OLGA CABO: "خیلی خوشبختی به خانه با تولد یک پسر آمد!"

Anonim

از سال های جوان، دختر منافع چند منظوره داشت: او در موسیقی و ژیمناستیک ریتمیک مشغول به کار بود، و حتی در یک دایره فضانوردی شرکت کرد. کنجکاو، پانزده ساله الیا را به سینما هدایت کرد. و آنها تایید شدند! در چنین سن ملایم، او نقش اصلی را در دو عکس در یک بار بازی کرد: در درام جوانان "و همه چیز تکرار خواهد شد" و فیلم موسیقی "جوک ها به سمت". پس از آن بود که با این مجموعه کار کرد، تصمیم گرفت که این یک بازیگر باشد، و با استقامت او گام به گام برای حرکت به سمت هدف هدف تبدیل شد. به هر حال، اولگا از یک مدرسه تخصصی با یک مطالعه عمیق انگلیسی فارغ التحصیل شد که برای او در ایالات متحده بسیار مفید بود - در حالی که در دو نقاشی های هالیوود کار می کرد. و اگر ما در مورد شجاعت Cabo و شخصیت او صحبت کنیم، ارزش یادآوری داستان را که به او در فیلمبرداری از فیلم "Crusader" اتفاق افتاده است، به یاد می آورد: هنگام انجام ترفند، از یک موتور سیکلت سقوط کرد. همکارانش در این پروژه ترسناک بودند، زیرا پای او به شدت رنج می برد. این بازیگر گریه نکرد، Kinuokil نبود، نیازی به توجه خاصی نداشت. هنگامی که پزشکان وارد شدند، اندام زخمی متورم شد به طوری که دیگر امکان حذف شلوار جین را با CABO نداشت. با برش کارکنان، دکتر مورد بررسی قرار گرفت (خوشبختانه، بدون شکستگی)، زخم درمان شده و به شدت توصیه می شود اولگا برای اقامت در استراحت. اما به سختی کاراتا "کمک" را پشت سر گذاشت، قربانی اعلام کرد که آماده بازگشت به تیراندازی بود، که حتی توسط آبشار های با تجربه شگفت زده شد. به نظر می رسد ظاهر فریبنده؟ و این زن جذاب تنها در نگاه اول، خراب و حشره دار، مانند لانی است؟ پس واقعا چه چیزی است؟ من علاقه مند شدم پاسخ به این سوال پیدا کنم ...

چگونه موفق به بازگشت فرم به سرعت پس از زایمان؟

OLGA CABO: "من حداقل در مورد شخصیت من فکر می کنم. با تولد پسر، لهجه ها تغییر کرده، تغییر کرده و نگرش نسبت به خودشان تغییر دادند. در سلسله مراتب من، من در حال حاضر در رتبه دوم هستم، و در ابتدا - فرزندانم، به ویژه، پسر کوچکم. گاهی اوقات من خودم را می گیرم فکر می کنم که من در ریتم خود زندگی می کنم، به جهان نگاه می کنم. Wityush یک پسر بسیار مثبت است، اغلب در آرایش زیبا روح، و در این به نظر می رسد مثل من - ما هر دو خوش بین هستند! من سعی می کنم هر گونه مشکل یا تجربه ناخوشایند را در اسرع وقت، پس از تجزیه و تحلیل همه چیز که اتفاق افتاده است. پس از همه، اصلی ترین چیز این است که همیشه به جلو حرکت کنید! و در مورد کیلوگرم غیر ضروری ... من مطمئن هستم که بدن انسان حافظه عضلانی دارد، به این دلیل که به سرعت فرم قبلی را بازیابی می کند. به خصوص از آنجایی که من قبلا برنامه کاری معمولی خود را وارد کرده ام. من به صحنه برگشتم، در تمام اجرای من، من موفق به انتشار دو نخست وزیر شدم - یک پروژه شاعرانه موسیقی "من به دنبال شما بودم ..."، اختصاص داده شده به حافظه مارینا Tsvetaeva، و تولید ادبی "شما نیست تبدیل شدن به یک یادبود ... "، بر اساس آیات و نثر سن نقره. علاوه بر این، من سعی می کنم زمان را برای رفتن به استخر یا فقط در خانه تمرین کنم. بنابراین در یک زمان کوتاه وزن وزن را پیدا خواهم کرد. "

