اوکسانا Skakun: "من رویا هستم که پدر من پدر من آگاه است: برای او بسیار مهم است که او نزدیک بود"

Anonim

هنگامی که اوکسانا جکون نقش دخترانی را که نگران ناامیدی در عشق هستند، ارائه می دهد، بازیگر مطمئن است که آن را کاملا مقابله خواهد کرد. برخی از نقش ها، به گفته اوکسانا، به عنوان اگر از زندگی او نوشته شده است ...

- چگونه شما اغلب به نام - Oksana یا Ksenia؟

- از تولد استفاده می شود به دو نام. مادر و خواهر به نام Ksyusha، همکاران و آشنایان - Oksana نامیده می شوند. و من آن را دوست دارم

- در سنت پترزبورگ، معروف ترین Ksenia Ksenia Peterburger است. آیا شما در افتخار او نامید؟

- من در فوریه فوریه، در روز کنفرانس کنسونیا متولد شدم. و Ksenia تعمید. اما تنها زمانی که من سه ساله شدم، مادر من متوجه شد که من روز تولد من نیز روز تولد داشتم. بنابراین من دو روز تعطیلات را در یک روز جشن می گیرم. من صادقانه بگویم، همیشه خوشحال نیستم از آنجا که هیچ کس با اسامی به من تبریک نمی گوید. و Ksenia Petersburger به من کمک می کند. من همیشه از کمک او در لحظات دشوار می خواهم و از همه چیزهایی که من دارم متشکرم.

- شما بومی پترزبورگ هستید، دقیق تر، لنینگرادکا ...

"والدین من از مکان های دیگر وارد شدند، اما او در حال حاضر در لنینگراد ملاقات کرد، و من آنجا متولد شدم. بنابراین بله، من یک سنت پترزبورگ روحی است. در حال حاضر من می توانم خودم را یک مسکو به من بگویم، تقریبا دو سال پیش من به مسکو نقل مکان کردم و با رویای من - یک آپارتمان کوچک اما دنج بود. من یک ناوشکن را دور از مرکز انتخاب کردم تا بیشتر با دخترم در هوا تازه راه بروم و از پنجره برای تحسین جنگل. این بسیار تسکین دهنده است.

- تصمیم گیری در مورد حرکت دشوار بود؟

- البته، دشوار است. پس از همه، من مجبور شدم با یک کودک کوچک در آغوش من حرکت کنم. سخت ترین دوره زمانی بود که من مجبور شدم او را در سنت پترزبورگ پس از تولد دخترم ترک کنم و در جستجوی مسکن به مسکو بروم. این سخت ترین ده روز در زندگی من بود. وقتی مادرم را صدا زدم، و در کنار صداهای مورد علاقه ترین شنیده شد، سپس اشک ها جریان را جریان دادند. حالا من سعی می کنم بیش از پنج روز با دخترم جدا شوم. اما کار کار دارد.

به خاطر عشق، Oksana همه چیز را در روسیه پرتاب کرد - یک خانواده، حرفه ای - و به فرانسه نقل مکان کرد

به خاطر عشق، Oksana همه چیز را در روسیه پرتاب کرد - یک خانواده، حرفه ای - و به فرانسه نقل مکان کرد

- چگونه زمان و کار را دارید، و مادر و پدرت باشید؟

"حتی دختر من را می خواند" شما مامان من و بابا است. " خنده دار و غمگین من باید چرخش کنم، و چطور؟ پس از همه، من می خواهم دخترم را تمام کنم که در دوران کودکی من نبودم. و به لطف مادرم، که مجبور شدم مدت زیادی را متقاعد کنم، به طوری که او کار را ترک کرد و خود را به نوه خود اختصاص داد. و در عین حال، من مسئولیت های دو را به عهده گرفتم. علاوه بر این، حتی برای من خوب است. اما من واقعا دوست دارم دوران کودکی خود را از دست ندهم دختر من و چقدر زمان کار.

- نه چندان دور، جزئیات درگیری شما با یک شوهر مدنی سابق، شهروند فرانسه شناخته شد. آیا او واقعا سعی می کند دختر شما را انتخاب کند؟

- او شرایط داشت: یا یک دختر را ترک کنید، و من آن را حفظ خواهم کرد یا با او زندگی خواهم کرد، و من یک پنی نمی گیرم. در حال حاضر تولد نیکلااتا به تازگی، او حتی تبریک نگفت، هدیه ای ارسال نکرد. همه این ها برای من بسیار سخت است، زیرا ما تصمیم گرفتیم در مورد یک کودک در عشق و هماهنگی تصمیم گیری کنیم. ما یک داستان بسیار زیبا داشتیم، ما دریا را ملاقات کردیم، و پیشنهاد او را در یک قایق بادبانی در فرانسه ساخت. در تابستان ما با او در دریای آزاد بیرون آمدیم، من به خواب در کابین رفتم. چند ساعت بعد او را بیدار کرد و خواسته بود تا به عرشه صعود کند. در آنجا من منتظر یک جدول پوشش با شامپاین و صدف بودم. Mattled ابرها در رنگ صورتی رنگ شده اند. داستان عاشقانه! ویلیام من را متهم کرد و گفت که او می خواست من به همسرش تبدیل شود و بقیه زندگی خود را با او سپری کند. سپس بدترین سیاره را احساس کردم! دوست داشتم دیوانه و خودخواه دوست داشتنی. او برای همه چیز آماده بود. سرزمین خود را ترک کنید، یک حرفه را ترک کنید. موافقت کرد که در خانه نشسته، اقتصاد را انجام دهد. به نظر من این بود که این شادی بزرگ است، و من بیشتر نمی خواهم ... و چگونه پس از همه شما می توانید در احساسات کودک بازی کنید؟ پس از همه، نیکولتا هر روز دوست دارد و منتظر پدر است.

