ویکتور Dobonravov: "پدر خوش بین نیست، او یک مرد خورشید است"

Anonim

ویکتور Dobonravov - امروز، یکی از واضح ترین بازیگران تولید کننده سی ساله است. به تازگی، او بسیاری از قهرمانان منفی، حتی وحشتناک است. اما به دلایلی، این ادراک به خود بازیگر منتقل نمی شود. به نظر من، مهمترین چیزی که در ویکتور جذب می شود، توانایی دوست داشتن و نیاز به زندگی در عشق است، که از پدر، فودور دوبرونوروف و به طور کلی از خانواده می رود. جزئیات - در مصاحبه با مجله "اتمسفر".

- ویکتور، به یاد داشته باشید، زمانی که برای اولین بار احساس کردم که پدر و مادر من شما را دوست دارند؟

"من نمی دانم، من همیشه در احساس عشق زندگی می کردم، حتی زمانی که دادا در محل کار ناپدید شد. حالا فرصت های زیادی را نسبت به خانواده ما دارم، اما به همین دلیل است که من با درک قیمت پول بزرگ شدم. من به خوبی به یاد می آورم که در دوازده سال، من می دانستم که والدین من خیلی کار می کنند و ما خیلی شیرین نبودیم، اما می توانستم تمام روز را با یک چوب چوبی به جای یک ماشین اجرا کنم و خوشحال شدم. من فرزندانم را امتحان خواهم کرد تا توضیح دهند که پول از آسمان نمی افتد. من اعتراف کردم، نگران تعداد نامحدود اسباب بازی در اتاق کودکان: لذت از این ناپدید می شود.

- آیا مجازات کودکان هرگز نبوده است؟

- نه، این نبود. و اگر آنها بودند، من هرگز در مورد این نگفتم. من سرفصل های عجیب و غریب هستم: "پدرم من را در دوران کودکی گرفتم." من فکر می کنم: "مردم، شما دیوانه هستید؟! این خانواده است. " من نمی فهمم که چگونه می توانید چنین چیزهایی را بنویسید، حتی اگر درست باشد.

- هنگامی که برادر کوچکتر متولد شد، آیا تجربیات دارید، حداقل یک حسادت کوچک دارید؟

"هنگامی که دختر بزرگتر من متولد شد، او هیچ چیز را در مقایسه با آن نداشت، و زمانی که دوم ظاهر شد، وریا اغلب صبح به آنجا می آمد:" و چرا Vasilisa خواب است، و من باید به مدرسه بروم؟ " لازم است به او توضیح دهیم که او یک بزرگسال است و Vasilisa کوچک است. من به یاد نمی آورم که احساس حسادت به برادرم داشته باشم. دوستان به عنوان Elder در یک هفته گفتند: "خب، هر کس بازی کرد و داد." خوشحال شدم، خوشحال شدم وقتی ونکا متولد شد، عکس هایی وجود دارد که من آن را نگه می دارم، و همه چیز را می توان در آنجا دیده بود. (لبخند می زند.)

ویکتور Dobonravov:

"پدر نه تنها یک خوشبین است - او یک مرد خورشید است، چنین چیزی وجود ندارد."

عکس: الکساندر Torgushnikova

- Varya، دختر بزرگتر شما، در اسب مشغول است. آیا شما برای او نمی ترسید؟

- من نگران هستم، البته، اما بدون تعصب. من تمام زندگی ام را تمام کردم، همه در زخم ها. همه ما خیلی زیاد رشد کردیم، این طبیعی است. من از اوایل سنین یک وحشی بسیار فعال دارم، او همچنین اسکیت و لذت بردن از آن را دارد. اگر من چیز دیگری بخواهم، من فقط "برای" خواهم بود. و جوانترین سه بار فعالتر است. چیز شگفت انگیز: Vasilisa تنها سه ساله است، و ما هرگز چاقو را از جدول تمیز نکردیم. Varya یک بار، در یک سال، به اتاق خود رفت، نگه داشتن چاقو برای تیغه، - من به اندازه کافی شات نداشتم. و Vasilisa هرگز آن را انجام نداد - ظاهرا، احساس می کند که خطرناک است، به طوری که کسی به او در مورد آن گفت. به عنوان مثال، من نیز احساس خطر کردم، از دوران کودکی از داروها ترسیدم. هیچکس به من پیشنهاد نکرد، زیرا من همیشه یک شرکت عادی را انتخاب کردم. اما مطمئن هستم که من امتناع می کنم، زیرا آن را ترسناک است، و همچنین خود را با سوزن، درد و خطرناک است.

