الکسی باراباش: "من از ساشا ازدواج کردم، اما فکر نمی کنم درست باشد."

Anonim

الکسی باراباش چهار سال پیش یک قهرمان "اتمسفر" بود. اما در این زمان او حوادثی داشت که زندگی خود را تغییر داد. در صبح روز 4 ماه مه سال 2018، او احساس کرد که او نیمی از بدن داشت و شکسته شد. این یک سکته مغزی بود، به دنبال آن یکی دیگر بود. فقط یک معجزه، بازیگر را از جدی ترین عملیات نجات داد. و هنگامی که او به پلت فرم تیراندازی بازگشت، او او را ملاقات کرد - بازیگر الکساندر بوگدانوف. یک سال بعد، آنها ازدواج کردند. در مورد این و بسیاری از چیزهای دیگر - در آخرین مصاحبه از مجله.

- آلکسی، شما گفتید که پس از آن رویداد وحشتناک زندگی را مجددا ادامه داد. دقیقا منظورت چیست؟

- تقریبا در چهل و یک اتفاق افتاد. در حال حاضر تصور می کرد که بحران میانسال من را گذراند، اما ... و هنگامی که اتفاق افتاد، من فقط مجددا تنظیم شدم، من شخصیت کاملا پاک شده بودم. این کاملا ترسناک است، بنابراین در مورد آنچه که در مورد آن فکر می کرد، در تنهایی کامل بود. من تقریبا با همه ارتباط برقرار کردم، زیرا من در همه چگونگی صحبت با کودکان، والدین، دوستانم را درک نکردم. چهار ماه طول کشید. اما من شروع به کشف چیزهای ساده کردم: بهشت، درختان، تغییرات آب و هوا - و پیدا کردن که او کاملا قدردانی، شادی، به یک کلمه، جذاب از زندگی است. در چنگ زدن به الکسی جدید جمع آوری شده است.

- پس شما بسته شدید؟

- نه، برعکس. این مورد برای تبدیل کولی داخلی و لبخند، ظاهرا یک مرد سکولار و سبک بود - کار برای من بود، و در حال حاضر من باز تر، من لذت بردن از ارتباطات، از آشنایان جدید، از افرادی که علاقه مند به من و من علاقه مند است . اما دوره بازگشت من به جامعه هنوز به پایان نرسیده است، لحظات بسیار قفل شده ای وجود دارد. در حال حاضر، من با واحدهای زندگی از زندگی گذشته ارتباط برقرار می کنم، تقریبا کل دایره قدیمی افرادی که با آنها تماس گرفته اند، برای من جالب بود.

الکسی باراباش:

"هنگامی که این اتفاق افتاد، من فقط بازنشانی کردم، من خسته شدم

عکس: ولادیمیر Myshkin

"پس شما چهار ماه حتی با والدین من ارتباط برقرار نکردید، هرچند پس از نیم ماه، من قبلا شروع به عمل کردم؟! و چه کسی از شما حمایت کرد، به بازیابی کمک کرد؟ Anna Vorkueva کجا بود، که از آن شما در رابطه بودید؟

"وقتی همه چیز اتفاق افتاد، آنا نیز در کنار من بود، و او یک مرد کوچک را انجام داد، همدلی را به دولت من نشان داد، در این دوره بسیار کمک کرد، زیرا من مانند یک کودک تازه متولد شده بودم. او سعی کرد همه والدین را توضیح دهد و اصرار ورزید که آنها نمی آمد، درست بود، هرچند آنها به طور طبیعی در اینجا عجله کردند. بسیاری از مردم نامیده می شوند، اما من از لحاظ جسمی نمی توانستم ارتباط برقرار کنم، بنابراین تلفنم را مسدود کردیم. به طور کلی، Anya من از همه چیز عایق شده بود، به طوری که من می توانم با خیال راحت بهبود پیدا کنم. و من از او بسیار سپاسگزارم.

"چرا شما شکسته اید، از لحظات سخت تر زنده ماندند؟"

"من فکر می کنم او قبلا به این وحشت نگاه کرده است که برای من اتفاق افتاده است." من تقریبا یک ماه در بیمارستان می دانستم، و او قدرت زیادی را در من سرمایه گذاری کرد، اما به لحاظ عاطفی، احتمالا نمی توانست با آن مقابله کند. من او را درک می کنم. شرایط مختلفی وجود داشت و در نهایت تصمیم گرفتیم که ما باید بخشی از آن داشته باشیم.

