Anatoly Rudenko: "من بلافاصله متوجه شدم که فقط می توانم با لنا باشم"

Anonim

آناتولی - یک بازیگر ارثی، اولین بار در سینما، زمانی که او تنها سیزده ساله بود، انجام داد. او در فیلم Eldar Ryazanov بازی کرد "سلام، احمق!". درست است، محبوبیت واقعی او را در سریال تلویزیونی "دو سرنوشت"، "فرشته گاردین"، "مو قرمز" به ارمغان آورد و البته "جنگ روز گذشته به پایان رسید"، در فیلمبرداری که او همسر آینده خود را ملاقات کرد.

آنها نزدیک به هم زندگی کردند و آماده شدن برای پذیرش دانشگاه تئاتری بودند، آنها در یک معلم مشغول بودند، اما در عین حال هرگز عبور نکردند. و حتی در تاریخ آشنایی خود، انگشت سرنوشت ردیابی می شود. در واقع، در ابتدا نقش اصلی در فیلم "جنگ دیروز" توسط هنرمندان دیگر تصویب شد. و در حال حاضر، تیراندازی باید آغاز شود، زیرا هنرمندان به طور غیر منتظره حاضر به شرکت در این پروژه نیستند. سپس یک ریخته گری اضافی انجام شد، و تولید کننده انتخاب خود را در آناتولی رودنکو و النا Dudina متوقف کرد.

النا دوودینا : "پس از خواندن اسکریپت، بلافاصله متوجه شدم که نقش گالینا باید من باشد. احتمالا پیشگویی از چیزی بسیار مهم در زندگی بود. وقتی پرسیدم که چه کسی نقش حلقه را بازی می کند (عاشق من از قهرمان من)، من پاسخ دادم - آناتولی رودنکو. حتی پس از آن من شگفت زده شدم، زیرا از معلم من، یک بازیگر با استعداد و کارگردان ایرینا Podkopayeva، من در مورد Tol شنیده ام. او یکی از شاگردان مورد علاقه او است، پسر او از دوست دختر نزدیک خود را Lyudenko. اما من هرگز او را در یک عکس یا روی صفحه نمایش ندیده ام. "

آناتولی رودنکو : "من به طور کامل به طور کامل به پروژه رسیدم. هنگامی که من نامیده می شد، تقریبا قبلا به یک تصویر دیگر تصویب کردم، جایی که نمونه های علف های هرز به آن تمام هفته گذشت. و در اینجا تنها آخر هفته من، من پیشنهاد دادم که به کیف پرواز کنم ... و به دلایلی پرواز کردم. سپس معلوم شد که دوست من این نقش را رد کرد و مرا ارائه داد. در همان روز، من تصویب شدم، و همچنین در این همه نوعی پیش شرط را احساس کردم. "

Anatoly Rudenko و النا Dudina در مجموعه ملاقات کردند. عکس: بایگانی شخصی

Anatoly Rudenko و النا Dudina در مجموعه ملاقات کردند. عکس: بایگانی شخصی

النا، و این درست است که شما برای اولین بار با مادر در آینده ملاقات کردید؟

النا: "بله در آن زمان من با عشق در تئاتر Mayakovsky خدمت کردم، اما ما هرگز به عنوان آنها مشغول به کار در نمایش های مختلف بود. و از آنجایی که در فیلم "دیروز جنگ به پایان رسید" من مجبور شدم دخترش را بازی کنم، تصمیم گرفتم او را به پیش ببرم، به خروج ما به کیف. من به یاد دارم، من به اتاق پانسمان خود رفتم، خودم را معرفی کردم و می گویم: "من دخترم را بازی خواهم کرد." Lyuba بلافاصله اسلحه من را نشان داد. پس از چند دقیقه، ما مانند دوست دختر قدیمی صحبت کردیم. من دیوانه خوش شانس بودم که ما به سرعت یک زبان مشترک را یافتیم. او یک زن شگفت انگیز است! "

و اولین جلسه شما چطور بود؟

آناتولی: "این خنده دار بود. در اولین روز تیراندازی، نشستن در اتاق پانسمان و انتظار برای لباس، به دلایلی آن را خرد شده، گاهی اوقات اتفاق می افتد. و اینجا لنا است. "

النا: "من خجالت کشیدم."

