکراین برای شش ماه باقی مانده است. مانند، من خوشحال خواهم شد، و من می خواهم در اولین کار کار کنم، اما مردم خلاصه خواهند کرد. "

حقیقت؟

دیمیتری: "به خدا! و کنستانتین لوویچ به من گفت: "اگر شما، با چنین تعهدات، اکنون موافقت کرد که به ما بروم، من برای شما بدتر شدم. تماس رایگان. "

پس چی؟

دیمیتری: "من در شش ماه تماس گرفتم. و حالا من اینجا هستم این همان داستان همانند یک رابطه با یک زن است. واضح تر، شما بیشتر می خواهید، کمتر شما فرصتی برای برنده شدن دارید. مهم است که آرامش، برخی از جدایی ها را حفظ کنید. احساس اعتماد به نفس که همه چیز خوب خواهد بود، نباید ترس از دست دادن وجود داشته باشد. "

فرمت برنامه برای شما ارزش داشت؟

دیمیتری: "من برای همه چیز آماده بودم. من به این کار موافقت کردم نه به خاطر شکوه و یا از دست دادن کسی. من فقط می خواستم بدانم که چه چیزی باید کار کنم. بله، و از دست دادن به و بزرگ هیچ چیز وجود دارد. در آن زمان من بدون کار نشسته بودم. "

شما گفتید که قراردادی با تلویزیون اوکراین داشتید.

دیمیتری: "من با یک قرارداد همراه بودم، اما در واقع کار نکردم. این چنین معلوم شد: من دومین "کارخانه ستاره" اوکراین را صرف کردم. گران ترین پروژه در اوکراین، امتیاز، محبوب است. به طور مشروط، پس از چنین برنامه ای که شما از یک وضعیت دیگر از خواب بیدار می شوید. همه شما را دوست دارم، فدرال فدرال. اما پس از آن آنها می گویند: "خب، متشکرم، دیمکا، خداحافظی به شما تا زمانی که" کارخانه "بعدی. - "و وقتی او خواهد بود؟" - "بله در یک سال." در مورد این سال چه؟ برخی از احزاب وجود داشت که من رهبری کردم، اما من آنچه را که دوست دارم انجام نمی دهم - تلویزیون. و البته، زمانی که من پیشنهاد از کانال اول، من نمی توانم امتناع کنم. "

در رم شپلوف بارها و بارها بود، این یکی از شهرهای مورد علاقه اوست. تابستان کنونی، همانطور که می گویند، شرکت تلویزیون ارائه شده توسط Zhanna Friske آمده است. عکس: آرشیو شخصی دیمیتری شپلوف.

در رم شپلوف بارها و بارها بود، این یکی از شهرهای مورد علاقه اوست. تابستان کنونی، همانطور که می گویند، شرکت تلویزیون ارائه شده توسط Zhanna Friske آمده است. عکس: آرشیو شخصی دیمیتری شپلوف.

چه چیزی را در مسکو دوست داشتید و نه؟

دیمیتری: "در قلب امپراتوری دشوار بود. من بلاروس، یک شهروند یک کشور کوچک، اما بسیار افتخار است. بعضی از چیزهایی که من در اینجا در مسکو مواجه شدم، به نظر می رسید کاملا غیر قابل قبول برای من - نگرش به نمایندگان کشورهای دیگر، به عنوان مثال. بله، و شیوه زندگی خود هنوز اروپایی نیست، اما چنین تدریس، تاتار. تناقضات احساسات بودند. از یک طرف، مسکو یک شهر است که در هر یک از درخواست شما پاسخ "بله" است. سینما، تئاتر، نمایشگاه ها، زنان، مواد مخدر - همه شما می خواهید. اما از سوی دیگر، همه چیز به اندازه من استفاده نمی شود. من احساس می کنم یک پسر با ارزش های جامد تر است. "

شما توسط زنان و مواد مخدر اغراق نخواهید شد؟

دیمیتری: "آیا شما پیشنهاد می دهید؟ ما بعدا بحث خواهیم کرد. (می خندد.) اینها برداشت های مسکو بود، که تمام درب ها را قبل از شما باز می کند. فقط می دانم که چگونه به دست کشیدن و وارد شوید همه چیز ممکن است. از یک طرف، آن را باعث لذت، و از سوی دیگر - آن را کمی به خودی خود می شود. برای چند هفته اول پس از حرکت، من در معرض خطر قرار گرفتم. اگر پسر من متولد شود، نمی خواهم او را در مسکو رشد دهم. فضای ناقص در اینجا. من در مترو خیلی سفر کردم، عمدا ماشین را گرفتم. من تماشا کردم، گوش دادم، با مردم صحبت کردم. بسیاری از آنها افتخار می کنند. بعضی ها سعی می کنند به کسانی که در واقع هستند به نظر نمی رسد. و دیگران، برعکس، در مسکو تبدیل شده اند، خود را در اینجا باز کنید. این شهر، مانند یک کاتالیزور، تمام نقص ها و استعدادهای شما را افزایش می دهد. "

