داستان ها: "Resort Roman"

Anonim

گرما ایستاده بود به طوری که ممکن است: یک دقیقه دیگر، و من در نهایت بافته بستر. و اگر کشتی نیاز به یک شریک برای تنیس داشته باشد، او باید از تخت های خورشید به فایل ناخن بچرخد. من این دید را ارائه دادم، اما من وقت نداشتم که بخندم، "او در ساحل ظاهر شد.

رویا، نه یک مرد بالا، برنزه شده، باریک، - دیدن ماکو از نشت اسلاوی. "ماچو با حوله ساحلی بیش از شانه،" من به سکوت فکر کردم. من به طور کلی echidna هستم و او زیباترین مرد در کل ساحل است.

پس به نظر نمی رسید نه تنها به من. دختران یک لحظه چشم را تمیز می کنند. کشتی حتی دودی، و ماشا یک سینه سنگین را منتشر کرد:

- دختران، براد پیت استراحت می کند! او ذهن من است!

- نه این من هستم - کشتی خشمگین بود - من اولین بار او را دیدم!

- شما هنوز هم با من صحبت می کنید! ..

ماشا خشمگینانه کشتی آرنج کشتی را تکان داد. دیده شد که در حال حاضر دختران یکدیگر را در کلیساها رانندگی خواهند کرد. بسیار احمقانه - به دلیل مردی که برای اولین بار در زندگی آنها را می بینند، و هنوز به آنها کم اهمیت داده نشده است. من فقط سرم را تکان دادم، اما هیچ چیز گفتم. برای چی؟ من همیشه همه چیز را پیش از همه می دانم و همیشه سکوت می کنم - که از من قدردانی می کنم. من نشسته ام، من را انتخاب نمی کنم، بوی خوشبختانه. البته، نه تنها برای من قدردانی می کنم. هنوز هم برای این واقعیت است که نه یک بلوند، نه از دست دادن ساحل، و تمام لباس های شنا من از فروش از فروشگاه فصل گذشته است. اما شرمنده نیست که در جامعه من ظاهر شود: من یک دمدمی نیستم، و من 105 سانتی متر پا را از دست دادم - رولت سیلت کشتی کشتی، و سپس من به مدت طولانی در توالت گریه کردم. به نظر می رسد که اگر او چنین پاها داشته باشد، او اکنون در دادگاه ویلا در لس آنجلس پرش کرد و براد پیت از او خواسته بود تا شرکای خود را از بین ببرد ... و من ... من، به نظر او، "عنصر عقب مانده ": مردان علاقه مند به من بسیار کمتر از فرصت برای یک ساعت اضافی برای گریه در خورشید است. بچه ها و ما به اندازه کافی در Surgut (اعتقاد به مدیر باشگاه شبانه!)، اما با خورشید در شمال بومی از مشکل.

با ماشا و کشتی، ما در اینجا ملاقات کردیم، در ساحل یک هفته پیش، من به سختی توانستم بروم. این بود: پس از خراب شدن برای ناهار، یک کیسه را در اتاق انداختم و به دریا دراز مدت رفتم. او سقوط کرد تا شیرجه زد و در تخت خواب هتل قرار گرفت. کایف نه، خوب، خوب است ... من فقط کرم را از کیسه دریافت کردم، زمانی که سایه از اندازه های چشمگیر به من افتاد. من باید چشمانم را بالا ببرم شما باید از یک لباس شنا صورتی به یک مجسمه سوم تبدیل کنید. باربی تولید شده توسط کارخانه اسباب بازی Ryazan Plastics.

- شما! این مکان ماست! خوب، آن را بشویید! - او فرمان داد

من عینک هایم را برداشتم و چشمانم را به سمت اطرافم - شاید من درک نمی کنم؟ اما نه، ناهار هنوز به پایان نرسیده است، مردم شکم را پر کرده اند و اکثر تخت های خورشید خالی بودند. من به جایگاه برگشتم و دوباره بر روی تخت خورشید پخش شدم.

- من به آنها گفتم! - عروسک را دریافت نکردید

من فریاد می زنم وقتی فریاد می زنم اما تنبل بود که واکنش نشان داد. شاید اگر متوجه نشود، ذوب می شود؟ در چنین پخت ...

اما باربی، بدون فوران، کاملا شکسته شده است. کیسه من را برداشتم، کنار گذاشتم و به شیل هدایت کردم.

"این یک فاحشه است،" من روزانه فکر کردم. منتظر بود زمانی که او دوباره مجسمه خود را به من آورد، و بر روی یک لوله کرم فشار داده شد. عجیب و غریب سخاوتمندانه "Ambre Solera" چهره اش را شلیک کرد. عروسک خسته شد، و همراهش - یک سبزه براق، کوتاه کوتاه، تقریبا باس استوک:

- بنابراین شما نیاز دارید، مرغ! چه، Ryzhik، حاضر به ترک؟ سپس شما باید آشنا شوید!