آناتولی: "نه، شما خجالت نکردید، من خجالت زده بودم، و شما گفتید:" سلام، و من در اتاق پانسمان بعدی خوابیدم. من Galya هستم، یعنی لنا. " و پس از آن لبخند زد، بدون آماده سازی نور که کل فضای، من روشن شدم ... شب بعد که تا صبح ستاره دار شد، خیلی سرد بود، و لنا همیشه خندید ... احساس عجیب و غریب وجود داشت لنا به من می خندد، اما من به سرعت این فکر را انجام دادم ".

الینا : "اما در واقع، من خودم، بدون فهم، فورا به عشق افتادم، ظاهرا، ظاهرا چنین گیره فیزیکی داشتم ... من نمی توانستم کاری با من انجام دهم و خندیدم و خندیدم. من خیلی احمق شدم، و بیشتر سعی کردم آن را متوقف کنم، خنده من قوی تر شد. "

عاشقانه درست در مجموعه شروع شد؟

آناتولی: "نه ما علاقه مند به کار با یکدیگر بودیم، ما بلافاصله جاذبه را احساس کردیم، اما به شدت مقاومت کردیم و سعی نکردیم احساسات را بدهیم. تقریبا تا پایان دوره تیراندازی، روابط دوستانه را پشتیبانی می کند. "

چرا؟

آناتولی: "در آن زمان ما هر دو آزاد نبودند. اما مهمتر از همه، من بلافاصله متوجه شدم که فقط می توانم با لنا خوشحال باشم. "

النا: "هنگامی که شما یک فرد را ملاقات می کنید و ناگهان احساس می کنید که این سرنوشت شماست، همه چیز به طور ناگهانی تبدیل می شود. Tolley و من یکدیگر را برای مدت زمان بسیار طولانی در حالی که کار می کردند تماشا کردیم. تنها زمانی که هر دو به طور ناگهانی متوجه شدند که این فقط یک رمان سرویس نبود، و ما به احساس واقعی متصل شدیم، تصمیم گرفتند خود را از تعهد به دیگران آزاد کنند. با این وجود، لازم است که از رابطه قبلی سپاسگزار باشیم، هر فرد در زندگی تصادفی نیست. ما بدون داشتن این تجربه ارزشمند متفاوت هستیم. "

قضاوت در مصاحبه، که به Daria Press، خروج آناتولی به سوی دیگر پس از چند سال ازدواج مدنی، به تعجب ناخوشایند برای او تبدیل شد. و توضیح بین آنها سنگین بود.

قضاوت در مصاحبه، که به Daria Press، خروج آناتولی به سوی دیگر پس از چند سال ازدواج مدنی، به تعجب ناخوشایند برای او تبدیل شد. و توضیح بین آنها سنگین بود.

آناتولی، زمانی که تصمیم گرفتید پیشنهاد النا را تهیه کنید؟

آناتولی: "جایی یک ماه پس از آنکه ما شروع به زندگی کردیم. من هدیه تولد لنا را خریدم و ناگهان فکر کرد که می خواهم حلقه عروسی خود را انتخاب کنم. علاوه بر این، این تفکر کاملا طبیعی بود. "

النا: "خیلی زود؟ (لبخند می زند) برای اولین بار من در مورد آن می شنوم. من هرگز تالی را به این مرحله تحمیل نکردم، ما خوب بودیم و بدون تمبر در پاسپورت خود، اما من می دانستم که Tolera دقیقا مردی بود که من ازدواج خواهم کرد. من فکر نمی کنم زمانی که این اتفاق می افتد - یک سال بعد، دو، شاید در پنج سال، اما هیچ شک و تردید در مورد شک و تردید وجود دارد. "

آناتولی: "من یک حکم لنا را در سالگرد دوستیابی ما - بیست و سوم ماه آوریل ساخته ام. ما یک شب تعطیلات را برگزار کردیم، شمع روشن، من به او یک حلقه دادم ... و پیشنهاد دادم. "

چگونه برای جشن آماده شدن؟

آناتولی: "در ابتدا گفتگو در مورد ازدواج سنتی در مسکو وجود داشت. اما ما این ایده را رها کردیم. تجربه دوستان ما نشان داد که دوره سازمانی تنها زمان زیادی را صرف می کند. و ما نمی توانستیم در اسرع وقت ازدواج کنیم. ما تصمیم گرفتیم که تعطیلات را به طور عمده برای خودت دوست داشته باشیم. و آنها شروع به فانتزی کردند. بی صدا بود که عروسی ما را جذاب کرد. بنابراین، لنا ما را در اقیانوس، دریا یا دریاچه دید، و اگر مراسم در برخی از برج های باستانی اتفاق بیفتد، به نظر من غیر معمول بود. شروع به جستجو و پیدا کردن چنین محل در ایتالیا، در ساحل دریاچه گاردا، که در آن یک قلعه قرون وسطایی وجود دارد. "

