Edita P'eha: "Hummage اصرار داشت که من در کارخانه کار کنم"

Anonim

اوه پیشگام واقعی در مرحله شوروی شد: او در دستان خود میکروفون را گرفت، شروع به حرکت در مرحله، به مخاطبان در سالن تجدید نظر کرد. پیش از این، همه هنرمندان به عنوان نگهبان در قفسه میکروفون ایستاده بودند. Pieha اولین هموطنان ما در صحنه کارنگی سالن در نیویورک و پاریس المپیا بود. حتی در طول کمبود طولانی، او توانست مردم را در لباس های ظریف منتشر کند. محبوبیت Pieha چنین بود که او شروع به دعوت از آن به فیلم کرد. ویرایش Stanislavovna ستاره دار در فیلم "سرنوشت ساکنان"، "الماس برای دیکتاتوری پرولتاریا"، "کارآموز"، "Lyud نامناسب" است. بسیاری از خواننده Balove سرنوشت را در نظر می گیرند، هرچند این درست نیست. در مسیرهای زندگی او جنگ بود و از دست دادن عزیزان و رنج. او سه بار ازدواج کرده بود، اما تمام عمر خود تنها یک مرد را دوست داشت - همسر اولش، و ازدواج های بعدی اشتباه را تشخیص داد. او، که زندگی خود را به مدت طولانی اختصاص داد، مجبور شد صحنه را ترک کند. او باید مدت ها پس از آسیب شدید به مدت طولانی درمان شود و به نظر می رسید که بازگشت به مرحله غیرممکن بود. اما به لطف مراقبت از عزیزان، او توانست به عموم برسد.

عکس: بایگانی شخصی Pierha.

عکس: بایگانی شخصی Pierha.

1. "در این تصویر من حدود شش سال سن دارم. در آن زمان، خانواده ام و من در دوازده کیلومتر از پاریس در شهر نئوئل سو-لنس زندگی می کردم. سخت بود، مدت زمان طولانی. وقتی دو سال زدم، جنگ شروع شد. فرانسه توسط فاشیست ها اشغال شد. بمب گذاری، گرسنگی، تحقیر از یک احساس ناسازگاری خود، اعدام افراد، درد از دست دادن عزیزان. در چنین فضایی به سرعت رشد می کند. بنابراین، بیشتر از همه من آن روز را به یاد داشته باشید زمانی که ما در مورد انتشار اعلام کردیم. من در مدرسه بودم، و همه ما، دانش آموزان و معلم، آنها خندیدند، از شادی گریه کردند. سپس، در خیابان، "مارسلواز" را اجرا کرد. این یک شادی کلی بود که تمام ساکنان شهر را متحد کرد. "

عکس: بایگانی شخصی Pierha.

عکس: بایگانی شخصی Pierha.

2. "این یکی از گران ترین عکس ها در آلبوم من است. والدین و برادر من اینجا هستند. پدرم، استانیسلاو پیا، در معدن کار کرد و او را از دست داد. من چهار ساله بودم وقتی پدر از سیلیکون فوت کرد. برای تغذیه خانواده، برادر من پل، که پس از آن چهارده بود، محل پدر را تصویب کرد. و در دو سال گذشته و آن را تبدیل به، او از سل از بین رفت. برای حفظ مسکن که متعلق به معدن، مادر من، Felicia، مجبور به ازدواج با شخص ناخوشایند بود. من معتقدم که او یک شاهکار واقعی مادر را ساخته است. "

عکس: بایگانی شخصی Pierha.

عکس: بایگانی شخصی Pierha.

3. "در این کارت عکس، من با شوهر من الکساندر الکساندروویچ زره کیم هستم. ما ملاقات کردیم وقتی شروع کردم به تحصیل در اتحاد جماهیر شوروی. در خوابگاه ما کور از زمین لهستان بود، و الکساندر آنها را رهبری کرد، در آن زمان او هنوز هم یک دانش آموز کنسرت بود. ما برای اولین بار ملاقات کردیم. او برای من بسیار زیبایی کار کرد، من را به کنسرت های فیلارمونیک، کنسرواتوار تبدیل کرد، گالانتن بود، در حالی که هنوز هم بدبخت و بالسان بود. به طور طبیعی، من عاشق او شدم و خوشحال شدم که دو سال بعد او را پیشنهاد کرد. "

عکس: بایگانی شخصی Pierha.

