حمله تروریستی در چشم های بوستون از یک پدر بزرگ

Anonim

"هرگز در مقابل صبحانه و ناهار روزنامه های شوروی را بخوانید،" یک بار Bulgakov نوشت، و این عبارت به شدت محبوب شد، تقریبا توسط بزرگ "همه به ایمان خود را به دست آورد". به عنوان هر فکری سابق شوروی سابق، من به پروفسور Preobrazhensky تعظیم کردم. بنابراین، رفتن به شش صبح و نوشیدن قهوه نوشیدن، من در ورزشگاه، بدون خواندن هر چیزی. من اخبار را برای مدت طولانی دنبال نکرده ام. من یک نظریه دارم که همه چیز بسیار محبوب است.

سالن بدنسازی قفل شد، که بر روی حافظه من رخ نداد. به درب، کسی به قطعه ای از کاغذ پیوست که از دست آن را کنترل می کند: "به یک سفارش خاص بسته شده است."

من شل شدم احتمالا، زنگ خطر آتش سوزی از بین رفته است. ما در خانه این اتفاق برای حدود یک بار در سال اتفاق می افتد. این است که چگونه روز سوم 9 سنسور در ساعت 2 فریاد زد. اولین بار بسیار ترسناک است، اما به تدریج استفاده می شود. اما یک راه دیگر، واضح است که روح ها شکسته نخواهند شد. آه، من برای کار بی اهمیت به کار رفتم.

دفتر من دور از جنوب شهر است. بزرگراه ترک کرد به سوی یک آتش سوزی کوچکتر، یک ماشین پلیس عجله کرد. بیش از آن متفاوت است سوم. در دوازده دوم استیدرز، حدس زده به روشن کردن رادیو. این خبر دو سال بود: خوب و بد. خوب - آنچه آنها تروریست های ماراتن بوستون را پیدا کردند. و بد - یکی از آنها، با سلاح و مواد منفجره آویزان شد، فرار کرد و در جایی از چند بلوک از خانه من سرگردان شد (ما در نیوتن، در مرز با Watertown زندگی می کنیم). بقیه خانواده فقط از خواب بیدار شدند. همسر در این روز تعطیلات را برای رفتن به کودکان به یک فیلم محبوب در مرکز بوستون رفت.

همه ما در ستیزه جویان هالیوود رشد کردیم. چه چیزی باعث می شود یک قهرمان منفی زمانی که پلیس او را تعقیب می کند؟ این درست است، انفجار به خانه اول و گروگان می گیرد. یا کسی را درست در خیابان جلب می کند. پلیس به نظر می رسید همان فیلم ها را تماشا می کند. بنابراین، همانطور که معلوم شد، به مدت سه ساعت در تمام کانال ها، هیچ کس به هیچ وجه نمی رود و هرگز به کسی اجازه ندهید. بی سابقه بود. اندازه گیری Multimillion شهرستان. همه شرکت ها بسته شدند (در میان دیگران - شرکت همسرش، جایی که او به طرز محسوسی روز تعطیلات را گرفت). دفتر من دور از جاده دور است، به طوری که آن را کار می کرد، اگر چه همه چیز آمد.

من به خانه رسیدم، به شدت اشاره کرد که سفر سنتی برای قهوه و نان لغو لغو و اطمینان داد که در چند ساعت ممکن است به فیلم بروید. سپس انتظار شد. من از سایت های خبری خارج نشدم بقیه کارکنان، ظاهرا نیز. و نه تنها کارکنان ما. در ساعت 2 روز، اس ام اس از اوهایو آمد: "شما نمیتوانید این را بخورید ؟؟؟ و سپس کل کشور خواندن اخبار به جای کار است. "

اخبار لطفا برخی از شایعات توسط دیگران جایگزین شدند. بهتر از همه آنها Caricature را در Reddit.com خلاصه کرد: "در این فروشگاه، مشکوک یک بار کفش های کتانی را خریداری کرد. یک مصاحبه منحصر به فرد را با برادر همسر سابق دستیار مدیر فروشگاه بخوانید. " در ساعت 7 بعد از ظهر من رانندگی کردم و گوش دادم، اولین کنفرانس مطبوعاتی به نظر می رسد که رئیس پلیس به رسمیت شناخته شده است که آنها تروریست را پیدا نکرده اند. اگر چه آن را به چشم نمی دانست، خانگی بسیار خسته بود. ما فرزندان را گذاشتیم و بدون امید زیادی به تلویزیون تبدیل کردیم. و آنجا ...

من پس از آن بسیاری از وبلاگ نویسان روسی را از بسیاری از عکس های معروف دیدم: جمعیت از پلیس حمایت می کند. مفسران تحسین می کنند (یا خشمگین - که شخصا به عنوان) وطن پرستی آمریکایی ها است. بنابراین، بچه ها، وطن پرستی نیست. اگر چه احساس بسیار قوی - اگر من آنجا ایستاده بودم، من نیز تشویق می کنم. این تحسین برای افرادی که کار خود را انجام داده اند. و آنها خوب عمل کردند. شاعر شوروی بیرون آمد "شبه نظامیان من را نجات دادند." بنابراین، اینها بیل هستند. روز دوشنبه، یک حمله تروریستی وجود داشت (به هر حال، اولین بار برای 12 سال). در روز پنج شنبه متوجه شد که چه کسی آن را انجام داد. جمعه - دستگیر شد.

چیزی برای احترام وجود دارد.

یادداشت های بیشتر شما می توانید وبلاگ نویسنده را بخوانید.

ادامه مطلب