اولگ گاز: "هیچ شادی، بلکه مشکلات"

Anonim

اولگ گااس از اولین دقیقه ارتباطات، تصور یک فرد باز و خوب را می دهد. در همان زمان، یک پسر کامل: قمار، خدایان، ناامید کننده. به طور کلی، او واقعی است، با برخی مفاهیم صحیح از خوب و بد. و قهرمانان او همان واقعی هستند، حتی اگر کمی کوچک و خشن باشد، به عنوان مثال، عمل کیم ورشینین در بینندگان شرکت شده از کارآگاه تاریخی "SIFR". و در حال حاضر مخاطبان می توانند بازیگر را در تصویر Mikhail Segal "عمیق تر" ببینند! - درباره زندگی صنعت پورنو. جزئیات - در مصاحبه با مجله "اتمسفر".

"اولگ، شما گفتید که این حرفه با شانس، راه رفتن در پیتر و به دنبال موسسه تئاتر بود. اما شما به نظر میرسید در دایره تئاتری انجام دهید؟

"بله، ما یک دایره در مدرسه داشتیم، و در درجه دهم، یک معلم در ادبیات به من توصیه کرد که به آنجا بروم. من آمدم، برخی از دختران را دیدم، اما باقی مانده بود. (می خندد.) ما چیزی برای سال جدید آماده کردیم، سپس به هشتم ماه مارس. و متوجه شدم که معلمان آموزش داده می شوند و املاک افزایش می یابد. (لبخند می زند.) و مهمتر از همه، من را تشدید کرد. من می خواستم به باشگاه کمدی بروم، زیرا شما بیننده را مخلوط می کنید و بلافاصله پاسخی دریافت می کنید. سپس متوجه شدم که من باید با چیزی جدی تر برخورد کنم، و برای این شما نیاز به یک موسسه تئاتر دارید. من باور نکردم که من انجام خواهم داد: من آواز نمی خوانم، من رقص نمی کنم، نمی دانم چگونه هر چیزی را با تمام مهارت ها برای چندین سال شکست دهم. بله، و والدین به ویژه پدر بودند. او تنها زمانی که او را در اولین فیلم دیدم، قدردانی کرد.

- والدین چه کار می کنند؟

- مامان - Merchandel، و پاپ کسب و کار خود را، اگر چه او بدون آموزش عالی، از روستا بود و خود را به دست آورد. چنین مرد واقعی. تئاتر به او نزدیک نیست.

- در ابتدا، آیا به پیتر رفتید تا به دانشکده اقتصاد وارد شوید؟

- بله، و خنده دار است: یک همکلاسی که لیست را با یک موضوع اضافی برای امتحان پر می کند، به طور تصادفی به نام خانوادگی من "ادبیات" وارد شده است. من فقط نمی دانستم چه چیزی را انتخاب کنم. فکر کرد: "و خوب." مفید بود! مامان معتقد بود که شما باید یک حرفه جدی دریافت کنید. مانند یادگیری در دانشگاه تئاتر جالب است، و سپس چه چیزی، چگونه به تغذیه خانواده؟ دوست دختر معدن، عمه گالا، که در پیتر زندگی می کرد، تمام وقت من را متقاعد کرد که به آنجا برود، اما من نیز شش مدرسه را تغییر دادم، نمی خواستم. و هنگامی که ما، همراه با او و مادر من، قبلا وارد پیتر شد، به تماشای آپارتمان رفت و به تصویب رسید و توسط ساختمان در Mokhovoy تصویب شد، عمه Galya گفت: "در اینجا شما می توانید یاد بگیرند." من نگاه می کنم: در اطراف برخی از بچه های جالب شگفت انگیز در ژاکت. من می گویم: "نه، نه." و او: "چرا؟ برو، سعی کن! "

اولگ گاز:

"با مادرم، ما دوست هستیم. هر چه به اندازه کافی، به طور پیوستن به مشکلات، نه شادی. طلاق پدر و مادر من سخت است، و تنها ده سال بعد وجود دارد. من تجربه کردم، coped"