عکس: بایگانی شخصی Pierha.

4. "ایلونا شادی و افتخار من است. او فرزند مطلوب است، هرچند من فقط هشت ماه اول زندگی او بودم. سپس یک تلگرام از شوهر گرفتم، که از طریق "دوستی" سفر کرد: "فوری بیا! مردم می خواهند Piefu را ببینند! "مراقبت از دخترش مادربزرگش، مادر شوهرم، اریکا کارلوا را گرفت. به هر حال، ILONA - استاد اختراع اسامی: او به نام Chucha، مادر بزرگ - Gazus، Stas - Shmuch، من یک مامون ... خوب، به گفته سنت، ظاهرا، از او، از او، من را در شوخی بابل دعوت می کند ... "

عکس: بایگانی شخصی Pierha.

عکس: بایگانی شخصی Pierha.

5. "امتحان کالج. در سال 1946، خانواده ام و من به لهستان نقل مکان کرد. با پدربزرگم، من تنش داشتم. پس از فارغ التحصیلی، وضعیت بدتر شده است. او اصرار داشت که من برای کار در کارخانه راه می رفتم، و من از حرفه معلم خوابیدم و وارد کالج آموزشی شدم که با افتخارات فارغ التحصیل شد. و سپس رقابت برای کسانی که مایل به تحصیل در اتحاد جماهیر شوروی بودند برگزار شد. به یاد داشته باشید که تمام استعدادهای خود را نشان می دهد، من حتی برای کمیته پذیرش می خواهم. و من دانشجوی دانشکده فلسفه دانشگاه لنینگراد شدم. "

عکس: بایگانی شخصی Pierha.

عکس: بایگانی شخصی Pierha.

6. "نگاه کردن به عکس های ما با سان Sanych، من فکر می کنم در مورد آنچه که یک زن و شوهر خوشحال ما در زندگی خانوادگی، و در خلاقیت. این بدان معنا نیست که همه چیز ما صاف و بدون ابر، اما عشق ما را گره خورده است. من بسیار پشیمانم که ما شکست خوردیم. فقط بعد از مدتی متوجه شدم که تمام زندگی من فقط یک نفر را دوست دارم - فرد زرهی. "

عکس: بایگانی شخصی Pierha.

عکس: بایگانی شخصی Pierha.

7. "این گروه معروف" دوستی "است که توسط San Sanych Bronvochetsky تحت نظارت بود. من یک سولویست بودم ما خیلی زیاد ساخته ایم، بنابراین نمی توانستم تمام سخنرانی ها را در همه سخنرانی ها شرکت کنم، و من در Deanate تهدید شدم، که برای گذرگاه ها اخراج شد (در آن زمان هیچ آموزش مکاتبات در دانشگاه وجود نداشت)، روشن ساختن آن تنها برای دانشگاه بود فقط وزیر آموزش و پرورش. و من، دختر ساده شاختار، به مسکو رفت. البته، امکان پذیر نبود که به وزیر برسید، اما من به من دست یافتم. به یاد داشته باشید، من به دفتر رفتم و از آستانه می گویم: "من می خواهم آواز بخوانم." او پاسخ می دهد: "با این به من نیست." و ادامه دادم: "اما من می خواهم یاد بگیرم و آواز بخوانم." تلاش برای اثبات این که من آواز خواندن من خوب بود، یک سخنرانی درست در دفتر خود راه اندازی کرد. من نمی دانم که بیشتر آسیب دیده است - استقامت من یا آواز من. اما من مجاز به تحصیل بودم. پس از سالها، تبدیل شدن به خواننده مشهور، من به طور تصادفی اتفاق افتاد و گفتم: "من دانشجوی لهستانی هستم که به پذیرش شما آمد. و اعتماد شما توجیه شده است، یادگیری در غیاب: من تنها سه چهار، دیگر پنجاه داشتم. "

عکس: بایگانی شخصی Pierha.

عکس: بایگانی شخصی Pierha.

