nastya zadorozhnaya: "من تمایل ندارم عروسی را امتحان کنم"

Anonim

خوشبختی زنان - آینده ناز خواهد بود. "Nastya به شدت به شدت به شدت درک شده بود این در آن روز زمانی که او آمد - عزیزان و دلخواه. دوست دختر و انتقاد از کیست های مورد انتقاد، و او را تحسین کرد. انتقاد کرد - زیرا آنها دیدند که چقدر سخت بود او در آن پاییز بود شبها، زمانی که باران خارج از پنجره، همه چیز در حال مرگ است و می خواهد گرما و راحتی، از احساس نزدیکی فرد عزیز به شما. من غرور - چون من دیدم ناستی در پیش بینی جلسه تبدیل شد. و حتی به خاطر عاشقانه در رابطه خود با سرگئی وجود داشت که سعی می کردند زوج ها را تجربه کنند. Zadoropnaya همیشه شخصیتی از یکپارچه بود و عاشقان جزئی مبادله نمی کردند. حتی در مجموعه کودکان "Fidgets" برای اولین بار در عشق افتاد - در Sergey Lazarev. و مخفیانه به مدت چند سال به او کشید. سپس یک رمان طولانی با یک تلپرولوژی معروف بود که دو برابر بزرگتر بود. و سپس در مجموعه ای از نمایش "Star Ice" Nastya با سرگئی Slavnov ملاقات کرد - او شریک او بود.

Nastya، اولین تصور شما از قدمت چیست؟

Nastya zadorozhnaya: به طور کلی، این یک ماجراجویی بزرگ برای من بود برای شرکت در پروژه ستاره یخ، چرا که قبل از آن من اسکیت روی یخ چند بار بود. چند هفته ای من با مربی انجام دادم - ما اسکیت Azam را آموختیم. و سپس به من گفته شد که من با شریک زندگی من - سرگئی اسلاوانوف، مدال نقره قهرمانی اروپا دیدار می کنم. در آن روز - 30 اوت - روز تولد من را جشن گرفتم، و در بعضی از باشگاه ها یک کنسرت داشتم. پس از سخنرانی، من، به طور معمول، Autographs توزیع شده، با طرفداران برداشت شده و به آرایش من رفت. تنها جمع آوری شده برای حذف لباس کنسرت، به عنوان درب باز شده و وارد برخی از نوع مرد با چمدان قرمز و یک دسته گل. معلوم شد که این شریک نمایش آینده من است. گفت: "من برای یک اتمام سفر کردم. و شما حتی به من توجه نکردید، نقاشی کنید - و همه چیز. " من خندیدم: "به طور جدی؟ خوب، ببخشید، ببخشید! "چیزی شبیه به آن - هیچ چیز خاصی، آشنایی معمول نیست. او بر من یک تصور روشن را تولید نکرد. "

جرقه در آن لحظه اجرا نشد؟

Nastya: "نه، من هیچ تخلیه الکتریکی را احساس نمی کردم. (می خندد.) اما اکنون، پس از پنج سال، من نگران این واقعیت نیست که ما در نگاه اول عشق را نداشتیم. نکته اصلی این است که این احساس پس از آن بود. و در آن لحظه من فقط برای خودم اشاره کردم: یک پسر ناز، بور با freckles. ترکیب نادر خنده دار. من فکر کردم: "او شریک من در نمایش است، شما باید با او دوست شوید." به هر حال، من قبل از جلسه ما چیزی را نمی دانستم، من چیزی را نمی دانستم: ورزش تغییر، آموزش مشغول، به ویژه تلویزیون نبود. بنابراین، او هیچ نظری نداشت که چه کسی نستیا زادورزنیا بود. او شروع به درخواست دوستان کرد. و یکی از دوستانش به نام و گفت: "Seryozha، شما علاقه مند به گدا هستید؟ در حال اجرا در یک دکه روزنامه فروشی. او در پوشش یک مجله مردانه در تمام شکوه خود قرار دارد. " بنابراین، از طریق رسانه های چاپی، شریک زندگی من با مواد مورد نیاز خود را آشنا کرد. "