- و احساسات شما پس از آن گذشت؟ پس از همه، اگر این تصمیم انتخاب او بود، پس برای شما می تواند به آسیب تبدیل شود؟

- من اعتراف کردم، در ابتدا سخت بود که آن را، عاطفی ناخوشایند. اما ما هنوز خودمان را در چنین شرایطی نجات دادیم، و من به احساسات مارمالاد ندیدم. من در مورد وضعیت من نگران بودم و مدت زیادی در ترس صرف کردم. بنابراین، همه چیز که به زندگی شخصی مربوط می شود، به طرح سوم، چهارم منتقل شده است.

- و چگونه دوست دارید با آنا در "شکار خواننده" بازی کنید، جایی که قهرمانان شما به شدت تقاطع می کنند؟

- ما به طور کامل به طور معمول ملاقات کردیم، ارتباط برقرار کردیم. هر دو درک کردند که احساسات رفته اند. حالا من تماس نمی گیرم، اما من نگرش منفی نسبت به او ندارم، من فکر می کنم که او نیز برای من نیز دارد.

الکسی باراباش:

"من برای ظاهر ساشا آماده بودم. ما شیمی داشتیم، که آن را در سه یا چهار ماه انداختیم. و ما شروع به ایجاد روابط کردیم"

عکس: ولادیمیر Myshkin

- شما یک بار در دو پروژه، در Rostov و Svetice شلیک کردید. به نظر من، در "خواننده" شما فقط فیلیگری را بازی کردید، با چنین مجموعه ای از رنگ ها و خیلی زیاد ...

- متشکرم. من بعضی از صحنه ها را در "خواننده" تماشا کردم، و احساس کردم که این کار خوب است. (لبخند می زند.) فقط به خودم اجازه دادم در اواسط پاییز، "بزرگ اصلی Cherkasov Major" آغاز شد. و در برخی موارد سه پروژه در همان زمان وجود دارد. اما من با اطمینان احساس کردم. احتمالا به من به کسی کمک کرد. من تمام این دوره را به عنوان یک رویا دارم.

- و هنگامی که ترس ناپدید شد؟ و به هر حال، پزشکان به شما اجازه دادند تا به زودی شلیک کنند؟

- من یک دکتر خوب در موسسه Skom-Skom کردم، که گفت که لازم نیست از هر چیزی ترسید، اما شما نیاز به آواز خواندن، بازی، عشق آسمان، مردم، مردم، زندگی بسیار. اما لازم بود که خودم آن را گرفتم و احساس کردم. اگر چه او با نظر معتبر خود کمک کرد. من شش ماه دیگر تحت نظارت و نظارت بودم و در چه لحظه دکتر اعلام کرد که من سالم بودم. ساده تر شد، اما ترس هنوز پاس نگرفت. من مجبور شدم با یک روان درمانی کار کنم، اما صادقانه بگویم، اجازه دهید من فقط در یک سال بروم. من ناخودآگاه منتظر تعداد بودم. اما ساشا قبلا ظاهر شده است (Alexander Bogdanova بازیگر - تقریبا. aut.)، و او گفت: "هیچ اتفاقی نمی افتد، شما خواهید دید. شما باید این روز را به طور معمول زندگی کنید. " و صبح روز بعد من بیدار شدم، و من قبلا کاملا ناپایدار بودم.

- شما گفتید که وحشتناک ترین پس از تشخیص ناشناخته بود. و به نظر من این است که همیشه خوب نیست که همه چیز را بدانیم. اگر شما نمی توانید چیزی را تغییر دهید، بهتر است امید به بهترین ...

- نه، من برای حقیقت هستم اما بنابراین من شروع به فکر کردن نیز اخیرا. برای به دست آوردن آزادی و خوشبختی، لازم است تا حدی برای تبدیل شدن به یک فاجعه و پفئیست، اما در عین حال مسئول نیست. هنگامی که ما از ترس استفاده می کنیم، می ترسم، و بنابراین ما می توانیم همه چیز را زنده کنیم. اما برای رسیدن به چنین ایالت، شما باید یک کار بزرگ داخلی را انجام دهید. من هنوز در ابتدا هستم اما من همیشه به آنچه می خواهم دست پیدا می کنم، و من قطعا به دست خواهم آورد. هنگامی که شما متوقف می شوید، شما راحت هستید، و اگر شما نور و ساده هستید، می توانید به شما نگاه کنید. درد در چشم دخالت نمی کند. فردی که با درد متولد شد و این در مورد من است، آن را به پایان عمر خود سوگند می زند.