آیا شما یک ثبت نام مسکو دارید؟

دیمیتری: "نه من شهروندی روسیه را ارائه دادم. اما من گذرنامه آبی من را تغییر نمی دهم، من شماره های بلاروس را با ماشین دارم. من مانند بسیاری از بازدیدکنندگان تلاش نمی کنم، "به عنوان اگر Muscovite". با احترام، من با این شهر و به کشور که به من یک شغل و فرصت اجرای آن را داد، درمان می کنم. اما من به خاطر این روسیه قصد ندارم. "

آیا شما Ivan Urganta حسادت دارید؟

دیمیتری: "من برای او بسیار خوشحالم، اما من حسادت نمی کنم. وقتی که من در اوکراین زندگی می کردم، تعداد زیادی از کاراکترها را قبل از چشمانم داشتم، که واقعا یک نمونه برای من بود. ایوان، از جمله. اما برای پیدا کردن در مسکو، متوجه شدم که زمان معلمان گذشت. من همینم که هستم. خودمان باشیم و به نظر نمی رسد بسیار مهم باشد. من الان بیست و نه ساله دارم، و به نظر می رسد، من فقط شروع به درک آنچه که منظور من است. Vanya Urgant یکی از چند نفر است که آثار، خلاقیت و نگرش به زندگی به من نزدیک است. اما من درک می کنم که ما دو نفر متفاوت هستیم. "

اگر چه سبک و شیوه برنامه های برنامه مشابه شما هستند ...

دیمیتری: "با این حال، من نمی خواهم دوم ناراحتی باشم. من از آنچه که او به من آموخت، بدون دانستن من سپاسگزارم. من خوشحالم که رویای او درست بود، "او برنامه خود را دارد. این عالی است زمانی که شما آنچه را که دوست دارید انجام دهید. بنابراین حرفه من در مینسک آغاز شد. من رهبری جوانان دنده: ما کار می کردیم زندگی می کردیم، برای بلاروس بی معنی است. من به خوبی حالت را به یاد می آورم زمانی که شما سوختگی، شما در کسب و کار من زندگی می کنند، شما کمی بخوابید، اما در عین حال خسته نشوید. به نظر من، وانیا فقط در چنین شرایطی است. و برنامه او مانند یک قطعه کاغذ لیکتوس است: اگر مخاطب قدردانی شود، همه ما فرصتی برای پیدا کردن یک بیننده پیشرفته تر خواهیم داشت و تا پایان روزهای خود، کارائوکه را نشان نمی دهیم. اما من معتقدم که غیرممکن است که به پوست دیگری تبدیل شود. و من واقعا با رقابت برخورد نمی کنم، مهم نیست که چه تعداد روزنامه نگاران سعی می کنند با سایر تلویزیون ها مقایسه کنند. شما نمیتوانید تصور کنید که چقدر انرژی به شن و ماسه می رود، زمانی که شما فرد را حسادت می کنید. شما در مورد شخص دیگری فکر می کنید و خودتان را فراموش کرده اید. به اندازه کافی در مورد اورگان، بیایید من را انجام دهیم. "

کسی گفت که شما ریش هستید، یا آرزوی سازندگان تصویر است؟

دیمیتری: "به محض اینکه ریش شروع به رشد کرد، بلافاصله تصمیم گرفتم آن را ترک کنم. بدون آن، من ناراحت کننده هستم: تخم مرغ عید پاک، الاغ برهنه برهنه - این احساس شخص من است. همانطور که برای سازندگان تصویر، البته، مقدار زیادی آنها، و به نظر می رسد که توصیه هایی که آنها صلاحیت می دهند: "خوب، به چیزی تنگ، با درخشش، شما بروید. چشمان شما را می آورند؟ "من فکر می کنم، همه نباید گوش دهند. من به خودم اعتماد دارم بنابراین، تصویر صفحه نمایش من توسط من اختراع شده و من تجسم دارم. گاهی اوقات این اتفاق می افتد که چگونه انجام شد. من فکر می کنم: "دیما، چه کاری انجام دادی؟ چرا این شلوار مضحک مورد نیاز بود، این پیراهن در درختان نخل، گل در مو، گل در مو؟! اما این دقیقا همان چیزی است که جستجو برای خودتان، اجازه دهید آنها توسط شلوار جین سبز من خجالت نکنند. "

