Lyanka Gryu: "بحران در رابطه به غلبه بر نیویورک کمک کرد"

Anonim

بازیگر Lyanka Gryu در رابطه با پروژه هایی که در آن شرکت می کنند بسیار انتخابی است. به این ترتیب مخاطب به یاد میآید. ایرنه از شرلوک هولمز، دختر D'Artagnian، اسکی بازان کانادایی از فیلم "فقط دختران ورزشی". اما اخیرا بازیگر اینقدر اغلب بر روی صفحه نمایش انتخاب نشده است. معلوم شد، Lyanka و شوهرش، مدرس مایکیر وینبرگ، درگیر یک چیز مهم بودند: آنها ازدواج خود را نجات دادند.

اغلب، در مقابل یک فرد، این سوال سختی مطرح می شود: خانواده یا حرفه ای؟ یک برنامه تنگات، تیراندازی در شهرهای مختلف - احساس خنک کننده در رابطه، Lyanka و Mikhail Panicked. پس از همه، عشق و اعتماد که بین آنها بود، همیشه بسیار ارزشمند بود. و پس از آن تصمیم گرفت که هر کس مست نیست. پرتاب یک شغل، امتناع از شرکت در پروژه های معتبر، آنها تقریبا یک سال به نیویورک رفتند تا بتوانند با یکدیگر همکاری کنند و شاید راه را برای قلب یکدیگر باز کنند.

- Lyanka، آخرین بار ما دو سال پیش با شما ملاقات کردیم. چه جالب در زندگی شما در این زمان اتفاق افتاد؟

- بسیاری از تغییرات اتفاق افتاده است، اما آنها نسبتا داخلی هستند. زمانیکه حرفه ای به جلو می آید، دوره هایی وجود دارد. و زندگی شخصی موجب صرفه جویی می شود. سپس شما ازدواج می کنید، فرزند را به دنیا می آورید و اولویت ها در حال تغییر هستند. دو سال پیش، هنگامی که ما با شما ارتباط برقرار کردیم، من در فیلم تلویزیونی "آزمایش حاملگی" ستاره دار شدم، در آخر هفته به ساقه در پیتر رفتم، و در روزهای هفته، "عصر یخبندان" را رد کرد. بنابراین به این نکته رسیده است که من پسر من را تنها صبح و شبها دیدم. گاهی اوقات آمد، و او قبلا خوابید. من احساس کردم که من از زندگی در چنین ریتم خسته شدم، لازم است به نحوی به صورت داخلی بهبود یابد، و من زمان کافی صرف شده با پسرم ندارم. پس از همه، زایمان یک مرحله بسیار مهم در زندگی یک زن است. به ویژه هنگامی که کودک کوچک است، و این ارتباط بین کودک و مادر بسیار قوی است. سپس او رشد می کند و شاید دیگر مراقبت های زیادی نداشته باشد. شما بیشتر مربی را به او می دهید. متوجه شدم که نمی خواهم این زمان را از دست بدهم. پس از "دوره یخ"، من پیشنهاد دادم که در "رقص با ستارگان" شرکت کنم، و این ایده که من چند ماه دیگر از خانواده پاره خواهم شد، من وحشت زده شدم. من تصمیم گرفتم که در کار مکث کنم، ما آن را با میشا بحث کردیم. به طور طبیعی، من همچنان به بررسی برخی از پیشنهادات، خواندن اسکریپت. اما با توجه به بحران، با توجه به بحران، مشکلات در صنعت فیلم آغاز شد، چندین پروژه را به حالت تعلیق درآمده، عملکرد آن برای تابستان برنامه ریزی شده بود. من وقت آزاد داشتم، و متوجه شدم که می خواهم او را به خودم اختصاص دهم - از لحاظ یادگیری، تفریح، تجمع برداشت های جدید، احساسات. من نیاز به کشف جایی که باید حرکت کنم.

لباس، دیانا Gazaryan

لباس، دیانا Gazaryan

عکس: آلنا کبوتر

- ممکن است خطرناک باشد ...