8. "در این تصویر، زمانی که یک پاسپورت شوروی به من تحویل داده می شود، لحظه ای دستگیر می شود. شهروندی اتحاد جماهیر شوروی خیلی آسان نبود. من به من در این مونسور Kokartex - صاحب سالن کنسرت معروف پاریس "المپیا"، در مرحله ای که ادیت پیف آواز خواند. او چندین بار به من پیشنهاد داد تا در پاریس انجام شود. و متوجه شدم که من مجبور شدم به دلیل فقدان گذرنامه شوروی امتناع کنم، او با کاترین Furtseva وزیر کاترینو، با وزیر کاترین، من مجاز به رفتن به فرانسه با اسناد لهستانی بود. و پس از سه سال، در سال 1968، من قبلا شهروندی داده بودم. "

عکس: بایگانی شخصی Pierha.

عکس: بایگانی شخصی Pierha.

9. "دقیقا زمانی که این عکس فوری گرفته شد، سخت است. من اغلب با کنسرت رفتم تقریبا تمام اتحاد جماهیر شوروی - از Kamchatka به Kaliningrad سفر کرد. و همه جا من با گرم و ذهنی مواجه شدم. من خوشحالم که با مخاطب من ارتباط برقرار کنم من زندگی می کنم و برای آنها آواز می خوانم ویژه ای برای ارتش انجام شد، زیرا این افراد به عنوان کشورشان خدمت می کنند، در حالی که آنها دور از خانه هستند. و برای یک فرد، طبیعی است که نزدیک و بستگان را افزایش دهیم. و من می خواستم آهنگ هایم حداقل تا به حال این غم را روشن کنم. "

عکس: بایگانی شخصی Pierha.

عکس: بایگانی شخصی Pierha.

10. "نوه من نامی را به افتخار پدرم نام برد. هنگامی که پدر فوت کرد، من به خودم قول دادم که اگر پسر متولد شد، Stanislav Pieha او را صدا خواهد کرد. اما من یک دختر دارم و ایلونا، دانستن درباره ما، به نام پسر STAS نامیده می شود. نوه خودش راه خود را در زندگی انتخاب کرد. برای یکی از کنسرت های او، ناشناس آمد. من فکر کردم او نمی داند که من در سالن بودم. و هنگامی که او اعلام کرد شگفت زده شد: "من این آهنگ را به مادربزرگم اختصاص می دهم، که در حال حاضر اینجا هستم". و من همچنین یک نوه شگفت انگیز اریک، که پس از مادر سن سانچ نامگذاری شده است. "

عکس: بایگانی شخصی Pierha.

عکس: بایگانی شخصی Pierha.

11. "با Knicz-Glory Zaitsev، من در اواسط دهه 1960 ملاقات کردم. لازم بود جلسه عکس را به ترتیب مجله ایتالیایی بسازیم، و من لباس های شایسته ای برای چنین تیراندازی نداشتم. سپس PhotoCurrent من را به خانه های عمومی اتحادیه اروپا در پل Kuznetsky در مسکو آورد، جایی که شکوه شروع به کار کرد. من به یاد داشته باشید او گفت: "من آهنگ های شما را دوست دارم. بنابراین، من شما را نمی پوشم، اما آهنگ های خود را. " بنابراین همکاری ما آغاز شد. در طی تور خارجی، زمانی که یک فرصت وجود داشت، از پارچه های تخفیف استفاده کردم. ویاچسلاو آنها را به ارمغان آورد و لباس های خود را دوخت. "

عکس: بایگانی شخصی Pierha.

عکس: بایگانی شخصی Pierha.

12. "وقتی پرسیدم، من یک مرد خوشحال هستم، همیشه جواب می دهم" بله ". من یک هنرمند شدم، این حرفه من است. من یک خانواده فوق العاده - دختر و نوه ها دارم. هنگامی که پایم را شکست دادم و نمی توانستم دو سال به مرحله بروم، این ILONA من را درمان کرد، به مردم کمک کرد. پس از همه، من فکر کردم که با فعالیت های کنسرت، من به پایان رسید، اما دختر من یک کنسرت را در روز تولد من برگزار کرد، من را متقاعد کرد که من مجبور نیستم کار زیادی کنم، زیرا او، اریکا و استاس، با من عمل خواهد کرد. به محض این که کنسرت شروع شد، درد شروع به عبور کرد، و متوجه شدم که دوباره می توانم دوباره به صحنه برگردم. "

ادامه مطلب