Alexandra Vlasova: "ما ازدواج کردیم، من بیست و سه ساله بودم"

Anonim

Elegant، با موهای بلند مو و چشم های بزرگ، الکساندر Vlasova یادآوری شاهزاده خانم از دیزنی پری داستان. با این حال، در آن احساس می شود، یک شخصیت سخت است. در غیر این صورت، من نمی توانستم زندگی خود را عوض کنم، زندگی حرفه ای یک وکیل را به نفع حرفه ای انجام دهم. نیروها از شوهر عزیزش، رهبری و شاهزاده آرتم خورووستووشین حمایت کردند. و آنها با چنین تصادفی عرفانی ملاقات کردند که به طور غیرمستقیم به سرنوشت اعتقاد داشتند. جزئیات - در مصاحبه با مجله "اتمسفر".

"الکساندرا، شما گفتید که در دوران کودکی من یک بچه واقعی وجود داشت، در حالی که من رویای تبدیل شدن به یک بالرین. و چگونه چنین تناقضات در یک فرد به همراه داشت؟

- به طور کلی، من همیشه با پسران جالب تر شده ام. دوستانه، گاهی اوقات می تواند مبارزه کند. ما یک شرکت فوق العاده داشتیم - سه پسر و من. دوست دخترم بعدا شروع به ظهور کرد، در دبیرستان. و من از کالج در دوران کودکی رویایم. سپس ارتش پاپ من منتقل شد تا در قبرس خدمت کند، جایی که ما دو سال و نیم زندگی کردیم. یک رقصنده بود که کلاس های من را صرف کرد. Ballerina به نظر من با هوا، موجودات ناخوشایند و باله خود - دید بسیار زیبا از هنر. اما افسوس، با رقص من برای مدت طولانی کافی نبودم. به هر حال، من نیز در مورد حرفه ای از بازیگر فکر کردم، اما این یک نوع رویای چیزی غیر قابل دسترس بود. معلوم شد که به قلب شما گوش می دهد: نشانه هایی وجود دارد که ما را به ما می فرستد، شما باید آنها را به موقع تشخیص دهید.

- هنوز، چه چیزی بیشتر در شما است: زادور یا فیض زن؟

- من فکر می کنم پنجاه و پنجاه این چیزها به ما می رسد بسیاری از چیزها، و با افراد مختلف ما می توانیم رفتار کاملا متفاوت رفتار کنیم. با کسی که من راست رول راک، بلکه با شوهرم "دختر دختر" هستم. (لبخند) به هر حال، قرنطینه به وضوح نشان داد که معلوم شد، من یک معشوقه مسئول هستم. من چهار سال در حرفه عمل بوده ام، این کار همیشه بسیار کار کرده است، از پروژه به پروژه منتقل شده است، تلاش کرده است تا آن را با عنوان یک همسر خوب ترکیب کند. و در اینجا، به طور ناگهانی نشسته در خانه، شروع و گل به نژاد، و آووکادو در بالکن رشد کرد. من فقط بدون توقف آماده می شوم من نمی توانم تصور کنم که با هر دو شوهر من و من آن را با صبحانه تغذیه نخواهم کرد. (لبخند می زند.) و من از کسانی نیستم که در محیط خانه بسیار آرام هستند و اجازه می دهد تا خود را در کارهای کشیده راه بروند. به نظر من، دختر همیشه باید جذاب باشد. در همان زمان، من عاشق سبک ورزشی هستم، کفش های کتانی و کت و شلوار در کمد لباس من وجود دارد، و بینی من سوراخ شده است. (می خندد.) بنابراین من چند نفره هستم، و عالی است.

Alexandra Vlasova:

"من بعضی از کسانی هستم که در محیط خانه استراحت می کنند و اجازه می دهد تا خود را در تمرینات کشیده راه بروند. دختر همیشه باید جذاب باشد"

عکس: Alexandra Filimonova

- هنگامی که شما برای اولین بار جذابیت زن خود را تجربه کردید؟

- من احتمالا شروع به درک آن نه چندان دور. (لبخند می زند.) شوهر من می پرسم: "و من دوست دارم و هیچ چیز؟" و او: "به عنوان اگر شما در مورد آن نمی دانید!" و من خودم زندگی کردم، من خودم و زیبایی را حساب نکردم. من به یاد داشته باشید، برای اولین بار، من احساس کردم به بچه ها، پسران بزرگتر از سه یا چهار ساله بودند، برخی از هدایا، گل ها، اما من در مورد خودم فکر نمی کنم که زیبا، شاهزاده خانم. و من همیشه بسیار بلند بود. همه گفتند: "ساشا، شما باید بهبودی کنید." در حال حاضر من درک می کنم بسیار جالب است که من چنین قانون اساسی دارم، دوربین چند کیفی اضافه می کند. در چارچوب هر کسی که به طور کامل به طور کامل از واقعیت نگاه می کنید. علاوه بر این، این نظرات به ظاهر من می تواند ناشی از حسادت مضر باشد. دختران همچنین می خواستند لباس تنگ شوند، اما کار نمی کردند.