مواد دوست داشتنی؟

nastya: "بله! Seryozha گفت که جلسه عکس بسیار حرفه ای انجام می شود، همه چیز خوب است و او خوشحال است که او چنین شریک زیبا داشته باشد. خوب، و سپس شروع به تمرینات. من اولین احساس را به یاد می آورم زمانی که سرگئی را به دست گرفتم. شریک فردی است که نیاز به اعتماد دارد. پس از همه، من فقط یک کودک بی تجربه در RINK هستم، و او یک ورزشکار، قهرمان است. شکل اسکیت یک ورزش نسبتا خطرناک است. به طور طبیعی، سهم بزرگی از مسئولیت به او، حرفه ای در این زمینه است. با سرگی، احساس اعتماد به نفس، به دلایلی فکر کردم که او یک مرد قابل اعتماد بود. من می خواستم او را ثابت کنم که می توانم خیلی زیاد و خیلی یاد بگیرم. احتمالا این میل من است و کلید موفقیت مشترک ما بود. Meryozhe و من به راحتی یک زبان مشترک را پیدا کردم. معلوم شد که او با حس شوخ طبعی درست بود. و برای من این یک عامل مهم در ارتباطات است: من خودم یک فرد شاد هستم و من باید حداقل یک بار هر دو دقیقه شوخی کنم. بنابراین همزمان بود که علاوه بر تمرینات، در آن زمان من در سریال تلویزیونی "باشگاه" تیراندازی کردم، و من مجبور شدم هر روز برای هفتاد کیلومتر از مسکو بروم. در بعد از ظهر من فیلمبرداری شدم، در شب من به مسکو برگشتم، تمرین کردم و تنها سه صبح به رختخواب رفتم. و صبح لازم بود که زود بیدار شود. "

nastya zadorozhnaya:

"من به سختی می خواهم سرگئی را با دست بگیرم، من فهمیدم: او یک شریک قابل اعتماد است." عکس: Peopleschoice / fotodom.ru.

و بارها بهداشت آسیب دیده - شما حمله به پریتونیت ...

Nastya: "بله، من بد شدم، و در شب من در شب به بیمارستان منتقل شدم. این عملیات چهار ساعت طول کشید. وقتی که من بیدار شدم، ابتدا نمی توانستم درک کنم که چرا من در بستر بیمارستان دروغ گفتم. سپس به یاد می آورم که من یک نمایش یخ داشتم، نقش در سری و مصاحبه دیگری در سفارت آمریکا داشت (لازم بود ویزا برای فیلمبرداری در فیلم "عشق در شهر بزرگ"). بار مسئولیت بر نیروی وحشتناکی به من فشار آورد. اما من تصمیم گرفتم که باز نکنم، این یک وحشت بود، همانطور که ممکن بود با نیروها آرزو کنم و به کار بروم. البته، دوستان من از من دیدن کردند، مادر - هر کس در مورد من نگران بود. اما به دلایلی، زمانی که سیریوزا آمد، من فقط خوشحال شدم. او از او پرسید که چگونه برای نشان دادن آماده شود، وعده داده شد که در چند روز من به سیستم بازگردم. او خندید: "طولانی، بیمار، بازیابی! پس از آپاندیسیت، من به مدت سه هفته بازسازی شدم و پریتونیت دارید. " اما من خسته ام: "نه، من باید به یخ بروم!" هنگامی که از روز ششم از بیمارستان خارج شدم، دکتر انگشت خود را در معبد چرخاند، گفت: "شما دیوانه هستید" و بنابراین من رفتم RINK - با لوله های زهکشی در معده. پاهایم غرق شدند و به نظر من بود که در یک هفته اقامت در بیمارستان، همه چیز را که قبلا آموختم را فراموش کرده ام. "

شما یک زن قهرمان هستید!

Nastya: "احتمالا، حالا من دیگر این کار را انجام نمی دهم. (می خندد.) اما در این وضعیت دشوار، ما بسیار نزدیک به Seryozhe هستیم. در روابط ما، ما، همانطور که بود، از مرحله اول بلافاصله در ششم پرش کرد. به نظر می رسد که من او را با بی تفاوتی او فتح کردم، این واقعیت که من خیلی هدفم هستم. او گفت: "Zadoropnaya، برای شما گریه می کند. با چنین قدرت اراده، احتمالا موفقیت را به دست خواهید آورد - حداقل در اسکیت بازی، حتی در یک ورزشکار. " و من در مورد او نگران بودم: "در اینجا شما خوش شانس نیستید، چنین شریک خالی یک شریک بود!" او پاسخ داد: "نه، شما به خوبی انجام می شود، بهترین." چگونه او سعی کرد من را شکست دهد، همانطور که برای من ترسیدم! سپس او اعتراف کرد که حتی در مقابل المپیاد نگران نبود. او حتی در اولین سخنرانی ما سقوط کرد. "

شما بهترین کیفیت نر را بیدار کرده اید - شفاعت.