- آیا شما خودتان فعال هستید و در دوران کودکی چه کار کردید؟

- من برای همه چیز در دوران کودکی کافی بود. وظیفه من به عنوان پدر و مادر این است که کودکان را درک کنند که چیزهای زیادی در جهان وجود دارد، از آنچه شما می توانید از آن لذت ببرید. به نظر من، بزرگترین مشکل - برای زندگی متاسفانه، به کار ناخوشایند بروید، نه سرگرمی، چیزی که شما را خوشحال می کند. باید شور باشد من عاشق بسکتبال هستم، اگر ما در مورد یک سرگرمی صحبت کنیم، در حال حاضر من به غواصی و به طور کلی دنیای زیر آب علاقه مند هستم. فقط در سوچی به گشت و گذار افزایش یافت و همسر نیز هست. در مسکو، گالری تیراندازی وجود دارد، جایی که شما می توانید نه تنها از سلاح گرم، بلکه از پیاز نیز شلیک کنید، پرتاب محورها، چاقو ها، ناخن ها، همچنین سرگرمی بسیار جالب است. شما می توانید برای یک دایره سفالگری بنشینید و درک کنید که چقدر جالب است کاری را با دستان خود انجام دهید. و دوستان برای من مهم هستند. با کسی، اما برخی از آنها کمی هستند، دوستان با چند دهه هستند، و فرزندان ما در حال حاضر دوست هستند. من درک می کنم که این ثروت است، زیرا می دانم که در سن من، افرادی که واقعا نزدیک می شوند بسیار نادر هستند. من چند نفر دارم اما ما باید بتوانیم ارتباطات قدیمی و قدیمی را بیرون کنیم.

- یک بار در دوران کودکی، مادرم را در مورد همکاران پدرم پرسیدید، آیا دوستانش او بود که مامان پاسخ داد که نزدیکترین دوست پدر او بود.

- البته، این است. و نزدیکترین دوست من همسر ساشا است. ما بیش از بیست سال با مدرسه دوست هستیم.

ویکتور Dobonravov:

"من همه چیز را همانطور که باید انجام دادم انجام دادم. در ابتدا - پیشنهاد، پس از آن امضا شد، پس دختر Varya متولد شد. من احساس هماهنگی کامل دارم"

عکس: الکساندر Torgushnikova

- آیا شما در مدرسه عاشق هستید؟

"نه، من رمانهایم داشتم، او خودش را داشت، اما پس از آن، با گذشت زمان، روشن شد که واقعا چه اتفاقی افتاد. هنگامی که ما ملاقات کردیم، من چهارده ساله بودم، او سه سال و نیم ساله جوانتر است. من در مدرسه شبانه روزی №16 در VDNH تحصیل کردم، و پس از آنکه درس ها به "مرکز کلاس" سرگئی Kazarnovsky، یک مدرسه جاز تئاتر، جایی که او با ساشا ملاقات کرد، ملاقات کرد و حتی به تئاتر نزدیک تر بود، علی رغم این واقعیت که او داشت رشد پشت صحنه "Satiron".

- و شما نه ساله ازدواج کرد. بلافاصله رسما روابط صادر کرد؟

- من همه چیز را انجام دادم. اول - پیشنهاد، سپس امضا شد، سپس پخت و پز متولد شد. من احساس هماهنگی کامل دارم

- همه چیز برای این سالها صاف بود؟

- همه چیز هموار هرگز اتفاق نمی افتد من فکر می کنم لازم نیست در غیر این صورت آن را پوشانده خواهد شد. پدرم یک مثل را دوست دارد، من با او موافقم. هنگامی که شما در عشق هستید، در ابتدای رمان، خداوند به شما نشان می دهد آنچه در پایان خواهد آمد. سپس شما این احساس را از بین ببرید، جاده طولانی با مشکلات و خار های خانگی شروع می شود، و در نهایت زمانی که شما هشتاد ساله دارید، شما همچنین هر ژست، هر نگاه، و بدون این شخص را نمی توانید زندگی را تصور کنید. فقط این مسیر باید منتقل شود

- ساشا در برخی از مصاحبه ها گفت که شما یک گردباد، طوفان ...