دیمیتری شپلوف:

"من از مسیرهای توریستی راه اندازی شده و مکان های عمومی اجتناب می کنم. من به کشور رسیدم، سعی می کنم زندگی یک بومیک محلی زندگی کنم. " در آمستردام عکس: آرشیو شخصی دیمیتری شپلوف.

تصویر صفحه نمایش بسیار متفاوت از واقعی است؟

دیمیتری

: "من فکر می کنم تفاوت کوچک است. من آن را دوست دارم همیشه عجیب و غریب برای دیدار با میزبان تلویزیون است، که در قاب معمولا لباس سه گانه را می پوشد، و در زندگی پوشیدن غیر عادی به عنوان evgeny chichvarkin. حتی زمانی که بر خلاف آن اتفاق می افتد، حتی عجیب تر است. واضح است که این نه تنها لباس، بلکه یک فرد به عنوان یک کل است. من هنوز به من تعجب می کنم که چگونه پیشرو ترین برنامه های "شب خوب بچه ها به طرز ماهرانه قسم می خورند!"

آیا شما موفق به دریافت دوستان در مسکو؟

دیمیتری: "مسکو من را با افرادی که به من توجه کرده اند، ملاقات کرد. و من مطمئنا می دانستم: چه اتفاقی می افتد، آنها به من به رحمت سرنوشت در یک شهر ناآشنا نمی دهند. من کسی هستم که شب را صرف کنم، از مشاوره، پوسته نان و لباس های گرم بخواهم. با چند نفر که من می توانم دوستان را صدا بزنم، بلافاصله پس از رفتن به مسکو دیدم. بسیاری از دوستان، ارتباط برقرار کردن با آنها هیچ چیز را ملزم نمی کند. بسیاری از شخصیت های غیر ضروری، من آن را پنهان نخواهم کرد. "

آیا شما یک مرد از احزاب هستید؟

دیمیتری: "من اغلب در چنین حوادثی کار می کنم، از آنجا که من درست مثل آن هستم. من نمی خواهم خودم یک دوست پسر جوان را احساس کنم. شما می توانید به من یک خسته کننده یا گنج، اما من چنین ارتباطی را درک نمی کنم. با لذت زیاد، من این بار با دوستان، با یک کتاب، در یک سینما، با یک زن عزیزم، صرف خواهم کرد. رفتن به یک مهمانی برای زمانی که عکس های من پس از آن منتشر شده در آخرین صفحه مجلات؟ به منظور من کشش حلقه تبلیغاتی؟ من دوست ندارم هنگام بحث در مورد زندگی من. "

چگونه به این واقعیت واکنش نشان دادید که برخی از نسخه ها مکاتبات شما را با Zhanna Friske در "توییتر" منتشر کرده اند؟

دیمیتری: "بد. من مجبور شدم آن را بخوانم یک دختر که در پیارا کار می کند و به مدت طولانی به آنها کار کرده است، من این کار را انجام دادم. هیچ کلمه ای وجود ندارد. آنچه شما می گویید، بدون تمایل و دانش من اتفاق می افتد. شخص دیگری وجود دارد که در مکاتبات خود را برای من می دهد، یک دختر است که خود را به جین می دهد. همه اینها ناخوشایند است، اما علاوه بر درخواست آنها برای متوقف کردن این بازی، من نمی توانم کاری انجام دهم. من قصد ندارم در مورد این داستان در مورد این داستان فکر کنم. "

آیا شما آماده نیستید که همسر Zhanna را تصور کنید؟ شما بارها و بارها در حوادث سکولار به نظر می رسید، تعجب آور نیست که شما به عنوان یک زن و شوهر درک می کنید.

