انحصاری! آنا Snatkina در مورد آماده شدن برای زایمان صحبت کرد

Anonim

آنا Snatkina چهار بار ازدواج کرد. اما هر بار که اطلاعات به "اردک" تبدیل شد. بنابراین، به شایعات در مورد رمان، بازیگر و تلویزیون ویکتور واسیلیف، بسیاری از آنها شک و تردید داشتند. بیهوده در حدود شش ماه پس از اولین ظاهر مشترک، جوانان عروسی را در عموم بازی کردند، و در پایان ماه مارس، خانواده منتظر دوباره پر کردن هستند.

با ویکتور Vasilyev Snatkin در مجموعه ای از نمایشگاه YesterDayLive ملاقات کرد. همانطور که بازیگر به رسمیت شناخته شده است، جرقه بلافاصله فرار کرد. اما چند ماه آنا و ویکتور فقط به دنبال تلاش برای مذاکره در جلسه بودند. برای اولین بار، این زن و شوهر با هم در مراسم جایزه جایزه نیکا ظاهر شدند و بلافاصله توجه روزنامه نگاران را جلب کردند. با این حال، آنا به تمام سوالات شخصی پاسخ داد که دوستی آنها با ویکتور ارتباط برقرار کرد. بازیگر ماهواره ای فرانک بیشتر بود و شوخی کرد که به چیزی بیشتر می شود. در مورد چگونگی این داستان عشق، ما از دهان اول آموخته ایم.

آنا، اکنون خوشحال هستید؟

آنا Snatkina: "بسیار! من فکر می کردم که شادی تنها یک رشد حرفه ای است. و در حال حاضر من درک می کنم که شانس بزرگ آن است - برای دیدار نیمه دوم من. هنگامی که شما واقعا دوست دارید و صمیمانه می خواهید یک کودک از این مرد بخواهید. و شما ازدواج نمی کنید نه برای تیک در پاسپورت و نه به دلیل "زمان". نه، من هرگز به چنین اقدام تصمیم نمی گیرم، برای من جدی ترین. "

چه کسی انتظار دارد - پسر، یک دختر؟

آنا: "من نمی خواهم پیش از زمان صحبت کنم، علاوه بر این، سونوگرافی اغلب اشتباه است. نکته اصلی این است که کودک به دنیا آمد. و پسر یا دختر است - چگونه خدا می دهد. شوهرم و من خوشحالم و پسر و دخترم. این قطعه ماست، خون ما، پس - چه تفاوت است! "

خوب، آیا نام آن را انجام داد؟

آنا: "بله، تا زمانی که یک راز است. این اتفاق می افتد، نام را اختراع می کند، و هنگامی که کودک در نور ظاهر می شود، متوجه خواهید شد که او را به هیچ وجه مناسب نیست. پس خواهر کوچکتر بود. او می خواست دختر پولینا یا آلیس را صدا بزند. اما هنگامی که کودک متولد شد، خواهر به چهره اش نگاه کرد و گفت که این واقعی ترین آنا بود. "

اما آیا شما به نحوی آماده برای چنین رویدادی مسئول هستید؟

آنا: "شما می دانید، پدر و مادر بی سر و صدا رفتار، بهتر برای کودک. برای ترتیب برخی از هیجان دیوانه در مورد تولد نوزاد من نمی روم. من راهی مثبت داشتم که همه چیز خوب پیش می رود. شوهرم و من فکر می کنم داخلی مهد کودک. ما به زندگی خارج از شهر حرکت می کنیم و در یک خانه جدید در حالی که یک اتاق خالی است. اولین ساکن فرزند ما خواهد بود. من فکر می کنم که کودک هنوز بهتر است که در طبیعت آموزش دهد. وقتی ازدواج کردم، به ویکتور نقل مکان کردم. او یک آپارتمان در مرکز دارد. از لحاظ کار، البته، بسیار راحت است، اما از لحاظ زندگی ... من شخصا آن را در اینجا پیدا کردم، در کلانشهر. نه جایی که بیرون رفتن، هیچ جنگل، مغازه های جامد، آهنگ ها، جاده ها وجود ندارد. به نحوی من احساس ناراحتی در اینجا دارم. "

برای ویکتور، اساسا آنا نقل مکان کرد تا به او زندگی کند. عکس: ولادیمیر Chistyakov.