شما مادرم را برای دومین بار تبدیل کرده اید. آیا تفاوت بین اولین تجربه و حال وجود دارد؟

اولگا: "احتمالا، من بیشتر احساساتی شدم. من به من نزدیک می شوم وقتی که دست من را به من می کشد وقتی که او به من دروغ می گوید، زمانی که او نمی تواند به خواب برود و یا به دنبال تسلیم شدن، اگر چیزی در مورد چیزی نگران باشد. سپس، پسر من یک دهقان واقعی است! این خود را در همه چیز نشان می دهد: چگونه آن را به قفسه سینه خود اعمال می شود، همانطور که بیدار شدن از خواب بیدار می شود، زمانی که آنها برای آن مناسب هستند، منتظر هستند. این گریه نمی کند، نه تحریک، اما فقط بی سر و صدا با اسباب بازی خود بازی می کند - از دوران کودکی به استقلال استفاده می شود! علاوه بر این، Viti Bogatyrsky خواب (در شب او بدون بیدار شدن از خواب بیدار به یازده یا دوازده ساعت) و اشتها وحشیانه - فقط زمان برای آوردن قاشق! اما دختر، تانیا، کاملا متفاوت بود. او خواستار توجه بیشتر شد، اغلب گریه کرد، صعود کرد، تا سه سال شب در شب خوابید. شگفت انگیز است که فرزندان من خیلی متفاوت هستند و این عالی است که اکنون یک دختر و پسر دارم! و Vitone دقیقا مرد مورد علاقه من است! "

آیا شوهر شما برای این کلمات مجازات می شود؟

اولگا: "برعکس، آن را شادی می کند. خوشبختی خیلی با تولد پسر به خانه آمد! همسر دارای سه فرزند بالغ است - دو پسر و دختر، اما زمانی که آنها کوچک بودند، نیکولای با ساخت و ساز کسب و کار خود بیش از حد مشغول بود، اما آنها نمی توانستند توجه زیادی به آنها داشته باشند. اما اکنون او می تواند زمان بیشتری را در خانه صرف کند، و هر لحظه آزادش بدون شک به کودک تعلق دارد. Kohl-پدر قادر به همه چیز است - و آن را، و تشویق، و پوشک تغییر می کند. و من واقعا دوست دارم این زن و شوهر شیرین را تماشا کنم. "

نیکولای هر گونه تلاش برای پیدا کردن من و ملاقات. و پس از یک ماه او پیشنهاد داد

نیکولای هر گونه تلاش برای پیدا کردن من و ملاقات. و بعد از یک ماه او پیشنهاد داد. "عکس: لیلی شارلوسکی.

تاتیانا از ویتا حسادت نیست؟

اولگا: "خب، شما! دختر با افتخار به همه می گوید که او یک برادر کوچکتر دارد که او یک مرد واقعی را بالا می برد. بازگشت از مدرسه، او بلافاصله به مهد کودک می رود، ویتو را در آغوش خود می گیرد، با او رقص می کند، او را به هر طریقی سرگرم می کند. به طور کلی، برای کل خانواده ما، ویتا ویتامین شادی است. مطالعات تانیا در سال اول آکادمی رقص در تئاتر بلشوی، و البته زندگی باله نیاز به هزینه های فیزیکی و روانی فوق العاده دارد. علاوه بر این، محدودیت های ثابت، رژیم غذایی، رژیم سخت روز - هر کس تحمل نخواهد کرد! اما زمانی که دختر با یک برادر مشغول است، او از خستگی خود منحرف می شود، نوشیدنی از او انرژی مثبت نیز، مانند همه ما، شروع به لبخند ... و به تازگی، رفتن به مدرسه در اوایل صبح، تانیا نگاه کرد در من با غم و اندوه، پرستار کودک، و می گوید: "این فقط دو شادی در زندگی من است - این کمی Witeush و شما، مادر!" لاغر، آیا این نیست؟ "