Nastya: "او همانند یک شاهزاده خانم با من آرام بود - بسیار دقت. ما هنوز ما را در اولین اتر رها کردیم ... اما این در مورد آن نیست. من از Seryosha پرسیدم که به من نزول نکنم، همه چیز به دنبال برخی از تصاویر روشن، ماجراجویی در یخ بود. تجدید نظر همه سخنرانی های سرگئی و همسرش جولیا Obrants - می خواست آنچه را که انجام دادند را امتحان کنید. شریک من تبدیل به یک مرد بسیار شجاع شد. برای جفت کردن اسکیت، مهم است که اسکیت باز شکل ظریف باشد. بنابراین، همه آنها عمدتا رشد کوچک و بسیار لاغر هستند. جولیا Obrantsa Seryazh را به شانه تحویل داد و تنها چهل کیلوگرم وزن داشت. من به سادگی یک غول پیکر برای این پارامترها هستم و برای اسکیت شکل گنگ نیستم. با این وجود، Seryozha رفت تا به خواسته های من برسد و از من حمایت زیادی کرد. ما تعداد بسیار دیدنی داشتیم. "

و هنگامی که شما احساس علاقه به آن به عنوان یک مرد؟

Nastya: "ما یک مجتمع کوچک برای تمرینات داشتیم. ما در ژاکت، hoodies، و زمانی که "نورد"، داغ شد، آمد. و ما شروع به به آرامی به خدمت به شبکه. بنابراین من شروع به چنین چیزی کردم: به دلایلی، زمانی که سیریوزا ژاکت را برداشت (و او را به جلو، از طریق سرش، صحبت کرد، به عقب بر گرداند)، من به طور مداوم نزدیک شدم. و نظر من باید بر روی این عضله زیبا به عقب افتاده باشد. Serge دارای یک رقم ورزشی واقعا زیبا است. من بچه های پیرج را دوست ندارم، و همه چیز به همان اندازه که باید بسیار متناسب باشد. و در اینجا من به پشت برهنه خود نگاه می کنم، دیگری و فکر می کنم: "خب، خوب، نستیا، که علاقه مند به یک شریک هستند؟"

احساس احساس کرد؟

Nastya: "نه، برعکس. همانطور که من کشیدم ... فقط آنچه که نامیده می شود، سقف تخریب شده است. و من به این ضربه بدون سایه شک و تردید رسیدم. شاید کسی که در جای من فکر می کرد، محتاطانه نشان داد. "

آیا در آن زمان یک رمان دارید؟

Nastya: "نه، او قبل از نمایش یخ به پایان رسید. و در آن دوره دشوار زندگی من - زمانی که من عملیات را هنگامی که یک دسته از کار به من افتاد، نقل مکان کرد - من فقط نیاز به احساس محبوب من بود. و خودت را دوست دارم من خوش شانس بودم که این یک فتنه نیست، نه یک تاریخچه زودگذر. و احساس من یک پاسخ از سرگئی پیدا کرد. من کاملا یک فرد باز هستم - خوب، این اتفاق می افتد، من کسی را دوست دارم، و در اینجا احساس می کردم که آتش مستقیم در داخل چشمک می زند! و خیلی خوب بود، به طوری که در زمان ... تنها چیزی که من بسیار نگران بودم، من داستان PR را از رابطه ما نگذاشتم. ما سعی کردیم آن را ترویج کنیم، اما ما آن را نگرفتیم. "

nastya zadorozhnaya:

"تمام کار من همراه با یک لپ تاپ بی پایان با شرکای، مدیران است. و چگونه متفاوت است؟ ما باید یک زبان مشترک را پیدا کنیم ... " عکس: لیلیا شارلوفسکی.

