Polina Maksimova: "ما نسل از افراط گرایی"

Anonim

در KinoneBlon، یک ستاره جدید، Polina Maksimova. سری کمدی "Deffchonki" برای یک موفقیت آمیز به یک بازیگر جوان تبدیل شد. قهرمان او، "بلوند حرفه ای" Lelia، یک مخاطب تماشاگر را فتح کرد. و دیگر آثار نشان داد استعداد از طرف کاملا متفاوت است. Polina خود را رویای تبدیل شدن به "قدرت نسل خود" می گوید که او هرگز خیانت را ببخشد و فکر می کند که یک هفته در جایی در تاگا فرار کند. ادامه مطلب - در مصاحبه ای با "اتمسفر" مجله.

- Polina، به نظر من، فوق العاده ما یک جلسه عکس گرفتیم. و سبک لباس شما در زندگی چیست؟

- گاه به گاه سبک اسکاندیناوی من دوست دارم مینیمالیسم و ​​محدودیت. من عاشق لباس بافتنی هستم، همه چیز نرم است. من تا به حال "مو بور" را بازی کردم، بنابراین اگر شما نمی توانید پاشنه را بپوشانید، من این کار را انجام نمی دهم. و اگر هنوز یک پاشنه دارید، پس یک موی سر نباشید. من عاشق دکوراسیون عظیم هستم به طور کلی، من در خلق و خوی لباس: من می توانم کت و شلوار کلاسیک را با کفش های کتانی ترکیب کنم. یا لباس یک برش غیر معمول را انتخاب کنید. من کلاسیک را با کسری از کلاهبرداری دوست دارم.

- شما خودتان را از دوران کودکی انتخاب می کنید، چه چیزی باید بپوشانید، یا مادر خود را ریخته اید؟

"به نظر می رسد که مادر هنوز من را می گیرد." (می خندد.) اغلب چیزها را خریداری می کند. اول، ما یک اندازه داریم، و MOM MERIT همه چیز در خود است، و در مرحله دوم، من به انتخاب او اعتماد دارم. طعم و مزه خود را. به طور خلاصه، ما کمد لباس بسیار راحت در خانواده داریم. ما لباس های مشابهی داریم

- اگر شما عکس ها را قضاوت کنید، شما و مادرت به نظر می رسد که می تواند گیج شود.

- آره. و اگر پدر را می بینید، می گویند که من مثل پدرم نگاه می کنم.

- بنابراین والدین شما شبیه به نوع هستند؟

- نه، به طور کلی متفاوت است.

من دوازده ساله بودم که والدین من طلاق گرفتند. آنها روابط عالی دارند، اما در فاصله ای. حفاظت از فضای شخصی

من دوازده ساله بودم که والدین من طلاق گرفتند. آنها روابط عالی دارند، اما در فاصله ای. حفاظت از فضای شخصی

عکس: آلنا کبوتر

- چگونه آنها را با یکدیگر هماهنگ می کنند؟

- عالی! من دوازده ساله بودم که طلاق گرفتند. آنها روابط عالی دارند، اما فقط در فاصله ای، زیرا همه از فضای شخصی خود محافظت می کنند.

- اما شما در مورد پدر صحبت می کنید بسیار گرم است. هیچ جرمی در او نیست؟

- نه هنگامی که اقیانوس اطلس پدر و مادر چهار سال پیش حرکت کرد، مادر من و من به باربادوس پرواز کرد تا او را ملاقات کند.

- او مانند فدور Konyukhov است؟

- نه. (می خندد.) او مانند ولادیمیر ماکسیموف است. پدر دومین فرد در روسیه است که تنها اقیانوس اطلس را به تنهایی گذراند. توسط آموزش، او یک بازیگر است، اما در دهه نود از این حرفه از بین رفته است. Studios فیلم همه بسته شده است، در تئاتر تخریب، من کوچک هستم، و پدر در همه جا به دست آورده است که برای یک خانواده امکان پذیر است. و مادر من مرا رشد می کند سپس به تئاتر بازگشت. او همیشه آنجاست ما چنین ارتباطی داریم که من بدون مادر هر جا هستم. من نمی توانم، به عنوان مثال، با هر کسی که به استراحت، علاوه بر او.

