مارت باباروف: "من به لیزا بسیار سپاسگزارم که منتظر من هستم"

Anonim

مارت بشارف برای شغلی عمل او جان سالم به در برد و برداشت شیب دار، و رها کردن، و دوباره افزایش. هنگامی که او برای اولین بار بر روی صفحه نمایش در نقش اصلی در سری "مرز" ظاهر شد. رمان Taiga "، تمام tabloids از سرفصل های زیبا" اوه، مارت! ". و پس از سخنرانی در "عصر یخبندان"، نیمی از جمعیت زن کشور بود. در حال حاضر بازیگر در ازدواج سوم با یکی از طرفداران بلند مدت خود را الیزابت شوچکوواوا خوشحال است. یک سال پیش، آنها پسر مارسی متولد شدند و زن و شوهر این جفت را گذرانده بودند.

- مارت، اول از همه، به شما اجازه می دهد تا با ازدواج به شما تبریک بگویید. خوب عروسی را جشن گرفتید؟

"بسیار خوب، در یک دایره خانوادگی باریک، صد نفر، با دوستان و بستگان، و بلافاصله به استراحت در جمهوری دومینیکن رفت. مارسی با آنها نبود، با مادربزرگش کنار گذاشت. و با موفقیت، فقط بین دو طوفان کاهش یافت.

- ما ده سال با شما دیده ایم. تصور کنید که زمان زیادی را با یکدیگر دیده اید. چه می خواهید در مورد خودتان بگویید؟

- من یک عروسی داشتم، پسرم متولد شد، دختر رشد کرد، بسیاری از نقش های جدید در نمایش ها و فیلم ها ظاهر شدند. فصل سالگرد "نبرد روانشناسان" را باز کرد. این برنامه در TNT است، من ده سال پیشرو هستم.

- واقعا واقعا همه چیز وجود دارد؟

- کاملا. اگر ده نفر برای یک روز از من بپرسند، درست است یا نه، روز یک شکاف بود. (می خندد.) گاهی اوقات ناکافی مردم در سراسر، اما عمدتا روانشناسی واقعی هستند. بدون پشتیبانی. و آنها چنین داستان های پیچیده ای را در بر می گیرند!

- با استفاده از، به همین ترتیب، موقعیت رسمی، آیا تا به حال به روانشناسی اضافه کردید؟

- هرگز.

- چرا؟ آیا وسوسه به رسمیت شناخته نشده است، حداقل پنج سال پیش، چه اتفاقی خواهد افتاد؟

- این کار غیرممکن است. روانشناسان چنین افرادی، مانند توضیح دادن به شما، آنها توانایی هایی را دارند که می توانند به زندگی شما در سطح انرژی و چیزی برای تغییر چیزی در آنجا تبدیل شوند تا بر چیزی نفوذ کنند. و اگر شما ضعیف هستید، پس شما به آن بگویید. لازم است جمع آوری، قوی، امید، فقط برای خودمان و اجازه هیچ کسی. من همیشه زندگی می کنم

خانواده هنرمند آینده زندگی می کردند سوزانده نمی شوند. با مامان روس عبدالله

خانواده هنرمند آینده زندگی می کردند سوزانده نمی شوند. با مامان روس عبدالله

عکس: آرشیو شخصی مارت بابارووا

- ده سال پیش، در یک مصاحبه، شما به من گفتید که بدترین چیز در زندگی، تنهایی است، زمانی که حتی فرزندانتان را فراموش کرده اید، و اگر آملی به طور ناگهانی شما را فراموش کند - این برای زنده ماندن نیست. چگونه بر مشکلات سن انتقالی خود غلبه کنیم؟

- او سیزده است تا کنون هیچ چیز را متوجه نمیشم همه چیز خوب است، و من امیدوارم، بنابراین بیشتر خواهد شد. او تساوی و به طور جدی در یک مدرسه هنر مشغول به کار است. آنها به Plenuer در Etudes می روند، همه چیز در سطح بالایی تحویل داده می شود.