و Seinezh باید از Yulya Wraps توضیح داده شود؟

nastya:

"نه، بنابراین نوشتن مطبوعات زرد. در واقع، Seryozha با Yulya، مدتها قبل از "یخ یخ" آغاز شد. آنها فقط شرکا ماندند در آن زمان او دختر دیگری بود که در سنت پترزبورگ زندگی می کرد. آنها چندین ماه ملاقات کردند. هنگامی که Seryozha متوجه شد که او به من کشیده بود، تصمیم گرفت که این روابط را تکمیل کند. من فقط به تیراندازی نیویورک رفتم و سرگئی به من زنگ زد و گفت که او در سنت پترزبورگ بود و به دوست دخترش توضیح داد. البته، گفتگو دشوار بود، اما من افتخار می کنم که او صادقانه آمد. حرکت دوگانه بازی، چیزی برای پنهان کردن چیزی - سرگئی بیش از حد نجیب است و بیش از حد مهربان است. او نمی داند چگونه فریب - یک مرد ساده، تمیز و روشن است. من به ندرت چنین افرادی را دیدم. و این ویژگی ها، به نظر من، بی ارزش است. "

آیا شما در آن لحظه زندگی کردید، بدون فکر کردن درباره اینکه چگونه رابطه شما توسعه می یابد؟

Nastya: "ما همه گفتگو را به تعویق انداختیم، متوجه شدیم که نمایش یخ به پایان خواهد رسید - و زندگی آغاز خواهد شد که ما فرصت های بسیار کمی برای دیدار خواهیم داشت. من در مسکو، سرگئی - در سنت پترزبورگ زندگی کردم، اما او بیشتر وقت خود را در جاده گذراند. هنرمند گاسترول چند روز طول می کشد، به ندرت ماه. و بیشتر در روسیه اتفاق می افتد. اگر اسکیت باز برگردد، آن را برای مدت طولانی است، و به عنوان یک قاعده، ما در مورد کشور شخص دیگری صحبت می کنیم. اولین بار برای تجربه جدایی به خصوص سخت بود. من بعد از سال نو (که ما با هم ملاقات کردیم) به یاد می آوریم) Seryozha پرواز به مسابقات به فرانسه. در آن لحظه من تیراندازی کردم، و نمی توانستم او را دنبال کنم. وحشتناک بود. برای یک ماه کامل، ما فقط از طریق تلفن و اسکایپ صحبت کردیم - آنها ساعت ها صحبت کردند. حتی خواب رفتن، آنلاین باقی مانده است. من بالش خود را در نزدیکی کامپیوتر قرار دادم این اتفاق می افتد، شما در اواسط شب از خواب بیدار می شوید: "Seryozha، آیا شما اینجا هستید؟" - "بله، خواب". کسی ممکن است بی معنی باشد، و ما دیگر نمی توانیم. من روزها را در نظر گرفتم، هفته ها قبل از بازگشت او: در اینجا یکی رفت، دیگری، خیلی زود بود ... دشوار بود. اما ما به تدریج به شیوه زندگی عشایر استفاده می شد. در حال حاضر ما در مورد گرافیک ما در پیشبرد موافق هستیم و به محض اینکه پنجره ظاهر می شود، ما ملاقات می کنیم. "

هیچ کس نمی خواهد حرفه ای را برای شادی شخصی قربانی کند؟

ناستا: "و چه کسی گفت ما ناراضی هستیم؟! من می دانم که سیریوزا می خواهد سوار شود، او آن را بسیار دوست دارد. و من نمی توانم قبل از انتخاب آن را قرار دهم: من یا ورزش. من به بخشی از قربانی نیاز ندارم او با من خوب است، اما او لذت می برد چه چیزی باعث می شود. من دیوانه تر دوست دارم سخنرانی های خود را تماشا کنم. من به آنها افتخار می کنم. ما عاشق یکدیگر هستیم و در عین حال ما درک می کنیم که کار مهم برای ما مهم است. ما افرادی هستیم که با کسب و کار خودشان عاشق هستند. موسیقی برای من، شکل اسکیت برای Serezha - نه فقط وسیله ای از درآمد، و یا پس از آن، بدون آن ما نمی توانیم زندگی کنیم، بدون آن را به درستی گریه. به هر حال، تا زمانی که آن است. سپس، شاید وضعیت تغییر کند. "

و شما کاملا از لحاظ تئوری می دانید که شما نمی توانید بدون فیلمبرداری، کنسرت؟

Nastya: "هنگامی که من بحران خلاق دارم، من در معرض افسردگی هستم."