- داستان های زیادی در مورد شوهران حیله گر خارجی وجود دارد. ظاهرا، برای شما در فرانسه آسان نبود؟

- من بسیار دشوار بودم، چون نمی توانم بدون کار من انجام دهم. خود را در فرانسه در صنعت فیلم پیدا کنید، به سختی می توانستم، و من افسرده بودم. اما اگر رابطه ما همچنان در همان فضای عشق و احترام، به عنوان اولین سال، زمانی که ما نمی توانستیم بدون یکدیگر نفس بکشیم و با هم خوابیده باشیم، می توانستم کار را بر روی پس زمینه فشار دهم، زیرا عشق ما بالاتر از این نیازها بود. من قبلا در مورد آن موافقت کرده ام، همه چیز را در روسیه - یک خانواده، حرفه ای، و به او نقل مکان کرد. اما او، افسوس، قبلا شخص دیگری بود.

"به همین دلیل شما تصمیم گرفتید فرزند خود را در روسیه به دنیا بیاورید؟"

"رابطه ما خراب شده بود، و من می ترسم که اگر نیکولیتا در فرانسه متولد شود، او هر فرصتی را برای آن دور خواهد کرد." و من یک کودک سالم را می خواستم. من به یاد داشته باشید، به مدت شش ماه، من هر روز را خفه کردم، رابطه خیلی زیاد بود. آخرین قطره این مورد در فروشگاه بود: من چیزهایی را برای پولم خریدم تا خانه را تجهیز کنم، دو چمدان بزرگ جمع آوریم. او مرا به فرودگاه مارسی برد و من را با معده بزرگ و دو چمدان در مقابل پله های طولانی پرتاب کرد! قرار دادن، خودم را بالا ببرم! سپس متوجه شدم که یک کودک سالم برای من مهم تر است، شما باید اجرا کنید!

اوکسانا Skakun:

بازیگر اغلب قهرمانان را بازی می کند که در معرض مشکلات قرار می گیرند. در مجموعه ای از فیلم "Studs-3"

- آیا هنوز در ترس زندگی می کنید؟

- متاسفانه بله. من نمی دانم چه چیزی فردا پرتاب خواهد کرد. او مردی از خلق و خوی است. این ممکن است بنویسد که چگونه دختر را از دست می دهد و پشیمان می شود که ما با هم نیستیم و روز بعد اعلام کنیم که این حتی دخترش نیست. گاهی اوقات به نظر می رسید که من دیوانه شدم. و چیزی برای اثبات - دیگر نیروها. من فقط می خواستم نیکولتی را بگذارم. او هر روز از من میپرسد: "وقتی ما به او می رویم؟" و چه چیزی به او بگویم، نمی دانم ...

- آنها می گویند برای تغذیه خود و دختر، آیا شما کسب و کار خود را انجام دادید؟

- پس از تولد دختر، متوجه شدم که پدر ما نیز از دست داده و پشتیبانی می کنیم. من می دانستم که شما با یک فیلمبرداری در فیلم پر نخواهید کرد، هرچند من شروع به فعال شدن بلافاصله پس از زایمان کردم. به جایی بروید تا در پنج روز کار کنید و تیراندازی را ترک کنید؟ نه نمیتونم! و سرنوشت خود را به من پیشنهاد داد: یک طراح سنت پترزبورگ من را برای ایجاد مجموعه ای از لباس های او ارائه داد - من در مورد این در مدرسه رویایم. در آنجا، اولین خط من ظاهر شد، که من به افتخار دختر من نیکولتا مارها تماس گرفتم.

- من مجبور شدم بر خودم غلبه کنم؟

- برعکس، من مجبور شدم خودم را از طرف دیگر باز کنم. من خیلی خوشحالم

- به تازگی، شما دختران بازی می کنید که مشکلات را در عشق تجربه می کنند. احتمالا سخت و دوباره نگران چنین احساساتی دوباره؟

- من حتی به چنین نقش هایی خوشحالم. اگر همه اینها را زنده نکنم، زندگی قهرمان من چطور بود؟ حتی در حال حاضر در بازی جدید "امروز یا هرگز" در بازی قوس سرخ و بسیار شگفت آور تمرین می کند: احساس می کند که نقش قهرمان من با من نوشته شده است.

"شما اخیرا سی سال سن داشتید، و شما قبلا تجربه کرده اید که برای یک فیلم کاملا کافی است." نگاهی به عقب چه چیزی را در زندگی خود تغییر می دهید؟

- من اغلب در این موضوع فکر کردم. احتمالا، جای تعجب نیست که ما تمام مشکلات را داده ایم. به احتمال زیاد، من چیزی را تغییر نخواهم داد. من مهمترین چیز را در زندگی دارم - دخترم. و من رویایم که پدر نیکولتی هنوز آگاه است که برای دخترش بسیار مهم است که او نزدیک باشد.

ادامه مطلب