- و شما قبلا می توانید فرض کنید که این حرفه او در آینده خواهد بود؟

- فکر می کنم بله. شاید. اگر چه قضاوت بسیار دشوار است. به عنوان مثال، در دوران کودکی من، همه چیز را درگیر کردم، همه چیز به جز اقدام. و ببینید که چگونه اتفاق افتاد؟ به من گفته شد: "به تئاتر بروید". و من نمی دانستم: کجا بروید، چه باید بکنید؟ شاید دختر چنین باشد او، به عنوان مثال، به گرافیک کامپیوتری آموخته است، این فراتر از آنچه با مداد و قلم مو کار می کند. من از او می خواهم: "چه کسی خیلی به شما آموخت؟" او خودش می گوید و من نگاه می کنم و تحسین می کنم که چگونه در این برنامه ها کار می کند. من می دانم کامپیوتر، من درک می کنم، اما آن را به این سطح نیست. و سن انتقالی در حال حاضر آن را احساس می کند. من او را روز بعد از مدرسه می نامم: "آملی، کجا هستی؟" او می گوید: "پدر، دوستان من و من به کافه رفتیم." - "بنابراین. پس چی؟ " "فقط نشستن، چت، چای را با کیک بخورید." - "تولد کسی جشن می گیرد؟" - "نه ما تصمیم گرفتیم تا پایان هفته، جمعه بعد از همه، جشن بگیرد. " من فکر کردم: "Op-Pa، در اینجا او، اولین زنگ است." اما صدای او آرام بود، شاد بود، و او پنهان نشد، که افتخار می کند که چنین بزرگسال در حال حاضر است. و من شارژ شدم که او به من دروغ نمی گوید. پس از همه، زمانی که بچه ها چیزی را از والدین خود پنهان می کنند، خیلی بد است.

- با درسهایی که به او کمک می کنید یا در حال حاضر پشت سر برنامه و کمک به معلمان کمک می کنید؟

- من نمی گیرم سپس، من یک فرد بی صبری هستم، بلافاصله. یا پیشنهاد می کند: "بیایید پاسخ را ببینیم." پاسخ در اینترنت وجود دارد، بنابراین آسان تر است، درست است؟ در غیر این صورت، تا شب با این درس ها نشسته اید. آیا داستان قدیمی را می شناسید؟ پدر معلم را در سه صبح بخورید: "ماریا ایوانوانا، چه کاری انجام می دهید؟" "خواب"، - پاسخ های شگفت انگیز ماریا ایوانوانا را پاسخ می دهد. - "و ما" جمع آوری سیب "،" درختان اره "و یادگیری اشعار!" بنابراین دختر آموزگاران در ریاضیات و فیزیک. من این موارد را به یاد نمی آورم.

مارت باباروف این تابستان سومین بار ازدواج کرد

مارت باباروف این تابستان سومین بار ازدواج کرد

گنادی Avramenko

- اولین همسر، مامان آملی، لیزا، همچنین ازدواج کرد؟

- برای مدت طولانی! او اکنون سه فرزند دارد. پسر پنج ساله است و دختر چهار ماه پیش متولد شد.

- و کودکان همه با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند؟

- مطمئن. ما خانه ها را می شناختیم حتی همه را با هم به اسکی رفت. (لبخند می زند.)

- شما گفتید که املی کوچولو می تواند به تلویزیون نگاه کند، و سپس او را به انجام هر گونه فوری. و مارسی چگونه؟ آرام یا همان خواهر؟

- مارسی آمیلی نیست، من آن را با تبلیغات منحرف نخواهم کرد. کارتون ها آن را دقیقا برای یک دقیقه اشغال می کنند، و دوباره آن را مورد توجه قرار می دهد. من نمی دانم که چگونه لیزا با او مقابله می کند؟ پرستار مناسب ما هنوز یافت نشده است. و هنگامی که من کوچک بودم، ما در یک آپارتمان جمعی زندگی کردیم و همسایگان تلویزیون داشتند. مامان من را در مقابل صفحه نمایش گذاشت، و من می توانستم به عنوان یک ساعت شلوغ به خواب بروم، و او درگیر امور بود. من بسیار دلپذیر بودم، و اغلب من از مادر من برای شوخی کردم. مارسل همه در من است و همچنین کمربند را نیز دریافت خواهد کرد.