- از آنجا که شما درک آنچه شما می خواهید کاملا متفاوت است؟ درسته. اما، از سوی دیگر، با آن اشتباه است؟ اگر شما توانستید مسابقه را متوقف کنید و پاسخ به برخی از سوالات مهم خود را پیدا کنید. من رویای یادگیری زبان انگلیسی تمام زندگی من را به تماشای فیلم، خواندن کتاب، برای برقراری ارتباط آزادانه با مردم. و بهترین راه برای اجرای این سرمایه گذاری؟ البته، زبان باید آموزش داده شود که در آن صحبت شود. بنابراین، میشا و من تصمیم گرفتم یک تعطیلات کوچک بگیرم و به نیویورک بروم. شوهر من فقط در نصب فیلم مشغول به کار بود و همچنین می توانست خارج از مسکو کار کند. به طور کلی، خانواده ما: من، میشا و ماکسیم، مانند رابینسون کروزو، سفر به یک واقعیت کاملا متفاوت: زبان شخص دیگری، شهر که شما نمی دانید و در آن هیچ کس شما را نمی داند. اولا، من حتی خجالت کشیدم تا سفارش را در یک کافه سفارش دهم، به نظر می رسید که من خیلی واضح نبودم. شامل تلویزیون - من چیزی را درک نمی کنم. این استرس بود، اما چنین، با یک رنگ مثبت بود. من متوجه شدم: برای توسعه بیشتر، شما باید از منطقه راحتی خارج شوید. من توسط یک معلم خوب به زبان انگلیسی توصیه می شود، ما شروع به شرکت کردیم، و معلوم شد که همه چیز خیلی ترسناک نیست. بعد از مدتی شروع کردم به گرفتن یک وزوز از زندگی ما. او زبان، مردم، شهر را باز کرد. معلوم شد که نیویورک بسیار بیشتر و بسیار جالب تر از آن است که در فیلم ها نشان داده شده است.

- شخصا، من اولین انجمن ها را دارم - این سری "جنسیت در شهر بزرگ" است.

"تصور کنید، و من آنجا بودم، در خیابان پری، و عکس در نزدیکی درب خانه ای که کری برادوش ادعا کرد زندگی می کرد. به طور شگفت انگیز، اسکار Couter به همان روز در نیویورک وارد شد، که ما آنها را در "دوره یخی" سوار می کردیم. و ما تصمیم گرفتیم ملاقات کنیم. آنها در یک کافه در نزدیکی این خانه نشسته بودند و ... شما می خواهید باور کنید، شما می خواهید هیچ: سارا جسیکا پارکر شخص خود را! پسر را از مدرسه هدایت می کند به نظر می رسد که او در منطقه زندگی می کند. اما برای من این فقط باور نکردنی بود: فقط درباره کری برادشو صحبت کرد - و اکنون او! من همچنین کیت ریچاردز، Mil Cunis، شخص دیگری را از افراد مشهور دیدم. مردم به آرامی، مهربانانه مهربان هستند، هرچند برخی از نشانه های توجه را نشان می دهند.

- شما گفتید که شما از یادگیری زبان انگلیسی خوابیدید. اما در زمان عملی ما، حتی به دست آوردن برخی از مهارت ها، مردم در مورد جایی که می توانند اعمال شوند، منعکس می شوند.