النا: "این ایده تعیین شد، سپس شروع به تجسم او کرد. درست است، همه چیز معلوم شد که آسان نیست ... و اگر دوست دختر ما Alla Andryukhin، که نه تنها زبان، بلکه ذهنیت ایتالیایی ها را نیز می داند، بعید است که ما موفق به انجام آن به سرعت. او بخش عمده ای از Orgvoprosov را گرفت و با این درخشان روبرو شد. "

آناتولی: "همچنین در مرحله آماده سازی، متوجه شدیم که تا حدودی مراقب" در آرام "تا حدودی خودخواهانه در رابطه با والدین ما و دوستان نزدیک. پس از همه، برای آنها نیز یک تعطیلات است. در نتیجه، بیست نفر در عروسی جمع شدند. "

نیویورک با والدین. در کنار النا - Lyubov Rudenko مادرش مادرش، که دوست نزدیک به دخترش شد. عکس: بایگانی شخصی

نیویورک با والدین. در کنار النا - Lyubov Rudenko مادرش مادرش، که دوست نزدیک به دخترش شد. عکس: بایگانی شخصی

اما چنین مشکلات، به عنوان یک قاعده، لذت بخش است.

النا:

"نه همیشه. با توجه به این واقعیت که ما تصمیم گرفتیم ازدواج کنیم در خارج از کشور، ما مجبور شدیم به زیرزمین های بوروکراتیک برویم. و به نظر می رسد همه چیز به خوبی تحریک شده است، اما چند حادثه در مدت کوتاهی قبل از خروج اتفاق افتاد. در ابتدا، ما مطلع شدیم که گواهی تولد اصلی با Apostil ملزم به ثبت نام ازدواج در ایتالیا بود. من در Komsomolsk-on-Amur متولد شدم. از آنجا، اسناد به سرعت نخواهند رسید. خوشبختانه، ایتالیایی، که مقاله را از ما گرفت، یک بار به روسیه آموخت، به مشکل ما نفوذ کرد و به ما ملاقات کرد. بعدی - بیشتر: ما هر دو اتومبیل را شکستیم. اول، من، سپس Toly. سرانجام (دو روز قبل از خروج!) وقتی لباس عروسی را از آتلیه گرفتم، من وحشت زده شدم. کسی که وحشیانه لباس پوشید. معلوم شد که این لانگستر این را تحت تاثیر برخی از تجربیات شخصی ایجاد کرد. قبل از روزی که من توانستم همه چیز را رفع کنم. "

آناتولی: "و من کت و شلوار نداشتم. اما من یک بار در نمایش مجموعه ای از میشیل ورورونین در هفته مد روسیه شرکت کردم. برای مشورت، نام مارک های اولگ Chapelov و Lilia، بهترین طراحان نام تجاری. آنها نه تنها به انتخاب آنها کمک کردند، بنابراین حتی زمانی که متوجه شدند چرا من به یک کت و شلوار نیاز دارم، گرفتم و به آن دادم. برای آنچه که آنها خیلی سپاسگزاریم. "

آیا ماجراجویی شما به پایان رسید؟

النا: "هنوز یک صلیب بود. شهر که در آن عروسی برنامه ریزی شده بود، ما فقط در تصاویر در اینترنت دیدیم، بسیار نگران بود که ناامید شود. این یک سفر کامل بود، ما با تمامی حالت های حمل و نقل به هدف سفر کردیم، و در پایان - کشتی در دریاچه گاردا. فکر کردم، او به طور مستقیم می رود، اما معلوم شد - در طول کل ساحل، با توقف در هر روستا.

شهر ما، به طور طبیعی، تبدیل به دومی شد. هفت ساعت شنا کرد. خسته، خسته، در باران از نردبان فرود آمد ... و ناگهان آن روزانه بود! نه این واقعیت که در نهایت سقوط کرد، و جایی که آن بود. برخی از مغناطیس غیر قابل توضیح در همه چیزهایی که توسط ما احاطه شده بود وجود داشت. این کوه ها، دریاچه، قلعه با شکوه، ساخته شده در قرن نهم ... "

آناتولی: "اما از تنش عصبی انباشته شده، دو روز قبل از عروسی، ما محدودیت نداشتیم و بسیار نگران بود. رفتن به یک تاکسی به یک رستوران برای روشن کردن برخی جزئیات، ما ماشین را ترک کردیم و در جهات مختلف متفاوت بود. "