دیمیتری: "من آماده نیستم که هر کس را به زندگی شخصی من اختصاص دهم - چه کسی من می خواهم، مهم نیست که زمان آزاد من صرف شود. علاوه بر این، نظر شخص دیگری در این مقاله کاملا بی اهمیت است. من مادرم را به مادرم اختصاص نمی دهم. "

شما ذکر کردید: اگر فرزند شما متولد شود، او در مسکو زندگی نخواهد کرد ... آیا می خواهید به یک پدر تبدیل شوید؟

دیمیتری: "من گفتم که او نمی خواهد او را در اینجا رشد کند. مسکو بهترین مکان برای یک پسر کوچک نیست. اما من بسیار خوشحال خواهم شد اگر او به مدرسه برود. اگر چه این همه ایده ها و فانتزی های ساده لوحی من است، و زندگی می تواند متفاوت باشد. من به طور کامل نمی ترسم که کودکان ممکن است داشته باشند. من از این بیست و نه سال ترسیدم ... به نظر من به نظر می رسد که ما خود را از خود با ترس هایمان، صحبت کردن در مورد آنچه، شاید نه در زمان، نه در حال حاضر. و زندگی رفتن است بنابراین اگر پسر یا دختر من متولد شود، خوشحال خواهم شد. "

و شانس وجود دارد که ازدواج دوم شما در حدود سه هفته طول بکشد؟

دیمیتری: "ما در مورد ازدواج نیستیم، اما در مورد کودکان در حال صحبت کردن هستند. ما در برخی از زمینه های کلیشه ها زندگی می کنیم: "بد اگر کودک در یک خانواده رشد کند که در آن رابطه قانونی نیست". مهم نیست که آنها چه می گویند مهم است که به خودتان گوش دهید و وجود داشته باشد، زیرا راحت است. میخواهید ازدواج کنید - ازدواج کنید، بچه ها را دریافت کنید - لطفا با یک مرد زندگی کنید - بله به خاطر خدا. انجام آنچه شما صمیمانه آرزو می کنید. من رابطه مشابهی با ازدواج دارم ساعتها - من ازدواج کردم در حالی که من نمی فهمم چرا به آن نیاز دارم. "

شپلوف ادعا می کند به عنوان فکری. او خیلی خواند، نه به هنر مدرن بی تفاوت. و به تازگی نیز شروع به درس های آوازی کرد. عکس: آرشیو شخصی دیمیتری شپلوف.

شپلوف ادعا می کند به عنوان فکری. او خیلی خواند، نه به هنر مدرن بی تفاوت. و به تازگی نیز شروع به درس های آوازی کرد. عکس: آرشیو شخصی دیمیتری شپلوف.

چه اتفاقی برای اولین بار ازدواج کرده است؟ هفت سال ملاقات کرده و رابطه ای صادر کرده است، تقریبا بلافاصله جدا شده است. (با آنا توبولینا دیمیتری ملاقات کرد زمانی که جوانان "5 × 5" را در کانال تلویزیونی در مینسک نمایش دادند. - تقریبا. auth.)

دیمیتری

: "به خاطر ازدواج من ... متوجه شدم: من به سادگی ارزش ازدواج نداشتیم، عجله کردیم. رک و پوست کنده این را پذیرفت، همه چیز را جمع آوری کرد و مینسک را به کیف داد. با همسر سابق ما ارتباط برقرار نمی کنیم، اما می دانم که او دوباره ازدواج کرده است. به این ترتیب، همه چیز به ترتیب است. "

و رفتن به مسکو، شما یک دختر را در اوکراین ترک کردید ...

دیمیتری: "من به شما اطمینان می دهم که این یک قانون نیست، بلکه یک تصادف ساده است."

در مسکو، کسی برای ترک وجود دارد؟

دیمیتری: "من نمی دانم اگر آماده باشم تا جایی از اینجا حرکت کنم. من برای شهر من جستجو می کنم. مکان های بسیاری در جهان وجود دارد. زیبا مسکو، جایی که زندگی راحتی آن ارزان تر است. به نظر می رسد که بهتر خواهد بود: زندگی در پاریس، خوردن croissants، به مردم زیبا نگاه کنید. یا رفتن به باشگاه های برلین، دوستان با transvestites ... اما این همه من نیست. اما من لذت بردن از سفر زیادی دارم. در حال حاضر من یک رمان بسیار پر مشغله از نویسنده فرانسوی Louis Ferdinand Selina خواندم - مقدمه ای است که برای سفر مفید است، کار تخیل را انجام می دهد. من از مسیرهای توریستی راه اندازی شده و مکان های عمومی اجتناب می کنم. ورود به کشور، من سعی می کنم زندگی یک بومیک محلی را زندگی کنم. خوشم می آید".