- بله، من یک فرد بسیار گرم هستم، من از دست دادن دون قزاق در من. در همان زمان، برای خودتان سخت است. من می توانم احساسات را برای مدت زمان طولانی نگه دارم، و سپس منفجر شود. اما با افراد دیگر افراد، شما همیشه باید فاصله را حفظ کنید و وابستگی را مشاهده کنید، زیرا کار کار دارد.

- ساشا - عکاس، اما در شکل گیری یک فیلمبردار؟

- او از دانشکده دوربین فارغ التحصیل شد، اما پس از او بسیاری از کار به عنوان عکاسان کار می کردند. من بسیار خوشحالم که او یک بازیگر نیست؛ عکاس، اپراتور همچنین یک حرفه خلاق است، نزدیک به سینما و تئاتر، او یک هنرمند بزرگ است، من بدون تقصیر دروغین می گویم. من می بینم که چگونه رشد می کند، تجربه می آید. من احساس می کنم که من هستم و ده سال پیش دو نفر مختلف هستند. اگر شما حتی به لحاظ فیزیولوژیکی صحبت می کنید، کاملا متفاوت هستم. تمام سلول ها تغییر کرده اند من احساس رکود داخلی و خارجی نیز ندارم. یک حرکت برنامه ریزی شده به جلو، بالا است. من واقعا می خواهم، به طوری که ساشا نیز ادامه داد.

ویکتور Dobonravov:

"نزدیکترین دوست من همسر ساشا است. ما با او دوست هستیم. من رمانهایم داشتم، او خودش را داشت. اما پس از آن ما متوجه شدیم که چه اتفاقی افتاده است.

عکس: الکساندر Torgushnikova

"آیا دوست دارید زمانی که یک زن، زیبایی لباس، با آرایش خوب، در کنار شما می رود؟"

- من عاشق، البته، مانند هر مرد زمانی که زن من خوب است. اما من واقعا ساشا را بدون آرایش دوست دارم. من از طریق مد روی لب های پر شده شگفت زده شدم. سوال این است: توسط زنان بزرگ این کار را برای مردان انجام می دهند؟ بنابراین، کسانی هستند که آن را دوست دارند. اما من صادقانه، چنین ملاقات نکردم. من نمی توانم همسر همسر من را تصور کنم: "عزیزم، لب هایت را بشورم". من معتقدم که یک زن باید زیبا باشد. این اتفاق می افتد، به کار نقاشی می شود، و او: "اوه، چگونه امروز زیبا نگاه می کنید!" آیا این تعریف است؟ او نابود شد، و قبل از آن وحشتناک بود؟ بنابراین، من باید بگویم متفاوت: "امروز آرایش سرد را داشته باشید." من معتقدم که حتی در زمان کثیف ما، یک زن باید یک زن باقی بماند و لباس بپوشد. (لبخند می زند.) و من سعی می کنم از همسر خودداری کنم. همیشه به او بگویید: "دو بار!"

- و هنگامی که زنان زیبا را می بینید، چشم چشم را روشن می کنید؟

- من یک مرد عادی هستم، چشمان دارم (لبخند می زند.) خوب است. زن زیبا نمی تواند شادی کند. (خنده حضار)

- به پدرت، به رسمیت شناختن و عشق به مردم بعد از چهل و پنج، و به عنوان یک گلوله برفی، بعدا به شما رسید. شما می گویید که همه به تدریج توسعه یافته اند ...

- چرا؟ هنگامی که آنها فیلمبرداری کردند، "بدون زیبایی"، چهارده سال پیش سخت بود که از طریق خیابان ها راه بروند. این مخاطب دیوانه بود، یک امتیاز بزرگ بود. پدر در حال حاضر به "انحلال" اتفاق افتاده است. خدا را شکر که من در ابتدای کار من بودم، و نه در حال حاضر. من برای کار در T-34 بسیار گران هستم - به نظر من، این یک فیلم ویژه است. و این واقعیت که او با چنین اسپورهای داغ پذیرفته شد، تأیید کرد که موضوع بسیار سوزانده شده است. و تصویر الکسی سیدرووا متمایز، با استعداد، بسیار قدرتمند است، با کار اپراتور شگفت انگیز، که هیچ آنالوگ در فیلم ندارد: هیچ کس بازیگران را در تانک های پیاده روی اجاره نکرده است. وقتی یک مخزن واقعی را در فریم رانندگی کردم - به سادگی به یک کودک تبدیل شدم، یک لذت وحشی را تجربه کردم. به همین دلیل من حرفهام را دوست دارم

- برای شما مهم است که Khuduku Rimas Tuminas در مورد شما فکر می کند؟ او گفت: کلمات فوق العاده در مورد شما در همان نمایش تلویزیونی ...