عکس: ولادیمیر Myshkin

- پس، به او گوش داد؟

- آره. ما می رویم، از من خواسته می شود: "آیا شما می آیند؟"، من می گویم: "نه"، و نبرد عمه Galya به جای من: "بله". "آیا شما آواز میخوانید، رقص؟" من به همه چیز منفی پاسخ می دهم سپس آنها: "خب، کمیسیون را حداقل چیزی شگفت زده کنید." آنها گفتند که چهار افسانه، چهار شعر، چهار معکوس از پروس را یاد بگیرند. من چیزی در سر من از مدرسه داشتم، اما کمی. من به کتاب ها صعود کردم، نیمه شب آموختم، اما صبح، بیدار شدم، متوجه شدم که من هر چیزی را به یاد می آورم. در مؤسسه، من یک خالی گذاشتم که در آن رپرتویور من باید وارد شود. من به بلوک ها نگاه کردم، در حال حاضر پر از دیگر بچه ها، و وجود دارد - هر دو Rogozhin، و هملت، و موتزارت ... چه کسی چنین موتزارت است، من در مورد آن می دانستم، اما هیچ ایده ای در مورد Rogozhin وجود ندارد. (می خندد.) من شرم آور بودم که فقط "پسر و مار"، پوشکین و پاسترناک را نوشتم. از نثر، من یک مونولوگ از Vaskov از داستان آماده کردم "و سپیده های اینجا آرام هستند ...". من به مشاوره می روم: "سلام، من Gaas Oleg هستم." آنها: "آیا شما لکنت دارید؟" "نه، من فقط دو نام خانوادگی دارم." آنها می خواهند با قصه ها شروع کنند، و در اینجا من درک می کنم که او پرواز کرد، کاملا. من می گویم: "متاسفم، لطفا، من افسانه هایم را فراموش کرده ام." در پاسخ، سکوت، پس از آن: "بیایید یکی دیگر". و من: "من آن را به تنهایی دارم." آنها شوکه شده اند: "خب، دوباره در کلمات خود دوباره پرش کنید." و سپس من متحمل شدم، هیچ چیز از Krylov وجود ندارد. من به یاد داشته باشید کسی از کمیسیون خندیدند. سپس اشعار را بخوانم، پرش کردم، فریاد می زنم ... وقتی که من در محل نشستم و شروع به گوش دادن به متقاضیان دیگر از ده ها کردم، متوجه شدم که همه آنها با استعداد هستند. پیشنهاد کرد که چه کسی می خواهد ما گفته شد که خارج از درب صبر کنیم. من شک ندارم که من شکست خوردم، گفتم خداحافظی با تمام امیدها و در اینجا ناگهان شنیدن: "GaAs". من تصمیم گرفتم که آنها اعلام کنند که کسی از ده ها تن عبور نکرده اند. معلوم شد، برعکس. بلافاصله به دور دوم از دست رفته. یک آهنگ و Capella وجود داشت (در اینجا من آموختم که چه بود)، یک شگفتی خلاق، رقص، به طور کلی، چیزهای زیادی را در سه روز آماده کنید. و در اینجا در حال حاضر یک مادر است، مقابله با شوک از آنچه که آنها را از دست رفته بیشتر، به طور فعال متصل، یک معلم در رقص پیدا کرد. چند بار من به او رفتم، اما مادرش را در گوشش زمزمه کرد: "من برای یک ماه کاری نکردم".

- و چه اتفاقی افتاد؟

"من فرمانده راهپیمایی در مدرسه بودم، و ما اغلب" سربازان را به شهر "آواز خواندیم". من تصمیم گرفتم: این تاج من است، من با دقت عمل خواهم کرد. من به دور دوم می روم، همه چیز را می خوانم، بر روی ابزارها بازی می کنم، و همانطور که من لرزید: "یک سرباز در اطراف شهر وجود دارد ..." من به سرعت متوقف شدم، از موارد زیر خواسته شد. من فقط از اردوگاه پیشگام آهنگ در مورد چتربازان به یاد می آورم. من پرسیدم: "آیا از ارتش بازگشت؟" سپس رقص یهودی رقص بود، با نام خانوادگی آلمان، خنده دار بود. من در شب اعلام نتایج، هزار متقاضی. و دوباره، نام خانوادگی من نامگذاری شد، و دیگر ناخوشایند کاهش یافت که آنها اعلام نشده بودند، بسیار آماده ... بیشتر دور سوم، Colloquium، مصاحبه. سپس من فکر کردم دقیقا درمان چیست، زیرا کمی خواندنم. بچه ها بیرون می آیند، می گویند که آنها پرسیدند: "چه کسی می خواهید بازی کنید؟" من متهم شدم که به یاد داشته باشید که قهرمانان در کتاب هایی وجود دارد که من آن را بخوانم من به جزئیات گفتم که چگونه "Dashirak" در یک نوع خاص متفاوت است. آنها با دقت گوش دادند، اما پس از آن آنها هنوز از آنچه میخواهند بازی می کنند، پرسیدند. خوب، من کل لیست را دادم (خنده حضار) به عنوان یک نتیجه، من در بودجه در کارگاه Arvid Mikhailovich Zelanda ثبت نام کردم. من پدرم را صدا زدم، گفت: "من به تئاتری وارد شدم، او فقط پاسخ داد:" روشن است. " سپس هر شش ماه من می خواستم آنجا را ترک کنم.

