الیزابت آرزاماشووا: "قلب من مشغول است - من امیدوارم برای مدت زمان طولانی"

Anonim

لیزا آرزاماشوف، تماشاگران برای سالهای زیادی شناخته اند. او در چهار سال به یک فیلم عرضه کرد و محبوبیت این سری "دختر بابا" را به ارمغان آورد، جایی که بازیگر بازیگر هوشمند گالینا Sergeevna. در حال حاضر لیزا شکوفه شد، تبدیل به یک دختر جذاب تبدیل شد - نه تنها به تماشای، بلکه همچنین با او صحبت کنید. از آنجایی که بازیگر دوست ندارد در مورد زندگی شخصی صحبت کند، او به طور دوره ای رمان ها را با شرکای همراه در مجموعه مشخص می کند. در این مصاحبه، لیزا تمام نکات را بیش از "من" گذاشت. قلب او مدتها مشغول بوده است.

جاسوسی برای برقراری ارتباط با روزنامه نگاران Liza Arzamasovoy می تواند نادر باشد. او ترجیح می دهد به سوالات در نوشتن پاسخ دهد. بنابراین زمان فکر کردن وجود دارد. با این وجود، جلسه ما بسیار دوستانه بود. لیزا با صداقت، عاطفه و برخی از خلوص داخلی خود راضی بود. برداشت های بسیار خوبی بود. علاوه بر این، ما در یک مکان بسیار غیر معمول و اسرار آمیز - خانه Bulgakov، که در آن بازیگر به تمرین عملکرد.

- لیزا، امروز شما اغلب می توانید در مرحله تئاتر دیده می شود تا در فیلم. چنین نیاز به بیان خود و یا فقط شرایط توسعه است؟

- من این را نمی گویم سال گذشته، فیلم های بسیار خوب حذف شدند، من منتظر خروج هستم. این همیشه یک دوره هیجان انگیز برای بازیگر است - اضطراب ناشناخته است. من می خواهم، علیرغم تمام مشکلات اقتصادی، این آثار نور را دید. اما اگر فیلم و تئاتر را مقایسه کنید، احتمالا برای بیننده، همیشه بهتر است که بازیگر زنده را در اینجا مشاهده کنید و در حال حاضر. درست قبل از مصاحبه، ما بازی "رومئو و ژولیت" را در مرحله خانه Bulgakov تمرین کردیم. در اینجا ما بازی می کنیم و عملکرد دیگری - "توطئه به زبان انگلیسی". یک سالن کوچک، یک صحنه اتاق - نه تنها مخاطبان نزدیک به بازیگران هستند، اما ما به معنای واقعی کلمه می توانیم تنفس خود را بشنویم. و در اینجا سیستم "دیوار چهارم" نیست - مردم در سالن نیز همدست هایی از آنچه اتفاق می افتد. این یک احساس شگفت انگیز است! در تئاتر، چنین پاداش مهم است، قطع برق.

- آیا طرفداران دائمی خود را می دانید؟

- بله حتما. این خیلی خوب است - بشنو یک خنده از کسی بومی در سالن! به عنوان مثال، برای من بسیار مهم است که مادر من در عملکرد شرکت کند. هنگامی که مدیر خانه Bulgakov، نیکولای گولبف و همسرش ناتاشا، در حال آمدن هستند، آنها خیلی خندیدند، آنها به برخی صحنه ها در عملکرد واکنش نشان می دهند (هرچند که آنها برای اولین بار نمی بینند)، و سخاوتمندانه به این واکنش کمک می کنند. و البته، تماشاچیانی وجود دارد که دیگر مخاطب نیستند، اما رفقای خوب من. الکساندر از سامرا، یانا از Tula، Nastya از Cherepovets، Maxim از Minsk - آنها به طور خاص به Premier می آیند، و ما خوشحالیم که به نحوی به حقیقت می پیوندند. ما خوشحالیم که هر بیننده. این اتفاق می افتد چنین واکنش آرام از سالن، که ابتدا هشدار دهنده، آن را به طول می انجامد: "چه اتفاقی می افتد؟ چیزی اشتباه است یا برعکس، همه چیز خوب پیش می رود؟ .. "و این اتفاق می افتد که با مرحله اول، بیننده چنین درگیر عمل است که به یک شریک تبدیل می شود. ما این داستان را با هم زندگی می کنیم.