- آیا تا به حال ترسیده اید، ناگهان چیزی در حرفه کار نمی کند؟

- نه، من پیدا خواهم کرد که در آن خود را پیاده سازی کنم. هنگامی که من یک قاشق را برای بهبودی قطع کردم، خودم فکر کردم: "یا شاید همه این سر و صدا عمل - به مادر لعنتی؟ شاید قاشق های شیک متفاوت باشند؟ " (لبخند می زند.) من ابتدا از طرف خلاق به همه چیز آمده ام، و پس از آن من درآمد حاصل از این به Maxi-Mu را حذف می کنم.

- تا آن زمان، زمانی که ساشا ظاهر شد، آیا هنوز برای داستان های عاشقانه پیکربندی نشده اید؟

"سپس من نگرانم که و یا در حال حاضر کاملا shruga، و یا چیزی روشن ظاهر خواهد شد و من را احیا می کند." من برای ظاهر ساشا آماده بودم. ما یک واکنش شیمیایی داشتیم، که پس از سه یا چهار ماه به طور طبیعی تهدید می شد و سپس ما شروع به ایجاد روابط کردیم.

- با ساشا، شما تیراندازی "Rostov" را ملاقات کردید. آیا شما شرکای خود را از دست دادید؟

- نه، ما در فریم تقلید نکردیم. در ابتدا، من فقط یک بازیگر خوب و یک دختر زیبا را دیدم. در آن لحظه من هنوز در حالت نیمه ضعیف بودم. (لبخند می زند.) اما پس از آن متوجه شدم که این بهترین زن در زمین است.

- آیا شما فکر می کنید که اشتیاق سرسبز باید عبور کند و پس از آن عشق ظاهر خواهد شد؟

- مطمئن! عشق یک انتخاب است و ما واقعا دوست نداریم در روابط کار کنیم. شیمی گذشت، عشق، به نظر می رسد به ما: "خب، این همه است." و در واقع، عشق و جالب ترین چیز شروع می شود. با توجه به آنچه مردم می توانند با سالهای دیگر باشند؟ با توجه به این واقعیت که آنها به یکدیگر احترام می گذارند. شما نمیتوانید بر روی فضای آزاد دیگر صعود کنید. و البته، منافع مشترک مهم است که باید با آن صحبت کنید.

- جولیا، همسر سابق و آنا اغلب شما را در مجموعه همراهی کرد. و همانطور که شما در یکی از مصاحبه های تلویزیونی اعتراف کردید - با ساشا نیز شما نیز برای این دو سال بخشی نداشتید. شما فکر نمی کنید که از آنجایی که این داستان ها به پایان رسید، ارزش تغییر این عمل را دارد؟

- این کاملا درست است، و ما فقط در حال حاضر عمدا یک الگوی ساخته شده را پاره می کنیم. من اشتباه عظیمی را فهمیدم - ما در یکدیگر یکدیگر را به یکدیگر نشان دادیم، نه خیلی از دست دادن.

الکسی باراباش:

"من تقریبا یک ماه در بیمارستان گذاشتم، و آنا قدرت زیادی در من داشت. اما صرفا عاطفی دیگر نمیتوانست تمام این وحشت را تحمل کند"

عکس: ولادیمیر Myshkin

- شما گفتید که در رابطه شما افراد متمدن هستید. بنابراین شما می توانید نور را فریب دهید؟

- روابط تنها می تواند بر روی اعتماد ساخته شود، و هنگامی که شما موضوعات تابو را برای خودتان تعریف می کنید، اتفاق می افتد. من خواسته های شکر من را ابراز کردم، او خودم بودم، ما به شما محدود نیستیم، فقط رفتارهایی را برای آرامش انتخاب کردیم، از جمله هر گونه فریبکار. اعتماد یک چیز بسیار شکننده است، باید سزاوار آن باشد. البته، من زیبایی زن را متوجه می شوم و همیشه احساس می کنم که کسی مرا دوست دارد. این به اندازه کافی برای من است، این در حال حاضر یک پیروزی درونی است. من می توانم مرزهای رابطه را به طور واضح به سن من تاخیر دهم، و من آن را دوست دارم.