- درباره عدالت نوجوانان چیست؟

- من رسما می گویم: برای کسب و کار دریافت خواهید کرد. (خنده حضار)

- آمیلی چگونه همراه با یک برادر می شود؟

- کاملا! او با او بازی می کند. مارسل بسیار مهربان است، تمام وقت آن را آغوش می گیرد. و او هنوز یک دختر دارد، نه پاک نشده، به شدت اینگونه است: "نه، مارسی!". او یک دختر منصفانه است. و مارسی کپی من است ما آن را عکس های سیاه و سفید ساخته ایم و اگر آنها را با فرزندان خود مقایسه کنید، بلکه سیاه و سفید (رنگ هنوز نبود)، - یک چهره! فقط گیج شده است

در تعطیلات مارات همچنین تلاش می کند تا از فرم پشتیبانی کند

در تعطیلات مارات همچنین تلاش می کند تا از فرم پشتیبانی کند

عکس: آرشیو شخصی مارت بابارووا

- شما فکر می کنید لیزا تصمیم می گیرد که فرزند دوم را به دنیا بیاورد؟

- ما در مورد آن صحبت کردیم. آره! مامان یک بار به من پذیرفت که پدر از یک پسر یا یک دختر خواسته بود، و او جرأت نکرد. آپارتمان ها نبودند، و مامان می ترسد که اگر فرزند دیگری به نظر برسد، به چیزی تقسیم می شود. و سپس آن را بسیار پشیمانم! او خودش را در این مورد پذیرفت، در حال حاضر زمانی که من کاملا بزرگسالان بودم. بنابراین همسر من و من سفارشی برای گسترش خانواده شما.

- این تاسف است که مادر شما خیلی زود تبدیل نشود و مارسی را نمی بیند ...

- بله، از دست دادن وحشتناک است. همه چیز به طور ناگهانی اتفاق افتاد، من به طور کامل برای آن آماده نیستم. و البته، این تاسف است که مارسل بدون آن رشد خواهد کرد. اگر چه به نظر من گاهی اوقات با او ارتباط برقرار می کند. پس از همه، آنها می گویند بچه ها ارتباط با فضا دارند؛ به نظر من به نظر می رسد که او با مادربزرگش ارتباط دارد. او گاهی اوقات به نظر می رسد در جایی، خواب چیزی و می خندد. به نظر من این است که مادرش است ... من واقعا از دستش افتادم. مامان حمایت من بود، عقب، و حالا من تنها هستم

- دوستان نزدیک شما که با شما در تمام این سال ها هستند، چه کسی است؟

- رم Kostomarov و Oksana Domnin. Ilya Averbukh و خانواده Kostomarov نمی توانند در عروسی ما شرکت کنند و در حال حاضر نیاز به یک جلسه به طور رسمی به ما تبریک می گویند. ما به دنبال زمان و فرصت برای دیدار هستیم. خرید تاستر آنها نیاز به ما را به ما. Katya و Sasha Strizhenov نزدیکترین افراد برای من برای سال های زیادی هستند. Katya حتی شاهد عروسی ما با لیزا بود.

- به یاد داشته باشید، شما با Oleg Menshikov دوست داشتید و با او در هاکی بازی کردید ...

- نه، ما با او در فوتبال بازی کردیم. ما هنوز هم یک رابطه خوب داریم، اما زندگی ما را کمی در مورد احزاب گسترش داده است. اولگ اکنون یک فرد مشغول است، او تئاتر دارد. و در هاکی ما با هنرمندان بازی می کنیم. ما و تیم به اصطلاح "کومار"، یک تیم هنرمندان. ما باید خود را به شکل حفظ کنیم. متوجه شدم که نیروهای به نحوی به اندازه کافی نبود. و دو بار در هفته ما قطعا به بازی می رویم.

با همسر الیزابت، پسر مارسل و دختر املی

با همسر الیزابت، پسر مارسل و دختر املی

عکس: آرشیو شخصی مارت بابارووا

- هنگامی که شما مدیریت کردید، تمام وقت در تور هستید، سپس روی مجموعه؟

- پس از عملکرد، در شب.

- هاکی - یک بازی قدرت، و به دنبال شب برای دادن چنین بار در قلب مفید است؟

- شما چه چیزی هستید، این بار نیست، اما لذت بخش، استراحت. ما اخیرا دیدار با Zheny Plushenko و الکساندر بروووی داشتیم. تیم آنها پنج ساله بود. ما یک بازی دوستانه داشتیم، پس یک مهمانی بود که خانواده های ما دعوت شدند.