- و من قصد دارم از آن استفاده کنم. اما اول از همه، سود سهام من به بازگرداندن تعادل داخلی خود، برای اقامت با خانواده اش و یادگیری چیزی جدید. از آنجا که قبل از آن، زندگی من در یک دایره رفت: یک خانه، کار. و در اینجا همه چیز متفاوت بود. ما به نوعی سرگرم کننده و بی پروا، در یک دانش آموز زندگی کردیم. خودمان، با یک کودک، بدون پرستار بچه، بدون هیچ گونه تعهد، خواستار کار، به طور کامل از شیوه زندگی معمول پاره شده است. من خودم شام را آماده کردم من مادرم را صدا زدم، پرسیدم که چگونه پنکیک پخت. (می خندد.) من واقعا کلاس های انگلیسی خود را دوست داشتم. در دیوار من پوستر را با کلمات آویزان کردم، من به AudioCoupes در هدفون گوش دادم، فیلم ها را تماشا کردم. چنین غوطه وری در زبان اتفاق افتاد، و به تدریج متوجه شدم که رویای شروع به اجرای آن می شود. در برخی مواقع من خودم را در مورد آنچه که من در یک کافه با دوستان آمریکایی نشسته بودم گرفتم و ما در مورد فیلم جدید جیم جیموشی بحث می کنیم. ما در نخستین بار سقوط کردیم، و جیم خودش به کار خود ادامه داد. چنین تصورات جدید و باور نکردنی بود. بازیگر یک اسفنج است که باید در تمام تظاهرات آن، واقعیت را از همه طرف ها جذب کند. فقط خود را از منطقه راحتی خود فشار دهید، می توانید برخی از مرزهای داخلی را نشان دهید. و این تجربه جدید من می توانم در فیلم های من، در قهرمانان من تجسم. من نمی گویم که پسرم اکنون انگلیسی صحبت می کند. در ابتدا او در زمین بازی ارتباط برقرار کرد، و سپس آن را به باغ تنظیم کردیم. معلوم شد که آن را می توان به راحتی بدون هیچ نوار قرمز بوروکراتیک انجام داد. هر کودکی که در قلمرو نیویورک واقع شده است، حق تحصیل دارد. در پاییز نیویورک، بسیار زیبا بود، ما خیلی پا را به راه انداختیم. گاهی اوقات ماشین ها را گرفتند و به عمق دولت رفتند: طبیعت بسیار غنی وجود دارد، استراحتگاه های اسکی، دریاچه های زیبا وجود دارد. هنگامی که ما حتی به مرز با کانادا رسیدیم و توانستند قدرت نیاگارا را تحسین کنند. من تمام زندگی ام را برای دیدن این معجزه جهان رویایم! او بر من یک تصور ناخوشایند را ساخته است. گاهی اوقات من به مسکو به برخی از ریخته گری های جالب پرواز کردم، مصاحبه کرد، یک عکس شلیک کرد. نماینده من جلسات من را سازماندهی کرد به طوری که در یک هفته من زمان زیادی را برای بسیاری از چیزهای مهم داشتم. و پس از آن من دوباره به نیویورک بازگشتم و به واقعیت دیگری فرو ریختم، جایی که بدون آرایش، در یک کت و شلوار ورزشی و کفش های کتانی با پسرش در زمین بازی رانندگی کرد.

کت و شلوار، کویتیکو

کت و شلوار، کویتیکو

عکس: آلنا کبوتر

- و در مورد حرفه فکر نمی کنم؟ در نیویورک، دوره های بازی خیره کننده.

- در پایان آزمایش به اصطلاح من، زمانی که من قبلا به طور اطمینان در زبان انگلیسی صحبت کردم، من بازیگران جالب را دیدم. آنها عمدتا در تئاتر در برادوی کار می کنند. ما در مورد سیستم Stanislavsky بحث کردیم، متوجه شدیم که تئاترهای روسی و آمریکایی که در آن مدارس وجود دارد متفاوت است. من خیلی جالب شدم، متوجه شدم که می توانم چیزی مهم از مدرسه تئاتر خود را یاد بگیرم، برخی از تمرینات را یاد بگیرم، آموزش را امتحان کنم. و من دو مدرسه را برای من پیدا کردم: مدرسه Strasberg و مدرسه استلا آدلر. هر دو در سیستم Stanislavsky کار می کنند، اما در تغییرات مختلف، و آنها دوره های یک ساله و نیمه دور دارند. این تاسف است که درست قبل از خروج از آن اتفاق افتاد! اما در حال حاضر چنین قلاب برای بازگشت به نیویورک وجود دارد و یادگیری، چیزی برای حرفه ای مفید است. این مرحله بعدی است. و اکنون ما به مسکو با خانواده آمدیم - "روشنفکر"، با تنفس جدید، آگاهی خالص. در تابستان فصل دوم "آزمایش حاملگی" را شلیک خواهیم کرد. من عاشق قهرمان من اولگا هستم، و به نظر می رسد که ادامه فیلم کمتر جالب نیست. شوهرم نیز کار کرده است، ایده های جدید ظاهر شد. همه چیز خوب است.