آیا شما موفق به پیدا کردن یک زبان مشترک به شوهر و دختر خود را؟

اولگا: "تانیا و نیکلاس روابط دوستانه صاف هستند. گاهی اوقات هر یک از آنها (به دلیل شخصیت خود) می تواند شعله ور شود. و دختر، و شوهرش، البته شخصیت، با چشم او در زندگی است. Kohl یک پدربزرگ سخت است، کاملا احساساتی واکنش های نوجوانان به Tanyoshina. "

چگونه نیکولای را دیدی؟

اولگا: "به طور تصادفی با من در خیابان ملاقات کرد، نیکولای بازیگر اولگابو را در من پیدا کرد و هر گونه تلاش برای پیدا کردن من و دیدار با من. با دوستان مشترک ما، او یک جلسه را در رستوران برگزار کرد. و سپس همه چیز بسیار سریع توسعه یافت. پس از یک ماه، کلها پس از دو نفر ازدواج کرد، ما ازدواج کردیم، و شش ماه بعد ازدواج کردیم. و سه سال بعد، ویکتور در جهان ظاهر شد. "

چرا تصمیم گرفتید ازدواج کنید؟ آیا نیاز معنوی یا ادای احترام به سنت بود؟

اولگا: "روابط معنوی در روابط خانوادگی اساسی است. خانواده هایی که به خدا احترام می گذارند، در صلح، هماهنگی، درک و احترام به یکدیگر زندگی می کنند. در ازدواج های محصور شده در بهشت، انرژی داخلی وجود دارد که به همسران کمک می کند تا با مشکلات، مشکلات و بحران لحظات زندگی مواجه شوند. و من، و کلیا در این صادقانه اعتقاد دارم. "

نه چندان دور، شایعات ظاهر شد که شما دوباره باردار هستید ...

اولگا: "من صادقانه اعتراف می کنم، اکنون برنامه های کاملا متفاوت دارم. در بهار، تیراندازی یک سری جدید برای کانال اول آغاز می شود. یک داستان بسیار جالب برای چهار هنرپیشه نوشته شده است، و در این ژانر، هر دو ملودرام و یک کمدی روحانی است، یک خط جنایی در آن وجود دارد. تیراندازی در مینسک برگزار خواهد شد، بنابراین من، اولینا پرده ها و آنا نوشاتوف - سه ماموریت جوان، خواننده نقش های اصلی - ما به هزینه های سینما با کودکان می رویم. بنابراین در حالی که ما کار می کنیم، "مهد کودک" ما هوا را پاکسازی بلاروس می کند و در محصولات لبنی تازه تغذیه می کند که این کشور زیبا بسیار معروف است. و در شبها ما فرصتی برای صرف وقت با بچه ها خواهیم داشت. "

OLGA CABO:

"به تازگی، دختر به من نگاه کرد و با غم و اندوه گفت:" تنها دو شادی در زندگی من هستند - این Wityush و شما، مادر است. " عکس: لیلیا شارلوفسکی.

و اگر شما جدی هستید، پس از مدتی در خانواده، برای یک کودک کوچک آماده هستید؟

اولگا:

"به نظر می رسد که من حتی از چنین سوالاتی نمی خواهم. این مورد از دو نفر و خدا است ... "

در موقعیت، شما همچنان به کار تقریبا به تولد ادامه دادید. سخت نبود؟

اولگا: "بله، من اجرا در تئاتر بازی کردم و حتی در یک دوره بسیار دیر به تور رفتم. هنگامی که یک مورد کنجکاو اتفاق افتاد اتفاق افتاد. در عملکرد شعر ما با والری Barinov، من شعر آنا آخمتوا را خوانده ام، که در آن خطوط وجود دارد: "من یک دامن باریک گذاشتم تا کمی کمی ..." و در آن زمان من در ماه هفتم بارداری بودم با یک شکم به وضوح گرد! من گفتم متن و تنها پس از آن فکر کردم که چگونه خنده دار در موقعیت من می تواند صدا. اما شگفت آور، آنها در سالن خندیدند، مخاطبان به دقت به اشعار گوش دادند. Exhaling، من به والریا الکساندروویچ پیروز شدم و ادامه دادم! و خواندن شعر بالا، من اعتقاد داشتم که کودک در داخل من خیلی خوشحالم و از آن لذت بردم. "

