جرارد باتلر: "من خیلی احمقانه"

Anonim

روزنامه نگاران و زنان، جرارد باتلر را با دائمی غافلگیر کننده شکار می کنند - افسوس، هیچ کدام از اینها یا دیگران تقریبا هرگز موفق نخواهند شد. یک مرد با مرموز و، آنها می گویند، امروز تاریک امروز به نظر می رسد مانند یک نمونه Macho و یک ستاره هالیوود واقعی از مقیاس جهانی است. گرفتن بازیگر رویکرد به ندرت مدیریت شد، زیرا در Battlers این اصل: یک کلمه در مورد زندگی شخصی نیست. با این وجود، برخی از افراد خوش شانس موفق به صحبت کردن قهرمان ما شدند.

- سلام، جرارد گوش کن، همیشه برای من جالب بود، کجا مردم کاریزماتیک و شیب دار هستند، چطور؟

- (خنده حضار) سلام. من به تو خواهم گفت. من در اسکاتلند متولد شدم، در گلاسکو، و خانواده ام از شهر کوچکی پیزلی می آید. این یک شهر است که هشتاد درصد جمعیت در تولید پنبه مشغول هستند. و شما می دانید، من هرگز فکر نمی کنم که من یک بازیگر هستم که به آن تعاونی می گویند. پس از همه، Shon Connery معروف Scot وجود دارد، و این به اندازه کافی برای اسکاتلند بود. حتی بیش از اندازه کافی است

- چطور متوجه شدید که تصمیم گرفتید به یک بازیگر تبدیل شوید؟ خوب، لحظه ای در دوران کودکی بود، زمانی که خود را برای این حرفه آماده کردید؟ به عنوان مثال، محمد علی از برادرش خواست تا سنگ ها را به آن بسپارند تا از سنگ ها فقط از سنگ ها خجالت بکشند. همانطور که می دانیم، بوکسور افسانه ای مفید بود. چیزی شبیه شما بود؟

- من همیشه فانتزی هستم اما نه فقط فانتزی، و در برخی لحظات به سادگی نمی توانست از رژیم "فانتزی" به حالت "واقعیت" تغییر کند. هنگامی که من این را برای من معرفی کردم، قطار پشت سر من سرگردان است و من از او فرار می کنم. من فرار می کنم و نمی توانم فرار کنم من در آن خیلی رویایم، او تمام اتاق خود را به جهنم شکست داد و سعی کرد به پنجره برود. مادرم به معنای واقعی کلمه من را پشت سر گذاشتم. و این اغلب اتفاق افتاد. من در جنگ هستم، سپس یک معامله گر عاج و تجارت با دزدان دریایی در جاکارتا تریتون ها ... فانتزی خیلی واقعی بود که قلبم را پره کردم و پالم را عرق کردم.

مادر بازیگر، مارگارت باتلر، از پسر برای تبدیل شدن به یک وکیل بود. اما اکنون به آنها افتخار می کنم

مادر بازیگر، مارگارت باتلر، از پسر برای تبدیل شدن به یک وکیل بود. اما اکنون به آنها افتخار می کنم

عکس: Instagram.com/gerardButler

- آه و در این فانتزی، شما به نحوی خود را به عنوان یک بازیگر تصور کردید، و ...

- نه نه، نه. شما می بینید، خانواده من کمی کمتر از طبقه متوسط ​​و کمی بالاتر از کارگر بود. والدین رویایند که من یک وکیل شدم و یک کراوات داشتم. می گویند: "یکی از ما یک وکیل است." و آنها پاسخ خواهند داد: "وای!" بنابراین من در دانشکده دانشکده به دانشگاه وارد شدم. در حال حاضر آن را در حال حاضر روشن است که من صادقانه خوش شانس در زندگی است. این مطالعه آسان بود، به زودی من توسط ریاست جمهوری یک شرکت قانون انتخاب شدم. و علاوه بر این، من با افتخارات از دانشگاه فارغ التحصیل شدم. من هنوز تعجب کردم که چگونه این اتفاق افتاد. می بینید، من یک فرد دانشگاهی نیستم. خوب، که به طور مداوم چیزی را آموزش می دهد، مطالعات. اگر من تعجب می کنم، از این لحظه فارغ التحصیل شدم. از آبوهاک بپرس (خنده حضار)