- گل ها حمل خانه؟

- لزوما. این خیلی خوبه! به ویژه هنگامی که افراد ناآشنا به آنها داده می شود. من فکر می کنم در همه کشورها چنین سنت وجود دارد: برای دادن گل به بازیگران. من یک مراسم کامل دارم من دسته های خانه را به خانه می آورم، زیبایی را در گلدان ها در سراسر آپارتمان قرار می دهم، من یک عکس می گیرم و آنها را به مادربزرگ در ولادیوستوک ارسال می کنم - چنین گزارش ای در مورد کار انجام شده است. (خنده حضار)

Jumpsuit، ARADA؛ کلیپ ها، سبک سبک

Jumpsuit، ARADA؛ کلیپ ها، سبک سبک

عکس: آلنا کبوتر

- شما به زودی تماس خود را پیدا کردید، شروع به مشارکت حرفه ای کرد. اغلب مردم چنین سؤال در مورد دوران کودکی را مطرح می کنند. شما از اوایل سن به یاد می آورید علاوه بر تاریخ تئاتر و سینما چیست؟

- درباره دوران کودکی ویران شده - درست است، این موضوع اغلب بوجود می آید. (می خندد.) چرا؟ من پاسخ به این سوال را پیدا نمی کنم. و دوران کودکی من به خوبی به یاد می آورم. والدین سعی کردند زندگی خود را در رنگ های درخشان رنگ کنند و من را از بین ببرند. سفرهای باور نکردنی به پارک کودکان، پیک نیک، سرگرمی، شرکت های پر سر و صدا، خواندن افسانه ها وجود داشت. ما عینک ها را در تابستان در کلبه قرار دادیم، کنسرت ها مرتب شده اند، با هم آماده شدند، با شگفتی ها به یکدیگر تعجب کردند. و نتیجه گیری من: من نیز فرزندانم را تحسین خواهم کرد! از آنجا که من معتقد هستم که مادر و پد از این لذت زیادی دریافت کرده اند. چه چیزی در مورد جشن سال نو صحبت کن! در طول زمان، درخت کریسمس ایستاده بود، هدیه به نظر می رسد تحت آن هر شب. این خیلی جالب بود: سانتا کلاوس امروز به آنجا افتاد؟ (می خندد.) من صمیمانه شگفت زده شدم: چرا ما باید درخت کریسمس را در پایان ماه ژانویه حذف کنیم؟ چنین درخت فوق العاده - تمام هدایای زمان به نظر می رسد! .. ببینید خاطرات روشن چیست؟