برای ویکتور، اساسا آنا نقل مکان کرد تا به او زندگی کند. عکس: ولادیمیر Chistyakov.

آیا آپارتمان خود را داشتید؟

آنا: "بله، او به طور کلی است. و من خیلی دوستش دارم واقعا بسیار زیبا وجود دارد: نزدیک جنگل، هوا تمیز. اما دور شدن علاوه بر این، برای ویکتور، به عنوان یک مرد، اساسا این همسر هنوز در شوهرش زندگی می کرد. "

آیا او به کارهای خانه پیوست؟

آنا: "نه، در هیچ مورد! من هرگز چنین فردی را ازدواج نخواهم کرد! او شرایط را نپذیرفت، به سادگی توضیح داد که برخی از چیزهایی که برای یک مرد اهمیت دارد وجود دارد. به طور قطعی اعلام نکردید: "نه! ما برای هر چیزی زندگی نمی کنیم. " فقط در ابتدا پیشنهاد شده از او، پس شما باید زندگی کنید. اما بهترین، به نظر من، زمانی که شوهر و همسر با هم یک خانه ساختند. بنابراین شما در نیمی از آنها مشترک نیستید. "

آنا، نام خانوادگی را تغییر دادید؟

آنا: "نه ویکتور همه چیز را درک می کند: با این نام خانوادگی من حرفه ای را انجام دادم. حتی بحث نشده بود. من یک شخصیت نسبتا سخت دارم و در مسائل اساسی من می توانم سفتی را نشان دهم. اما ویکتور احساس می کند بسیار نازک و درک نمی کند زمانی که نه خرد شدن. بنابراین، من می گویم این یک شادی بزرگ است - برای دیدار نیمه دوم من. مردم حرفه ی من بسیار دشوار است. "

و چرا شما رابطه ای با ویکتور را پنهان کردید؟ آنها گفتند که دوستان و فقط باید با کسی به "نیک" بروند؟

آنا: "در واقع، روابط جدی، در حقیقت، با" نیکی "آغاز شد. به این ترتیب، ما شاهد پیروزی بسیار زودتر بود، اما دو ماه نمیتوانست در جلسه موافقت کرد. آنها قصد داشتند به سینما بروند، سپس در تئاتر، اما در آخرین لحظه چیزی رفت. صادقانه، من قبلا فکر کردم - نه سرنوشت. اما زمانی که ما هنوز ملاقات کردیم، این رابطه به سرعت شروع شد. عشق در نگاه اول است. احتمالا این در مورد من است و در مورد او. بنابراین او حداقل صحبت کرد. " (می خندد)

او یک مرد دیدنی است. شاید داده های خارجی نیز نقش خود را بازی کنند.

آنا: "من در زندگی بسیار خوش تیپ را دیدم، صادقانه. اما این اتفاق می افتد، شما نگاه می کنید - مرد دیدنی و جذاب است و هیچ چیز در مورد این شخص صحبت نمی کند. شاید ما فقط یکدیگر را نداشتیم. و با ویکتور من آسان و دلپذیر هستم. و همه می گویند که ما در انرژی بسیار مشابه هستیم، و حتی حتی. (خنده) »

احتمالا برخی از اقدامات از ویکتور وجود داشت، که اعتماد شما را به وجود آورد؟

آنا: "البته، اعمال واقعی مردان وجود دارد، و کلمات حمایت، که در لحظه درست گفته شد. همه با هم، احتمالا."

ویکتور Khunshchik. آیا او در زندگی روزمره بسیار سرگرم کننده است؟

آنا: "او متفاوت است. مانند هر یک از ما، او نیز اتفاق می افتد و صدمه می زند، و بد ... او یک فرد زخمی است. و این اتفاق می افتد و مسخره، او بسیاری از دوستان، او را دوست دارد شرکت های بزرگ - احساس می کند ماهی در آب است. من بیشتر بسته ام اما ما سعی می کنیم یک سازش را جستجو کنیم. به این ترتیب، گاهی اوقات من با او می روم تا دیدار کنم، و گاهی اوقات او با من به یک تئاتر بزرگ در باله یا یک کنسرواتوار است. علاوه بر این، شوهر نیز اوقات فراغت فرهنگی را دوست دارد. "