"چرا شما به طور کلی در مورد آن بحث کردید، برخی از تماس ها ظاهر شد یا فقط پنج قدم به جلو فکر می کنید؟"

- نه، هیچ تماس ای وجود نداشت، من فقط می خواستم بفهمم که چگونه طراوت رابطه را از دست ندهید. و به نظر من، ما موفق شدیم.

"در مصاحبه های گذشته ما گفتید:" من اکنون آماده هستم که شورش آگاه باشم ". این بود؟

- من معتقدم که رابطه در خانواده یک ماتریالی مطلق است. چه چیزی برای مقاومت در برابر؟ به هر حال، یک زن او را می گیرد. (لبخند می زند.) آیا شما یک رابطه شاد دارید؟ فکر می کنم مثل من

- با ساشا، شما به سرعت امضا کردید و به نظر من، شما ترجیح می دهید که به طور رسمی روابط را اجرا کنید، به جز آنا، شاید.

- در ساشا، یک سال بعد با کمی ازدواج کردم. و با هر ما چنین هدف و وظیفه ای نداشتیم. اما حالا من موقعیت کاملا متفاوت دارم. من فکر می کنم که مردم نیازی به ازدواج ندارند. تمام این تمبرها، تعهدات رسمی - بی معنی کامل.

- بنابراین شما اخیرا ازدواج کردید ...

- من در سقوط ازدواج کردم، و اکنون فکر نمی کنم درست باشد.

- چرا؟ پس از ظهور تمبر در گذرنامه، رابطه بدتر شد؟

- نه، ما خوب هستیم اشتباه نیست، فقط در زمان های مدرن، کاملا نیازی به آن نیست، خود را تردید کرد، این یک بدبختی است.

- والدین با ساشا آشنا شدند؟

- او مدت ها با آنها آشنا شده است، ما یک بار یا دو بار در ماه برای آنها به آنها می آیند، آنها در منطقه لنینگراد زندگی می کنند. و در حال حاضر در کریمه ساشا با آرسنیا بزرگتر من ملاقات کرد، او بیست و سه ساله بود. او در مادربزرگش استراحت کرد. و ما خیلی زود چند روز صرف کردیم، راه می رفتیم، در مورد زندگی صحبت کردیم، فلسفه ... آرسنی چنین خوش تیپ، سفت، نازک بود.

- آیا شما در حال حاضر در حال رشد بیشتر کار و یا زندگی خود را در حال حاضر مهم تر است؟ و چه چیزی بیشتر از همه می شود؟

- توسعه خود. من بسیاری از کتاب های روانشناسی را خوانده ام. من تمایل دارم به طور آگاهانه خود را از منطقه راحتی بیرون بکشم، به احساس اجتماعی آسیب می رسانم. و اکنون، اگر می خواهم بخوابم، به زودی بلند می شوم. اگر می خواهم بخورم، من عجیب و غریب را نشان می دهم. اگر می خواهم با ماشین بروم، پا میروم اگر می خواهم به تنهایی راه بروم، به مردم می روم. من خوشحالم، به عنوان مثال، یک Tomoro ساده برای ناهار. (لبخند می زند.) و اخیرا شام را تصور نمی کرد که شامل یک گوجه فرنگی باشد. همانطور که تصور نکردید که می توانید از پارک گورکی به arbat بروید.

- پس زمانی که می خواهید در دریا شنا کنید و به کریمه بروید، نباید به آب با درجه حرارت به همراه بیست و پنج سالگی صعود کنید، اما منتظر هجده ...

- فقط با توجه به دریا - این فرصتی است که خود را از منطقه راحتی بیرون بکشید، این لذت، آن چیزهای کوچک است که برای آن هزینه می شود. دریا باید به عنوان آن درک شود، و نه آن را گرم کردن آن را با یک دیگ بخار و یا صعود به یک استخر گرم. دو روز از طوفان وجود داشت، آب سرد شد، اما من خریدم.

الکسی باراباش:

"در حال حاضر من آسان تر به همه چیز واکنش نشان می دهم، و در جوانان آن را به اشک صدمه دیده است. همیشه یک توهم وجود دارد که شما می توانید از مشکلات با الکل دور شوید"

عکس: ولادیمیر Myshkin

- پس از بررسی شما از زندگی، آیا شما احساس نارضایتی در حرفه و یا بالعکس؟ نقش هایی که شما زیبا و در پروژه های اخیر دارید، اما در همه جا مجموعه ای از نازل های نازک است. من می خواهم آن را قطع کنم ...