و در مورد آنچه که من می خواستم انجام دهم، من این را نمی دانستم. وقتی چهار ساله بودم، مادرم مرا در محافل مختلف ثبت کرد: تئاتری، نقاشی، رقص، مدرسه موسیقی. من همه چیز را امتحان کردم نقاشی با لذت رفت - کلاس ها یک معلم بسیار خوب و خوب را رهبری کردند. اما من خسته شدم، نوعی اقدام نکردم. در مدرسه موسیقی، یک شرکت فوق العاده از دختر انتخاب شد، ما بسیار SFED بودیم. اما بعد از شش ماه، معلم موسیقی به مادر من رفت و به شدت پرسید: "چرا فرزند شما پس از نیم سال تحصیل نمی داند، نمی داند چگونه یادداشت واقع شده است؟" و مادر من از همان سوال پرسید. اما، با رفتن به خانه، تصمیم گرفتم بفهمم که موضوع چیست. و سپس معلوم شد که من نوشتن یادداشت ها را نه جایی که آنها باید قرار بگیرند، و جایی که به نظر من زیبا تر بود. (می خندد) بنابراین من در مدرسه موسیقی به تأخیر افتاده ام. و در استودیو رقص من دوست ندارم که تمام دختران باید در همان لباس های سیاه و سفید سیاه باشند، - من سعی کردم به "تزئین" کلاس ها، سپس برخی از بسته های صورتی دیوانه، سپس جنبش های جدید اختراع شده است. و فقط در استودیوی تئاتر من همه چیز را مجاز کردم. این احساس آزادی شاد بود! من بر روی تمام چهار صحنه فرار کردم، آن را به صورت مورب عبور دادم. و معلمان این بیان خود را در نظر گرفتند. در آنجا و بزرگسالان گاهی اوقات مانند کودکان رفتار می کنند. من در این محیط بسیار راحت بودم. اما اصلی ترین چیز - احساس شادی ماندن در صحنه را احساس کردم. به یاد داشته باشید که نوعی مشاوره خوانندگان وجود دارد و من در آن شرکت کردم. مادر من و من شعر را آموخت: "پاهای مرد، پاها در جهان زندگی می کردند. و او یک قرن تمام را در یک مسیر درشت راه می رفت. " مامان من به خوبی به من توضیح داد به خوبی توضیح داد که آن را برای یک فرد چقدر سخت زندگی می کند. و من این شعر را با چنین احساساتی خواندم، بنابراین همه چیز با من نگاه کرد، تمام اندام ها، چهره و حتی صدای "قلاب" که مخاطبان خندید. من جایگاه اول را به دست آورده ام، و حتی آن را درک نکردم، زیرا قبلا هرگز در رقابت شرکت نکردم. شادی از پیروزی نبود، بلکه از این واقعیت است که مردم به خوبی واکنش نشان دادند، من توانستم بر خلق و خوی خود تأثیر بگذارم، احساسات مثبت را به دست آورده ام.

- چه فکر می کنید، چرا بازیگران که شروع به عمل در دوران کودکی می کنند و تبدیل به محبوب می شوند، پس از آن حرفه ای شکل نمی گیرد؟

- من فکر نمی کنم که برخی منظم وجود داشته باشد. اگر چه من نیز اغلب چنین در آدرس من شنیده ام. پس از همه، من شروع به فیلمبرداری یک فیلم در چهار سال، و برای اولین بار من برای اولین بار در هشتم بیرون آمدم - در موسیقی "آنی" نینا چوکوویوی. من حتی با این فکر بیمار شدم - این احتمالا، زمانی که ما رشد می کنیم، من حذف نخواهم شد. مامان به من اطمینان داد: "این بدان معنا نیست که شما غیرقابل قبول نخواهید بود. مردم رشد می کنند، شما خودتان می توانید منافع را تغییر دهید. " من فکر می کنم همه راه خود را دارند. شاید به نظر می رسد این است: یک ستاره کوچک وجود داشت، و سپس من متوقف شدم به فیلم ها متوقف شدم. اما شاید یک فرد خود را به نفع یک خانواده یا حرفه ای دیگر انتخاب کند؟ و موفقیت برای او در دیگری؟

کت و شلوار، Maison di Marie؛ بالا، Izeta؛ صندل، H & M؛ جوراب، Calzedonia؛ دستبند، Magia di Gamma

کت و شلوار، Maison di Marie؛ بالا، Izeta؛ صندل، H & M؛ جوراب، Calzedonia؛ دستبند، Magia di Gamma

عکس: آلنا کبوتر

- میانجیگری به نحوی بر زندگی شما تأثیر گذاشت؟

"پس از تلویزیون، سریال تلویزیونی" دختر بابا "را نشان داد، من شروع به یادگیری کردم. من دوست دارم زمانی که مردم به من در خیابان خوش آمد می گویند. من همچنین قطعا پاسخ را تبریک می گویم. این چنین احساساتی است که شما کمی آشنایان بیشتری در زمین دارید، از آن چیزی که قرار بود. (خنده.) من هنوز خوش شانس هستم: من بعضی از تظاهرات دیوانه طرفدارانم را ندیده بودم، همه چیز فرهنگی بود.

