Merry Primelli: "زندگی من در یک روز تغییر کرده است"

Anonim

- میر، چگونه به "قرن شکایی" رسیدید؟

- من یک دوست دختر دارم، که ما با هم در تئاتر هامبورگ همکاری کردیم. او به نویسندگان سری درباره من گفت. من پرسیدم آیا نمی خواهم به نمونه بروم؟ من آمدم، اگرچه من به شدت درک کردم که چه نوع پروژه ای را درک کردم. در عین حال، به خصوص به چیزی نرسیده بود، زیرا چقدر آن را به کار در ترکیه تحمیل کرد، من همیشه گفتم: "شما یک نام ترکیه دارید، اما شما مانند ترکانکا نیستید. بله، من هم ترکی را نمی دانم. " اما تصمیم گرفتم دوباره شانس بگیرم و پس از نمونه هایی که آنها را به من دادند و گفتند: "شاید شما باید چندین سال در ترکیه بمانید. ما شما را می گیریم. " من با بقیه شرکت کنندگان پروژه، شرکای تیراندازی آینده ملاقات کردم. و عاشق این طوفان، که آنها به من گفتند. آیا ممکن است زندگی خود را در یک روز تغییر دهید؟ من فقط یک مسواک با من داشتم، چند شلوار جین، چند تی شرت. اما من ماندم و در اینجا من در حال پخش در حال حاضر در این فصل.

- شما آلمانی با ریشه های ترکیه هستید؟

- من در آلمان متولد شدم مادر من آلمانی است و پدر - ترک، در اصل از استانبول است. داستان دوستیابی آنها شگفت انگیز است، اگر شما در نظر بگیرید که پدربزرگ من "مسیر را به این کشور" راه اندازی کرد. پدربزرگ پدربزرگ من یک بار در آلمان کار کرد. سپس او به ترکیه بازگشت، ازدواج کرد، و چهار فرزندش متولد شد، پدرم قدیمی ترین آنهاست. پدر همیشه از تحصیل در اروپا خوابید و به آلمان وارد شد. برادر کوچکتر به او آمد، که برای اولین بار با مادر من ملاقات کرد، و سپس او را به پدرش معرفی کرد. و مامان عاشق او شد. آنها دانشگاه را به پایان رساندند، ازدواج کردند، و سپس متولد شد. من همچنین دو برادر بزرگتر، دنی و کریستوفر و خواهر جوانتر دارم. سالهای دوران کودکی من در یک خانه با یک باغ گذشت، جایی که سرگرم کننده همیشه سلطنت کرد، همیشه پر سر و صدا بود. (خنده حضار)

- ازدواج بین ترکم و آلمانی در آن زمان نادر بود؟ فرهنگ های مختلف، مذهب - همه اینها بر تربیت شما تاثیر گذاشت؟

- از همان ابتدا یک رابطه اعتماد بین مادر و پدر وجود داشت، آنها همیشه مشکلات زیادی را مطرح کردند، که نامیده می شود، "در ساحل توافق کرد" و تمام تصمیمات با هم پذیرفته شد، پیدا کردن سازش. مادر من یک زن قوی است، اما برخی از حساسیت طبیعی و نرمی پدر، شرایط درگیری را مختل می کند. در نگاه اول ممکن است به نظر برسد که پدرم یک توپی معمولی است. اما اکنون می فهمم که نکته اصلی در رابطه آنها هنوز هم عاشقانه است، با وجود سال های روسیه.

سلیمان در این سری با شکوه است به عنوان یک ستمگر، ترس از از دست دادن قدرت است. و همسر همسرش خیلی هوشمندانه و موذی است که نه تنها سلطان بلکه تمام امپراتوری ها را نیز اداره می کند.

سلیمان در این سری با شکوه است به عنوان یک ستمگر، ترس از از دست دادن قدرت است. و همسر همسرش خیلی هوشمندانه و موذی است که نه تنها سلطان بلکه تمام امپراتوری ها را نیز اداره می کند.

- آیا تا به حال بین دو محصول فشرده شده اید؟

- نه هرگز. من همیشه یک نجیب زاده بودم در ترکیه، ما در تابستان تنها دو هفته وارد شدیم. من یک آموزش در آلمان دریافت کردم، و در واقع من خیلی شبیه به ترکیه نیستم. اما ارزش آن را برای شنیدن موسیقی ترکیه و یا کسی که در ترکیه صحبت کرد - من خیلی خوب بود! و من نمی فهمم چرا، تا زمانی که به استانبول نقل مکان کنم. به نظر می رسد، آن را به خودی خود احساس نصف ترکیه من.

- چطور بچه بودی؟

- خجالتی، بسته، زندگی در جهان خود را. در اینجا خواهر پر از مخالف من است. او همیشه یک دختر فعال و اجتماعی بود. هنگامی که دوستانش به ما آمدند، بعد از نیم ساعت از او پرسیدم: "وقتی آنها را ترک خواهند کرد؟ می خواهم تنها باشم". اما، در حال رشد، من درک کردم - چنین بسته شده، نه همیشه خوب است، به خصوص از آنجایی که ناخودآگاه همیشه می خواست در نظر گرفته شود.