عشق در چنین لحظات ذخیره نمی شود؟

Nastya: "عشق من در این زمان جایی اسکیت اسکیت. (SAD SMILES.) اگرچه من به یاد می آورم، من ماه کار نکردم، و من برای Selege رفتم. زمان صرف شده اما من در نوع کارگر هستم - من نمی توانم بدون یک مورد بنشینم. من نیاز به زندگی در اطراف دارم من می خواهم خودم را اجرا کنم، در حال حاضر برای من مهم است. "

مادر شما احتمالا نگران است که شما چنین رمان - در فاصله ...

Nastya: "والدین یک داستان جداگانه هستند. اما زندگی من است من به خاطر مادرم خوشحالم - او سرانجام یک مرد شایسته را ملاقات کرد. (والدین Nastya طلاق می گیرند زمانی که او دوازده سال داشت. - تقریبا. aut.) مامان برای مدت طولانی یکی بود، و حالا او عشق داشت. و او همچنین همه را درخشان می کند! من خیلی خوشحالم، برای او بسیار خوشحالم و فقط دعا می کنم که همه چیز به خوبی اتفاق می افتد. "

آیا رابطه خود را با سرگی تغییر دهید؟

Nastya: "من به طور کلی در پنج سال تغییر کرده است. آرام تر شد. البته، ما مراحل دستمال مرطوب را تصویب کردیم، ما مردم از دنیای مختلف هستیم. دنیای ورزشکاران ویژه، بسیار بسته است، یک سیستم کاملا متفاوت از مقادیر وجود دارد. و افرادی که با اسکیت چهره برخورد می کنند معمولا یک زن و شوهر را در میان آنها پیدا می کنند. آنها یک زندگی عشایری دارند و شانس دیگری وجود ندارد. واقعیت این است که ما در حال تلاش برای ساختن آینده ما با آینده ما واقعا شاهکار است. در حالی که ما نیاز به یکدیگر را احساس می کنیم، و احساسات ما محو نمی شوند. البته، ما برای ما آسان نیست. از آنجا که Seryozha تمام وقت در جایی است، اکثر مشکلات خانوار بر روی شانه های من سقوط می کنند. در تلفن و اسکایپ از تمام سوالات برای حل نیست. اما این عامل برای من تعریف نشده است. من از کسانی هستم که برای عشق مبارزه می کنند. و من هر کاری که می توانم اتحادیه خود را نجات دهم. "

nastya zadorozhnaya:

برای نقش آلیس رعد و برق در فیلم "عشق در شهر بزرگ" Nastya دریافت جایزه رادیو مونت کارلو به عنوان بازیگر جنسیت. با الکسی چادوف. عکس: لیلیا شارلوفسکی.

طولانی ترین دوره زمانی که دیده نمی شود چیست؟

Nastya: "من احساس می کنم که در حال حاضر. (فکر می کنم.) بله، حدود دو ماه گذشت، مانند Serezha چپ. اما من تمام وقت در کار شما هستم: زمانی که مشغول هستید، زمان پرواز سریع تر است. "

دو ماه مهم نیست کاپیتان های دور شنا به مدت شش ماه خانواده را ترک می کنند ...

Nastya: "من فکر می کنم خودم و تماس با خودم - همسر ملوان. دو ماهه - مهم نیست، اما اگر شما خلاصه ای را که ما برای سال صرف می کنیم خلاصه کنیم، آن را خیلی زیاد نخواهد کرد. اما هر زمان که منتظر ملاقات هستیم. و هر دو ماه ما این "سه روز مبارک" زیبا را داریم، که نه هر زن و شوهر دارای آن نیستند. "

آیا شما همیشه در مورد ورود خود به سرگئی هشدار می دهید یا تعجب می کنید؟

Nastya: "هشدار. پس از همه، او در یک کشور دیگر قرار دارد و دقیقا نمی داند دقیقا جایی که او متوقف شد. همچنین مطلوب است که او را ملاقات کرد و مجبور به کشیدن چمدان بزرگ نیست. من به یاد داشته باشید زمانی که Serezha مشغول آماده شدن برای مسابقات بود، و من مجبور شدم یکی را از هواپیما برای پیوند به قطار، سپس از این قطار به دیگری. سرگئی در آن زمان در چنین شهر بود که هواپیما پرواز نمی کرد. "