آنها هوشمندانه ساخته شده بودند، این دو، که من را برداشت، در غیر این صورت آنها به سرعت یکدیگر را انتقال می دهند. در مورد خطرات، دو تن از این طوفان ها را در کنفرانس سانتریشی، پدیکور های ریازان و کارآموزی متروپولیتن کاهش داد. بسیار متفاوت در همه چیز، به جز خلق و خوی، آنها علاقه مند به مقاوم در برابر اتحادیه های اتحادیه - مردان بودند. با تنها تفاوت - در فینال تعطیلات باربی کشتی رویای ازدواج، و کسب و کار ماشا - نه: او این بود که در صورت طلاق از دست بدهد. من بین داور خدمت کردم و من نیز آنها را به عنوان یک منظره خوب علاقه مند می کنم: Mashy آمد. و چه بلوند، سبزه و مو قرمز. خوش تیپ

... کشتی یک رشته های شنا را گرفت، کشیدن یک سینه بالاتر.

- Ryzhik، آیا نرخ! خوب، چه کسی یک پسر را دریافت خواهد کرد، من یا او؟

- هیچ یک! - من خندیدم.

- احمق، نه karkay! - کشتی متهم - آه، که از مامرا در نخود قرمز نیز به وضوح به او کمک می کند ...

Mamra در Polka Dot یک رقیب جدی بود. این سوگند به مدت چند بار به Bunnies Cavaliers دست زده است، و کشتی به طور جدی تنظیم شده است: آنها می گویند، ما به شخص دیگری نیاز نداریم، اما آنها قطره های خود را نمی دهند! که در تمام ساحل خوش تیپ حق داشت تنها او، کشتی، بدون شک دختر بدون شک داشت. خوب، خوب، پس، حتی اگر ماشا ... اما نه کسی همان سوم؟

- از ساحل این عیار با من خواهد رفت - ما استدلال می کنیم؟ - Corableva عجله به نبرد.

- و ما استدلال می کنیم، با من؟ - من سعی کردم ماشا. - در صد دلار!

- به طور قابل توجهی! من رفتم ...

ران ها را بویید، کشتی های کشتی به سمت خوش تیپ رنج می بردند. هیپ او گسترده بود، اما سینه ها - سه را نگه دارید، من هفتم نگه دارید. و بدون سیلیکون. پس از ایستادن با جسم، ورزش های داغ ما در پشت بند قرار گرفتند، و سینه بند BRA دو گلبرگ آبی در شن و ماسه. کشتی فریاد زد و وانمود کرد که اشتباه گرفته شود. خوش تیپ و بسیار گناهکار به سمت ما نگاه کرد: به نظر می رسد که او واقعا خجالت زده است. وای، چه چیزی متوسط پس بخورید! اما نخود مامرا به دونات خود رسیده است: برای از بین بردن ذوب شدن به عنوان انتقام او ضعیف بود.

- Ryzhik، چگونه شما فکر می کنید آن را سوار شماره او؟ - ماشا از زنگ هشدار خواسته است.

من سرم را تکان دادم:

- آثار خشن

"بنابراین من فکر می کنم،" ماشا کمی آرام است.

واژه ها به ما رسیدن نرسیده اند، اما واضح بود که این کشتی درخواست کرد تا یک داستان را به او کمک کند. چیزی پیچیده است، - بسیار واضح نمی تواند مقابله کند. مرد خوش تیپ درخشید، و احساس کردم که من شنا کردم. چه چیزی به خط براد پیت؟ کل هالیوود در نیروی کامل استراحت می کند! .. دست های قوی به طرز وحشیانه ای به طرز وحشیانه ای گره خورده اند، با دانش پرونده. Shiphev شانه هایش را هدایت کرد، بستی پیچیده شد ... من چشمانم را بسته بودم تا این نگرش را ببینم، و هنگامی که من کشف کردم، کشتی قبلا شن و ماسه را با مراحل گسترده ای در جهت ما برش داده بود.

"ناتوان،" او خشمگین شد.

ماشا Fictitates را دوست ندارد "

کشتی به دنبال آن بود، اما او جرأت نکرد به شدت پاسخ دهد - او کمی ترس از دوست دختر شیب دارش بود. او در Ryazan بومی خود، او چنین کلاس ای نداشت. اما دوستی رفت و آمد مکرر چنین چیزی است: تقریبا مانند یک رمان اسپا. در طول زمان تمام چهره را پاک می کند ...