- من خواندنی که شما به طور جداگانه زندگی می کنید؟

- بله، این خیلی زیاد است، اما من واقعا به مادرم نیاز دارم. من با او احساس خوبی دارم! ما بهترین دوستان هستیم ما می توانیم با هم بجنگم، شام در رستوران.

- والدین هنگامی که بازسازی شروع شد، بسیار جوان بودند و کار حرفه ای آنها شکست خورد. آیا آنها واقعا از بازیگری شما را ناراحت کرده اند؟

- دلسرد. آنها هشدار دادند که این یک بلیط قرعه کشی است و شما آن را کشش می دهید یا نه. اما من نمیتوانم خودم را در هیچ چیز دیگری ببینم برای من، این یک محیط روشن است. من می فهمم که هنرمندان می گویند آنچه که زندگی می کنند. و در خانواده ما معمول نیست که به جایی ارسال شود، بنابراین وقتی تصمیم گرفتم، آنها انتخابی نداشتند. من مجبور بودم حمایت کنم مادر همیشه به من اعتقاد داشت! "شما زیبا ترین دختر من و با استعداد ترین است." نام کامل در خانواده مادربزرگ من است، و مادر من و پدرم هر چیزی را به من می دهد. در حال حاضر مادر من یک سوسک را می خواند، و قبل از اینکه من یک استخوان بودم. پدرم من Zaiitz دارم! و اگر پدر و مادر به من به نام، و حتی صدای آرام: "Polina!" - این همه است: به این معنی است که شما می توانید شروع به خواندن "پدر" کنید.

"و چرا پدربزرگ، که، به هر حال، یک بازیگر، به شما یک بار گفت:" هرگز یک حرفه را خیانت نکنید، او شما را ببخشید. " آیا شما دارای نوسانات، پرتاب؟

- این توسط پدربزرگ در یک زمینه خاص از گفتگو گفته شد. او به این معنی بود که حرفه ای عمل مانند یک کاراکتر است. سپس شما در اوج قرار دارید، سپس بر روی مکث. و در زمان بحران مهم نیست که ناامید نشود و به شیوه های دیگر پول نمی گیرد. در اینجا ما به قدرت اراده و شجاعت نیاز داریم. گاهی اوقات شما باید صبر کنید، بنشینید، احساسات خود را جمع آوری کنید تا سپس بیننده را صادر کنید. پیچیده است اما راهی در آن وجود دارد. و به خودتان. و اقدام حالا من "Bu Si را" خواندم - این کد افتخار سامورایی است. و من معتقدم که هر کس در حرفه او باید به معنای سامورایی باشد. از آنجا که در این رتبه، افتخار و شرافت زیادی وجود دارد. و لازم است که به جنگجو تبدیل شود. همانطور که بود، باید به معنای مبارزه برای خلاقیت انجام شود. من اعتراف می کنم، زمانی که می خواستم به یک گران قیمت بروم، لحظاتی داشتم. به عنوان مثال در موسسه. اغلب تحقیر شده است. من همیشه به نام Cloanese از تئاتر Durov نامیده شد، من با یک معلم در سخنرانی درگیری، و آنچه که معلمان در مورد مهارت های عمل گفتند، من حتی اعلام کردم. جنگ های خونین بر روی آواز انجام شد. من می خواستم جاز را برآورده کنم، و من مجبور شدم درباره پاستا آواز بخوانم (ترانه ایتالیایی سه یادداشت "ماکارونی"). یک مفهوم عجیب و غریب وجود دارد: ابتدا باید به گرد و غبار کودک پاک کنید، و سپس چیزی برای تولد چیزی. من فکر می کنم اشتباه است

هنگامی که شما با فردی که احساس می کنید احساس می کنید، در داخل چیزی میمیرد. من داستان عشق با خیانت داشتم.

هنگامی که شما با فردی که احساس می کنید احساس می کنید، در داخل چیزی میمیرد. من داستان عشق با خیانت داشتم.