- چگونه به مدل رسیدید؟

- بر اساس اولین شکل گیری، من یک وکیل هستم، اما تا پایان موسسه متوجه شدم که این کاملا من نیست. و هنگامی که او از ملکه به مسکو منتقل شد، شوهر آینده، شروع به خواندن کرد، به دنبال آن بود. کار در آژانس رویداد، بازاریابی ورزشی. به نحوی من این ریخته گری را در اینترنت یافتم، یک عکس فرستادم. و اکنون به یاد داشته باشید که من در محل کار در دفتر نشسته ام و دعوت نامه ای برای شرکت در تبلیغات McDonalds می کنم. چه باید بکنید؟ من گذاشتم که فورا نیاز به دیدن یک دکتر دارم. من وارد شدم - و بلافاصله مرا تصویب کرد. دو سال و نیم، من در تبلیغات به شدت فیلمبرداری شدم.

- محدودیت های داخلی وجود نداشت، چه چیزی باید تبلیغ کنید؟ من مطمئن هستم که غذای سریع را نمی خورید.

- شما اشتباه هستید گاهی اوقات من به مک دونالد می روم و یک بزرگ بزرگ را با لذت زیادی می خورم. و در عین حال من احساس گناه را نسبت به خودم احساس نمی کنم. اگر واقعا میخواهید، باید یک دوست خوب داشته باشید. در مورد قراردادهای تبلیغاتی، شاید اگر من پیشنهاد دادم که کاندوم یا کرم را از هموروئید تبلیغ کنم، من امتناع خواهم کرد. اما در آن زمان، من هیچ سؤالی به محتوای نداشتم. بسیاری از افراد وجود دارند که از کار مدل راضی هستند و هیچ چیز دیگری را دنبال نمی کنند. من همچنین آن را دوست داشتم، اما احساس کردم که پتانسیل خلاق من خیلی بیشتر است، این محدودیت نیست. و هنگامی که پل براون وارد مسکو شد، من به دوره های دو هفته ای در آکادمی فیلم نیویورک رفتم. پل من الهام گرفتم او گفت که من می توانم به یک بازیگر تبدیل شود. احتمالا، از خارج، مردم چیزی را در شما متوجه می شوند که شما خودتان را نمی بینید. خوب، پس از آن در حال حاضر به طور آگاهانه، من وارد درام مدرسه Herman Sedakov شدم.

- آیا شوهر شما را در این جستجو ها پشتیبانی می کند؟

- بله، به لطف آرتیوم. من به یاد می آورم زمانی که من به تبلیغات تصویب شدم، او گفت: "همه شما فقط شروع می شود!" او به من اعتقاد داشت و با درک رفتار کرد، حتی زمانی که من با سرم کار کردم. و هنگامی که او برای سفرهای کسب و کار طولانی مدت رفت، به همان شیوه ای نسبت به او انجام دادم. خوب است که در مورد همراهی خود زندگی ما می توانیم بگوییم که این نیز نزدیک ترین دوست شما است. من واقعا از آن در رابطه ما قدردانی می کنم.

Alexandra Vlasova:

"ما یک مهمانی برای دوستانم را سازماندهی کردیم، و من دستم را داشتم، یک قوس عروسی را تزئین کردم. حالا من فکر می کنم: خدا، بیست و سه ساله، من کاملا کودک بودم!"

عکس: Alexandra Filimonova

- آیا شما برای مدت طولانی با هم بوده اید؟

- ما نه سال پیش ملاقات کردیم و ازدواج کردیم. اما آنها مانند یک لحظه پرواز کردند. شاید ما احساس نمی کنیم که در واقع خیلی زود، اگر نه قرنطینه. با این حال، توانایی ما برای ایجاد پویایی زندگی، و در اینجا ما تقریبا پنج ماه در خانه بودیم. اما ما آن را دوست داشتیم. (خنده حضار)

- نه سال - مدت زمان طولانی، مردم به شدت تغییر می کنند، به ویژه در سن جوان.