چند زبان شما می دانید؟

دیمیتری: "من به زبان انگلیسی و آلمانی صحبت می کنم - از آنجا که من در ورزشگاه، به خوبی در روسیه و بلاروس تحصیل کردم. مقدار کمی".

شما دوست دارید که این نادر بودن را در میان جوانان بخوانید. آیا یک قهرمان ادبی وجود دارد که نزدیک به شما یا مثل شما است؟

دیمیتری: "من هنوز این را ندیده ام. اما من نویسنده های مورد علاقه خود را: Nabokov، Brodsky، Relpark، Tomgatov. به اندازه کافی عجیب و غریب، همه آنها مردان هستند. "

من بیشتر می گویم: مردان عجیب و غریب.

دیمیتری: "آه آره! اگر شما نیاز به سم و پرش جوک - لطفا با من تماس بگیرید. این همیشه با لذت بزرگ است. من توسط افرادی که خود را پشیمان نمی کنند جذب می کنم و نمی ترسم زندگی کنم. و آنها می توانند در مورد آن با طنز بگویند. من خودم علاقه مند هستم که سعی کنم چیزی بنویسم. من هرگز این کار را انجام نداده ام - پس از همه، ستون در مجله براق احتمالا در نظر گرفته نشده است؟ در حالی که به عنوان یک دانش آموز، من در سراسر اینترنت در یک عکس از یک نویسنده مشهور آمده ام: در عینک، خاکستری مو، کمی تکان خورد، اما او در برخی از کافه ها در میان درخت نشسته بود و رمانش نوشت. این یک عکس اتمسفر بود و من فکر کردم: "اینجا این است! این همان چیزی است که من می خواهم پیروی کنم. "

به طور مستقیم احساس می کنید که جهان شما را شنیده است.

دیمیتری: "عاظو! جهان اکنون دهان شما را سخن گفته است. نویسنده در عکس که در آن من گفتم - Paulo Coelho ... به طور جدی، این شوخی نیست. اما من نمی خواهم چنین زندگی ای مثل او زندگی کنم. من بیشتر از مثال ولادیمیر پزنر الهام گرفته ام، که هر ساله قدیمی نمی شود، اما عاقلانه تر می شود، واضح تر می شود. من این شخص را تحسین می کنم من نمی دانم چه چیزی در سن او انجام خواهم داد، اما مطمئن هستم که می خواهم کاری انجام دهم. در حقیقت، من در سر من جستجو برای برخی از جایگزین برای تلویزیون. احتمالا، من یک مصاحبه کننده خوب را معلوم کردم. من خیلی جالب تر از پاسخ دادن به آنها هستم. یا من می توانم به سفر جهانی بروم، کارشناسی ارشد ماهیگیری ماهیگیری. همانطور که قبلا گفتم، من فقط شروع به درک خودم کردم. من یک مثال خواهم داد من تصمیم گرفتم چند درس آواز بگیرم از من بپرسید که آیا من قصد دارم یک کار موسیقی را انجام دهم، من هیچ برنامه جهانی را ساختم. پس از اولین کلاس ها، معلم گفت: "Dima، شما یک تیم خوب، یک صدای شگفت انگیز دارید. شما می توانید کاملا بخوانید، اما به عنوان اگر شما از چیزی ترسیدید. " من روی صندلی نشستم و کمی تیز شدم. من فقط تصویر را قبل از چشمانم گرفتم: مهد کودک، ایالات متحده، بچه ها، منجر به پیانو می شود. نوعی زن می گوید: "بنابراین، اکنون شایعه خود را بررسی کنید. در اینجا سه ​​یادداشت وجود دارد. آنها را در دنباله دیگری بازی کنید و حدس بزنید. " و من نمی فهمم که او از من می خواهد، یا اشتباه گرفته، اما او به اشتباه پاسخ داد. و این عمه گفت: "از آن کار نمی کند، یکی دیگر را هدایت کنید." برای بیست و پنج سال من این داستان را به یاد نمی آورد، اما ظاهرا، ظاهرا، زانووز در داخل نشسته بود. و در آن لحظه، زمانی که متوجه شدم که موضوع چیست، برای من آسان تر شد. من اعتقاد داشتم که می توانم آواز بخوانم از این و یک مبارزه برای خود وجود دارد. ما باید به خودتان اعتقاد داشته باشیم - و همه چیز به نظر می رسد! "

ادامه مطلب