- تشکر از او. او یک فرد بسیار مهم در زندگی من است. هنگامی که Rimas Tuminas در مورد شما کلمات گرم صحبت می کند، آن را فریبنده است و اجازه می دهد تا شما را به نفس کشیدن، ایجاد، بال های کوچک شکوفه پشت پشت خود را، اما یک مسئولیت بزرگ وجود دارد. و در اصل، همه چیز مانند آنتون Pavlovich Chekhov در "Seika" است: "هنگامی که خود را ستاسیون، خوب است زمانی که شما سقوط، شما در روح دو روز به روح نمی روید."

ویکتور Dobonravov:

"وظیفه من به عنوان پدر و مادر این است که فرزندان خود را درک کنید که بسیاری از چیزها در جهان وجود دارد، از آنچه شما می توانید از آن لذت ببرید"

عکس: الکساندر Torgushnikova

- آیا شما به راحتی با Rimas Vladimirovich مذاکره می کنید؟

- برای من، تئاتر پر شده است. اگر موقعیت های دشواری وجود داشته باشد، من به Tumba می روم و می گویم پیشنهاداتی وجود دارد که حق ندارند از آن اجتناب کنند. خدا را شکر، در سال های اخیر، من از نقاشی تئاتر برای تیراندازی برای پولی خواسته ام. من می توانم در سری های طولانی برای آپارتمان های معمولی کسب کنم، اما نمی خواهم این کار را انجام دهم. من می خواهم چیزی جدید که شرمنده نیست و، اول از همه، من تعجب می کنم. سال گذشته من پنج آثار بسیار خوب داشتم، کاملا متفاوت بود: "Streltsov"، "Soldatik" (در مورد پسر هنگ جنگ بزرگ وطن پرست، این یک فیلم جوان است که اکنون بسیار کوچک است)، یک کارآگاه هیجان انگیز و زیباترین فیلم درباره NEP "مرغ سرخ شده" الینا نیکولاوا. من سعی می کنم تعداد پروژه ها را کاهش دهم و کیفیت آن افزایش یافته است. اما اگر من نیاز به تغذیه خانواده داشته باشم، من می روم و کار می کنم. Amedeo Modigliani برنده تبلیغات بود ...

- ساشا هرگز به شما حمله نکرد تا بازی را به منظور خرید یک آپارتمان سریعتر یا به نحوی به ندرت؟

- نه، ما بهترین دوستان هستیم، ما در همه چیز توصیه می شود، او می تواند در مورد چیزی بپرسد، بگوئید که او می خواهد خود را بخرد، من سعی می کنم هرگز آن را انکار کنم. من نمی فهمم که مردم در چنین پارادایم زندگی می کنند: برو به من حقوق و دستمزد یا خرید یک کت خز. برای ما، برای سال های بسیاری، کت خز یک موضوع برای جوک ها است.

- شما به نحوی گفتید که احساسات در حال تبدیل شدن به برخی از هدایای موفق هستند. من هنوز موفق به لطفا چیزی برای لطفا همسر من، و او؟

"ساشا به من در 8 مارس داد (این تولد من است) سفر به پاریس مورد علاقه ما." ما سه روز با هم سفر کردیم، زیبا و تعجب آور بود. به تازگی، برادر من روز تولد داشت، و همسرش به او یک پرواز هلیکوپتر داد. وانیا پشت سر فرمان نشسته بود، این یک احساس فراموش نشدنی برای او بود. ما باید احساسات را بیان کنیم. ساشا ما یک استاد اختراع داریم و من یک دوربین خریدم، که در آن او همیشه رویای خواب، حتی رویایی بود. ما به تور به پترزبورگ رفتیم، من آن را به دوستم دادم، او در ماشین دیگری رانندگی کرد، و صبح، زمانی که ساشا هنوز خواب بود، جعبه را با او گرفت و او را برای روز تولدش معرفی کرد.