- چرا؟

- شک ​​و تردید بیش از حد. شاید به این دلیل که در مدرسه برای اولین بار استفاده می شود، و در اینجا و بدون من جمع آوری رهبران و استعدادها. به طور کلی، من به خودم اعتقاد نداشتم.

- پس از اعتماد "رمز" ظاهر شد؟

- زودتر ظاهر شد، اما اعتماد به نفس نیست. من درک می کنم که لازم است به طور مداوم توسعه، رشد کنید. در حرفه ما، رقابت دیوانه. بازیگر نیاز به تئاتر دارد: کار با یک مدیر بزرگ، شما رشد می کنید. در حال حاضر تمرین با سرگئی Vasilyevich یک زن و من درک می کنم که من دوباره یک تازه وارد. (لبخند می زند.)

اولگ گاز:

"در ابتدا فیلمبرداری تنگ بود. حتی جزوات یک بار در نزدیکی ایستگاه مترو" Vladimirskaya "توزیع شده برای به دست آوردن بلیط به مسکو"

عکس: ولادیمیر Myshkin

- چگونه به مسکو رفتی؟

- پس از موسسه، من در MDT به Dodin و Moscow تئاتر نشان داده شد. من سعی کردم به سینما، من توسط مجموعه "معلم مورد علاقه" تصویب شد. او آنجا ستاره دار بود، اما پس از آن تیراندازی تنگ بود. حتی جزوات یک بار در یک لباس هندوانه در سنت پترزبورگ در نزدیکی ایستگاه مترو ولادیمیرسکایا توزیع می شود تا بلیط را به مسکو بفرستد. زخم به آنجا و جلو، در تئاتر راه می رفت. دوست من Sasha Kuznetsov پس از آن در MHT کار کرد و به ثبت نام برای نمایش کمک کرد. من شروع به تماس با همکلاسی ها کردم، خواسته بود که در یک پاساژ به من بازی کند، "هیچ" را در پاسخ شنیدم. اما زمانی که او گفت که در MHT، آنها بلافاصله می توانند. (می خندد.) یک گزیده ای از "Seagulls" بازی کرد. Konstantin Bogomolov، الکساندر شیر، ویکتور Ryzhakov و Olga Semenovna Henkina، معاون اولگ Pavlovich Tabakov. سپس ما با همکلاسی ها به کافه رفتیم، و سپس او تماس گرفت: "اولگ، آمده است." من رفت و آمد، و من پیشنهاد می کنم برای شرکت در آزمایشگاه، در بازی "Lech". من به تمرین می روم - ترسناک: MHT، Mastodonts ... اما کارگردان "Lehi" Daniel Chashin، یک پسر جوان از Tyumen بود. من فکر کردم: هر دو سیبری ما پایین می آیند. او پرسید: "رقص شکستن پایین؟" من بلافاصله مشکلاتم را با پشت من به یاد می آورم، اما من گفتم که من هر چیزی را تصویر می کنم. و در این روز من پاشنه ای از هر چیزی داشتم. من بلافاصله متوجه نشدم، من به پیتر به صدا رفتم، و در قطار شروع به تب من کردم. روز بعد، درد در حال حاضر ناکافی بود، من حتی "آمبولانس" نامیده می شود. من به بیمارستان منتقل شدم و آنها گفتند که پاشنه باید فورا قطع شود.