- آیا شما یک عصبانیت هستید؟

- نه، من احتمالا introvert. اگر چه این اتفاق می افتد متفاوت است. همانطور که عزیزان، من بسیار لمسی هستم. برای من مهم است که من قبلا یک دختر بزرگسال هستم، می توانم به مادرم بروم، با او آغوش بگیرم، در کنار آن سکوت کنم. اما همچنین به تنهایی، به تلاش برای تلاش در مورد چیزی، دروغ در نیمکت با یک کتاب - این نیز داستان من است.

- در ابتدا طبیعی بود که مادر شما را در عکسبرداری همراهی کرد. و چگونه روابط شما در حال حاضر ساخته شده است؟ آیا مامان نیز دشوار نیست؟

- البته، در چهار سال، یک فرد نمی تواند متن خود را یاد بگیرد و به پلت فرم تیراندازی برسد. او به من کمک کرد و همه جا با من رانندگی کرد. در حال حاضر ما یک تومان کار می کنیم، اما اول از همه، البته، مادر مادر، بهترین مشاور و دوست من است. برای من مهم است که بتوانم با برخی از تجربیات او را به اشتراک بگذارم. البته، اسرار دختران باید باقی بماند. همه چیز غیرممکن است که جوشانده شود، به یکی از عزیزان پخته شود، سخاوتمندانه نیست. روشن است که رشد می کند، مردم با والدین خود کمتر رایج هستند: آنها شرکت خود را، زندگی شخصی دارند. اما زمانی که آن را به کار می آید، من دقیقا می دانم که مادر باید نزدیک باشد. این وضعیت من برای اقامت شاد در محل کار، منطقه راحتی من است. من یک بار آن را از بازیگران دیگر تماشا کرده ام و خودم را احساس کردم که چگونه باید در یک ماسک پنهان کنید، وقت خود را صرف کنید.

من خوش شانس بودم که من مدیر، دستیار، دوست و مادر داشتم - در یک نفر. من به او می آیم، ما به سادگی به موضوعات منحرف صحبت می کنیم، و من "اجازه می دهم". او مراقبت می کند و این واقعیت است که من از لحاظ جسمی راحت بودم. اگر در برخی مواقع من نیاز به یک قرص از یک سردرد یا چیزی برای خوردن چیزی، مادر من به سرعت سازماندهی می کند. هیچ کس حتی نمی داند که هنرمند چیزی را می خواهد. (لبخند می زند.) ابتدا بر روی مجموعه، بسیاری از آنها شگفت زده شدند: یک دختر بزرگسال - و با مامان! اما پس از آن، به طور مداوم، معلوم می شود که Policolika در حال حاضر با او دوست است، به ما مراجعه کنید. هیچ چیز شگفت انگیز: مادر من سرد، شرکت و اجتماعی است. او همچنین به برنامه ریزی زمان کمک می کند. من یک شخص نسبتا نامشخص در این معنا هستم من اینجا زندگی می کنم و در حال حاضر و حتی نمی دانم که من فردا خواهم داشت. این در کتاب آبی مادر ثبت شده است. (خنده حضار)

- فرض کنید شما یک اسکریپت دارید شما دوست دارید، مادر - نه چه اتفاقی می افتد؟

- من، البته، همیشه قطعا اسکریپت را بخوانم. هنگامی که مادرش او را با من می خواند، گفتگو رخ می دهد. اما اگر من مطمئن هستم که همه چیز را دوست داشتم، و مادرم شروع به بیان استدلال با نشانه منفی می کند، من به او گوش نمی دهم. (خنده) ترجیح می دهم در این موضوع صحبت نکنم. مامان دقیقا می داند: اگر من با چیزی گرفتار شدم، قطعا این کار را انجام خواهم داد. برای آنچه که من از او سپاسگزارم - او هرگز از تجربه من محروم نیست. تنها چیزی که مادر من کمک کرد و کمک کرد، این است که با عواقب ناشی از آنچه که انجام دادم مقابله کنیم.