- آیا این دوره نیویورک چیزی را در رابطه شما تغییر داد؟

- بله، عظیم آن سال برای ما بسیار سنگین بود. میشا هشت ماه در سنت پترزبورگ زندگی می کرد، من عمدتا در مسکو بودم، و همچنین در واقع پسرم را پاره کردم. به نحوی خانواده ما را طلاق داد، و این احساس ناراحت کننده بود. در حقیقت، عجیب است: هنگامی که شما یک یا سه هفته دوست خود را نمی بینید، و سپس شما را ملاقات می کنید، و شما باید به یکدیگر استفاده کنید، بلند شوید. آنچه در اینجا در خانه است، در کنار شما می خوابد ... معلوم می شود که در طول این زمان شما قبلا به زندگی خود استفاده کرده اید، نوعی روال روز وجود داشت. بله، ما مجددا تشکیل شده ایم، اما ارتباط برقرار نخواهد کرد. ما دریافتیم که چنین ارتباطی، تثبیت داخلی، همانطور که قبلا وجود ندارد. ما را ترسیدیم پس از همه، از همان ابتدای آشنایی ما با میشا، ما بلافاصله به عنوان یک کل کل احساس کردیم. درک متقابل بسیار حساس بین ما وجود دارد. من می توانم درباره همه چیز با شوهرم صحبت کنم، هر گونه مزخرف برای بحث. گاهی اوقات می گویم: "میشا، می توانم احمق باشم؟ من قبلا خیلی قدیمی هستم، من بیست و هشت ساله هستم. " (می خندد.) و او مرا، بوسه، آرامش را متهم می کند. این می تواند به ترس من خندید، همه چیز را در شوخی قرار دهید، و آن را از بین می برد. و او همچنین با من تجربیات خود را به اشتراک می گذارد. من اجازه دادم او صادقانه باشد، احساسات خود را حفظ نکنید. به نظر من، اعتماد به روابط و پایه ای وجود دارد که زندگی خانوادگی ساخته شده است. و برای ما، ارتباطات ثابت بسیار مهم است. و هنگامی که او نیست، ولیول های ویللی خود را مطالعه می کنند تا احساسات خود را کنار بگذارند. و گاهی اوقات شما قبلا فکر می کنید: "خب، چرا من شوهرش را حمل می کنم؟" یک بخش وجود داشت که ما فقط نمی خواستیم. ما تصمیم گرفتیم که ما باید یکدیگر را پیدا کنیم تا با همدیگر بمانیم. ما متوجه شدیم که در مسکو بعید است که موفق شود. تمام وقت چیزی را منحرف می کند: تماس ها، کار، جلسات، سخنرانی ها. ما می خواستیم جداسازی کنیم

دامن، aka naniita؛ بالا، الکس لو؛ کفش، استوارت ویتزمن

دامن، aka naniita؛ بالا، الکس لو؛ کفش، استوارت ویتزمن

عکس: آلنا کبوتر

- گزینه ای برای رفتن به گوا نمی آید؟

- نه، ما برای یک هفته به اندازه کافی ساحل استراحت می کنیم. برای سفر جالب توجه است، ما باید شهرهای جدید را باز کنیم. (لبخند می زند.) علاوه بر این، برای ترک فرزند جایی در کشور، جایی که همه چیز با سوالات بهداشتی صاف نیست، من نمی خواهم. و هنوز هم تمایل من برای یادگیری زبان انگلیسی بود. بنابراین همه این اتفاق افتاد. من به خاطر این واقعیت که از من حمایت کرده ام، بسیار سپاسگزارم و توانستم همه چیز را سازماندهی کنم. درگیر در ویزا، یک آپارتمان در نیویورک پیدا کرد، همه چیز را به طوری که ما احساس راحتی کردیم. خوب، من توانستم آرام باشم و نوعی موقعیت را بپذیرم - همسران من، مامان، در خانه مشغول به کار بودند، ایجاد راحتی.

- شما شش سال با هم هستید این یک دوره قابل توجهی است، مخصوصا برای شما. شما و میخائیل زمانی که کمی در بیست بودید آشنا شدید. و اکنون، نزدیک به سی، جهان بینی تغییر می کند و مهم است که احساس کنیم که هنوز همان فردی است که من می خواهم زندگی کنم.