- به من در مورد همسر خود بگویید

"من به لیزا بسیار سپاسگزارم که او را برای مدت زمان طولانی متهم نکرد (در سال 2014، مارت از Ekaterina Arkharov ازدواج کرد، و پس از آنکه طلاق دوباره به لیزا بازگشت. - تقریبا. aut.)، و تغییر نکرد نگرش آنها. به من

"برعکس، او بسیار از شما حمایت کرد، زمانی که رسوایی به همسر سابق خود رسید." او نوشت که او هنوز شما را دوست دارد.

- آره. من از آن قدردانی کردم.

- من نمی فهمم که چگونه می توانید در مورد مشکلات دیگران قضاوت کنید، اگر وضعیت را از داخل نمی دانید؟ صادقانه، "عملکرد تظاهرات" تاتیانا تاراسوا از ماخوف آن را دوست نداشت.

- خودشه! تاتیانا Anatolyevna نمی دانست چه و به عنوان آن بود. او یک مربی محترم و عالی است، اما از تاریخ خانواده ما آگاه نیست. و من از مدیر گرگوری کنستانتینوپول بسیار سپاسگزارم، که به من در سریال تلویزیونی "شرکت مست" کمک کرد.

- و آنچه که بسیاری از آنها تبدیل شده اند؟

- تقریبا همه…

اجرای روشن مارات در نمایش یخ با تاتیانا ناکا توجه کل کشور را جلب کرد

اجرای روشن مارات در نمایش یخ با تاتیانا ناکا توجه کل کشور را جلب کرد

عکس: آرشیو شخصی مارت بابارووا

- بله، من نگاه کردم، شما در حال حاضر پروژه های فیلم کمی دارید - یک سال. اما من شنیدم که شما کارآفرین خود را دارید؟

- من چهار کارآفرین دارم

- و یکی از آنها پروژه شما است؟

- البته که نه. من یک هنرمند هستم و نمی توانم کسی باشم: نه تولید کننده و نه مدیر. در حال حاضر من Premiere - "روز شگفتی" با تاتیانا Vasilyeva. از سال های تحصیلی من پس از فیلم "سلام، من عمه تو بودم با این بازیگر نقش داشتم. همه پسران کلاس ما عاشق شخصیت تاتیانا ودنوا بودند، و من - در تاتیانا واسیلیف. و هنگامی که من پیشنهاد دادم با او بازی کنم، من، بدون حتی بازی، بلافاصله موافقت کرد. تاتیانا Grigorievna بزرگترین ستاره صحنه، یک خانم است. او شگفت زده می شود و شگفت زده می کند که چگونه Boa، در چشم او می توانید شکستن و اقامت در آنجا. وقتی به آنها نگاه می کنم، خودم را در مورد آنچه که فکر می کنم، می ترسم، می ترسم. و با آن بازی کنید - همانطور که در یک میدان معدن: غیر قابل پیش بینی است، هر بار متفاوت است. گاهی اوقات ما به سادگی ایستاده، شکستن و rzhu نیست. من از بیننده دور می شوم و با خنده می میرم. این همان او است، ما، T. G. من همچنین یک بازی برای دو نفر با هنرمند مردم ولادیمیر الکساندروویچ Glashkin در بازی Anthony Scheffer "بازی". و با Terrzakov Volodya "تصعید عشق" ما نود و نه بار بازی کردیم! و هر کس نمی تواند سالگرد، یک عملکرد صدها را قرار دهد. سپس من در مجموعه هستم، سپس او. و چهارم ماه اکتبر، ما در نهایت ملاقات کردیم. قبل از عملکرد شروع به یادآوری و انتقال مواد. نگرانی - پس از همه، سال تقریبا گذشت و سن بر آن تاثیر می گذارد، اما معلوم شد که هنوز در پودر وجود دارد. به طور شگفت انگیز: معلوم شد که بدن همه چیز را بهتر از سر به یاد می آورد. بدن شما را به یک میکرون خاص هدایت می کند و هر دو متن و جوک ها را به یاد می آورید و سپس بیننده واکنش نشان می دهد. و چنین کایف از آن جلب می کند! و در ماه نوامبر، من یک نخستین بار از فیلم "حرکت" دارم. داستان نحوه تیم ملی اتحاد جماهیر شوروی، بسکتبال را از آمریکایی های شکست ناپذیر به دست آورد. این در المپیک در مونیخ در سال 1972 اتفاق افتاد. برای اولین بار در سی و شش سال، آمریکایی ها از دست دادند. پیروزی ما در آنها در سه ثانیه گذشته. این یک بازی منحصر به فرد بود. آمریکایی ها این را مجازات کردند که حتی جایزه نیز دور نشده بود. او هنوز آنجا است من یک مقام رسمی از ورزش دارم