عکس: آلنا کبوتر

- آیا می خواهید آن را در Shchepkinskoye انجام دهید؟

- من فقط می دانستم که کجا مدرسه واقع شده است. به عنوان یک خانواده آلما مادر. والدین، پدربزرگ. من به آنجا رفتم. این مرکز مسکو، در کنار تئاتر کوچک است. در دبیرستان با دوست دختر، ما آنجا رفتیم. قدیمی ترین دانشگاه تئاتر. من واقعا حیاط را دوست داشتم ... من بلافاصله مرا گرفتم. به مدرسه استودیو MHT، "Pike"، Gitis و Vgik حتی نشان نمی دهد. در حقیقت، من حتی پشیمانم که سعی کردم به جایی دیگر بروم. من یک بیوگرافی خسته کننده در این معنا هستم من شب را در ایستگاه نگذاشتم، در خوابگاه گرسنگی ندیدم، به عنوان یک پیشخدمت کار نمی کرد. من یک مسکووی هستم

- و خواندن "بو به" والدین به شما توصیه می کنند؟

- هیچ کس به من مشاوره ای در مورد کتاب نمی دهد. من خودم را پیدا می کنم یا آنها مرا پیدا می کنند من چنین سرگرمی دارم - خواندن. این احتمالا یک سنت، پیوند خویشاوندان است، زیرا دوران کودکی ضعیف بود. در یک آپارتمان چهل متر، ما در یک پرنده - مادر بزرگ، پدربزرگ، پدر، مادر و من زندگی کردیم. ما هیچ چیزی جز کمد لباس، یک طرف شوروی با یک کریستال نداشتیم، که به دلایلی هر کس، این کریستال احمقانه بود که فقط برای سال نو، عینک های سنگین و کتاب ها تحویل داده شد. چیزی بیشتر نیست ما، در خانواده ام پول خود را صرف کرد. اگر در حال حاضر دو جلد Pushkin می تواند هر خرید، رفتن به کتابفروشی، سپس آنها در صف، در شب ایستاده بودند، و اگر شما این صف را ترک، شما نمی افتد. مادربزرگ و پدربزرگ و مادربزرگ من در این صف ها، در جستجوی این کتاب ها ایستاده بودند. و من هنوز نمی توانم متفاوت باشم

- اولین نقش شما "من را با من"؟

- بله، ناتاشا کیتکو یک دانش آموز است.

- چه چیزی در مورد این شغل به یاد می آورد؟

- حقارت! تحقیر ثابت در مجموعه. کفر

- از مدیر؟

- آره. چندش آور بود. من حتی او را به یاد نمی آورم. این اولین دوره است، من به طور کلی در حرفه کمی درک کردم. و به ویژه در فیلم. اپراتور فریاد زد که من در این نکته نرفتم، نور را احساس نمی کردم. و لوازم آرایشی و لباس، و الزامات همه چیز، از طریق لب، آنها صحبت می کنند. برای من و هنوز هم غیر قابل درک است. هنگامی که بازیگران جوان در حال حاضر به پلتفرم می آیند، دانش آموزان، من از آنها حمایت می کنم، زیرا به یاد می آورم که چگونه با من تبدیل شدم. من آنها را با مکان خود پوشش می دهم، و به طور دوره ای به کسانی که با لب صحبت می کنند نظرات می کنند. من چنین افرادی را دوست ندارم از آنجا که کار هر عضو پلت فرم تیراندازی مهم است و باید به او احترام بگذارد. فقط در احترام متقابل، عشق و حرفه ای بودن، چیزی که حاضر می تواند متولد شود. من هم اینچنین فکر میکنم.

پدر دومین فرد در روسیه است که به تنهایی از اقیانوس اطلس اقیانوس اطلس عبور کرده است، در آموزش و پرورش او بازیگر است، اما او از این حرفه دور رفت.

پدر دومین فرد در روسیه است که به تنهایی از اقیانوس اطلس اقیانوس اطلس عبور کرده است، در آموزش و پرورش او بازیگر است، اما او از این حرفه دور رفت.

عکس: آلنا کبوتر

- امروز در سوار شدن شما ثبت شده است؟ بدون آن کار غیرممکن است؟

- دو بطری آب، سیب ...

- هیچ چیز عجیب نیست؟

- واقعا هیچ چیز من حتی نمی دانم چه باید بکنم فقط تمیز کردن، و من ملاقات کردم، نه دیر.