خوب، اینجا. من یک تعطیلات گرفتم و به آمریکا رفتم. این زمانی بود که چیزی شبیه به شما بود، همه چیز مثل این نیست. نیاز به هوای تازه. در میهن من، خودم را کنترل کردم، من کنترل شدم، و در اینجا می توانستم کاری انجام دهم و کاری انجام دهم. من در لس آنجلس در ساحل ونیز زندگی کردم و سه نفر از بچه های ایرلندی که دائما مستقر بودند. این یک زمان عالی بود. من خودم را متقاعد کردم که این جوانان این است که این زندگی است و من فقط چنین شخصیتی دارم - من شرم آور هستم. ما توسط درآمد تصادفی در برخی از نمایشگاه ها، در برخی از مکان های مشکوک متوقف شدیم. بسیاری از مزخرفات انجام شده است. و هنگامی که من خودم را در دستبند در ایستگاه پلیس کشف کردم. من وقت خود را در محفظه در ژاکت قدیمی لوی و چرم من و با مو، مانند جیم موریسون صرف کردم. اما به طور رسمی، من هنوز رئیس جمهور یک شرکت حقوقی در گلاسکو باقی مانده بودم. من نمی توانم باور کنم که من آن را می گویم. بهتر نیستم (خنده حضار)

- لطفا ادامه بدهید. این بهترین مصاحبه در حرفه من است.

"من امیدوارم که شما از کسانی نیستید که تمام کلماتم را عوض می کنند و من احمقانه احمقانه و احمقانه را می سازند."

روابط با مدل ایتالیایی Madalina Genea کار نمی کند

روابط با مدل ایتالیایی Madalina Genea کار نمی کند

عکس: instagram.com/officialmadalinaghenea.

- در هیچ مورد!

- EH ... چندین داستان عالی در آن زمان وجود داشت. با این حال، من به سال گذشته دانشگاه بازگشتم. و سال آخر مطالعه، تئوری نیست، بلکه تمرین نیست. به این ترتیب، شما در یک دفتر موجود در حال کار هستید و شروع به شخم زدن می کنید. به طور کلی، چنین کارآموزی کامل را کامل کرد. و کارفرمایان من یک هفته قبل از اختصاص دادن مدارک به من اخراج کردند، تصور کنید؟ در آن زمان من متاسفانه در محیط زیست وکلا اسکاتلند شناخته شدم. خیلی در آن زمان از کنترل خارج شد.

وقتی که من یک کراوات و کت و شلوار گذاشتم، چنین ناامیدی من را جذب کرد، چنین اشتیاق ... به طور کلی، زمانی که آنها را به من راندند، نمی توانستم تصور کنم که چه باید بکنم. شما نمیدانید که چگونه تحقیر و تلخی به مادر در مورد آن گفت. پس از همه، رویاهایم را نابود کردم. روز بعد به لندن رفتم و شما می دانید که من فکر می کنم؟ اگر پس از آن کار را از دست ندهید، من الان با شما نشسته ام. مادر من پس از خروج من نامه ای را به من فرستاد، جایی که من نوشتم که از من حمایت می کنم و به هر حال افتخار می کنم. اما در حال حاضر، سال های بعد، او به عنوان خوانده نمی شود به خواندن نماد و به دست آوردن زندگی. (لبخند می زند.) شما احتمالا فکر کردید که اگر یک ستاره در خانواده وجود داشته باشد، بعضی از نگرش های خاصی نسبت به او؟ شاید کسی و به همین ترتیب، اما بستگان من، به معنای واقعی کلمه، فقط به من احترام می گذارند تا به من یاد بگیرند. عاشقشونم. (لبخند می زند.)

- آنها می گویند رابطه شما با پدر خیلی دور از ایده ...

- او برای مدت طولانی فوت کرد و بله، ما چهارده سال ندیده ایم. با این حال، من تصمیم گرفتم به او در مراسم تشییع جنازه در کانادا پرواز کنم. یکی دیگر از داستان های دیوانه با این موضوع مرتبط است. در این زمان من با یک دختر ملاقات کردم، که اغلب آنها را تقلب کرد، و در یک روز او پاسپورت من را شکست. تصور کن؟ من باید به اسکاتلند پرواز کنم، و اسناد ندارم. من قصد دارم در فرودگاه کنترل کنم و از کارمند بخواهم که به دانشجویان بروم، همه چیز را به او توضیح می دهم. او می گوید: "خب، تصویب، اما موافقت با بستگان برای دیدار با شما در فرودگاه گلاسکو با گواهی تولد. در غیر این صورت، آنها از فرودگاه آزاد نخواهند شد. " من پرواز کردم و نگران بودم که من به خانه اجازه نخواهم داد. من می رسم و به قفسه می روم، دانش آموز را نشان می دهم، و آنها می گویند که آنها از آن آگاه هستند، یک زن با گواهی تولد من وجود دارد. مادر من بود و پس از آن من فکر کردم: "خدا، آنچه که من یک مورون هستم، چه کسی باید به طور غیرقانونی بازدید از اسکاتلند باشد؟! پس از همه، هیچ کشوری کشور وجود ندارد. در همه جا بهتر از اینجا است. "