و شما نمی پرسید که چرا او تا به حال ازدواج نکرده است؟

آنا: "پرسید. و بستگانش نیز از این سوال پرسیدند. او پاسخ داد که او ازدواج نخواهد کرد تا زمانی که این زن را ملاقات کند که دوست دارد تمام زندگی خود را بسازد و فرزندانش را بسازد. آیا می فهمی؟ نه فقط برای ملاقات برای مدتی - و پراکنده. یا در ازدواج به اصطلاح مدنی زندگی می کنند. ما همین امر را به دنبال این با ویکتور داریم. متاهل، مسئولیت شما را می گیرید نه تنها در مقابل یکدیگر، بلکه قبل از خدا، در مقابل والدین، و قبل از کودکان آینده خود. در خانواده ها اختلاف نظر وجود دارد، و اختلاف نظر، اما شما دیگر نمی توانید فقط به نوبه خود و در حال چرخش درب. شما تعهدات دارید. "

و تا زمانی که شما قبلا برای تعهدات بالغ شده اید؟

آنا: "خب، به طور کلی، بله، احتمالا. در غیر این صورت، من ازدواج نخواهم کرد. "

چه کسی اولین قدم را گرفت؟

آنا: "این یک تمایل متقابل بود. ما آن را بحث کردیم. اما پیشنهاد، همانطور که باید باشد، ویکتور بود. "

و کجا حلقه بود؟ در یک شیشه با شامپاین یا زیر بالش؟

آنا: "ما کاملا خود به خودی اتفاق افتاده است، نه هر کس دیگری. چگونه مردم شایسته گرفته شده؟ ابتدا باید از دست عروس در والدین بپرسید، سپس آن را پیشنهاد کنید، و سپس یک درخواست را به دفتر رجیستری ارسال کنید. همه ما در جهت معکوس اتفاق افتاد (می خندد). ما به پیتر وارد شدیم، و Vitaa می گوید: "بیایید برای بیانیه ای برویم؟" (و ما ابتدا بحث کردیم که عروسی در سنت پترزبورگ بازی می کند). من هستم: "چگونه بیانیه ای است؟! ما به هیچ کس دیگری گفته ایم؟ "" بیایید برویم، بیایید برویم، و پس از آن هیچ وقت وجود نخواهد داشت. " به طور کلی، ما به خاورمیانه رفتیم، جایی که دفتر اصلی رجیستری شهری است و اعمال می شود. و در شب، ویکتور مرا به رستوران دعوت کرد. ما روی تراس نشسته ایم، به پیتر نگاه کردیم، در اینجا او یک حکم را به من داد، یک حلقه داد. این در جعبه مخملی بود. (می خندد) و سپس ما به مسکو وارد شده ایم و اخبار را به والدین گزارش کردیم. "

آنا Snatkina:

آنا Snatkina: "من فکر می کردم که شادی تنها یک رشد حرفه ای است." عکس: لیلیا شارلوفسکی.

چگونه آنها یک فرد جدید در خانواده گرفتند؟

آنا: "آنها بسیار خوشحال بودند! شما می بینید خانواده هایی که در آن ما آورده شده اند، به شیوه خود بسیار شبیه هستند. بنابراین، همه ما به سرعت یک زبان مشترک را یافتیم. ویکتور کاملا با بستگان من ارتباط برقرار می کند و من روابط فوق العاده ای با والدین عجیب و غریب دارم. این افراد بسیار مهربان هستند. ویکتور دو برادر و خواهر دارد و من نیز خواهر دارم و همه ما مثل یک خانواده دوستانه بزرگ هستیم. بنابراین، عروسی به یک صد نفر دیگر تبدیل شد. "

من خواندنی که شما خودتان طرح یک لباس عروسی ساخته اید. آیا استعداد طراح دارید؟

آنا: "نه، به طوری که آنها در روزنامه نوشتند، اما این درست نیست. من با یک لباس بسیار خوب از لباس های عروسی کار کردم. و دوست دختر من هنوز هم توسط لباس های کمک کرد، که در همه جا با من رفت، نگاه کرد، تصمیم گرفت. بنابراین من لباس زرق و برق دار با FATA داشتم. و ما عروسی خود را در یک مکان زیبا - در Peterhof، در کاخ تابستان بازی کردیم. من فقط به یاد می آورم، روح را ضبط می کند. (می خندد) ما ثبت نام خروج داشتیم به عبارت دیگر، ما درست در آنجا هستیم، در محل، به نام دفتر رجیستری، که ما را ثبت نام کرد. "