- شما یک تئاتر، یک خانواده دارید، حتی در یک منطقه زندگی می کنید. آیا شما به مکان ها، مردم یا به راحتی انطباق و در شرایط جدید متصل هستید؟

- از سال 1991، در مسکو، به او وابسته است. والدین و دوستان اینجا، بچه های من در اینجا متولد شدند. از همان زمان من در Marina Grove زندگی می کنم، من این منطقه را خیلی دوست دارم، بنابراین من یک آپارتمان را خریداری کردم. به طور کلی، مسکو اکنون به نظر می رسد عالی است، که در آن پارک نه رفتن، فقط یک نگاه، آن را یک شهر است که در آن لذت بخش است. حتی صحبت از منطقه ما، من چیزی برای مقایسه با. هنگامی که کل ولسوالی ها در یک حلقه بسکتبال بازی کردند، که پدر با دستان خود پخته شده بود، و اکنون برای مردم بسیار زیاد است. من اخیرا از الکسی در تصویر "آتش"، در مورد آتش نشانان، در بومی تگانروگ، که در آن پنج یا شش ساله وجود نداشت، ستاره دار کردم. و به طور غیر منتظره، بازگشت به آنجا، ناگهان احساس کرد که چگونه به این محل متصل شده است. متوجه شدم که میهن میهن است. من خودم را به خاطر ندرت وجود دارد.

- پدر شما خوش بینانه بی قید و شرط است، به نظر من. و شما با وایانا گذشت؟

- پدر نه تنها یک خوشبین است - او یک مرد خورشید است، چنین چیزی وجود ندارد. اما من همیشه یک نیمه کامل شیشه ای دارم، حتی کمی بیشتر. وانیا باید درباره آن بپرسد. من فکر می کنم که اکنون او در دوره خوش بینانه زندگی اش است. او یک خانواده جوان دارد، یک دختر متولد شد و یک شغل وجود دارد، بنابراین همه شکوه به خدا.

- نمونه هایی بودند که بعد از آن شما را نمی گیرید، و همه چیز ناامید کننده است؟

"من خیلی نگران شدم، و در حال حاضر من متوقف شدم: متوجه شدم که اگر شما اینجا نبودید، باید جایی دیگر باشید. من ناراحت شدم زمانی که سرگئی اورهولک من را در تیراندازی در "آرام ن" نگفت، اما در این زمان ما "اجرای" را در تئاتر آزاد کردیم. نقش Khludova در یوری بوتوزوف - شادی، و غیر ممکن خواهد بود برای ترکیب هر چیزی. هنگامی که ما یک عملکرد را منتشر کردیم، متوجه شدم که برای همه شیلات خدا ضروری است.

- پدر تنها در سال سوم اولین بار به دیدن شما آمد. آیا او را قبل از او تماس گرفتی؟

- و تماس به خصوص آنچه اتفاق افتاده نیست. برای من یک صحنه سخت بود. مسئولیت بزرگ بود، من می دانستم که فرزندش. اگر قبل از موسسه در برخی از مدرسه تئاتری مشغول به کار بودید، آن را نیز تداخل می کنید. شما فکر می کنید که در حال حاضر یک هنرمند کوچک است، و سپس آنها به شما می گویند: "شما نمی دانید که چگونه چیزی را بدانید، ما دوباره یاد خواهیم گرفت." همان مشکلات نیز در برادر بود، تنها به درجه بسیار بالاتر، زیرا او قبلا به هنرمند پایان رسید، حداقل او با نتیجه و در بالاترین سطح آشنا بود. و سپس - بر روی شما: بازی بر روی سکوت ارگانیک، ارزیابی واقعیت، شرایط پیشنهادی ... آسان نیست. پدر دیدم که چگونه یک گزیده ای را از طریق داستان Vasily Shukshin بازی کرد "ژنرا، نور را منتقل کرد، و این فقط ساعت ستاره ای من در موسسه بود: سهولت در مرحله، پذیرش باور نکردنی! من اولین بار احساس کردم که شما می توانید از بازی لذت ببرید که هیچ گیره وجود ندارد، دهان را خشک نمی کند، و شما به قایقرانی در رودخانه کوهستان در تمام آستانه ها و خم ها پرواز می کنید.