- مدیر معمولا حقوق و دستمزد پرداخت می شود. چگونه این اتفاق می افتد به شما: دهم می آید، شما پاکت مادر خود را کشش ...

- نه، ما به چنین پوچ نمی رسیم! (خنده حضار) مامان برای عشق کار می کند

- شما بیست و یک نفر برای شما بوده اید - حتی در استانداردهای غربی سن. آیا شما از لحاظ روانشناختی آماده شروع یک زندگی مستقل هستید، به طور جداگانه زندگی کنید؟

- من مدت ها برای این آماده شده ام، و من مثل یک بزرگسال احساس می کنم. این یک پارادوکس عجیب و غریب است: از یک طرف، من از اولین دوران کودکی مثل یک بزرگسال احساس می کنم. شاید به این دلیل که والدین همیشه به طور جدی با من احترام می گذارند، با احترام، به همان اندازه برابر است. از سوی دیگر، رشد می کند. من ساحل "کودک داخلی" من هستم و بسیار عاشق افرادی هستم که با دوران کودکی خود مبارزه نمی کنند. در این درک از جهان، حقیقت و خلوص بسیار بیشتری وجود دارد، یک مکان معجزه وجود دارد. اعداد هرگز برای من نقش تعیین کننده ای نداشتند. اینها برخی از معیارها هستند که از هجده سالگی مجاز به پوشیدن سلاح ها هستند، الکل مصرف می کنند. اما شما می توانید در شانزده ازدواج کنید. به نظر می رسد که شما می توانید تنها دو سال پس از عروسی بخورید. (خنده حضار)

لباس و باسک، همه - Svetlana Kushnerova Couture

لباس و باسک، همه - Svetlana Kushnerova Couture

عکس: آلنا کبوتر

- شما به رمان ها با شرکای بر روی مجموعه نسبت داده شد: Philip Pale، Maxim Colosis. هر بار که اطمینان دادید، فقط دوستان هستید آیا شما راحت تر از زنان با مردان هستید؟

- نه راحت تر. اما من بسیاری از دوستان مردانه دارم. و زنان. (می خندد.) اگرچه واقعا دوستان نزدیک نیستند. افرادی که فقط از یک رابطه دوستانه حمایت نمی کنند، اما با آن شما می توانید بسیار فرانک و باز، من، البته، کمی. به طور کلی، اگر ما در مورد دوستی صحبت کنیم، بسیار طولانی است که به مردم نزدیک تر می شوم. من نیاز به زمان دارم. گاهی اوقات می تواند از طریق سالها ارتباط رخ دهد. ناگهان فلش - و شما با برخی از راه های غیر قابل توضیح همخوانی دارید ... چنین چیزهایی وجود دارد که من لازم نیست که با هر کسی به اشتراک بگذارم. من خیلی نگرانم. و من کمی در زندگی صحبت می کنم. (لبخند می زند.) من دوست دارم نوشتن و حتی اگر ممکن است، زمانی که به مصاحبه می آید، سعی می کنم این را با ایمیل انجام دهم.

- چی می نویسی؟ داستان، خاطرات؟

- همه. و اشعار، افسانه ها و اسکریپت ها. در حالی که من آن را به خطر نمی اندازم. من فقط با نزدیک ترین به اشتراک می گذارم

- شما در تولید کننده دانشکده تحصیل می کنید. آیا ایده شما در مورد این زمینه فعالیت تغییر کرد؟

- بله، من فکر کردم من می دانم که چگونه انجام شد. من همه چیز را دیدم (می خندد.) اما در واقع، همه چیز معلوم شد بسیار سخت تر است. در مواجهه با اولین کار عملی، به نظر می رسد ساده ترین - لازم بود که یک داستان کوچک را که در یک ژانر خاص جمع شده است، حذف کنم: "چه مزخرف، من همه چیز را انجام خواهم داد!" با استفاده از این "من" من سال را در طول راه تکمیل این کار راه اندازی کردم، و این یک شکست کامل بود. اعتماد به نفس احمقانه من هیچ خاکی نداشت. و سپس متوجه شدم که شما باید همه چیز را به طور جدی درک کنید تا به مطالعه بپردازید. من دوست دارم یادگیری پشت جلسه هفتم، که من به "عالی" منتقل کردم. و من بیشتر و بیشتر از بین بردن در حرفه ای که تصمیم گرفتم.