هیچ شکی از حمله وحشت در آستانه جشن وجود نداشت؟

آنا: "عروسی ما سه ماه پس از اعلام بیانیه ای صورت گرفت. و در آن زمان من قبلا در موقعیت بودم. به عنوان تصمیم به ازدواج - خدا بلافاصله به کودک داد. (می خندد) چنین چیزی وجود نداشت، شما می دانید، گاهی اوقات آنها می گویند - آنها می گویند، باردار، به طوری که آنها تصمیم به امضا - نه. بنابراین، در طول آماده سازی مراسم، من به وحشت نرسیده بودم، زیرا من حالت حفظ خود را کار می کردم. "

آنها نوشتند این به طور کلی یک کودک است که ویکتور نیست ...

آنا: "بله خیلی مزخرفه! و من، و ویتا به شدت ناخوشایند بود به خواندن این ... من در حال حاضر به یاد داشته باشید که چگونه بود: من متوجه شدم که من برخی از چیزها را در دستگاه انجام می دهم. دعوت نامه های ارسال شده، و لباس آماده است، شما باید ازدواج کنید. (می خندد) همه چیز اتفاق افتاد به عنوان اگر در مه. من تنها زمانی که من به کاخ تابستان رسیدم، عصبی شدم، تعداد زیادی از مردم را دیدم، و پدر من را در مسیر شوهر آینده من هدایت کرد. اما پس از آن من با وحشت پوشیده شده بودم، در حال حاضر تکان خوردم. "

احتمالا ترسناک برای شروع یک رابطه جدید؟ پس از همه، شما قبلا تجربه منفی داشته اید.

آنا: "این ترسناک است، البته، من برای مدت طولانی هیچ کس را ندیده ام. من به طور کلی یک فرد دائمی هستم. من بعضی از آنها را دوست ندارم پیوستن، اختصاص داده شده و سخت برای نگرانی از شکاف ها. بنابراین، زمان زیادی که من یک بار دیگر تصمیم گرفتم روابط را ایجاد کنم. "

آیا این وضعیت را با پول حل کرده اید؟

آنا: "چی؟"

گفته می شود یک تاجر به نام آندری - دوست نزدیک شما که شما را متقاعد کرد تا سه میلیون نفر را در بانک خود سرمایه گذاری کنید. و سپس ناپدید شد

آنا: "هنگامی که این گزارش در یک روزنامه به من داده شد، و بسیار قابل اعتماد نوشته شده بود، من شوکه شدم. اگر آن را در مورد من نبود، احتمالا واقعا به آن اعتقاد داشتم. پرتره من در اولین خط، یک مصاحبه بزرگ ادعایی، که در آن یک کلمه از حقیقت نبود. من می خواستم شکایت کنم و ثابت کنم که تمام مزخرفات کامل، اما این یک دسته از زمان، پول را می گیرد. من باید فقط با کشتی ها انجام دهم و کار نمی کنم. و در آن لحظه من دو پروژه داشتم. بنابراین، من تصمیم گرفتم که "بیایید از وضعیت بروم. از کجا همه این همه را گرفتند، من نمی فهمم! به هر حال، من نوعی از شخص را نام بردم، ادعا شده توسط این بانک تحت تأثیر قرار گرفتم و درخواست مشترک را به دادگاه پیشنهاد دادم. من جواب دادم که نمی دانم چگونه او را بشناسم، و در این داستان - بدون گرمی از حقیقت. این، ظاهرا، مطبوعات زرد نوعی یکپارچگی را مورد آزمایش قرار دادند. "

و آندره کسب و کار پس از همه در زندگی شما بود؟

آنا: "نه! در واقع موضوع! من چنین فردی را نمی شناسم و پول در این بانک نداشتم. علاوه بر این، من یک مدیر مالی فوق العاده ای دارم که توسط مادرم نمایندگی می شود، که به سادگی چنین چیزهایی را نمی دهد. "

چقدر سخت است که یک فرد عمومی باشد!

آنا: "بله، این ناخوشایند است که چنین چیزهایی را در مورد خودتان بخواند. اما، خدا را شکر، هیچ کس من را خرد کرد، فریاد نمی زد، خیانت نکرد. من خوبم".

