من به شما در مورد لبخند و چشم به شما می گویم

Anonim

قسمت اول: لبخند

"براوو. یک نوشتن خوب برای یک دکتر، - گفت: سردبیر پورتال پس از انتشار مقاله دوم منتشر شد. - آیا می توانید در مورد آنچه که دو مقاله در موارد زیر قرار می گیرید بگویید؟ "

من گفتم: "چشمان شما و چشم ها در مورد لبخند هستند، و روز بعد به پاریس پرواز کرد، من هنوز تمام پیچیدگی وضعیتی را که من توسط من ایجاد کردم را درک نمی کنم!

در اتاق انتظار sheremetyevo، من کامپیوتر خود را شاد و نوشتم: "لبخند و چشم شما ..." و سپس متوجه شدم که همه چیز خیلی ساده نیست. این اشعار و سونات نوشته شده است، اشعار تشکیل شده است، قوطی های جاودانه و مجسمه ها ایجاد شده است ... و کجا شروع به گفتگو - این کاملا روشن نیست. "خوب،" من فکر کردم، "ما آن را در هنگام ورود آن را شکل می دهیم."

اولین لبخند متعلق به پرواز ماموریت پرواز Moscow-Paris بود. "آب، شامپاین، آب پرتقال،" او جرات و لبخند به طور گسترده ای با او کاملا صادقانه، اما لبخند بی عیب و نقص. این همه بی عیب و نقص بود: کانتور، حجم، قوس کوپید، عرض جغرافیایی، رژ لب به وضوح به طور کامل، دندان ها با سفید بودن آنها کور شدند. اما لبخند لمس نکرد و به روح چسبیده بود ... او سالها کار کرد و شخصا هیچ ارتباطی نداشت.

لبخند دوم - میزبان او یک شرکت کننده جذاب بود، که ما در هواپیما پرواز کردیم. "Inna، اولگ، بسیار خوب ..." - زیبایی، طبیعی بودن و گرما لبخند من را دستگیر کرد! اینجا او است! "اولین لبخند واقعی"، من در مورد خودم فکر کردم، اشاره کرد که هیجان شکارچی ظاهر می شود!

سوم متعلق به یک فرانسوی دوستانه در کنترل پاسپورت بود.

او گفت: "به فرانسه خوش آمدید،" او به اندازه کافی لبخند زد! "از روح،" من اشاره کردم، اما او سیگار زیادی را سیگار می کشد و در دندانپزشک شرکت نمی کند. حمله زرد و دندانپزشکی کمی لبخند باز و دوستانه خود را از دست می دهد، که یک نادر بودن بزرگ برای کارکنان خدمات مرزی است.

این هتل منتظر Marina D بود. - آغازگر و برگزار کننده این سفر، بسیار نزدیک من آشنا و مدیر تاریخ هنر فیلیپس بود.

فقط او می تواند در سفر پاریس از فردی که برای 17 سال زندگی کرده بود، متقاعد کند. اعتقاد به شرح زیر صورت گرفت: مارینا لبخند زد و گفت: "با ما، اولگ، علاقه مند خواهد شد". سوال خود را در همان لحظه تصمیم گرفت.

"سواری چطور بود؟" - از مارینا پرسید و لبخند زد و لبخند زد، که او معتقد نیست همه ...

من به یک شکارچی واقعی لبخند تبدیل شدم !!!

سپس یک نگهبان لبخند از موزه گچ بود - خانم های سالمند، کارمند سابق اتاق فرانسوی مد، عزت کامل و فتنه، مانند صحبت کردن: "من چیز دیگری را می دانم، به جز اینکه به شما گفتم، اما هرگز به شما نمی گویم هر کسی."

یک لبخند عجیب و غریب از یک راهنمای در یک آپارتمان خصوصی وجود داشت، شبیه به لبخند فرزند گناه، که می خواهد مجازات والدین به عنوان نرم تر باشد.

یک لبخند از مدیر خانه ون کولف، شبیه به لبخند یک زندگی جادوگر و تجربه استاد بود که با آنها به دانش آموزانش نگاه می کند که درک می کنند که آنها چیزی را درک نمی کنند. برعکس، یک لبخند یک راهنمای در امتداد آزمایشگاه همان خانه، خوشحال و الهام گرفته شده است، همانطور که اگر گفت: "شما در ایجاد آثار هنری حضور دارید - این یک امتیاز است که هر کس اعطا نمی شود." کارشناسی ارشد به هیچ وجه لبخند نمی زنند، هنوز هم می شود: کار بر روی هر سنگ حدود 60 ساعت طول می کشد، آنها در اینجا تقاطع نیستند.

یک لبخند باز و خوب از پیرمرد Francois Ponce وجود داشت - بزرگترین مجسمه سازی مدرنیته.

و میلیون ها لبخند وجود داشت: در خیابان ها، در هتل ها، کافی شاپ ها، رستوران ها و غیره ...

این همه به من اجازه داد تا یک الگوریتم لبخند خاصی و خواص جادویی خود را به ارمغان بیاورد.

ادامه دارد…

ادامه مطلب