- موسسه خوشحال یا غم انگیز و ترسناک بود؟

- غمگین. اما از دوران کودکی من احساساتی بودم، با سن، این ویژگی افزایش یافته است. و این موسسه یک قطعه از زندگی، یک کل جهان، اکوسیستم است: معلمان، دوستان از دوره خود و از دیگران، و پس از آن شما را به خارج از جهان خارج می شود.

- در حال حاضر روشن بود که در آن شما کار می کنید؟

- در پایان سال چهارم در حال حاضر می دانست که من به تئاتر Wakhtangov می روم، اما این نیز یک تصمیم غیر منتظره برای من بود. هنگامی که تولید شد، تئاتر دوره بسیار خوشحال نبود، اما میخائیل الکساندروویچ اولیانوف پیشنهاد کرد که به آنها برود، دو هفته به فکر می کرد. و اوگنیا ولادیمیرویچ Knyazev توصیه به رفتن به آنها، که من به من بی نهایت از او سپاسگزارم، زیرا اکنون نمی توانم زندگی ام را بدون این تئاتر تصور کنم. هر جا که هنوز می توانم کار کنم، من درک نمی کنم. (لبخند می زند.)

ویکتور Dobonravov:

"من کار می کنم، کار می کنم، و پس از کار با شادی من به خانه می روم. سپس من یک خانه Domadoma هستم - و دوباره با شادی در حال اجرا به کار "

عکس: الکساندر Torgushnikova

- شما تعداد زیادی از کاراکترهای منفی دارید. سرگئی Makovetsky به من گفت که از برخی از قهرمانان رد شد، نمی خواست به برخی از عمق تاریک ...

- هنگامی که ده سال در یک ردیف، آنها نقش های بچه های خوب را در تمام زمان ها ارائه می دهند، پس در برخی از نقاط آن، از بین می روند. در حال حاضر من بسیار مهم نیست که بازی کنم، بلکه چه کسی و چرا. در "مرغ سرخ شده" شخصیت من یک فرد بسیار چند لایه و بسیار وحشتناک است، از لحاظ ذهنی ناپایدار، او وابستگی های بسیاری، احساسات و مجتمع ها را دارد، در حالی که او مشتاق قدرت، قدرت است. و من عمیقا جالب بود که در این جا حفر شود. چنین نقش هدیه ای برای هنرمند است.

- آیا شما هرگز به سختی کار سختی را تحمل نمی کنید؟

"هنگامی که آزار دهنده است، شما متوقف خواهید شد، شما ماهیگیری می کنید، شما را بیرون می کشد - و سپس." من دوست دارم که انواع مختلفی وجود داشته باشد، زیرا کار می کنم، کار می کنم، و پس از کار با شادی من به خانه می روم. سپس من یک خانه Domadoma هستم - و دوباره با شادی در حال اجرا به کار. من اکنون به تیراندازی به Karelia می روم، شما همچنین می توانید به ماهیگیری بروید. به طور کلی عالی است!

- برداشت های روشن به شما یک حرفه می دهد!

- آه، چی هستی در حال حاضر در Taganrog در یک لباس آتش نشانی در باند فرودگاه بیرون آمد، هواپیمای AND و 200 در این نزدیکی هست، "دوزیستان"، و من فکر می کنم: "پروردگار، آنچه که من کار جالبی دارم، با من چنین افراد با استعداد! این خیلی زیباست! " کسی حق دارد و باهوش گفت که شما باید خود را با افراد با استعداد محاصره کنید. من ماهی را در یک فال و طالع بینی دارم و اغلب من تصمیم گیری خود را از شهود و چیزهای حسی دارم. من زندگی خود را از طریق تجزیه و تحلیل ساخت: لازم است، پس این ... اما به نظر می رسد که پس از بیست و پنج سال، من برخی از ارتباطات با فضا با جهان دارم. من می دانم که اگر شما چیزی را بسیار می خواهید، شما یک سیگنال قدرتمند، دقیق و خاص را در آنجا ارسال می کنید. و این اتفاق می افتد! به سادگی دیوانه های دیوانه وجود دارد - شما هرگز حتی باور نمی کنید که این امکان پذیر است.

ادامه مطلب