- چی شد؟

- غیر واضح. من شروع به رد عملیات کردم، زیرا پس از آن شما باید در یک هفته در بیمارستان بگذارید، و من MHT دارم. آنها من: "شما دیوانه هستید، می توانم به تاس بروم، سپس قطع عضو." من پرسیدم آیا ممکن است به سرعت این سوال را حل کند. او گفت که بسیار ضروری است. در نتیجه، آنها هنوز هم موافقت کردند که پاشنه را بدون بیهوشی باز کنند. من همه بالش هستم، که در آن من قرار می دهم، به عنوان در جنگ در بیمارستان جذب می شود، احتمالا. سپس کاملا وجود ندارد، با درجه حرارت، در یک پا، به یک قطار تحت فشار قرار داد. پا غیر قابل تحمل است، نه به خواب رفتن. من به مسکو وارد شدم، به یک بیمارستان گذاشتم، به دیگری، من را قبول نکنم، زیرا سیاست نیست. بیمارستان سوم قبلا خواهر من را نام برد. بستری شده، تصمیم گرفت عملیات را انجام دهد. دکتر گفت که یک ماه یا دو ماه من باید بدون ورزش زندگی کنم، و من "لخت" را دارم، و قهرمان من در تردمیل است ... من تمرین را بر روی عصا گرفتم. پریدن، پریدن بر روی طناب، خون ریخته شده از کفش های کتانی، و بنابراین همه چیز خوب است. (می خندد.) من در MHT MedPopte هنوز "Pyatkin" نامیده می شود، من به پانسمان به سمت آنها رفتم. این روزهای عملکرد را برای ده سال انجام داد. من گزارش نکردم، تصمیم گرفتم تنها در شش ماه، اولگا Semenovna نامیده می شود و گفت که لازم است وارد بازی "با یکی از عزیزان، بخشی از" در نقش مهمی نیست و این چک من خواهد بود. پس از آن، من به گروه اینورتر MHT منتقل شدم.

- ورود به مسکو، جایی که زندگی می کرد؟

"من یک دختر داشتم، او زندگی کرد." سپس او یک آپارتمان را شلیک کرد.

- پول را برای زندگی روشن کنید؟

- من به دقت صرف کردم، بنابراین کافی بود. بهتر است پول را به تعویق اندازد، سپس چیزی لازم را خریداری کنید. من دوست ندارم بر روی شادی کوچک صرف کنم، فقط اگر بستگان باشم.

- و حالا شما آپارتمان را می گیرید؟

- نه، من قبلا در او انباشته شده ام. (خنده حضار) بدون وام مسکن و بدهی، البته، هزینه آن نبود، اما آپارتمان در یک منطقه خوب. خانه درست، قدیمی است، و آپارتمان کوچک است.

- آیا شما در زندگی روزمره هستید؟ چقدر مهم است، به طوری که خانه ها تمیز بودند، منتظر غذا خوشمزه بود؟

- بله، مهم است، من به آن استفاده می شود، زیرا من با مادرم زندگی می کردم و با آن خراب شدم. اما من تنبل نیستم، من عاشق خلاء هستم، به دلایلی من چنین اشتیاق دارم.

اولگ گاز:

"او برای تمرینات گرفتار شد. پریدن، عجله، خون از کفش های کتانی ریخته شد. در مرکز پزشکی MHT، من" Pyatkin "نامیده می شود"

عکس: ولادیمیر Myshkin

- آیا شما تنها در این فضای کوچک هستید؟

- نه، من و من و ژنیا Rosanova برای سال چهارم با هم این فضا ساکن. و نامزد، به جز سایر ویژگی های عالی، بسیار مهم است - کسب و کار.

- ازدواج نکرده اید؟

- نه هنوز.

- آیا تمبر برای شما مهم است؟

- من فکر می کنم برای یک زن مهم تر است. و مادر من، البته، دیگر در برابر نوه ها نیست. (لبخند می زند.)