- آره. اما، از سوی دیگر، من اکنون به این موضوع مربوط هستم: "من خواهم بود که من می خواهم مرا ببیند." من می توانم حداکثر سود خود را برای خودم به طور کامل هر ماده استخراج کنم. پسر در حال حاضر چهل و سه ساله است (می خندد)، برخی از رویاهای خیالی و جاه طلبی ها به درک حقیقت خشن زندگی تغییر کرده است. نگرش به واقعیت مرد بود. اما شما یک بازیگر صادقانه از سن من پیدا نخواهید کرد، که می گوید که او اهمیتی نمی دهد. به محض اینکه شما به هر حال این حرفه را به دست آورید، باید آن را ترک کنید. به طور طبیعی، من می خواهم نقش های جالب و متنوع را بخواهم. اما من در آن زمان نیستم و نه در درک خودم، اگر من آنها را نپردازم، نه در درک خودم. نقش خوبی به نظر می رسد، من از آن سپاسگزار خواهم بود و از آن به حداکثر میرسم، آن را خیلی جالب نخواهد بود - و از آن فقط لیسیده است. (می خندد اما من امتناع می کنم که به طور کامل غیر قابل قبول است برای من جالب نیست.

- رنوم مرد شما رنج نمی برد اگر شما برای مدت زمان زیادی کسب نکنید، شما تنها نیستید؟ و شاید شما نیاز به پول برای رویاهای غیر واقعی: Dacha، House؟

"ما با ساشا درباره آپارتمان ها، در مورد خانه ها، در مورد استخرهای شنا، در مورد یک زندگی زیبا که ما نمی توانیم هزینه کنیم، فانتزی کنیم." اما من مطمئن هستم که اگر سیگنال های صحیح را ارسال کنید، همه چیز اتفاق خواهد افتاد. و کار به نظر می رسد که شما می خواهید. در حال حاضر ما در ماجراجویی ما، جایگزین هتل های قابل احترام به محل اقامت دیگری در تعطیلات، ما آن را قبول می کنیم.

- و بسیاری از همکاران شما، به ویژه جوان، مدیریت نه تنها به منظور به تعویق انداختن پول، بلکه حتی به سرعت آپارتمان ها را در مسکو خریداری کنید، هر چیزی را به دست آورید ...

- آنها درک آنچه آنها را شکست، و بیرون رفت. و من، از آنجا که من احمق هستم، چنین نصب وجود نداشت، من از جوانان فکر کردم که من برای مدت طولانی کار می کردم، همیشه. (می خندد.) و من هرگز چیزی را کپی نکردم. من فکر می کنم که به محض این که این نصب، بلافاصله بوجود آید و کار را متوقف کند.

- با این همه، شما یک فرد بسیار بازتابنده هستید. در دوره های شفاهی شک و تردید در خود و استعدادهای آنها، آیا شما به الکل معتاد هستید؟

- من یک سری از شکست در حرفه داشتم. هنگامی که مادی را ارسال می کنید، به او عشق می ورزید، حتی برای برخی از زمان ها تمرین می کنید، فانتزی کردن، و شما یک بازیگر دیگر را ترجیح می دهید، سخت است. در حال حاضر من آسان تر به همه چیز واکنش نشان می دهم، و جوانان من توهین به اشک بود. سپس یک بطری ظاهر شد. همیشه یک توهم وجود دارد که می توانید از مشکلات با الکل یا سایر داروهای قوی برخوردار شوید، همه چیز که مواد شیمیایی مغز را تغییر می دهد. بسیاری از بچه ها چنین اشتباهی می کنند، بر این باورند که ممکن است تجربیات را تسهیل کند، اما به عنوان یک قاعده، همه چیز تنها در روز بعد تشدید می شود. حالا من قبلا می دانم که چگونه با این دولت کنار بیایم. وقتی احساس بدی می کنم، می توانم شنا کنم، دوچرخه سواری کنم، سوار شوم، پیاده روی کنم ... هر حرکت از سر من زباله را هل می دهد. به هر حال، و در طول دوره بهبودی، زمانی که من احساس ترس را تجربه کردم، من هنوز سردرد، پالس، من به خودم گوش دادم و پانزده و بیست کیلومتر در روز صعود کردم. نکته اصلی، متوجه شدم که این من نیستم، و من نمی توانم از من عبور کنم. من هرگز "استریل" نبودم. "استریل" کسانی هستند که به هیچ وجه نوشیدن نمی کنند، سیگار نمی کشند. من نمی دانم چرا این اتفاق می افتد، اما آنها خسته کننده و بی علاقه هستند. و ما همیشه به افرادی که در معرض درد هستند علاقه مند هستند. درد بیشتر، بیشتر و بیشتر دلپذیر حتی یک پیروزی کوچک است.