- بله، من فکر می کنم این فقط یک نقطه عطفی بود. اگر ما با همان پارادایم باقی ماندیم - حرفه ای، کار در شهرهای مختلف، شاید، شاید ما قادر به حفظ رابطه نبودیم. چنین شانس وجود داشت که ما جدا شدیم، و هر دو پیکربندی شدند. پس از همه، ما یکدیگر را دوست داریم و ما ارزش یکدیگر را داریم. ما نمی توانستیم بدانیم که چرا چنین تماس نزدیک به عنوان قبل وجود ندارد. واقعیت این است که ما حرفه ای مشغول هستیم یا این احساسات هستند؟ من می خواستم آن را ببینم شما می توانید این سفر را به دومین نفس از رابطه ما داد. ما با هم از طریق ماجراهای عبور کردیم، توانستیم دوباره تجمع کنیم، دوباره یکدیگر را باز کنیم و متوجه شدیم که ما یک تیم بسیار خوبی بودیم. و همه چیز کار خواهد کرد.

- یعنی، در حال حاضر شما یک دستور العمل، چگونه برای حفظ اتحادیه خانواده.

- بله، اما این بسیار مشخص است، نه همه مناسب. (می خندد.) خانه را با هم بسازید، به زایمان یا در یک سفر جهانی به دنیا بیاورید، اما باید یک نقطه تماس داشته باشید که در آن هر دو شانه به شانه حرکت می کنند. متأسفانه، ما کار نمی کنیم تا اغلب با هم در مجموعه کار کنیم، همانطور که می خواهم. ما دوست داریم با هم کار کنیم، نوعی اتحادیه برای فانتزی های ما وجود دارد.

- چرا کار نمی کنی؟

- فیلم هایی وجود دارد که در آن هیچ نقش برای من وجود ندارد. و این اتفاق می افتد، ما عجله، اما تولید کنندگان ادعا نمی کنند. و مدیر همیشه بر نظر آنها تاثیر نمی گذارد. این همه فقط فکر می کند که اگر شوهر یک کارگردان باشد، همسر در تمام نقاشی هایش فیلمبرداری خواهد شد. در واقع اینطور نیست. من نمی بینم که بعد از میشا، چیزی به طور اساسی در حرفه من تغییر کرد و من ازدواج کردم. گاهی مسیرهای ما تماس می گیرند این اتفاق می افتد، او نقش جالب دارد، او می گوید: "Marusya، ببینید." (MAULI MOM من را فرا می خواند، و میشا نیز این نام مستعار را دوست داشت.) من اسکریپت را می خوانم، می گویم: "میشا نقش خوبی دارد، اما نه من، من نمی خواهم بروم.

- من فکر کردم شما، برعکس، احساس مشتاق به نظر می رسد زمانی که او دعوت از بازیگران دیگر.

- نه، چی هستی اگر چه من واقعا دوست دارم تصاویر Mischin، من به آنها افتخار می کنم. فیلم های او توسط بیننده دوست هستند، آنها دارای رتبه بالا هستند، و تولید کنندگان از کار خود راضی هستند. در همان "آزمایش حاملگی" من نقش شخصیت اصلی را دوست دارم، اما من درک می کنم که او من نیست. نقش اولگا من خیلی نزدیک به من هستم سری زیبا، همه در مکان های خود. باید بگویم ریخته گری یکی از احزاب قوی موش است. اگر یک سناریوی جالب وجود داشته باشد و دقیقا نقش من، ما قطعا سعی خواهیم کرد. من واقعا میخواهم کار کنم، آماده ام برای این کار هستم و احساس می کنم که زمان درست است. البته، غیرممکن است که فقط نشستن و صبر کنیم، بنابراین جملات ارزشمند وجود ندارد، من سعی می کنم چیزی را منحرف کنم. به عنوان مثال، یوگا را کشف کرد. من هیچ وقت در مسکو نداشتم، هرچند بسیاری از دختران سعی کردند و بسیار ستایش کردند. و در نیویورک، استودیو درست در خانه همسایه قرار داشت و صبح به کلاس رفتم. من می خواهم اینجا ادامه دهم