- رابطه شما با مادر من چیست؟

- ما دوستیم. بسیاری از چیزها جان سالم به در برده اند. به اندازه کافی عجیب و غریب، به مشکلات متحد، نه شادی. طلاق پدر و مادر من به سختی داده شد، تنها ده ساله بود. زنده ماند، مقابله کرد. با مادر من ما هر روز ما تماس می گیریم، چت می کنیم. مادر من یک کاربر اینترنت فعال است، علاقه مند به زندگی ستاره ها، همه می دانند همه چیز: چه کسی ازدواج کرد که طلاق گرفته است. او به من می گوید، به پرونده معرفی می کند. (می خندد.) و فیلم ها، البته، به نظر می رسد، به اشتراک می گذارد، به چیزی توصیه می شود. مادر برای من همه است

- آیا شما راضی هستید، حرفه حرفه ای شما چگونه توسعه می یابد؟ و چگونه از زهنی رشد می کند؟

- شغلی - صداهای خوش شانس بسیار خوش شانس. من نمی گویم که من از هر صد نفر راضی هستم، اما پرونده به تدریج حرکت می کند. فیلم Segal's Mikhail's Segal "عمیق تر!"، او در پایان ماه اکتبر بیرون می آید، و من به موفقیت او اعتقاد دارم. و Zhenya یک بازیگر غیرطبیعی است، او احزاب را دوست ندارد، و متاسفانه، این است که مقدار زیادی حل شده است. Zhenya یکی دیگر است، او به او علاقه مند نیست. و او درست است

- پس از "رمز" پیشنهادات بیشتر ظاهر شد؟

- "SIFR" یک مرحله در زندگی من نیست، اگر چه من این سری را دوست دارم. تابستان تابستان گذشته دیوانه بود. از ده پروژه تصویب شده نه، و در نهایت تنها در دو ستاره ستاره دار: در دوم "سیفین" و در "عمیق تر!". من نیم سال در سری "برده روسی" بود. مواد تاریخی، نقش اصلی، تیراندازی در ترکیه، مبارزه با شمشیر. اما "رمز" در همان لحظات کاهش یافت و تولید کنندگان کانال اول من "برده روسی" را شکست دادند. اما من به سری "راگبی" کردم - این یک درام ورزشی است. شخصیت من کاملا مخالف من است. پسر مثبت، اما با جذابیت منفی. unsupping، سخت، زندگی با توجه به مفاهیم، ​​و حتی در زندان خدمت کرده است.

اولگ گاز:

"ژنیا یک بازیگر غیرطبیعی است، او احزاب را دوست ندارد. او علاقه مند نیست و ما متاسفانه، این است که بسیار حل شده است"

عکس: ولادیمیر Myshkin

- آیا شما در راگبی بلافاصله تایید کرده اید یا رقبا هستید؟

- تا آنجا که من می دانم، آنها بین من و یک بازیگر دیگر انتخاب کردند، اما مدیر من ایستاده بود. نمی دانم چرا. شاید بیشتر در یک راگبی مشابه باشد.

- آیا شما ورزش کردید؟

- شنا کاملا جدی است، و بنابراین هر کس کمی است. حالا من از پشت پشت به ورزشگاه میروم

- برای تیراندازی در "عمیق تر" به یاد می آورید؟

- همه. برای اولین بار، تیراندازی یک شادی واقعی برای من بود، هر روز در سایت با Misha Segal، Sasha Palem، هر Axenova - هدیه و شادی. من به طور مداوم چیزی را اختراع کردم، من مایشی را ارائه دادم، و گاهی اوقات من را تردید کرد، گفت: "شما یا متوقف می شوید یا به مدیر بروید."

- در صحنه های فرانک شرکت کرد؟

- چطور؟ این یک فیلم درباره pornotrust است. اما در سایت، همه چیز بسیار شسته و رفته بود، ما از هر یک از هر یک از آسیب دیده در لباس زیر و به طور کامل به مدیر اعتماد.

- آیا شما هر گونه سرگرمی، علاوه بر کار؟

- من تقریبا تمام وقت آزاد عضلات پشت خود را تقویت می کنم. من بعدا به یوگا می روم. با دوستان، البته، من ملاقات می کنم. در حال حاضر، در تئاتر پس از تمرینات "ترانشه Stalingrad"، ما تنیس روی میز را با Artem Bystrov و Dane Glass بازی می کنیم، قبلا یک عادت کرده است.

- برای دوستی شما مهم است؟

- من بسیاری از دوستان دارم، و تنها دو دوست دوستان نزدیک وجود دارد. یکی در Omsk، دیگری در مسکو، ناخن ابدراخمنوف است. یک دوست واقعی همیشه با شما است - و هنگامی که شما درست است، و زمانی که درست نیست. او همیشه حقیقت را در چشم می گوید - مهم است.

ادامه مطلب