دختر و پسر مثل شما نگاه می کنند؟

اولگا: "احتمالا، هر دو بیشتر شبیه پدرانشان هستند. از من، تاتیانا "به عنوان یک هدیه" هنری و اشتیاق برای خلاقیت دریافت کرد. و به نظر می رسد، به نظر می رسد منفی از عکس من است: من یک سبزه تاریک چشم، تانیا یک بلوند با چشم آبی است. بنابراین کسانی که می خواهند شباهت های بصری را پیدا کنند، باید واقعا سعی کنند! و در شخصیت، او قوی تر از من است. من خیلی نرمتر هستم، با من راحت تر است. دختر به نحوی ذکر شده: "مامان، غیرممکن است که در زمان تهاجمی ما خیلی خوب باشد." اما Wityui چشم های قهوه ای من و نور سالخوردگان من!

به هر حال، شما در بسیاری از اجرای موسیقی مشغول هستید، کاملا رقصیدید، و دختر شما در آکادمی رقص شناسی تحصیل می کند. چگونه سخنرانی مادر خود را برآورد می کند؟

اولگا: "دختر من بخشی از من است. او اغلب به اجرای می رسد، دوست دارد به نشستن در تمرینات. تانیا تمام نقش های من را می داند. و البته، به تجربیات کلاسیک من بی تفاوت نیست. هنگامی که Tanechka هشت ساله بود، من در پروژه سنت پترزبورگ "حمام گلبرگ گل رز" تمرین کردم. و دختر اغلب به من در سنت پترزبورگ مراجعه کرد. در حال حاضر پس از آن او موسیقی را احساس کرد و با لذت رقصید. و در عملکرد، تمام قهرمانان فلامنکو را انجام دادند. یک روز، مدت کوتاهی قبل از Premiere، او به آندره لینکین کارگردان رفت و پیشنهاد کرد تا رقص اسپانیایی را با یک طرفدار تماشا کند، که او خودش آمد. آندره مقاومت نکرد، و تانیا به رقص رفت. فن در دستان خود را مانند یک پروانه لرزاند، و او خود را به طرز پرشور نقل مکان کرد و با چنین احساساتی که او هشت ساله نبود، اما خیلی بیشتر بود. و شما تصور می کنید، Zhitytkin رقص خود را تایید کرد و به عملکرد توسط یک قسمت جداگانه وارد شده است! اما به حزب من در ریخته گری / ریخته گری، تانیا به طور مرتب رفتار می کند، نظرات من را مانند یک حرفه ای واقعی انجام می دهد: زانو تانی، من برگشتم ... و من به او گوش می دهم! "

چرا تصمیم گرفتید از مرکز پایتخت خارج شوید؟

اولگا: "این آرزوی شوهرم بود، او دوست دارد در حومه زندگی کند. من به مدت طولانی از محل حذف شده از مسکو استفاده کردم. البته من یک چیز متروپولیتن هستم، کار من عمدتا در مرکز است: تئاتر Mosseta، تئاتر بازیگر فیلم، استودیوی فیلم Mosfilm. والدین من، دوست دختر بلافاصله زندگی می کنند. و من در ابتدا بسیار عصبی به دلیل این واقعیت است که سفرهای روزانه به شهر با ساعت های بسیاری از ترافیک متصل می شود، من از زمان زیادی در جاده استفاده نمی کنم. اما او به زودی این ناراحتی را ملاقات کرد، حتی آموخته شد که از آن بهره مند شود - من در ماشین بخوانم، من نوشتم، من می نویسم، صحبت خواهم کرد، صحبت کردن بر روی گوشی، من حتی می خوابم، خوب رانندگی می کنم. بنابراین در ماشین من همه چیز وجود دارد - از لباس های بسته بندی به بالش و پلان. مهمترین چیز من درک می کنم که با یک نوزاد تازه متولد شده بسیار راحت تر برای زندگی در کشور است: هوای تازه، خیره کننده و برف سفید، کاج های قرن، جنگل نزدیک ... ما یک خانه بسیار دنج، من اینجا استراحت از شلوغی مسکو، من قدرت را به دست می آورم، با سینه های کامل تنفس می کنم. و با سگ ها، و ما سه نفر از آنها داریم، لذت بخش تر از راه رفتن در جنگل، و نه در شهر. "

OLGA CABO:

"ریتم سریع زندگی امروز اجازه نمی دهد که آرامش، متوقف شود، و من واقعا آن را دوست دارم." عکس: ولادیمیر Chistyakov.