بالا، Paco Rabanne

بالا، Paco Rabanne

عکس: آلنا کبوتر

- یوگا برای شما یک راه برای تفکر یا حفظ یک شکل فیزیکی خوب است؟

- این یک راه برای مقابله با هشدارها است. تمرینات تنفسی کمک به حذف بلوک ها، استرس. متوجه شدم که نمی توانم به طور کامل آرام باشم. حتی از کار به خانه می آید، من همچنان به خواندن ایمیل، پاسخ به تماس های کاری، تصویب مصاحبه ها، خواندن اسکریپت ها ادامه می دهم. من نمی توانم تغییر دهم و هنگامی که من شروع به انجام یوگا کردم، احساس کردم به روز شده و نفس کشیدن آسان تر، تنش می رود. یوگا به من کمک می کند و از لحاظ جسمی. پس از بارهای سنگین در "عصر یخبندان"، کمی آرامم و از فرم خارج شدم. من می خواستم این حالت تن، تنگی را بازگردانم. من واقعا دوست دارم که دستگاه های خاصی برای کلاس ها وجود ندارد. فقط دو متر مربع و فرش. شما می توانید تمرینات را در هر هتل، بر روی هر بالکن، حتی در مجموعه انجام دهید. و من هنوز دوست دارم طبخ کنم این نیز نوعی مدیتیشن برای من است. من دائما برخی از دستور العمل ها را در اینترنت پیدا می کنم، خواندن کتاب های Nicky Belotserkovskaya.

- آیا شما به نوعی اصول تربیت کودک پایبند هستید؟

- ما همه چیز را به یکدیگر احترام می گذاریم. کودک نیز یک فرد است. هنگامی که این را به عنوان یک اصل قبول می کنید، هیچ مشکلی ایجاد نمی شود. اگر یک کودک به شما نزدیک شود و از چیزی بپرسد، شما نمیتوانید چیزی را از او بیرون بکشید، با اشاره به اشتغال. ما همیشه در مورد این لحظه با حداکثر بحث می کنیم. به عنوان مثال: "پسر، حالا مشغول است، من پنکیک را طبخ می کنم. دو گزینه وجود دارد: یا صبر کنید تا زمانی که من آزاد باشم یا سعی کنم این کار را انجام دهم. و اگر کار نمی کند، به شما کمک خواهم کرد. " او یک بحران سه سال داشت، زمانی که پسر ما از پسر اطاعت به "غیر خوب" تبدیل شد. او به تمام پیشنهادات پاسخ داد. "نه" "کراوات کراوات" - "نه!"، "پوشیدن کلاه" - "نه!"، "رفتن به خواب" - "نه!" اما، خوشبختانه، چند ماه طول کشید، چند ماه طول کشید. چنین بودجه اول، جدایی از والدین وجود دارد. و ما باید این آزادی را بدهیم. میخواهد چکمه های مختلفی داشته باشد؟ اجازه دهید حداقل این کار را در خانه انجام دهید. به این معناست که ممنوعیت غیرممکن است، شما باید یک ضعف را فراهم کنید. هیچ ممنوعیت، همه چیز باید درباره همه چیز صحبت کند و مذاکره کند. خوب است که من این را با میشا در زمان فهمیدم. در حال حاضر Maxim رشد کرده است، خیلی جالب تبدیل شده است، سوالات متفاوتی از پرسش، شروع به خواندن. ما در ماشین می رویم، و او نشانه ها را در حال حرکت می خواند.

- به زبان انگلیسی نیز؟

- در حالی که در روسیه، او الفبای انگلیسی را می داند و به کارتون های انگلیسی نگاه می کند. مامان نیز به فرانسوی صحبت می کند. در حالی که او به سرعت جذب می شود، ما می خواهیم یک زبان دیگر را ارائه دهیم.

- آیا شما در حال رفتن به مدرسه هستید؟

- نه، سال بعد. او در ماه فوریه شش خواهد بود، این شش و نیم خواهد رفت. این بسیار موسیقی است، بنابراین ما برای او و برخی از کلاس های مربوط به موسیقی پیدا می کنیم. ما با او بیش از توسعه تحرک کوچک کار کردیم: Lepii، نقاشی شده، برنامه های کاربردی ساخته شده، من بسیاری از بازی های جالب برای کودکان را به مدت سه تا چهار سال. من خودم را دوست دارم