آیا شما از یکدیگر حسادت می کنید؟

Nastya: "در همان ابتدا بود. Seryozha به جای حسادت. اما من بلافاصله تصمیم گرفتم تمام نقاط را بیش از "I" قرار دهم: ما باید به یکدیگر اعتماد کنیم - نه به صورت کلمات، بلکه در حقیقت. در غیر این صورت، رابطه ما فقط سقوط کرده است. اگر شما خودتان را تقلب کنید: او در شهر دیگری است، در تیم زنان، یا او در مجموعه ای قرار دارد که توسط ستاره ها احاطه شده است، فقط شما را از داخل توت می کند. من سرگئی گفت متن مستقیم: "اگر تصمیم بگیرم شما را تغییر دهید، من در مورد آن اطلاع خواهم داد." من فتنه ندارم، رمان های روی مجموعه. اگر چه کار من با شرکای بی نهایت با همکاران، مدیران همراه است. و چگونه متفاوت است؟ ما باید یک زبان مشترک پیدا کنیم و چگونگی آن را به سرعت انجام دهیم؟ از طریق معاشقه و هیچ کس ممنوع نیست، آن را به ترتیب چیزهاست. البته، مرزهای خاصی وجود دارد که من نمی خواهم به آن غلبه کنم. من کار و زندگی شخصی را به اشتراک می گذارم و من سعی کردم همه را به انتقال به Serezha، اگر چه او برای اولین بار گریه کرد: "در اینجا، شما چیزی را جشن می گیرید تمام وقت، جشن بگیرید. مقاومت در برابر وسوسه دشوار است. " من گفتم که حتی اگر آن بود، من لحظه ای را که نیاز به توقف دارید، به وضوح می دانم. و بعد از جشن ها، من به خانه می روم تا در رختخوابم بخوابم Serezha و در حال حاضر گاهی اوقات عصبی و چند بار من را صدا می کند. و سپس من نیز شروع به شروع: چقدر می توانید کنترل کنید، نه! و سپس من درک می کنم که او بدون من و بد است، به طوری که او بسیار احساسی اعمال می شود. و ما نشان می دهیم Trust Bridgehead است که اتحادیه ما را حفظ می کند. اگر آن نبود، همه چیز سقوط کرد. "

هرگز در پنج سال هیچ شک و تردید نداشت - چرا این مشکلات؟ شاید فردی را پیدا کنید که بعدا بعدا خواهد بود؟

Nastya: "من نمی خواهم به شما بگویم یک افسانه در مورد جفت کامل. هر کس در زندگی ما اتفاق افتاد: و قسم می خورید و تقصیر کرد و چند روز صحبت نکرد. اما هرگز اتفاق افتاد که ما تصمیم گرفتیم: همه چیز، ما بخشی از. ما در روابط کار می کنیم - در طول نمایش های یخ، پایه آنها را تأسیس کرد، مرحله بتن را گذراند، و اکنون ما شروع به فروپاشی خانه در آجر می کنیم. "

تعریفی طولانی که دریافت می کنید.

Nastya: "این نامیده می شود - برای ساخت یک رابطه. و آنها عمیق تر و قوی تر می شوند. در غیر این صورت، واقعا یک زمان صرفا بی معنی خواهد بود. متوجه شدم که فردی را پیدا کردم که می خواهم با هم باشم. من حتی هیچ اندیشه ای برای تغییر آن بر شخص دیگری ندارم. "

و خانه مشترک عاطفی نیست، و واقعی - آیا شما دارید؟

Nastya: "ما در مسکو زندگی می کنیم، در آپارتمان من. در حال حاضر Seryozha تقریبا در سنت پترزبورگ ظاهر نمی شود. خانه مشترک برای تماس دشوار است. برای عزیز من این به جای یک نقطه حمل و نقل است. و او همیشه خوش آمدید مهمان است. (خنده حضار) در واقع، من شوخی می کنم. البته این یک خانه مشترک است، ما در آنجا زندگی می کنیم. فقط تعداد زیادی از آنها در جاده ها بیشتر از من اتفاق می افتد. "

نه چندان دور، سرگئی به شما یک حلقه عروسی داد ...