اما اکنون درک می کنم که درست نیست. اسکاتلند یک کشور عالی است. با تمام ویژگی های خوب و بد خود من او را بدهکارم. او من را به من ساخت. هیچ تولد زمین وجود ندارد ما به نحوی یک فیلم فیلمبرداری کردیم که در آن آتیلا بازی کردم، و لحظات حساس برای تاریخ مردم من وجود داشت. من فریاد زدم حقیقت. من تقریبا یک هیستریک داشتم. کشور من خیلی زیاد بود، بسیاری از مردم برای او زندگی کردند. آن را بسیار ترسناک می کند، و آنها به آن افتخار می کنند.

جرارد باتلر:

در "اپرا شبح"، بازیگر نیز داده های عالی آواز خود را نشان داده است.

- بنابراین، ما متوجه شدیم که شما تقریبا به یک وکیل تبدیل شد. و هنگامی که شور و شوق برای سینما ظاهر شد؟

"من به جشنواره های متمایز، برخی از تئاتر رفتم، تا زمانی که یک بار به بازی" بر روی سوزن "سقوط کرد. من می دانستم که من بدتر از آن مرد در صحنه در نقش اصلی نیست. و به احتمال زیاد، بهتر است. من در Telemarketing مشغول بودم، مردم را متقاعد کردم تا چیزهایی را که حدود ده دقیقه پیش آموخته ام، به عنوان یک پیشخدمت کار کنم، و بسیاری از آنها کار می کردم. یک بار در کافه در طبقه اول من به استفان برکف فرار کردم. او یک کارگردان در تئاتر بود و تا آن زمان بر روی کراست موفقیت بود. من به او نزدیک شدم و گفتم که می خواهم سعی کنم نقش داشته باشم. Bercoff پاسخ داد: "چرا نه؟ بیا. پس از گوش دادن به من، مدیر ریخته گری به من نزدیک شد و به معنای واقعی کلمه با اشک در چشم من گفت: "این بهترین است که من در طول دو روز گذشته استفان را دیدم." من احساس خالی و خوشحال شدم، احساس کردم، من خودم را به آخرین قطره دادم. من در هفتم بهشت ​​بودم: من نقش مهمی از برکف دریافت کردم! بنابراین من معروف شدم حداقل در سر من خوب، و سپس در حال حاضر "300 اسپارتان"، و "سنگ و رونمان"، و "شبح اپرا"، و خیلی بیشتر.

- به هر حال، در مورد "Ghost Opera". آنها می گویند که شما در دعا قرار نگرفته اید، اما شما خود را در این فیلم آواز می خوانید، بدون دو برابر. آیا چنین است؟

- من همیشه آواز خواندن را دوست داشتم درست است، من آموزش خاصی ندارم. بنابراین، من چند درس از حرفه ای ها را گرفتم. به نحوی به یک استاد آشنا نزدیک شد و از نظر او درباره آوازش خواسته بود. او مرا ستایش کرد و توصیه کرد که این شغل را پرتاب کند. بنابراین من پرتاب نمی کنم. (لبخند می زند.)

جرارد باتلر:

در "شکارچی سر" شریک Batler جنیفر آنیستون بود. روزنامه نگاران تصمیم گرفتند که یک رمان داشته باشند

- خب، کلاهبرداری؟ باز هم، آنها می گویند که شما کمی غیرطبیعی در رابطه با خودتان هستید، خودتان را به دست نمی آورید.