من نمی شنوم، آیا شما سه سگ دارید؟

اولگا:

"بله، سه dachshunds! دو استاندارد صاف مو - Khryun و Bonya - و خرگوش طولانی مو - Carrie. ما هرگز دوستداران سگ با Kolya نبوده ایم، اما همه چیز پرونده را تصویب کرد. چند سال پیش، الکساندر Inshakov، رئیس سازمان سازمان بدبینی روسیه و یک دوست بزرگ از خانواده ما، ما را با شوهر و دخترش به نمایشگاه سگ دعوت کرد. ما تصمیم گرفتیم از آن لذت ببریم و در عین حال فقط به Peskov نگاه کنیم. و ناگهان آنها توده های کوچک کوچک را دیدند - توله سگ های قهوه و سنگ مرمر Dachshund به نظر می رسید یک توله سگ. من مطمئنا به شما می گویم: در نگاه اول عشق بود. از نمایشگاه، ما با دو تاشنهای جذاب به خانه برگشتیم ... و بعد از مدتی، یکی دیگر از دوستان چهار پا، کوچک و بدبختی را حل کردیم. ما آن را به عنوان یک هدیه به دختر دوستان ما آماده کردیم، اما ناگهان آنها را رد کردیم. و من، افسوس، قبلا یک عکس از این معجزه دیده ام ... در حال حاضر او همچنین عضو خانواده خنده دار ما است. و البته، این تثبیت ناپذیر به ما اجازه نمی دهد که از دست بدهیم! اما در عین حال آنها به دریای انرژی مثبت می رسند، ما شادی می کنیم و صمیمانه دوست داریم که آن را به طور مداوم خلق و خوی را افزایش می دهد. "

تعجب آور یاد گرفتید که شما، اولگا، همچنین عضو انجمن آبشار Cascaders. چه چیزی می تواند یک زن زیبا را انتخاب کند، چنین حرفه ای خطرناک را انتخاب کنید؟

اولگا: "من هرگز به خاطر ترفندها ترفندها را انجام نداده ام. و هرگز خود را یک Cascadener حرفه ای در نظر نگرفت. اما با اراده سرنوشت، اوایل نقاشی های من با ورزش های سوارکاری همراه بود، با جنگ های شمشیر و جنگ در شمشیر: "ماجراهای Quentin Dorvarda"، "قلعه نایت"، "Crusader" ... من بسیار کنجکاو، خیلی عجیب و غریب هستم می خواست یاد بگیرد که چگونه در زین نشسته و سلاح های دست را حفظ کند. من واقعا دوست داشتم استعدادهای جدید را کشف کنم. بچه های کاسکساکرهایی از میل من حمایت کردند، شروع به آموزش من صبورانه کردند، و در نتیجه، در مجموعه، تمام ترفندها را بدون دو برابر انجام دادم. و آب و هوای من را با دوست دختر مبارزه خود را به من! و در فیلم "Crusader" با Inshakov، پرش از یک پانزده متر ارتفاع جعبه های کارتن، پس از آن من رسما در انجمن Caskaders پذیرفته شدم. و تا امروز من تنها بازیگر هستم که در آن است. و سوار سواری هنوز سرگرمی مورد علاقه من است. "

علاوه بر سگ ها، شاید این زمان و شروع اسب خود باشد؟

OLGA: "من قبلا اسب دارم - ستاره ای از تراژدی راک به نام حامی، او در باشگاه سوارکاری ایستاده است. این یک هدیه از شوهرش است. ما آن را برای مدت طولانی انتخاب کردیم. من می خواستم مطمئن باشم که یک اسب رز با یک ستاره سفید در پیشانی و با "دستبند" برف سفید در گوسفند باشد. و پاترون سنت از رویای من ظاهر شد! مرد خوش تیپ خیره کننده با چشم های بیانگر و شخصیت طلایی. هر چه اتفاق می افتد، ویتک من، بنابراین ما از او مهربان، آرام به عنوان یک مخزن. فقط زمانی که من در زین هستم، او درک می کند که چه نوع محموله ارزشمند بر روی رجودی است. و من احساس راحتی و در امنیت کامل، من می توانم لذت بردن از رفتن به لباس. علاوه بر این، بسیار زیبا است، چنین رقص بالا است. علاوه بر این، در آموزش، من احساس می کنم که چگونه تمام گروه های عضلانی کار می کنند، بسیار مفید است و به شما اجازه می دهد همیشه در یک لحظه بمانید. "

OLGA CABO:

"من حداقل در مورد شکل من فکر می کنم." عکس: Gennady Avramenko.