- حالا شما به محبوبیت آمده اید. شما و Cyril Plentnev یکی از دو پروژه را ساختید: "بدون من" و "هفت شام". او در مصاحبه شما را با بازیگر خود می نامد. چگونه او را پیدا کرد؟

"ما با Cyril آشنا نبودیم، او را در سریال تلویزیونی" Deffchonki "دیدم. من به نام و دعوت به تماشای فیلم "چمدان". من نگاه کردم، ما صحبت کردیم، دستانمان را تکان داد و لرزاندیم. سپس یک ماه دو ماه بود، و Kirill از آدرس ایمیل من پرسید، اسکریپت Darya Gutsevich را فرستاد، به نام "nonideal". و بلافاصله پرسید: "چه کسی هستی؟ چه کسی احساس میکنی؟ آیا شما Kira یا Ksyusha هستید؟ به طور طبیعی، من کیرو را انتخاب کردم، زیرا به من متعهد است، در روان فیزیک من است. برای من قابل فهم است، به برخی از سلول های عمیق. پس از خواندن اسکریپت، متوجه شدم که کیر نمیتواند با موهای بلند باشد. و Kirill گفت اگر من تصویب شدم، من برش خواهم داد. البته، او بسیار شگفت زده شد: "Maksimova، شما جدی هستید، آیا شما آماده برای برش چنین مو؟" - "آره!". ما تصمیم گرفتیم که شخصیت من باید استخوان های پیشانی داشته باشد، ستون فقرات را از بین ببرد. او همه شکسته شده است. عصبی. او یک زن در دانه ای از خرابی عصبی است.

- چقدر راحت بود که با عشق Aksenova، با Muhametov Rinal عمل کند؟ هر گونه تفاوت وجود دارد؟

- هیچ اختلاف نظر، شرایط درگیری. بنابراین راحت، شرکای حرفه ای، هنرمندان که خلاقیت متولد شده اند. به طور دیوانه به آنها در یک میدان انرژی خوش تیپ. در ابتدا، به یک معنا، من حتی آرزو می کنم هر کسی که بلوک مسکو و ورود من به آپارتمان به طور صحیح بازی کند. از آنجا که وقتی با یک فرد نزدیک تر می شوید، این یک داستان انرژی کمی متفاوت است. من هر کسی را در فاصله ای نگه داشتم و کمی با او ارتباط داشتم. اما زمانی که یک سفر به آناپا اتفاق افتاد، ما با هم زندگی کردیم، در یک ماشین بازیگری زندگی می کردیم. و صبح، که برای اولین بار بلند خواهد شد، پشت یخ ها یا قهوه نارنجی راه می رفت. Lyuba یک گیاهخواری است، و او نیز صادق است. و من آووکادو او را قطع کردم و هنگامی که بیمار بودم، Lyuba برخی از چای های باور نکردنی را به من آورد. ما دیگر همکاران نیستیم، اما تقریبا به عنوان بستگان.

من یک بیوگرافی بسیار خسته کننده دارم: من شب را در ایستگاه نگذاشتم، در خوابگاه گرسنگی ندیدم، به عنوان یک پیشخدمت کار نمی کرد. من یک مسکووی هستم

من یک بیوگرافی بسیار خسته کننده دارم: من شب را در ایستگاه نگذاشتم، در خوابگاه گرسنگی ندیدم، به عنوان یک پیشخدمت کار نمی کرد. من یک مسکووی هستم

عکس: آلنا کبوتر

- در این نقش، شما موفق به گفتن چیزی شخصا؟ آیا تجربه زن شما مفید است؟

- مطمئن. این یک داستان بسیار شخصی است. من به طور طبیعی چنین چیزی نداشتم که کسی بمیرد، اما زمانی که شما با فردی که احساسات را تجربه می کنید ... من نمی خواهم تمبر را بیان کنم، اما، همانطور که می گویند، بخشی از مرگ است. و وجود دارد در داخل شما چیزی میمیرد من داستان عشق با خیانت داشتم. هر گونه درد تنها زمان را درمان می کند. قلب ها باقی می مانند این صدمه نمی زند، اما یک شری وجود دارد.

- آیا می توانید به این شخص بازگردید اگر او می خواست؟

- نه، من هرگز برگشتم من به سادگی میمیرم وقتی که من در مورد خیانت آشنا هستم، این نه تنها نگرانی های شخصی، بلکه همچنین دوستان نیز هستند. من به شدت نگران هستم اما من دوست دارم پرنده ققنوس! من می سوزم، و سپس از خاکستر دوباره متولد شد!