- چنین است. به طور مداوم من برخی از صدمات را در مجموعه دریافت می کنم. به طور دوره ای چیزی را شکستن با این حال، لازم است بدانیم که توقف تیراندازی به معنی هزینه های بسیار زیاد پول است. این کل صنعت است، جرم مردم درگیر، پروکسی، تکنیک است. و شما ناگهان ناامیدانه پرش می کنید و تعداد زیادی از افرادی را که با آنها کار می کنید جایگزین می کنید. در طول سالها من مسئول تر شده ام، اما هنوز نمی توانم خودم را در لذت بردن از انجام برخی از ترفند انکار کنم. لازم است همه چیز را احساس کنید. من کاملا متقاعد شده ام که اگر شما به فیلم ها چسبیده اید، باید درک کنم که چگونه آن را به چشم، دست خود را شکستن. پس از همه، دانستن این، آن را به وضوح غیر ممکن است بازی. تقریبا هر کس می تواند اجرا شود، پرش با تفنگ، ساقه دوازده کارتریج بیکار. اما همه نمی توانند بگویند که همه احساس می کنند، به شما اعتقاد دارند. این تنها از طریق تجربیات فیزیکی آنچه اتفاق می افتد، می آید. برنده شد در "فاتح موج" من برای اولین بار هیئت مدیره را در آغوش گرفتم و شروع به آموزش کردم. من نیز با یک موج پوشیده شده بودم، سپس نیز. سپس به سنگ ضربه بزنید فکر کردم همه چیز مبهم نیست صرفه جویی در من یک پیچ، که پس از من به آب عجله. اما اکنون بر روی پوستم می دانم، چه چیزی غرق می شود و چه احساسی در آن لحظه تجربه می کند.

به طور کلی، من فکر می کنم مشکل من این است که من هر نقش را به عنوان یک چالش درک می کنم. آیا می توانم آواز بخوانم؟ آیا می توانم پادشاه لئونید باشم و مردمم را رهبری کنم؟ آیا من یک سوپر خوب هستم؟ من خودم گزارش نمی دهم که این فقط یک نقش، فیلم است. همه چیز درست می شود همانطور که در دوران کودکی، زمانی که من از قطار پرواز کردم. و از یک طرف، به عنوان یک قاعده، نقش به دست می آید. اما از سوی دیگر، زخم ها اغلب باقی می مانند. حتی بستری شدن و defibrillator اتفاق افتاده است. هیچ چیز درست نیست همه چیز قیمت دارد میدونی چیه؟ خوشحالم که گریه می کنم از آنجایی که برخی از یک پسر برای شما مناسب است و می گوید: "شما می دانید، چنین قهرمان به من افتخار کرد، بنابراین انگیزه ای که تصمیم گرفتم از بین برود، شروع به بازی کردم و شجاع شدم."

جرارد باتلر:

نقش مایک در کمدی عاشقانه "واقعی واقعی" Gerard با لذت بازی کرد

- گوش دادن، بیایید به حقیقت بپیوندیم: پس از همه، شما برخی از فیلم های رکود اقتصادی رکود دارید. خوب، به عنوان مثال، "Beowulf and Grendel" یا "Trap Trap". چگونه در مورد شکست احساس می کنید؟

- خوب، اول، آنها به خاطر من شکست خوردند. (می خندد.) گناه من نیست و دوم، همان تجربه! تجربه خیره کننده شما به دنیای مختلف، یک دنیای کاملا متفاوت که توسط اسکریپت ها اختراع شده است، دریافت می کنید و باید در آنجا زندگی کنید. اینها جهان های مختلف هستند. چنین احساساتی دشوار است. در حال حاضر من به طور متوسط ​​در دو یا سه عکس در سال است. و تبلیغات، عکاسی، مصاحبه ها و جشنواره ها. من در همه اشتباهات خرید نمی کنم و یا بر خلاف موفقیت. برای من، این روند مهم تر است و چقدر دقیقا قادر به بازی قهرمان من بود. این خیلی شگفت انگیز است، بسیار متنوع است که گاهی اوقات می گویم: "همه چیز، من خالی هستم. کافی. " و سپس من در Malibu می روم. یک خانه وجود دارد. باتری شارژ، به طوری که صحبت کنید.

- آه، به نظر میرسد یک آپارتمان در نیویورک داشته باشید؟

- بله، این است، اما من به نظر می رسد بسیار به ندرت. علاوه بر مزایای بی قید و شرط، زندگی در کلانشهر معایب خود را دارد، شهر انرژی زیادی را مصرف می کند. به هر دلیلی من نمی توانم در لس آنجلس برای مدت طولانی در لس آنجلس زندگی کنم، و نه در "اپل بزرگ". و در Malibu من یک خانه در بخش کوهستانی دارم، نه در ساحل. من احساس می کنم درست همانطور که در اسکاتلند بومی من هستم.

