ویکتور Sukhorukov: "عشق مضر، خطرناک و مورد نیاز نیست"

Anonim

ویکتور Sukhorukov لوله های آتش، آب و مس را گذراند. بیکار از تئاتر اخراج شده است، بیکار، در معنای واقعی گرسنگی کشف شد، و پس از آن نه تنها صعود، و رشد به ارتفاع واقعی در حرفه - چنین غرفه ای چند نفر در بانک پیگگی دارد.

1. درباره من

نقطه عطفی یک مانع است که کاهش می یابد و در زندگی هر یک از ما افزایش می یابد. . من بسیاری از آنها داشتم: زمانی که من پس از پیچیدگی از اسکارلی، زمانی که من به ارتش رفتم، زمانی که وارد ارتش شدم، زمانی که من به دانشگاه تئاتر مسکو وارد شدم، هرچند که همه آنها الهام بخش بودند که جاده به آنجا دستور داده شد، و زمانی که آنها از آن خارج شدند تئاتر.

فقط گذشته شبیه یک فرد است که او است ، کاهش و صرفه جویی در ذهن را به وضوح. من با قدردانی و شگفتی به یاد می آورم با قدردانی، چون من از آن جان سالم به در بردم، اما با تعجب - چون با من بود و در گذشته باقی مانده بود.

من همیشه تنها بوده ام: در رویاهای شما، در فانتزی هایم. و تنها در درک خود از جهان اطراف من. من یک نگرش بسیار مشتاق نسبت به رویایم داشتم. من دمار از روزگارمان درآورد، تحقیر شدم، به طرز شگفت انگیزی از خواسته هایم خندیدم، و اعتقاد داشتم که همه آنها اشتباه بود. من را درک نمی کنم، نمی شنوید، احساسات من را احساس نمی کنید. به دلایلی من واقعا اعتقاد داشتم که من به رویای من و ماتریالیسم من آمده ام.

من با عقب افتادم و شناخت مخاطب دیر است. هنگامی که این دوره رخ داد، به نظر ما، وزوز، لذت بردن از پیروزی های خود، پس از آن من نیاز به این پیروزی ها. هر کس می تواند چرب باشد، زمانی که قدرت، انرژی، اشتیاق، سکسی وجود داشت ... پس لذت بیشتر بود، من از آن استفاده می کنم.

2. درباره احساسات

شادی به هر حال بی تردید است. نترسید، زندگی کنید و ما همه آنچه را که ما داشته ایم مقایسه کنیم، و ما می توانیم نتیجه گیری کنیم. خروجی خلق را تنظیم می کند و خلق و خوی بر سلامت منعکس می شود. هر وابستگی مشکل است

توهمات خود فریب یا ایمان درونی است. شما می توانید یک اشتباه را انجام دهید، اما همچنان اعتقاد دارید. من گفته ام: "این یک توهم است" - اما این توهم من، خطای من است. اجازه دهید آن را، به ویژه اگر آن را به من خرابکاری و تبدیل به برخی از حیوانات یا موجودات.

من احساس کمی از احساسات احساس کردم - من می دانم که جدایی بسیار سخت تر از جلسه است. من نمی خواهم این محموله را در خودم تجمع کنم و سپس حمل کنم. احتمالا فقط زندگی را آسان تر می کند. شاید به همین دلیل کار من به روابط شخصی نمی رود، همانطور که در ابتدای راه بود. اما در نتیجه، متوجه شدم که همه اینها دوستی، محبت، عشق، مضر، خطرناک و بدون نیاز است.

3. درباره ترس و ناامیدی

ناامیدی نتیجه خیانت، فریب، دو برابر است. من اولین ضربه در دوران کودکی را دریافت کردم، زمانی که تمام تابستان توسط فلز قراضه جمع آوری شد، و من به من یک بلیط به "آرتک" دادم، اما حتی گواهینامه افتخار را نپذیرفتم. سپس - در مدرسه استودیو MHAT، زمانی که ویکتور مونتلوف در تعظیم من: "من به تئاتر نیاز دارم، درک می کنم!" - پاسخ داد: "بیایید بگویم. و شما از یک سوال پرسیدید: آیا به تئاتر نیاز دارید؟ شما هرگز یک هنرمند نیستید. "

من ناامید شدم سلامت، ناراحتی، زمانی که من از تئاتر در سنت پترزبورگ لگد زدم. آیا متوجه شدم که سرزنش چیست؟ بله فهمیدم. اما به دلایلی آنها مرا از دست دادند و بسیاری از کسانی که با من بودند و یک چیز را ترک کردند. این لحظه آموزشی نبود - یک ماشین وجود داشت.

من بسیاری از ترس ها - به عنوان مثال، تاریکی. و من بر آنها غلبه نمی کنم - از آنها اجتناب کنم. این ها فوبیاها هستند، چرا بر آنها غلبه می کنند؟ برای چی؟ این یک چیز است - به خاطر ضرورت، دیگری به خاطر سرگرمی است. پرش به استخر، بدون دانستن نحوه شنا، یک شاهکار نیست، بلکه خرابکاری نیست. این نوعی پیچیده خودپنداره است.

من آزاد شدم، از همه مجتمع آزاد شدم ، رد، من را به عنوان یک فرد انکار می کنم. و بیشتر آنها من را رد کردند، رد شدند، نقل مکان کردند، آنها را فراموش کردند، که من تبدیل به جسور، بی شرمانه و آزادتر شدم.

4. درباره حرفه

هنگامی که من گاهی اوقات پس از عملکرد شنیده ام: "شما به خوبی انجام می شود، و بقیه همه g ..." - این بسیار وحشتناک غم انگیز بود، زیرا اگر فردی در گوزن نشسته باشد، او نیز بوی گریه می کند. در خلاقیت، نباید خودتان را نجات دهید، اما با هم فرار کنید.

من رد شدم، یا به جای آن، من حق انتخاب را فریاد زدم و حتی سوء استفاده از آنها. تماشای: آیا من باید پشت این کارگردان باشم، آیا می توانم برای مدتی با او وجود داشته باشم، آیا مشکل خلاقانه به من آسیب نمی زند؟

من همسو نمی شود: من به عنوان و سفارش نیاز دارم. برای مثال، چیز دیگری در آمریکا وجود دارد. و من هیچ استخر ندارم اما عنوان هنرمند مردم است. ما Matryoshka داریم و آنها هالیوود دارند. هر کشوری دارای اختراعات و رنگ های خود است.

من خیلی رو معمولی هستم اگر چه معمول برای بازیگر چیست؟ ثبات. و من هیچ برداشت، بدون سقوط، هیچ کارناوال، هیچ رژه. من فقط بلند شدم و به کار می روم

ادامه مطلب