- آیا طرفداران دارید، پیشنهاداتتان را پیشنهاد دهید؟

- البته کسانی هستند که مراقبت می کنند و بسیاری از افرادی که به 8 مارس تبریک گفته اند. زندگی من جوش است! در حال حاضر من خوشحال هستم

"هنگامی که" هفت شام "به همان کارگردان اتفاق افتاد، احتمالا به مدت طولانی فکر نکردید؟ پیشنهاد بدهید یا نه

- چرا؟ spooled من یک صحنه لخت را در اسکریپت دیدم. من هرگز مثل این نیستم، این باید منطقی باشد، باید به دلیل سناریو و درام باشد. من چنین شخص بسیار ناخوشایند از نظر تجزیه اسکریپت هستم، زیرا تمام وقت من باید همه چیز را توجیه کنم، توضیح دهید که چرا این دقیقا لازم است دقیقا همان چیزی است که برای یک شخصیت برای فیلم می دهد. اما هنوز هم برای من در هر زمان استرس در تنظیم تنظیم شده است. کارگردان، هنرمندان طراح، هنرمندان آرایش، لباس، جزئیات، روشنایی، اپراتورها - همه چیز بیشتر مردان است. شما احساس ناراحتی شدید، شما شروع به شوخی می کنید مانند چیزی در احمقانه، Giggle ... Cyril نیز به طرز فکر. از آنجا که ما پس از "بدون من" در تجزیه ذهنی به سادگی متوسل شد. هر دو. Cyril سپس به من گفت: همه، شما را در Premiere ببینید.

- چرا در تجزیه ذهنی؟

- بله، ما در کل مجموعه ما چنین وضعیتی داشته ایم. این به طور کلی اولین پروژه در زندگی من است، زمانی که پس از تیم "توقف! شات! " این گروه فقط بی سر و صدا جدا شد. آب از طریق غربال هیچ تعطیلات وجود نداشت. چنین تنظیم سنگین وجود داشت. و چنین اگزوز اما زمانی که زمان عبور می کند، می دانید چه چیزی را با هم گذراندید و می توانید آن را به درستی ارزیابی کنید. بنابراین، از نظر روان شناختی به یکدیگر متصل شده ایم، به طوری که ظاهرا و نزدیک به تصویر مشترک دوم.

- آیا مسیرهایی وجود دارد که شما را ناراحت می کند؟

- من با چنین کار نمی کنم اما من به این ترتیب آمده ام. وقتی به نمونه می روم، از یک صحنه خاص سوال می کنم. او: درباره خیانت چیست؟ خیانت؟ تقریبا صحبت می کنم، من بازی می کنم؟ از یک شریک چه می خواهم؟ و او به من می گوید: "شما یک گل را خراب می کنید!" - "بنابراین! و در درام؟ " "من گفتم، شما یک گل را خراب می کنید." خوب ... من بلافاصله همه چیز را درک می کنم.

- و شما فقط رد می کنید؟

- آره. من فکر می کنم حدود سه بار چرا من نمی توانم. آنچه که من دارم، من پروژه هایی دارم، حتی اگر یک ماه نشسته و بخورم و گندم سیاه بخورم. من بهتر است و پس از آن من نشسته و کراکر ها را بر روی باتری قرار می دهم تا از چنین مدیران فیلم برداری کنم ... من نمی خواهم بر روی گلویش قدم بگذارم، بر خودم غلبه کنم و وانمود کنم که من خیلی دوست ندارم مثل آنچه دوست ندارم. همانطور که McConaja گفت، "بدون نیاز به خداحافظی به حقیقت خود و شخصیت خود را."

- محبوبیت شما در حال رشد است، و احتمالا در حال حاضر پیشنهادات کافی در سینما و تلویزیون نشان می دهد؟

- کافی. به عنوان مثال، در حال حاضر من یک پروژه بزرگ "257 دلیل برای زندگی".

- من شگفت زده شدم که شما گرفتید. تم سرپرستی خطر بدبختی وجود دارد.

- خدا با شما! این یک داستان در مورد پیروزی یک فرد است و چگونه چشم ها بر روی دیگران باز می شود. چگونه دوباره شروع به زندگی! برای نقش، من سوار سوار سواری، من مطالعه شلیک، بازی در یک ابزار موسیقی، شنا. وقتی ما در جشنواره در Omsk بودیم، نمی دانستم که نسخه آزمایشی سری در آنجا ارائه شده است. "257 دلیل برای زندگی"، و تصویر "بدون من"، و عجیب و غریب: بررسی های بیشتر "257 دلیل برای زندگی" بود. از آنجا که امید وجود دارد، و مردم به آن نیاز دارند.