"هنگامی که ما ازدواج کردیم، من می دانستم بیست و سه، آرتیوم سی و یک." البته، ما در این زمان تغییر کردیم، بالغ شد، اما رابطه ما تنها بهتر بود، قوی تر بود. ما هم به خوبی انجام می شود! من خواندن این رابطه کار است، به طوری که اگر خسته کننده برای کسی که صدای آن خسته شده بود. این کار این است که شخص دیگری را بشنوید و شنیده شود. در چیزی که در برابر خود نقض می شود، یک سازش ایجاد کنید. ما به یکدیگر حساس تر شده ایم. من خوشحالم که آرتم اذعان می کند که به یک شهر دیگر می آید، برخی از چیزهای جدید را یادداشت می کند و فکر می کند: چگونه ساشا پاسخ داد؟ کنجکاو است که با چشم هایم به جهان نگاه کنم. و من، برعکس، در برخی لحظات، من نگاهی به آرشیو نگاه نر خود را، خشک تر و نامحدود. ما یکدیگر را قرض می دهیم

- با توجه به استانداردهای فعلی، شما خیلی زود ازدواج کردید ...

- موافق.

- این یک عشق بزرگ بود؟

- کاملا. ما شروع به ملاقات کردیم، و بعد از یک سال و نیمی از آرتم یک پیشنهاد را به من داد. من آن را انتظار نداشتم، فکر کردم: "چه چیزی، همه در حال حاضر؟" (می خندد (می خندد حالا فکر می کنم: خدا، بیست و سه ساله، من کاملا کودک بودم! اما عالی است بسیاری از آنها پس از همه، و زنده ماندن تا سی، آنها نمی توانند شخص خود را پیدا کنند. من فکر می کنم این سرنوشت است.

- چه جوری آشنا شدید؟

- آه، این یک داستان فوق العاده بود. یک شرکت بزرگ وجود دارد که رویدادهای ورزشی را انجام می دهد، یکی از آنها Flugtag - رقابت هواپیماهای آماتور است. از سراسر روسیه، مردم برنامه های کاربردی را برای مسابقه ارسال می کنند، اتومبیل های خود را ساختند، اتاق های خود را عرضه می کنند. من همچنین شرکت کردم، ما یک تیم داشتیم، و Artem این رویداد را رهبری کرد. اگر بعدا گفتم که این مرد جذاب شوهر من خواهد بود، من خندیدم. و به زودی پس از این مسابقه، ما به یک تصادف با یکدیگر رسیدیم. ما به طور ناگهانی به نوبه خود اشاره کردیم، دو ضربه، ما بود. قبل از اعتصاب، من به شدت احساس کردم زمان کاهش یافته است. خوشبختانه، هر کس زنده ماند، دستم را با شکستگی به پایان رساندم. من "آمبولانس" را وارد کردم، و اولین چیزی که من در داخل ماشین دیدم - جدول "امروز اولین روز زندگی جدید شما است". من می پرسم: "چرا چنین کتیبه ای است؟" - "خوب، آیا شما زنده ماندن؟ امروز روز تولد جدید را در نظر بگیرید. " و چند روز پس از آن، من با دستم در بازیگران نشسته ام، پست ها را در شبکه های اجتماعی خواندم. و من می گویم که دختران از این Flugtaga و پست Artem، دختران خوب انجام می شود! تصمیم گرفتم نظر شما را بنویسم او بلافاصله واکنش داد: "خوب، در نهایت، بیایید ملاقات کنیم!" در 18 اکتبر، ما به تاریخ اول رفتیم - و همه چیز بلافاصله روشن بود، شیمی. (می خندد من خندیدم: مثل این رفتم!

Alexandra Vlasova:

"آرتم دوست داشت که در شب کار کند، موسیقی نوشت. ما رک را خریداری کردیم، اتاق را مسدود کردیم، و خوابیدم. دستمال مرطوب، اما همه چیز حل شد"

عکس: Alexandra Filimonova

- Artem عاشق شدید است. نگران عزیزان شما، سعی کنید تا او را به نحوی محدود کنید؟

- ما چیزی شایع داریم: ما هر دو بر این باورند که اگر چیزی بسیار می خواهم، شما باید آن را امتحان کنید. Artem Adores موتور سیکلت، گشت و گذار، من نیز در هیئت مدیره، و آن را به خوبی معلوم شد. اما این در واقع خطرناک است. شاید هیئت مدیره به نوک برسد، به چهره - و خداحافظی من پس از تیراندازی من. بنابراین من دقیق تر شدم. اما او یک مرد است و دوست دارد درایو. من، البته، نگرانم، نکات خوب، اما من چیزی را ممنوع نمی کنم - فکر می کنم اشتباه است. نکته اصلی این است که او خوشحال بود.