- چه چیز دیگری برای شما ده سال بود، خوب است به یاد داشته باشید؟

- کار در نمایش "ستاره در یخ" با Ilya Averbukh. این درخشان بود. سپس ما با کنسرت ها و اجرای روی یخ انجام دادیم، در سراسر کشور سفر کردیم. ما نیز ظریف و خارج از کشور گرفته شد. بسیاری از بسیاری از ما وجود دارد، آنها خسته و همیشه به ما بگویید: "بیا بازگشت!" اگر ایلیا به من تلفن کرد، برگشتم. با لذت بزرگ. این بهترین زمان بود. ما در Sochi با بازی "چراغ شهر بزرگ" کار کردیم. سپس ایلیا "کارمن" را ساخته بود - و من به من تلفن نمیکردم. پس از آن - رومئو و ژولیت. من به من تلفن نکردم با توجه به این فرصت، از طریق مجله خود من به Ilya تجدید نظر می کنم: "اگر بیشتر می رود، من به Navka می روم!" تاتیانا به عنوان یک تولید کننده، نمایش خود را "Ruslan و Lyudmila" آماده می کند.

- و او تماس گرفت؟

- نه. (می خندد.) اگر هم تماس نگیرید - من به Plushenko می روم.

هاکی یکی از سرگرمی های هنرمند است. درست است، زمان برای آموزش باید در شب نقاشی شود

هاکی یکی از سرگرمی های هنرمند است. درست است، زمان برای آموزش باید در شب نقاشی شود

عکس: آرشیو شخصی مارت بابارووا

- من شما را در فیلم "گردان" در نقش الکساندر کرنسکی دیدم، بسیار جالب بود. به نظر من، نقش معلوم شد. شما در این تصویر متقاعد شده اید.

- آنها می گویند من به نظر او نگاه می کنم.

- به نظر می رسد آن را، اما زمانی که شما به شما نگاه کنید، شما در یک بار نمی گویند: "اوه، Kerensky!". این نقش واقعا روشن بود. آیا شما در آن سرمایه گذاری کرده اید یا به خوبی نوشته شده اید؟

- من از ایگور گالنیکوف سپاسگزارم، که تولید کننده این فیلم و نویسنده این ایده بود. او بسیاری از خبرهای آرشیو جالب را به من نشان داد. من هرگز این را ندیدم من تماشای Kerensky صحبت کردم، همانطور که او نگه داشته، حرکت کرد. شخصیت بسیار مبهم است. الکساندر فدوروویچ یک زندگی طولانی، اشباع و وحشتناک زندگی کرد.

- طرفداران شما که قبلا فقط یک دریا را دوست داشتند، چطور؟ لیزا از طریق اینترنت با شما آشنا شد، احتمالا، و دیگران سعی کردند این کار را انجام دهند؟

- آنها هنوز انجام می دهند اما اکنون در شبکه های اجتماعی وجود ندارد. با توجه به این فرصت، بلافاصله به همه می گویم: به دنبال من نیستم. اگر برخی از صفحات هنوز هم جعلی هستند. اما سایت من وجود دارد که مدت ها پیشرو یانا و تیم اوست. دختران به خوبی انجام می شود: هیچکدام از نخست وزیر من گم شده است. برای یک روز تولد، هدایای خلاقانه جالب را به من بدهید. و Marsel برای روز تولد او یک هدیه بزرگ، با طنز ساخته شده است. کتاب های مربوط به من با آیات کشیده شده اند. چنین توجه ارزش گران قیمت است، و من از وفاداری آنها بسیار سپاسگزارم.

- آنها شما را به لیزا نمی رسانند؟

- فکر نمیکنم. من زندگی شخصی خود را نمی دانم، اما چنین زیبایی ها نمی توانند تنها باشند، آنها قطعا زوج خواهند داشت.