از آنجا که ما در مورد همه چیزهایی که در مورد شما نوشتیم بحث می کنیم ... یک رمان با Andrei Chernyshov بود؟

آنا: "به دلایلی من اغلب رمان ها را با شرکای منطقه تیراندازی اختصاص دادم. ظاهرا، ما به طوری که "رشد" بر روی صفحه نمایش است که مردم می خواهند ما را به اتصال ما و در زندگی. با آندری، ما با هم در سریال تلویزیونی "عمومی درمانی" شلیک کردیم. من یک روز تولد داشتم و البته، او به من تبریک گفت، به عنوان یک همکار به یک گلدان داد. و در این روز در سایت وظیفه مطبوعات. هر کس دیده شد، و شایعات شایعه ای است که ما یک رمان داشتیم. "

حالا آنا بسیار خوشحال است عکس: Gennady Avramenko.

حالا آنا بسیار خوشحال است عکس: Gennady Avramenko.

به نظر می رسد برخی از دوستان شما یک مصاحبه ارائه دادند. من به یاد داشته باشید حتی آندره خود را به چیزی گفت ...

آنا: "اینجا، دوباره، به عنوان آشنا. این نه چندان دور یک مقاله در مجله نیست. ما و پیروزی در پوشش مانند یک زن و شوهر. و نه یک کلمه از دهان ما، فقط نظرات از دوستان. و سپس ما را نام بردند و تعجب کردند: "ما چیزی نگفتیم!" به همین ترتیب، برخی از "همسایگان" گفته شد که آندری Chernyshov شب را در آپارتمان ما گذراند. پدر خیلی خندید اول، ما این افراد را نمی دانستیم، دوم، Chernyshov را از ما نمی بینیم. به همین دلیل است که چنین سرنوشت بر من افتاد: با آنها من را حذف خواهم کرد، با تمام رمانها شروع می کنم! Willholes! (می خندد) این همه اشتباه است از سال 2007، من یک رابطه جدی نداشتم. شاید من می خواستم به سرعت ازدواج کنم. "

اما شما چندین بار حکم را انجام دادید؟

آنا: "بله، بیش از یک بار. اما دوباره، یک چیز زمانی که شما یک پیشنهاد را انجام دهید، زیرا آنها دوست دارند و کاملا متفاوت هستند - زیرا شما بازیگر و با شما خوشحال است که بیرون بروید. البته، من توجه مرد را به سرقت برده بودم، اما در این همه صمیمیتم را دیدم. من پیشنهاد را از ویکتور پذیرفتم چون مردم را احساس کردم. و او هرگز به خاطر یک پیان رابطه ای ندارد. "

و برای شما مهم است، ویکتور چه کاری انجام می دهد، او خود را در یک برنامه حرفه ای نمایندگی می کند؟

آنا: "خوب، البته، من برای همه چیز بسیار بیمار هستم که او موفق می شود. او یک مرد با استعداد است. و من می بینم که او می خواهد حرکت کند، بیشتر به عنوان یک فرد خلاق توسعه یابد. من سعی می کنم به او کمک کنم: هر دو توسط شورا و پرونده. من بسیار خوشحالم که همه چیز "پایین می رود".

اغلب رقابت بین افراد خلاق وجود دارد: چه کسی بیشتر در تقاضا است.

آنا: "به نظر من زمانی که شما یک فرد را دوست دارید، به او احترام نمی گذارید، اما برعکس، شما با موفقیت های او رد خواهید شد. شوهر همچنین به من کمک می کند تا به هر حال. به عنوان مثال، به عنوان مهمان به برنامه خود دعوت شد. (می خندد) نکته اصلی این است که بتوانید یکدیگر را بشنوید و درک کنید. ویکتور قدیمی تر از من - او تجربه تر، عاقلانه تر است. و همیشه به من می گوید: "آن، شما باید با یکدیگر صحبت کنید." من یک مرد عاطفی هستم، می توانم تعقیب کنم. آرام تر است، بنابراین ما یکدیگر را جبران خواهیم کرد. و یاد بگیرند که با هم زندگی کنند پس از همه، ما تجربه زندگی خانوادگی قبل از آن را نداشتیم. ما هر دو تازه وارد هستیم. "