nastya: "چه حلقه عروسی؟ چیزی نبود. تمام داستانی از روزنامه نگاران نشریات زرد. من قبلا درباره من نوشتم که باردار بودم در واقع، Seryozha قبلا چندین بار پیشنهاد کرده است. اولین بار - سه ماه پس از آشنایی، پس از شش ماه بعد، در یک سال. اما من گفتم: "Seryozha، در واقع، من و همسرتان. این پیشنهاد برای آن است؟ اعتصاب برخی از جشن ها، من عروسی در حال حاضر هیچ تمایل وجود دارد. " به اعتراف، من یک نگرش نسبتا شکاکانه نسبت به ازدواج دارم. به نظر می رسد که اوراق قرضه رسمی عشق را نجات ندهد. من راحت هستم من از اکثر دخترانی که به سرعت ازدواج می کنند، به حلقه می رسند. "

احتمالا آنها احساس می کنند بیشتر محافظت می شوند.

Nastya: "و من معتقدم که بدون حلقه شما می توانید احساس آرامش. شاید پس از آن من تمایل به جشن روز عشق ما را داشته باشم. اما در حالی که من نیاز به این را نمی بینم. و من از کسانی نیستم که درباره افکار عمومی صحبت می کنند. "

مردم وقتی که آنها قصد دارند یک خانواده را توسعه دهند، ازدواج کنند، کودکان را به دنیا آورد ...

nastya: "بیایید ببینیم برای این نیز باید آماده شود. در حالی که ما در چنین برنامه ای دیوانه زندگی می کنیم، فکر کردن در مورد کودکان بی معنی است. و من دوست ندارم که آینده را تشکیل دهم. من دوست دارم که زندگی مانع از شگفتی شود. "

چه اتفاقی افتاد در این زمان شما باید - مردم از دنیای مختلف؟

Nastya: "ما یک شرکت مشترک داریم. باید دوستانم را بگویم - مردم بسیار عجیب هستند. ما حتی در موسسه و هنوز هم دوستان ملاقات کردیم. آنها در زبان بسیار تیز هستند - فقط اراده ای از کسی را به چرت زدن، فریب دادن. اما جدی بسیار خوب بود. او اکنون خود را در هیئت مدیره دارد، حتی زمانی که من آنجا نیستم، با آنها ملاقات می کنم. و من خیلی خوشحالم پس از همه، آن را همیشه کار نمی کند که نیمه دوم شما متناسب به تیم، و سپس درگیری ها آغاز می شود. و سپس فرایند تزریق بدون دردسر گذشت. Seryozha دوستان جدید را خریداری کرد. به نظر من، به نظر من، به دلیل این واقعیت که او شروع به چرخش در این شرکت کرد، او بیشتر باز شد. ورزشکاران دارای یک حلقه واقعا محدود از ارتباط هستند. و سپس همه به او خوشحال هستند، او راحت، جالب است. من همچنین مشاهده می کنم که یک خانه دار واقعی را توسعه می دهد. من می خواهم کاری را برای یک خانواده انجام دهم. او خیلی خوب آماده می شود به تازگی در انگلستان بود، من برخی از دستور العمل های غذاها را آموختم و قول می دهم که چیزی فوق العاده خوشمزه خوشمزه داشته باشم. "

چگونه با هم وقت خود را صرف می کنید؟

Nastya: "سرگرمی های مورد علاقه این است که فراتر از شهر در کباب کردن با دوستان خود بروید. و از آنجا که بسیاری از دوستان وجود دارد، پیک نیک ها اغلب هستند. من همچنین دوست دارم پیاده روی در فیلم ها، سفر. Seryoga تمام جهان را سفر کرد، و من هنوز باید انجام دهم. او یک فن بزرگ ماهیگیری است. سال گذشته تصمیم گرفتم هدیه مورد علاقه را انجام دهم. گفت: "به زودی به عنوان یک زن و شوهر از هفته های آزاد به نظر می رسد، من یک بلیط خریدم و ما به ماهی نروژ می رویم." از آن زمان، یک سال گذشت ... شاید این تابستان تبدیل شود. من واقعا برای آن امیدوارم ".

چه شهر بیشتر دوست داری؟

Nastya: "ما یک شهر محبوب نداریم، مانند یک آهنگ مورد علاقه. و گاهی اوقات در مورد سالگرد دوستیابی فراموش می کنیم. رابطه ما Anticlece است. اما ما دیگر - صداقت و اعتماد به یکدیگر. و هزینه آن عزیز است. "

ادامه مطلب