- آیا دستمال مرطوب خانگی دارید؟

- هنگامی که ما شروع به زندگی کردیم، آرتم دوست داشت در شب کار کند، موسیقی را نوشت. ما Rack Ikeaevsky را خریداری کردیم، اتاق را مسدود کردیم، و به طور معمول خوابیدم. برخی از ویلت ها، اما همه چیز حل شد. باز هم، شما می توانید در طول حیله گری زنانه قرار دهید. "بیا، شما وسایل خود را در جای خود قرار می دهید، و من متوقف می شود که یک لیوان کثیف بر روی میز متوقف شود." این مثل یک مثال است. اما احساس زندگی به طور کامل ما تنها قادر به قرنطینه بود. من فکر می کنم ما کاملا این زمان را صرف کردیم. اما بسیاری از زوج ها از بین رفتند، بازیگران از جمله. در حال حاضر من یک پروژه جدید دارم، در Kaliningrad عکسبرداری شده است، آرتم به ولادیوستوک پرواز کرد تا یک رویداد را انجام دهد، بنابراین ما توانستیم از دست یکدیگر استفاده کنیم.

- شوهر از شما حسود نیست؟ چنین دختر دیدنی

- به نظر من، حسادت در مورد اعتماد به نفس و اعتماد به نفس در شریک است. شوهر من هیچ مشکلی ندارد. و در اینجا من حسادت دارم، و به صورت دوره ای "تحت پوشش" در ابتدای رابطه. من یک هفته برای یک سفر تجاری برای یک سفر تجاری استفاده نمی کنم. اما هیچ چیز، کار خود را به شما کمک کرد - و در حال حاضر نه سال است که ما با هم هستیم.

"و او با قلب نور به شما اجازه می دهد تا برای یک مجله مردانه شلیک کنید؟"

- من با واکنش او بسیار خوشحال شدم. "سرد، در حالی که جوان، جسارت!" آنها در زمان با هم نگاه کردند، او تحسین کرد: "شما با من زیبا هستید!" آرتم خوب انجام شد مطمئنا او برخی از مشکلات مردان را دارد، اما او آن را نشان نمی دهد. من فکر می کنم زمانی که من به مدت چهار ماه در تیراندازی سری "زن ضعیف قوی" رفتم، برای او سخت بود. اما من سعی کردم جدایی را جبران کنم و آخر هفته اول به مسکو پرواز کرد. یک زن باید بتواند تعادل داشته باشد: پیدا کردن زمان و کار، و در شوهرش، و دوستان خود. سپس در جهت کار اختلاف وجود داشت، و این ساده ترین دوره زندگی نبود، هرچند آرتم و در اینجا بهترین ویژگی های خود را نشان دادند، با درک واکنش نشان دادند. اما از آن زمان به بعد من سعی می کنم سوءاستفاده کنم و به احتمال زیاد من این نقش را قبول نمی کنم اگر یک cinexpedition طولانی وجود داشته باشد. من فکر می کنم اگر کار شما نمی خواهد شما را ترک کند، و او صبر خواهد کرد. در حال حاضر یک داستان مشابه وجود دارد. و آرتیوم با تعطیلات طولانی مدت با آرتم. و سپس من به یک پروژه چند اندازه گیری خوب تصویب شد، که ریخته گری به مدت طولانی ادامه داشت. این وضعیت این بود که تیراندازی بلافاصله شروع شد و من باید سفر را لغو کنم. و من رد شد، پاسخ داد: کار می آید و برگ، و شوهر باقی می ماند. من حتی یک سایه شک داشتم که در صحت انتخابی بوجود آمد. و ظاهرا، من راه را انجام دادم، زیرا به معنای واقعی کلمه در دو روز تولید کنندگان به عقب برگشتند: ما برای شما صبر خواهیم کرد.

- به زودی شما یک نخستین بار از سری "قضیه Pythagore" در کانال "روسیه" دارید - شما یک دختر استانی بازی می کنید. شما فکر می کنید، چرا شما، Muscovite، نه اولین بار نقش های استانی را ارائه می دهد؟

- احتمالا این یک سوال است. هنوز هم فیلم نوع است. و من یک چشم بزرگ دارم، و مشخصات شاهزاده خانم، و صدای بالا است. (می خندد اما پرستار من معلوم شد شخصیت. (لبخند می زند.)