با مسئولیت های داخلی به راحتی مقابله کنید؟

آنا: "من می توانم صادقانه بگویم که من یک آشپزی نیستم. احتمالا، ویکتور حتی بهتر است. اما من مطالعه می کنم، من سعی می کنم، من برخی از دستور العمل ها را تشخیص می دهم - من اکنون یک انگیزه دارم. (می خندد) اگر روز خاموش فرصتی برای اقامت در خانه باشد، ما می توانیم ناهار را با هم آماده کنیم. و اگر زمان خیلی زیاد نیست، ما می توانیم یک میان وعده را در نوعی موسسه دلپذیر داشته باشیم. "

دوست داری سفر کنی؟

آنا: "بله! معمولا، زمانی که من یک سفر به برخی از کشورها را هدف قرار می دهم، من در مورد او بسیار خواندند، در جو غوطه ور شدم، وانمود می کنم که من می خواهم اول را ببینم. در سفر عروسی، شوهرم و من به مالدیو رفتم. من این جزایر را خیلی دوست دارم به نظر من این است که این بهترین مکان عاشقانه برای دو است. هیچ کس از بین نمی رود ما زرق و برق دار صرف زمان، کاملا استراحت، لذت بردن از یکدیگر. و بیش از آن سال، ویکتور مرا به رم برد. من هرگز آنجا نبودم، و البته لذت تجربه کردم! کولوسئوم چیزی است! سر مناسب نیست که ساختمان هزاره ایستاد. و سنگ های باستانی به یاد داشته باشید گلادیاتورها، امپراتورهای روم - شگفت انگیز! من فکر می کنم اکنون دو بار در سال استراحت خواهم کرد، زیرا شوهر من در تابستان تعطیلات دارد و من در زمستان دارم. هنگامی که فردی را پیدا می کنید که می خواهید دائمی باشید - این شادی واقعا واقعی است. و به محض اینکه تنها به تنهایی باقی بمانید، شروع به آزمایش می کنید. "

چقدر اس ام اس خوب در هر روز شما را به یکدیگر ارسال می کنید؟

آنا: "خب، گاهی اوقات خیلی زیاد است. (می خندد) و گاهی اوقات خیلی زیاد نیست از آنجا که من می دانم که ویکتور در محل کار و نمی تواند تلفن را بگیرد. بنابراین همه چیز به گراف بستگی دارد. "

Anya، تولد یک کودک به طور معمول تغییر می کند. چقدر طول می کشد که زندگی فعال را رها کنید، کار کنید؟

آنا: "برای مدت طولانی آماده نیست. (می خندد) در هر صورت، حرفه اقدام یک بیماری است. سنگین بدون آن. در آن سال من بسیاری از پروژه های جالب داشتم. بعضی از فیلم ها به زودی به صفحه نمایش می روند. به عنوان مثال، یک تصویر نظامی از "ذخیره یا نابود کردن"، نوار ماجراجویی تاریخی "یادداشت های حمل و نقل دفتر راز". در تصویر "کشتن Drozda" ما با یک بازیگر خیره کننده دانیل Svivakov ستاره دار ستاره دار. من یک متخصص بودم، و دانیل نیز یک عامل است ... املاک و مستغلات. بسیاری از سینما ما را با آقای و خانم اسمیت مقایسه کردند، اما این یک داستان کوچک است، اگر چه کمتر روشن نیست. نه چندان دور، تیراندازی در تصویر ناتالیا Bondarchuk "رمز و راز برف ملکه". این یک کار مشترک با آمریکایی ها است و فیلم خود در 3D خواهد بود. بنابراین، در حالی که ازدواج با حرفه من تداخل ندارد. (می خندد) البته، شما قبلا باید زندگی خود را به طور متفاوتی ترتیب دهید: نه تنها برای خود عزیزان، بلکه همچنین از عزیزان مراقبت می کنید. و زمان شخصی متفاوت است توزیع شده: بعضی وقت ها بعضی از ارائه وجود دارد، اما به همراه شوهر عزیزم ماندن. اما این به من یک شادی بزرگ می دهد. پس از همه، مهمترین چیز در زندگی یک زن، عشق، خانواده و کودکان، در زندگی بازیگر است - حرفه ای است. و ترک آن را بدون تعصب به خود و دیگران - هنر. "

ادامه مطلب