- بازیگر برای تبدیل شدن به خواب؟

- پس از آن سه چیز به نظر من جالب بود: خدمات پلیس، عمل پزشکی و هنر بازیگری. سپس فکر کردم که اگر من یک بازیگر شدم، پوشش این همه این بود.

- والدین انتخاب شما را تایید کرده اند؟

- والدین همیشه به ما آزادی قابل قبول دادند، از ما حمایت کردند، از انتخاب و تصمیمات ما احترام گذاشتیم. مامان من را در تمایل به تبدیل شدن به یک بازیگر حمایت کرد. مادر من عالی است، همانطور که گفتم، یک زن قوی! او اکنون 62 ساله است، او حرفه ای خود را ساخت، و مادرش فوق العاده شد. اگر نوعی از وضعیت دشوار بوجود می آید، ما هنوز آن را با آن توصیه می کنیم. او در مرحله ابتدایی با سرطان تشخیص داده شد، او بیماری را با این بیماری تسلط داد، چند ماه در بیمارستان لاک شده بود، وزن 38 کیلوگرم را از دست داد! پزشکان گفتند که او بزرگترین دو ماه را ترک کرده است. من در بیمارستان زندگی کردم، در کنار تخت او یک تخت خواب برای من گذاشت، بعد از ظهر به مدرسه رفتم، سپس دوباره به او آمد. و معجزه اتفاق افتاد: مامان بهبود یافت. پس از آن، بیماری مومیو را تکان دادم که بعد از مادر بهبود یافت، من برای یک سال با کودکان، بیماران مبتلا به لوسمی کار می کردم. چنین تجربه بسیاری از مردم را آموزش می دهد.

- روزنامه نگاران بنویسند که شروع به عمل در "قرن باشکوه"، شما بهبود یافتید.

در آلمان، رقم شما باریک تر بود.

- من سعی می کنم به آن توجه نکنم. اول، صفحه نمایش یک مرد ضخیم تر می کند. اگرچه من واقعا بیشتر از اخیرا هستم من سیگار کشیدن را انداختم و نه کیلوگرم را به ثمر رساند. سه کاهش یافته، با شش هنوز هم در حال مبارزه است. و آنها به آرامی می روند. اما من بر روی آن برنده نیستم، مهمترین چیز برای من سالم است. در ترکیه، همانطور که در آمریکا، همه با کاهش وزن وسواس می شوند. بازیگران محلی بسیار نازک هستند. من فکر کردم زنان عادی در کشور شرقی وجود خواهد داشت، اما من اشتباه کردم.

- ترکیه چه چیز دیگری را شگفت زده کرد؟

- هر روز من هنوز هم دلبستگی من را نسبت به این مکان احساس می کنم. در اینجا مردم احساسات زندگی می کنند. چنین چیزی در آلمان وجود ندارد. در اینجا من می دانستم طرف ترکی از "من" من. فقط در اینجا بسیار تنهایی است هفته های اول من از تنهایی فوت کردم. من هیچ کس را نمی دانم، علاوه بر افرادی که با آنها در این سریال کار می کنند. و علاوه بر این، من در حال حاضر hurrem - من حتی به سوپرمارکت به یک سخت بروید. (می خندد.) شما نمی توانید آرام باشید. آنها من را دوست دارند، اما مردم به من مستقیما عجله دارند. من شکایت نمی کنم، اما فقط گیج شده است.

- زمانی که فیلمبرداری وجود ندارد، چه کاری انجام می دهید؟

- از خستگی، من فقط از پاهایم ضربه می زنم. ساخت ماساژ من به هیچ جا نمیروم بله، لازم است که کار کنیم. اول، من به قسمت های سری منتقل شدم، حالا خودم را خواندم؛ جایی که من نمی فهمم، از کمک می خواهم. زمان زیادی طول می کشد

- آیا زندگی شخصی خود را ترک نکرده است؟

- من شش ساله روابط با ترک، نام او اوززان است. او همچنین در آلمان متولد شد، سالها در استانبول زندگی می کرد، سپس دوباره به آلمان آمد. اما ما شکست خوردیم و حالا ما در همه ارتباط برقرار نمی کنیم. بعد از اینکه متوجه شدم که عکس های ما را از بقیه فروختم، با او شکست خوردم. آنها با چنین نظرات در مطبوعات همراه بودند، که فقط ترسناک است.

- پس از آن، رمان ها را شروع نمی کنید؟

- نه. اما من چنین احساساتی دارم که در اینجا در استانبول وجود دارد، چیزی شبیه این اتفاق خواهد افتاد. پس از همه، ملیت، ظاهر یا تا آنجا که مرد جوان غنی خواهد بود. نکته اصلی این است که احساس کنیم.

ادامه مطلب