النا: "من در اسکله نشستم، Tolyo به سمت چپ رفت. ناگهان بعضی از ایتالیایی ها به من احترام می گذارند و به زبان انگلیسی صحبت می کنند: "چرا شما به تنهایی نشسته اید؟" من فکر کردم: من فقط کمبود داشتم! اما معلوم شد که این مارکو، صاحب رستوران بود، جایی که ضیافت جشن ما برگزار شد. من گفتم که من با عروس شورش کردم. چه تغییری، او پاسخ داد: "خوب است. همه چیز من، مراسم عروسی، مدت ها یاد گرفته ام که محاسبه کنم. "

آناتولی: "ما افزایش یافته ایم و تصمیم می گیریم که روز فقط دو عروسی را صرف خواهد کرد."

جوانان یک عروسی را در ایتالیا در ساحل دریاچه گاردا برگزار کردند، جایی که یک قلعه قدیمی ایستاده است. عکس: بایگانی شخصی

جوانان یک عروسی را در ایتالیا در ساحل دریاچه گاردا برگزار کردند، جایی که یک قلعه قدیمی ایستاده است. عکس: بایگانی شخصی

جشن خود چطور بود؟

آناتولی: "بسیار ترسناک است که باران خواهد شد. در حوا او مانند یک سطل دروغ گفت. اما ما خوش شانس بودیم روز گرم و آفتابی بود، و همه چیزهایی که من با لنا درک کردم، حتی بهتر از آنچه که تصور می شد، معلوم شد. فرمول شادی کار کرد فقط در شب، زمانی که ما در رستوران نشسته بودیم، آغاز شروع به ریزش کرد. آنها می گویند این نیز یک نشانه خوب است. و همه چیز به طور رسمی شروع شد، شهردار شهر این مراسم را در بالاترین برج قلعه هدایت کرد. سپس ما به بوفه در سراسر کل شهر رفتیم، او کوچک است، همه در دسترس است. و در اینجا این اتفاق غیر منتظره اتفاق افتاد: کل جمعیت Malchezin تصمیم به تقسیم شادی ما با ما، مردم از ما تحسین، شخصا به ما، لبخند زد، تمام اتومبیل های عبور تحت تاثیر قرار گرفتند. به نظر می رسید که این یک فلاش برنامه ریزی شده از کسی از دوستان ما است، اما نه، این فقط ایتالیایی ها به طوری که عادت به جشن عروسی است. و سپس، برای یک شهر کوچک، این واقعا یک رویداد است، ما هیچ چیز دیگری را برآورده نکردیم. برای مقایسه: در مسکو، بعید است که کسی به ما توجه کند. این مردم محلی بود که به ما حس خوبی از تعطیلات، که مرکز ما بود، به ما داد. فراموش نشدنی است! سپس ما برای پیاده روی در یک قایق بادبانی لوکس رفتیم، مردم از ساحل همچنان به ما تبریک می گوییم. اما ما دیگر آنها را شنیده ایم، ما احساس شادی عظیمی را تحت پوشش قرار دادیم. در شب، ما برای بهترین رستوران ماهی در ساحل سوار شدیم، و شگفتی کامل ایده ای بود که توسط صاحب رستوران برگزار شد، بنابراین تعطیلات تا اواخر شب گذشته بود. "

یک رمان بازیگر با تاتیانا Arntgolts به پایان رسید در حالی که مردم اطراف منتظر پیام های آنها در مورد مشارکت بودند.

یک رمان بازیگر با تاتیانا Arntgolts به پایان رسید در حالی که مردم اطراف منتظر پیام های آنها در مورد مشارکت بودند.

و کجا به سفر عروسی رفتی؟

النا: "ماه عسل ما در مالدیو صرف کردیم، هر دو رویای دیدن آن بودند. والدین این سفر را به ما دادند. "

آناتولی: "به نظر می رسید که زمان متوقف شد. و ما به یک دنیای موازی افتادیم. خاموش کردن از سر و صدا، ما با چنین لذت بخش اجازه دهید این فضای هماهنگی و زیبایی! من می خواستم تا زمانی که ممکن بود طلوع خورشید را برآورده کنم، Sky Sky Unreal Sky، اقیانوس، طبیعت را تحسین کنید و همه را با شخصیت محبوب ترین در جهان تحسین کنید. "