"اما شما به نحوی گفتید که الکل نتیجه کمبود عشق بود." آیا در مورد شکوه و شناخت است؟

- هر کس آستانه داخلی خود را از نیازهای عشق خود را دارد. من آن را بسیار بزرگ، بنابراین من هرگز متوقف نخواهم شد. من همیشه می خواستم به رسمیت شناختن، و این یک چیز بسیار جدی است. گاهی اوقات لازم است که زندگی را صرف کنیم تا کسی، شاید حتی یک نفر درمان شود. چرا "ستاره ها" برای نیم سال، یک سال فلش می کنند، و سپس ناپدید می شوند؟ از آنجا که نیاز آنها به این کوچک است. آنها، بر اساس استانداردهای خود، پر از تشویق، شهرت، پول، و سپس خود را از داخل لیست علاقه مندی ها پر می کنند، زیرا هیچ عمق وجود ندارد.

الکسی باراباش:

"من در پاییز گذشته ازدواج کردم، اما اکنون فکر نمی کنم که درست باشد. همه این تمبرها، تعهدات رسمی - مزخرف کامل!"

عکس: ولادیمیر Myshkin

- آیا می توانید حداقل یک قسمت از چنین شناختی را بگویید؟

- من این لحظات را به یاد نمی آورم، زیرا در حال حاضر پیش از لوکوموتیو ادامه دارد. و شاید آنها نبودند (می خندد.) اما من قبلا از دانش آموزانی که خوش شانس بودم فهمیدم. در همه چیز. و سپاسگزار برای این نوعی از انرژی آسمانی است، قدرت، من نمی ترسم آن را بگویم. من خیلی پرسیدم و خیلی زیاد شده ام. این شانس این نیست که عجله بر تمام جبهه ها نیست، بلکه در این واقعیت است که چیزی به طور مستقیم به دستان حرکت می کند، اما از چیزی که شما را می گیرید.

- آیا شما در حال صحبت کردن با فرضیه هستید یا هر نمونه ای بود که از چیزی وحشتناک یا بد استفاده کنید؟

- بله، فقط روز دیگر ما در اینجا در کریمه راه می رفتیم. و آنها برای اولین بار در یک طرف جاده به دیگری تصمیم گرفتند - من فقط خیلی خواستم. ما بیشتر می رویم، و ناگهان جایی که ما فقط از آن عبور کردیم، ماشین به یک ستون سقوط کرد. من می گویم ساشا: "اما ما مجبور بودیم به همان طرف بروید." من عجله کردم، ماشین معکوس شد، و با مردان در حال اجرا شروع به بازگشت به وضعیت عادی، یک کودک پستان، یک زن و یک مرد را در شوک کشیدند. خدا را شکر، هر کس زنده ماند. اما بسیار ترسناک بود. نه از آنچه من دیدم، اما چون خودم خودم را اجتناب کردم. این چیزی است که من شانس می گیرم یا ذهنی فکر می کنم: "من می خواهم در برخی از عکس های فوق العاده بازی کنم،" و در اینجا آن را می افتد. یا من فکر می کنم که این خوب است که یک دیوانه (خنده)، یک بار - و یک هفته - یک پیشنهاد.

- و آنچه که، به نظر شما، امروز مردم می خواهند تماشا کنند؟

- زمان هدرئیسم گذشت مردم به چیزی روشن و روشنایی زندگی می کنند. قبلا، تصاویر مشابه توانست شلیک کنند. آیا نوآورانه فوق العاده برای آن زمان فیلم "عاشقانه در مورد عاشقان" آندره Konchalovsky، مانند Evgeny Kindinov با النا Koreneva در بخش اول وجود دارد؟ این آزادی مطلق است - چگونه احساسات را انتقال می دهند. این شادی است، به شکل خالص ریخته می شود. این چیزی شبیه به آن می خواهد به من بازی کند.

ادامه مطلب