- و در مورد داستان با کلینیک، کجا رفتار کردید یا از مواد مخدر یا از اعتیاد به الکل استفاده کردید؟

- بر روی مجموعه، من یک بار دیگر آسیب دیدم. و هنگامی که من می گویم "صدمات"، به این معنی است که من قطع نکردم و پوست را روی زانو نگذاشتم. همه چیز خیلی جدی تر است. من به بیمارستان رسیدم در آنجا من داروها را دادم، و من بر آنها افتادم. خوب، چنین انبار شخصیت - من خودم را از بین می برم و آن را به طور منظم و با لذت انجام می دهم. به هر حال، من به مرکز بتی فورد رفتم، جایی که به من کمک کرد. هنگامی که شما عبارت "مرکز توانبخشی" را می شنوید، پس از آن یک کلینیک غم انگیز را با ناپدیدایی که در برنامه کامل قرار دارد، به ذهن می آورد. اما شما می دانید ... من خوشحالم که موفق به غلبه بر آن شد. بتی فورد دوره ای دارد که "مدیریت درد" نامیده می شود. به من کمک می کند. درست کمک می کند. من آموختم که با رنج فیزیکی، ناراحتی روبرو شویم. من هنوز هم کلمات یک پسر را به یاد می آورم، او به من گفت: "بله، من کاملا به اشعه های X یا MRI شما اهمیت نمی دهم. مراقب باشید که چه اتفاقی برای شما افتاده است. من به شما آموزش خواهم داد که چگونه درد را برای سه حرف سرگرم کننده ارسال کنم! " و من یاد گرفتم حداقل من این طور فکر می کنم.

جرارد باتلر:

در نقاشی "شکارچی با وال استریت"، قهرمان Gerard باید انتخاب کند: حرفه ای یا خانواده

"بسیاری از آنها یک زن و شوهر نامیده می شوند، و به طور کلی شما شکوه Lovelas و قلب دارید. تو در مورد آن چه فکر می کنی؟

- چرا من دوست داشتم؟! قطعا این در مورد من نیست پاپارازی و روزنامه نگاران برای همیشه دستگیر شده اند. اما من راز را آشکار خواهم کرد: من یک استعداد دارم تا اسرار را حفظ کنم. من روابط بلندمدت و دو سال و پنج سال دارم. و هیچ کس، هیچ روزنامه نگار در مورد آنها نمی داند. اما آنها خوشحال هستند که به من مربوط به رمان های من با زنان که من در پذیرش رسمی و یا پخش یک فیلم ملاقات کردم. من به یاد داشته باشید که چگونه آنها غذا خوردند، قطع یکدیگر، در مورد رمان من با جنیفر آنیستون صحبت کردند. این مسخره بود، به خدای او. یا با هیلاری سوند. و سپس یک عکس از من و کامرون دیاز را نشان دادم و همچنین ادعا کرد که ما رابطه ای داشتیم. من در طبیعت Odnolyuba و مرد خانواده هستم. درسته.

"پس چرا شما ازدواج نکردید؟"

- من خودم را شگفت زده می کنم من صادقانه نمی فهمم چرا. چند وقت پیش من با دوست دخترم مخالفت کردم. از آنجا که من به طور مداوم بر روی مجموعه، ما بیشتر در اسکایپ ارتباط برقرار می کنیم. بنابراین، پس از فیلمبرداری، او را صدا می زنم، ما شروع به ناز می کنیم، و ناگهان او حلقه عروسی را به دست می آوریم. و Kinheroya من، به گفته اسکریپت، ازدواج کرده است، و من فقط این حلقه را پس از فیلمبرداری حذف نکردم. خوب، ادعاها شروع شد: آنها می گویند، شما مخفیانه ازدواج کرده اید و همه چیز. و در آن لحظه نزاع من خودم را گرفتم فکر کردم که خوشحال شدم که یک حلقه بپوشم، می خواهم ازدواج کنم. از این فکر گرم شده است که من با کسی تمام زندگی ام را صرف خواهم کرد.

- و چه اتفاقی افتاد؟ شما آن را ساخته اید؟

- ما جدا شدیم…

ادامه مطلب