- شما فکر می کنید دختران از استان از همتایان متروپولیتن متفاوت هستند؟

- من فکر می کنم، بله، - دروازه های خود. آنها با چشم های دیگر به جهان نگاه می کنند، می دانند چگونه تحسین، تعجب. اما من در بیمارستان مسکو متولد شدم، فکر نمی کنم مسکویت. من در ملکه بزرگ شدم فقط این سال شروع به اطلاع مسکو، برخی از ساختمان های زیبا، پارک ها کرد. قبل از آن، من پایتخت را به عنوان جایی که من کار می کنم، درک کردم. شاید، پس از ده سال، من می توانم خودم را یک مسکویت، درست کنم، همانطور که نمی توانم بلافاصله به خودم بگویم: بازیگر، اگر چه فیلمگرافی بسیار بزرگ بود. به تازگی، به هر حال، آنها در این موضوع با دوستان صحبت کردند، و کسی گفت که بازدید کنندگان فقط حرفه ای بهتر است. آنها ادعا می کنند، مداوم، درک می کنند که برای آنها در این شهر وارد شده و به موفقیت رسیدند.

Alexandra Vlasova:

"خیانت ببخشید، زیرا شما دوست دارید و واقعا با هم زندگی می کنید. چیز دیگری، این که آیا شما قادر خواهید بود از توهین به دست بیاورید. من نمی توانم"

عکس: Alexandra Filimonova

- آنچه که در کار در راه آلانا الهام گرفته شده بود؟

- من درک می کنم که این داستان با ذهنیت استانی مرتبط است، اما برای من این است که اول از همه، در مورد عشق. این بیشتر مامان آلنا آپارتمان ها را می خورد، زندگی امن است. دختر خودش صادقانه به عشق افتاد. و احتمالا، اگر حاملگی او اتفاق افتاده باشد، این روابط را تکمیل خواهد کرد. اما در این مثلث، زمانی که او برای یک کودک از مرد عزیز خود منتظر بود، البته، او رویای آن را داشت که مرد با او بود. من فکر می کنم هرگز به نظر نمی رسد سوم، اگر همه چیز خوب در رابطه است. لازم است که به یکدیگر حساس باشیم، بدون آنکه بی قید و شرط و نادرست صحبت کنیم.

- آیا می توانید خیانت را ببخشید؟

- چنین سوال دشوار ... من فکر می کنم این بستگی به شرایط دارد. ببخشید، زیرا دوست دارید و واقعا با هم زندگی می کنید. چیز دیگری این است که آیا شما می توانید توهین خود را در داخل رها کنید. حدس می زنم من نمی توانم خیانت خیانت است

- اهداف در کار چیست؟

- من می خواهم که من متر کامل و آهنگ های قرمز داشته باشم. و همه چیز اتفاق می افتد، من مطمئن هستم. در حالی که به پیشنهادات که آمده است سپاسگزارم. به زودی یکی دیگر از پروژه های جالب راه اندازی خواهد شد - و من در همه یک دختر زیبا بازی می کنم، که بسیار خوشحال است. من تغییر نقش ها را تغییر می دهم، و بسیار سرد است. روزی من همه چیز را از رویایم دارم. نکته اصلی این است که کار کنید، متوقف نشوید.

- چگونه در مورد رویدادهای سکولار احساس می کنید؟ شما آهنگ های قرمز را ذکر کردید

- من هرگز راه نمی رفتم (لبخند می زند.) به طور کلی، من هیچ چیز علیه چنین حوادثی ندارم، همیشه جالب است که با همکاران چت کنیم. من خوشحالم که در فیلمسازان هستم اما زمان خاصی برای زندگی سکولار وجود ندارد. من چنین برنامه ای تنگ برای قرنطینه داشتم که من وقت نداشتم تا جشن های تولد دوستان و والدین را به جشن بگیرم. وجدان من در مورد این آرام نیست.

- از آنجا که شما تبدیل به یک بازیگر، محیط زیست تغییر کرده است؟

- آن گسترش یافته است، مردم بیشتر از کره من شروع به ظاهر شدن. اما دوستان قدیمی، آزمایش شده توسط زمان، با من باقی مانده است. و ارزشمند و مهم است.

ادامه مطلب