- آیا شما همیشه چنین دختر بوده اید - با شخصیت؟

- در دوران کودکی من یک کودک بسیار پرستاری بودم. من قبلا قبول نکردم، چیزی را اثبات نکردم. مامان حتی ترس از این که با چنین ریخته گری آن را برای من برای زنده ماندن در این دنیا دشوار خواهد بود. بنابراین، هنگامی که من برخی از تظاهرات از خدایان را دیدم، بی سر و صدا سعی کردم آنها را تشویق کنم. بنابراین خدای درونی من موظف به ظاهر مامان است. (لبخند می زند.) به طور کلی، من می خواستم نه تنها شاهزاده خانم ها، بلکه همچنین سرقت، مانند حالا - قهرمان متنوع.

- به منظور در نوجوانی بازی گالینا Sergeyevna از "دختران بابا" - یک فرد نسبتا وحشتناک، شما نیاز به شجاعت خاص.

- به جای نگرش وحشیانه نسبت به خودتان. قبل از آن، من نقش کودکان با سرنوشت غم انگیز از خانواده های دشوار ارائه دادم. احتمالا نوع خارجی همزمان بود. من خیلی کوچک بودم، کم رنگ بود. و سپس آنها پیشنهاد دادند که یک دختر زیبا و خنده دار بازی کنند. من از سریال تلویزیونی "دختر بابا" بسیار سپاسگزارم. این چند سال زندگی من است.

- تعجب آور تر، تحول شما به یک جولیت زیبا بود. شما خودتان را با درخواست به کارگردانان نزدیک کردید تا شما را در این نقش امتحان کنید. اعتماد به نفس کجاست که همه چیز کار کند؟

- اذعان، من خودم از خودم انتظار نداشتم. (می خندد.) این نیز شجاعت مدیر ما سرگئی آلدونین است، که به من ملاقات کرد. من بسیار سپاسگزارم که من برای چهارده سال جولیت بازی کردم! برای هفت سال، من در این بازی بوده ام، اما همانطور که در آنجا نبود، بنابراین در حال حاضر وجود ندارد. شاید حتی لباس پوشید. پیش از این، من نوعی بی پروا ناامید شدم، من فقط از اولین به آخرین صحنه عمل کردم. خوب، من همه چیز را برای من توضیح دادم: "لیزا، شما نیازی به بازی ندارید، فقط خودتان باشید." اما اکنون، زمانی که من بالغ شدم، خیلی در این درام به نظر من غیر قابل درک، عالی است. من به شدت شگفت زده شدم و در صحنه نهایی عملکرد اشتباه گرفتم. من نمی فهمم چرا قهرمانان باید بمیرند، و من گریه نکردم چون در بازی نوشته شده است. من در مهد کودک ماندم من صمیمانه اعتقاد داشتم که حتی اگر عزیزان شما تبدیل نشود، هنوز باید زندگی کنید. برای تحمل این عشق، حافظه یک فرد نزدیک را نگه دارید. حالا من درک می کنم که عشق تنها احساس غیرقابل کنترل غیرقابل کنترل است. افتخار می تواند آشتی کند، برای تخریب تخریب، و عشق اغلب مردم را به اقدامات دیوانه مانند علامت پلاس و منهای فشار می دهد. کامیون ها مانند ژولیت، به این موضوع بحث می کنند. اما تنها چیزی که من سعی داشتم آن را برای مدت طولانی بفهمم و نمی توانستم - یعنی اولین عشق، دوم، صد و سوم ... به نظر می رسد که عشق واقعی تنها یک است و او برای زندگی است هر چیز دیگری باید چیزی متفاوت باشد: اشتیاق، جذابیت، جاذبه.