- شما هنوز هم در شهر زندگی می کنید و آپارتمان مسکو شکایت نمی کنید؟

- من نمی توانم به طور کامل در آپارتمان شهری باشم. همسایگان، در اینجا، از بالا، زیر - ترسناک وجود دارد! اگر چه در یک جمعی رشد کرده است. و زیبا، به هر حال زمان وجود دارد. همه همسایگان من را دوست داشتند، کوکی ها را درمان کردند. آنها مدتها پیش ندارند، و من تمام اسامی را به یاد می آورم. عاطفه او در صندلی چرخدار نشسته بود و نمی توانست من را در دستانش بگیرم، من روی زانوهایش گذاشتم. عمو کلایا، وصال، - او دست طلایی داشت. و من، کوچک، ناخوشایند تماشا، چگونه او ساخته شده از چوب از درخت انواع چیزها. این فقط جادوگری بود، جادو. و پسر مثل جالب است! در حال حاضر چیزی است که شما می خواهید یک ابزار، و سپس آن را - چکش و یک برنامه ریز. و روز تولد من، او مادر خود را با مدفوع برای من جوجه گرفت. این تا به حال حفظ شده است. وقتی من چیزی را در کارهای خانه انجام می دهم، Marsel را تماشا می کنم، او با من تحصیل کرد.

مارت باباروف:

در تاتیانا واسیلیف مارات در سال های تحصیلی عاشق شد. و در حال حاضر مشغول با او در یک بازی "روز شگفتی"

عکس: آرشیو شخصی مارت بابارووا

- من به یاد داشته باشید که کشور کشور شما خود را ساخته اید؟ آیا از نتیجه راضی هستید؟

- نه، همه چیز اشتباه است! (خنده حضار)

- من مجبور شدم بازسازی کنم؟

- نه، ما یک خانه مهمان را با حمام ساختیم.

- در حال حاضر زندگی دیگر و دیگران. چگونه شما در روستا زندگی می کنید، دوستانه؟

- ما با هم زندگی می کنیم. ما می توانیم بدون تماس به آنها بیاییم، و آنها به ما می آیند: اگر نور در پنجره ها سوزانده شود، آنها نمی خوابند. برای اکثر موارد در پزشکان روستای ما. شانزده خانه و یک خیابان. من برادوی او را می خوانم در خانه ایستاده در یک طرف، و تقریبا در پایان، زمانی که من به عقب برگشتم، می بینم که از همسایگان خوابیده است و چه کسی نیست. بنابراین، ما به بازدید بیشتر بیشتر از رفتن به ما. (خنده حضار)

- "شاید شراب بنوشید، شاید آنها نشسته"؟

- یا در بازی لوتو. اغلب تمرین می کند

- منافع مشترک شما با همسایگان چیست؟ شاید سوار ماهیگیری با هم؟

- نه، ماهیگیری و شکار من با دوستان رانندگی می کنم. ما به گراز، ریشه یا گوزن می رویم. و من برای ماهیگیری دو بار در سال، بهار و پاییز، در بهار و پاییز، در Akhtuba ترک می کنم. این مکه، akhtuba است.

- آیا خانواده می تواند در ماهیگیری گرفته شود؟

- می توان. مارسل فقط یک ماه و نیم بود که من لیزا را پیشنهاد دادم: "آیا با من می خواهید؟" و او آسان به افزایش است: "بیا!" تنظیم به عنوان یک هواپیما و پرواز کرد. بنابراین مارسی از اولین بار در ماهیگیری بازدید کرد. من ماهی را تعجب کردم، و او را با دوست پسر خود در ساحل صبر کرد. به محض اینکه در حال رشد است، من قطعا آن را با من می گیرم. شریک زندگی من در صحنه و صفحه نمایش Volodya Rodzkov نیز یک ماهیگیر مشتاق است. او دو پسر دارد او رویای خود را به اشتیاق به این درس برد، و تصور، هیچ کدام، و نه دیگر ماهیگیری علاقه مند است. او در مورد آن وحشتناک است. بنابراین، من یک ترس بزرگ دارم: اگر مارسی ماهیگیری را دوست نداشته باشد، به من ضربه خواهد شد. بله، در واقع، برای ده سال خیلی در زندگی من اتفاق افتاد. اما مهمترین چیز این است که پسر متولد شد. Marseille Maratovich Basharov، دنبال کننده ای از نام. مهم است.

ادامه مطلب