قضاوت توسط هدیه، شوهر سرگرمی شما را به اشتراک می گذارد ...

اولگا: "به طور کلی، ما بسیاری از منافع مشترک با کیک داریم. از جمله ورزش های سوارکاری. فقط همسر علاقه مند به چسبناک است. وقتی می بینم که چگونه معروف او موانع بالا را برطرف می کند، به خودی خود نمی شود. اما من تحت تاثیر هیجان او، بی تفاوتی و اعتماد به نفس قرار گرفتم! به هر حال، علاوه بر این سرگرمی، ما لختیم و ما حمام را دوست داریم. او هیزم برای زمستان برداشت کرد، ما گیاهان را جمع آوری کردیم، روغن های مختلف را خریداری کنیم. بنابراین مراسم حمام در خانواده ما سرگرمی مورد علاقه است. بیشتر از همه لذت هایی که در زمستان می گیرم، پس از بخار داغ، می توانید به یخ برفی یخ بروید! "

بر خلاف اکثر زنان، سن شما را پنهان نمی کنید. چرا؟

اولگا: "سالگرد، و در ماه ژانویه، چهل و پنج ساله تبدیل شد،" این فقط یک دلیل برای فکر کردن در مورد اهداف شخصی و حرفه ای است. هر سال شما بیشتر و بیشتر شروع به قدردانی از زمان و عجله به این ترتیب، زیرا شناخته شده نیست که در آینده چگونه آزاد شده است ... بنابراین، من سعی می کنم با احساس شادی زندگی کنم و از این واقعیت که من فکر می کنم نفس کشیدن. برای این واقعیت که در کنار من یک مرد محبوب است، که من به فرزندانم زندگی می کنم، که نقش هایی را که بیننده خود را پیدا کرده اند، بازی کردند ... بنابراین، به سادگی هیچ وقت در مورد مولفه ریاضی سن شما نبود و پنهان شد تابستان، به نظر من، بی معنی! "

شما قادر به پخش فیلم ها و تئاتر نمایندگان دوره های مختلف هستید. و در چه نقش شما بیشتر به صورت ارگانیک احساس می کنید؟

اولگا: "من واقعا دوست دارم نقش لباس. هنگامی که هنرمندان به من لباس های طولانی با کینولین ها صعود می کنند، کرست را در کمر تنگ می کنند، بلافاصله در خارج از واقعیت مدرن احساس می شود. من می خواهم در زین پرش کنم و به سمت ماجراجویی بروم! من خوشحالم که حرفه من به من فرصتی می دهم تا در زمان و کشور سفر کنم. به عنوان مثال، در فیلم Alla Surikova "دو فلش" من یک قهرمان ابتدایی را بازی کردم، و در عکس های سرگئی تاساوف "ماجراهای Quentin Dorvard" و "قلعه شوالیه" به قرون وسطی فرو ریخت. شما می توانید برای مدت زمان بسیار طولانی لیست کنید: "شیاطین" ایگور طلکینا، "1812. ulan ballad "اولگ Fesenko،" جنگ ورشو. 1920 "Hoffman's The Hoffman's ... و در اجرای تئاتری، موضوع مورد علاقه من یک سن نقره است. چنین یک هجا بالا، هرگز چنین شعر خیره کننده ای نبود. اما هنوز در پایان عملکرد و یا در پایان روز تیراندازی، من به یک زن مدرن معمولی تبدیل می شود. قرن بیست و یکم به یک فرد انرژی و قدرت برای رسیدن به زندگی همه چیز که او درک کرده است، می دهد. ریتم سریع زندگی امروز اجازه نمی دهد آرامش بخش، توقف، و من واقعا آن را دوست دارم! "

ادامه مطلب