- هدف اصلی شما در حرفه چیست؟ شما می خواهید به چه جیزی برسید؟

- من می خواهم بعدا بمانم، به طوری که فیلم های من بعدا تجدید نظر کنند. فیلم مورد علاقه من "سرنوشت یک فرد" است. من هرگز برای من خسته نخواهم شد. و من هرگز متوقف نخواهم شد سرگئی باندارچیوک. این صحنه: "پوشه، نسبتا، من می دانستم که من را پیدا خواهم کرد!" یا به عنوان Tatyana Samoilova: او در "اشتیاق" ستاره دار - و همه چیز در تاریخ باقی مانده است. من می خواهم در چنین فیلم باشم من می خواهم یک چهره نسل باشم، زمان خود را حفظ کنم.

من می خواهم یک چهره نسلم باشم، زمان خود را حفظ کنم. برای شروع ردیابی و فیلم با من بعدا تجدید نظر شده است.

من می خواهم یک چهره نسلم باشم، زمان خود را حفظ کنم. برای شروع ردیابی و فیلم با من بعدا تجدید نظر شده است.

عکس: آلنا کبوتر

- نسل خود را می بینید؟ این افراد چیست؟

- از دست رفته، به نظر من، و تنها به نظر می رسد. نسل شغلی نسل اول که با اینترنت آشنا بود، با ابزارها. ما یک نسل از افراط گرایی هستیم. برای هدایت یک شیوه زندگی سالم و همه در ورزشگاه، مد روز بود. چه کسی گیاهخواری است که در سایر رژیم های بدون گلوتن قرار دارد. ما بعضی از غیرطبیعی هستیم. بیشتر هیچ چیز دیگری برای انجام دادن وجود ندارد، یا به جز محاسبه تعداد کالری ها و مطالعه ترکیب غذا چیست؟ یکپارچه، ناتمام چند خواندن سیستم مقادیر کاهش یافته است. گاهی اوقات با کسی ملاقات می کنم، که مدت زیادی را نمی بیند، و سپس از آن پشیمان شد. برخی از خالی کردن چه ملاقات کرد - که آنها ملاقات نکردند. دو شنبه در یک ردیف به کنسرت های رپ مدرن رفتند. این جهنم است شاید من بزرگتر هستم؟ (خنده حضار)

- اکنون بسیاری از آنها دوست ندارند کلاسیک را بخوانند، زیرا سخت است. متون بزرگ

- ما باید بر خود غلبه کنیم. من، برعکس، من عاشق زمانی که شما نیاز به فکر کردن و ایجاد اتصالات عصبی خود را به نحوی حرکت دهید. من متوجه شدم که البته، من نیز یک معامله جهانی دارم. بنابراین من واقعا از دیگران عقب نشینی نمی کنم. (می خندد ، از آنجا که با این اینترنت، شبکه های اجتماعی، با محیط اطلاعاتی که در آن زندگی می کنیم، ما ویران شده ایم و از این بسیار ناراضی است. آیا می خواهید از خود فرار کنید، از این حماقت پاک کنید تا خود را با چیزی قابل توجه یا جایی برای رفتن به زندگی یا در Taiga، و یا در روستا، و یا در صومعه پر کنید.

- سوم، به نظر من، هوشمندانه ترین، و سپس در Taiga شما می توانید به طور کامل سقوط کنید.

- من چنین پدرم شیب دار دارم، او می گوید که چگونه ناپدید می شود. (خنده حضار)

- چه چیزی را از آنچه امروز ندارید، آرزو می کنید؟

- من می خواهم به نقش های جدید من بپردازم که در آن من علاقه مند به اجرای آن خواهم بود. و من می خواهم مردم را با شما داشته باشم، با اینکه من مردم را با چشم های سوزان رشد می دهم. من می خواهم سامورایی را کنار من داشته باشم. این نیز به محیط من و مردان اعمال می شود. دانش آموز، مردم هوشمند می خواهند. شخصیت

ادامه مطلب