لباس، به نام Nanita؛ گوشواره با یک کیت بدن و دستبند برده، همه - Kojewelry

لباس، به نام Nanita؛ گوشواره با یک کیت بدن و دستبند برده، همه - Kojewelry

عکس: آلنا کبوتر

- آیا چنین نمونه هایی را در زندگی خود مشاهده کردید؟

- شما می دانید، برای من یک شادی بزرگ وجود دارد که مصاحبه ما درآمد در ماه آوریل است. پس از همه، مادربزرگ عزیز من تعبیه شده هشتاد سال است. او واقعا به تمام نشریات درباره من لرزاند. این یک هدیه برای او خواهد بود. بنابراین، از این هشتاد سال، مادربزرگ پنجاه و شش ساله با پدربزرگ من زندگی می کردند. این یک مثال الهام بخش برای من است. آنها خیلی دوست دارند، با چنین درک و حساسیت به یکدیگر همدیگر را درمان می کنند! مادربزرگ من توسط همه چیز رد می شود. همان "FIVES" در موسسه. هر بار که مادربزرگم را در Vladivostok می نامم، و این مثل یک بازی است: "مادربزرگ، من امتحان را گذراندم!" - "بله جانم! و چه گذاشت؟ " - "پنج!" و لحظه مورد علاقه من شروع می شود زمانی که پدربزرگ با خوشحالی نامیده می شود: "Vitya، Vita، نوه ما امتحان را به طور کامل امتحان کرد!" این تابستان، ما تصویری از "شریک" را در ولادیوستوک شلیک کردیم. مادربزرگ من خوشحال بود او به من حمله کرد، از دور نگاه کرد، چه اتفاقی افتاد. ما یک هفته فوق العاده را صرف کردیم! من به یاد داشته باشید به نوعی آن را سه بار رفت - مادر، مادربزرگ و من برای آب نبات. ما از طریق جاده به انتقال زیرزمینی می رویم، و به طور کامل لعنت می شود، و چنین اکو هویج شنیده می شود. و ناگهان ما شروع به آواز خواندن و چرخش در والتز با مادربزرگ هشتاد ساله من! مامان پیچ خورده است، سعی کرد ما را تیز کند، همه چیز را تکرار کرد: "مادربزرگ، مادربزرگ! .." و با افتخار تبدیل شد و پاسخ داد: "من یک مادربزرگ نیستم - من یک شاهزاده خانم هستم!" من می خواهم ریسک من، شاهزاده خانم من، بهترین، نور را آرزو کنم. من همیشه در مورد او فکر می کنم، به یاد داشته باشید.

- شما فکر می کنید که فقط با عشق ازدواج کرده اید؟

- مطمئن. آیا می توان آن را در غیر این صورت؟ من هیچ گزینه دیگری در سر من ندارم درست مثل رومئو و ژولیت، اما برای زندگی طولانی و با خوشحالی زندگی می کنند. من درک می کنم که در طول زمان، برخی از حوادث قطعا دیدگاه های من را در مورد این سوال تنظیم می کنند و شاید باید به طور دقیق مسئول او باشند. اما امروز من فکر می کنم و احساس می کنم.

- عاشق شدی؟

- من عاشق مردم، استعداد هستم. جذابیت با همکاران خود، بازیگران، مدیران. موم، من آواز خواندن کسانی که می دانند چگونه کاری را با دستان خود و بسیاری از خانواده ها و سرآشپز های با استعداد انجام دهند. من دوست دارم موقعیت ناظر و بخشی از Tikhonechko را به تحسین یک فرد با استعداد. و اگر ما در مورد روابط با جنس مخالف صحبت کنیم، نه، من عاشق نیستم.

- و چرا؟ شما تصور طبیعت عاشقانه را می دهید.

- البته، من عاشقانه تر از یک پراگماتیست هستم. اما قلب من مشغول است و من فکر می کنم (امیدوارم)، چه مدت طولانی است. "

ادامه مطلب