النا: "ما می توانیم شب را صرف، فقط نشسته در آغوش و نگاه کردن به غروب خورشید. من واقعا می خواهم به آنجا بروم سه نفری به طوری که دختر ما نیز این زیبایی را دیدم. "

آناتولی: "درست است، من نمی توانم توجه داشته باشم که در این سفر من لنا را از طرف غیر منتظره یاد گرفتم. هنگامی که ما با ماسک شنا کردیم، فون زیر آب را مطالعه کردیم. من "با لاک پشت دریایی" فشرده شده است، و ناگهان لنا، به طور ناگهانی یک خنده دار را برای جلب توجه من، عجله کمی در جایی. همه من توانستم ببینم یک دم ماهی بزرگ است. در آخرین لحظه او همسرش را پشت سر گذاشت و حتی لعنت کرد، هرچند در آب به نظر می رسید که من فقط حباب ها را اجازه دادم. نکته اصلی، من توانستم پیگرد قانونی را متوقف کنم. این کوسه بود. درست است، همانطور که گفته شد، فقط یک جوان بود. اما شما می دانید، ابعاد در همه کودکان نبود - XXXXXL، چگونه شما؟! "

النا: "در یک کلمه، این یک سفر شگفت انگیز بود."

النا در موقعیت به مسکو بازگشت. آناتولی، زمانی که دختر شما متولد شد، در کنار همسرتان بوده اید؟

آناتولی: "بله من در کنار درب نشستم ناگهان چیزی احساس کرد. بی سر و صدا بلند شد، به ساعت نگاه کرد، به Generic رفت. فقط در همان لحظه زمانی که خردهم من فقط متولد شد. و در یک ثانیه، این توده آبی اولین گریه خود را ساخت. و من سرگردان شدم

از شادی. "

چه کسی نام را انتخاب کرد؟

آناتولی: "با هم. ما نام میلا را دوست داشتیم، مایل از آن مشتق شده از آن، معنی آن بود. و پس از آن، به نظر نمادی شدیم که میلنا مانند یک لنا کمی بود. در مورد نسخه دیگری که قبلا فکر نمی کرد. "

Anatoly Rudenko:

"سپس ما برای پیاده روی در یک قایق بادبانی لوکس رفتیم، مردم از ساحل همچنان به فریاد ما تبریک می گوییم." عکس: بایگانی شخصی

النا، به زودی پس از تولد دخترش، شما به مجموعه رفتید. چگونه می توانید کار و مادری را ترکیب کنید؟

النا: "مادر من به من کمک زیادی می کند. او می داند که بیان حرفه ای حرفه ای برای من بسیار مهم است و دشوار است که نقش های جالب و روشن را رد کنید. بنابراین، در آن لحظه، زمانی که من در مجموعه، او مراقبت از کودک خود را در خود. من نمی دانم چه چیزی را بدون او انجام می دهم! و نقش Lyudmila Zykina در فیلم چند رسانه ای Lyudmila، من یک ماه و نیم پس از زایمان به لطف کمک مادرم بازی کردم. ممنونم خیلی ممنونم. "

در مورد آناتولی چیست؟ او در یک کودک مشغول به کار است یا (به عنوان بسیاری از پدران) کودک را در فاصله ای تحسین می کند؟

النا: "Tolya بسیار پدربزرگ است، به طور مداوم در مورد دخترش مراقبت می کند. من همیشه می توانم بر کمک او حساب کنم. می توانید مایل به خواب، که به طور کلی بسیار ساده نیست، بازی با او، خوراک - به یک کلمه، برای انجام هر کاری که در مسئولیت مادر است. او او را بسیار دوست دارد و به هر حال مبارزه می کند. "

و چه کسی مانند میلنا است؟

آناتولی: "به نظر من، بر من."

الینا : "بله، او یک کپی پدر است. دختر بسیار لبخند، آفتابی و شاد. او نه ماه است، و او در حال حاضر یک خنده واقعی است. "

آناتولی: "ما گاهی اوقات نشسته ایم، صحبت می کنیم، در مورد چیزی صحبت می کنیم، و ناگهان دختر شروع به خنده به آرامی، و به طوری که ما به لبخند مقاومت نمی کنیم."

چنین یکنواختی بین شما وجود دارد که دشوار است باور به وجود نزاع و یا درگیری در خانواده شما ...

آناتولی: "ما مردم زنده هستیم، بنابراین هر چیزی اتفاق می افتد، اما ما درگیری های طولانی نداریم، ما نمی توانیم بدون یکدیگر زندگی کنیم. در نهایت، عشق همیشه برنده می شود ... "

ادامه مطلب