پس از متوقف کردن در سینی مواد غذایی، مرد خوش تیپ سودا را نوشید و همچنان به حرکت ادامه داد. در دختران ما، به هر حال، طرف.

ماشا منتظر بود زمانی که هدف از تمایل به رویکرد به رویکرد خود را بالا ببرد. کمی بدبخت با شن و ماسه، مرد را با کف دست خود کشانده است.

- سلام، من ماریا هستم

مانیکور در لوس به ترتیب کامل بود. من قسم خوردم که از امروز من ناخن های ناخن را متوقف می کنم و شاید - حتی به سالن زیبایی بروید.

- ... شما فقط امروز آمد؟

فکر خوش تیپ - برای تکان دادن دست خود؟ بوسه؟ مودبانه ماشا را در مچ دست می اندازد.

- بسیار خوب، سرگئی. بله امروز.

- نام مورد علاقه من! می خواهم، من راهنمای شما خواهد بود؟ در این توده آسایشگاه جاذبه ها! دادگاه، استخر شنا، MedPlex. ناهارخوری! فقط می توانید گم شوید بدون راهنمای خوب، انجام ندهید!

- آره بنابراین، شما لباس شنا را شلیک نمی کنید؟ - سرگئی راه اندازی شد.

"نه،" ماشا چین دندان ها درخشش. - نه سبک من

- چه تاسف خوردی. - سرگئی قول داد که برود

ماشا، ماشا خودخواهی براق، اشتباه گرفته شد و ناامید کننده سینه بند را گرفت.

اوه، چه چیزی باعث می شود مردان با خواهر ما!

و این مانا، بدیهی است، شوخی را دوست نداشت.

شاید به این دلیل که اولین کسی بود که به پاهای ترمینال آموزش داده نمی شد؟

- صبر کن، من شوخی کردم! - سرگئی گفت: Ukriznarly، و نه فکر کردن به حذف.

کشتی راه افتاد، و ماشا سرخ کرد.

بله، در اینجا یک تصویر از روغن (برای آفتاب سوختگی)! ..

- خوب، قرعه کشی! - به من کشتی زمزمه کرد، اما سرم را تکان دادم:

- یک دقیقه صبر کن! اینجا صد سال است: من هم بازی می کنم!

- لازم بود بلافاصله اعلام شود! - کشتی خشمگین شد، اما ماشا - بد و زیبا، که قبلا موفق به تلنگر در بستر خورشید، به عقب برگردد: اجازه دهید. به نظر می رسد که او Fiazo را رنج می برد و من اگر همه سقوط کرد، بنابراین همه چیز. علیرغم 105 سانتی متر از انگشتان پا به ران، او به وضوح من را برای حریف خود نگه ندارد. Shipbaeva به من نگاه کرد و نوازش کرد: اجازه دهید او!

این کمی توهین آمیز شد. نه خیلی کروکودیل! و پاها، دوباره ...

انگشت اشاره را کشیدید (ویژگی ها، همانطور که در زمان من لاک شده بود!) و بدون صعود از تخت، من به خودم خوش تیپ می شوم. دختران به من زخمی نگاه کردند و سرگئی گرفتند و او را به سمت من حرکت کرد. و Ta-Ak در همان زمان لبخند زد ... دختران با عصبانیت پخت و پز پخته شده. من دوباره زخمی شدم سرگئی تکیه کرد چهره اش درست در مقابل من بود.

- فقط در حال حاضر، شما می گویید، آمد؟ و چیزهایی که در آن؟

"در یک هتل ... یک کیسه را پرتاب کرد - و بلافاصله به ساحل."

"هماهنگی نادر عادت ها"، خندیدم. - یک هفته پیش من به همان شیوه وارد شدم. شاید بیایید برویم، بیایید ببینیم چه چیزهایی را به دست آورده اید تا با استراحتگاه های خجالت بکشید؟

- داخل اتاق؟ درست مثل این؟ ..

- آره یا آیا چیزهایی را از پورتر ترک کردید؟ ..

خوش تیپ خندید - اشعه ها و سفید، همانطور که در خمیر دندان تبلیغاتی.

من بلند شدم، آن را در دست گرفتم، و ما رفتیم. به هتل. درست در شماره او

اما قبل از آن، من لازلی با یک تخت خورشید پول گرفتم. دختران با دهان باز نشسته بودند. دوصد دلار برای ده دقیقه - بد نیست. مطمئنا، البته ... آنها هنوز یک فرصت نداشته اند!

من بهتر می دانم که زنان دوست دارند شوهرم.

اگر داستان ها را بنویسید و می خواهید در پورتال ما منتشر کنید، آنها را به آدرس ارسال کنید: [email protected] "داستان ها" را مشخص کرد.

ادامه مطلب