- فکر می کنید پسران و دختران باید متفاوت باشند؟

- اول از ما هنوز از تربیت ما صعود می کند، در این واقعیت های شوروی کنار گذاشته می شود. و سپس شما خود را می گویند: توقف. ما نمی خواهیم کودک را دقیقا همانطور که قبلا بود افزایش دهیم؟ زمان تغییر کرده است اما گاهی اوقات از دوران کودکی ما از فرمولاسیون های بیرونی جلوگیری می کند. زمانی بود که پسر Zakaprisnikali، Zaknykl و Misha گفتند: "شما مثل یک دختر گریه می کنید؟" و من نیز "متمایز". ماکسیم چیزی را خواستار شد: "من می خواهم، من می خواهم!" - و من پاسخ دادم: "بله، شما هرگز نمی دانید که چه می خواهید!" و در عین حال متوجه شدم که درست نیستم. او یک مرد است و خواسته های او مهم است. بنابراین، من میشا را پیشنهاد دادم تا اظهارات ما را تحلیل کنم. و حالا ما هر دو این را دنبال می کنیم. هنگامی که Maxim با پدر باقی می ماند، من می بینم که آنها سیستم دیگری از روابط دارند، به نحوی حفظ، جدی تر است. اما پسر فریبکار نیست، به یک کسب و کار، نوعی دهقانی تبدیل می شود. میشا می گوید: "بیایید کفش بپوشانیم". من، دیدم که او کار نمی کند، عجله به مداخله: "به او کمک کند، او پاشنه خود را مناسب نیست." - "هیچ چیز، اجازه ندهید." و بعد از مدتی، نگاه می کنم، حداکثر قبلا کار کرده است. مهمترین چیز این است که پدر قدرت خود را نمی دهد. مهم است که با کودک با اطمینان صحبت کنید، اما در عین حال با گرما و عشق به طوری که او احساس محافظت کرد. اقتدار باید بر اساس احترام، و نه در ترس.

بدن و بارانی، همه - Kuteiko Couture؛ کفش، استوارت ویتزمن

بدن و بارانی، همه - Kuteiko Couture؛ کفش، استوارت ویتزمن

عکس: آلنا کبوتر

- کودک نمی پرسد، چرا ما از نیویورک آمده ایم؟

- نه، او دو شهر را در آگاهی دارد. در اینجا در نیویورک بود، که اکنون به مسکو وارد شد. ما او را بر روی نقشه نشان دادیم که در آن هستند. او می داند که کدام اسباب بازی ها چیست. (لبخند می زند.)

- دوستان را از دست ندهید؟

- او در آنجا دوست داشت. در سال جدید، روز بازی وجود دارد، یعنی، تاریخ بازی. فرض کنید شما به زمین بازی آمدید و فرزندانتان ملاقات کردند، به خوبی با هم بازی کردند. یک مادر دیگر را ارائه دهید و بگذارید در روز پنج شنبه آینده را ببینیم. شاید من خیلی جالب نیستم که با او صحبت کنم، اما مهمتر از همه، فرزندان ما کاملا در تماس هستند.

- آیا شما تفاوت بین ذهنیت را احساس کردید؟ بسیاری، خارج از کشور، به رسمیت شناخته شده است که ارتباط کافی وجود ندارد.

- دایره ارتباط همیشه می تواند برای خودتان پیدا شود، این یک مشکل نیست. و من نمی توانم بگویم که واقعا به یک شرکت نیاز دارم. برای چند ماه زندگی کردم، تنها با شوهرم و فرزندم ارتباط برقرار کردم و محروم نکردم. پس از آن دوستان، پنج شش نفر، که ما به صورت دوره ای در جایی در قهوه انتخاب کردیم یا به موزه ها رفتیم، در پارک های کودکان رفتیم. نیویورک به نظر من شهرت مهمان نوازی، برای ارتباطات، روابط باز است.

- بنابراین شما یک شخص جهانگردی هستید؟

- من نمی دانم. من دیگر هیچ جای دیگری به جز نیویورک ندارم من رم را دوست دارم شش بار وجود داشت، اما تنها چند روز به آنجا آمد و چنین فرصتی برای پیاده سازی شهر نبود. احتمالا، در مکان های مختلف، همه چیز متفاوت است، اما در نیویورک شما مانند یک خارجی احساس نمی کنید، زیرا بازدید های زیادی وجود دارد. و زبان ها متفاوت هستند: اسپانیایی، آلمانی، مالزیایی - فرهنگ های بسیاری در یک مکان! این موسیقی را تحت تاثیر قرار می دهد، و در مد و غذا. اما، البته، رستوران روسیه "Marivana"، جایی که ما پنیر خوشمزه را با کودک خوردیم، چیزی را جایگزین نمی کنیم.

ادامه مطلب