Artem Mikhalkov: "ما همه را در خانواده ما"

Anonim

آرتم Mikhalkov فارغ التحصیل از VGIK در پایان دهه نود، در یک دوره دشوار برای سینمای ما. تبلیغات، کلیپ ها، مستندات، و همچنین رمان در پروژه "مسکو، من شما را دوست دارم،" بسیار و کاملا با موفقیت سینما را بازی کرد، اما تنها در حال حاضر، تا چهل سال، مدیر اولین فیلم کامل کامل شد ، کمدی عاشقانه "شرط بندی برای عشق". نام نمادین است: تغییرات مثبت نیز در زندگی آرتم رخ داده است

- آرتم، چه احساساتی در ارتباط با تصویر اول تجربه می کند؟ آیا شما فکر می کنید این موفقیت است؟

"من خوشحالم که این نور را گرفتم، کمدی خوب و او بیننده خود را پیدا کردم." من در خانواده معروف متولد شدم، بنابراین من در اصل نمی توانستم سرم را از موفقیت از بین ببرم. من هرگز به پایان نرسیده ام، و تا به امروز من برای تمام نتیجه پرونده، و نه صفات حرفه ای، به رسمیت شناختن، در هزاران مصاحبه یا ارسال عکس ها در Instagram، مهم تر است. من می خواهم من فرصت های بیشتری برای شلیک آنچه که می خواهم داشته باشم. و چه کسی تعیین می کند - موفقیت یا موفقیت؟ من فکر می کنم تنها خودم هستم من به دنبال شهرت و عناوین نیستم همانطور که نیچه صحبت کرد: "می دانید که در حالی که شما ستایش می کنید، شما در راه خود نیستید، اما در جاده، لذت بردن از دیگران است."

"با این وجود، در دوران کودکی، شما چنین موفقیت پدر را دیدید، چنین شهرت و عشق به او، که در اصل چند نفر بوده اند. امروز، چنین پیشینی غیرممکن است. بله، پدربزرگ افسانه بود ...

- بله، اما هیچکدام از ما این را درک نکردیم. پدربزرگ ما، کودکان، به طور کلی، به طور خلاصه شاهد بود. من به یاد داشته باشید، او برای تعطیلات آخر هفته به کلبه آمد، همیشه زیبایی لباس، در کت و شلوار و با جوایز - یک قهرمان از کار سوسیالیستی بود. ما هرگز او را پدربزرگ ندیم - داادا، و این. هنگامی که آنها شروع به رشد کردند، به او آمدند و بیشتر به خانه می آمدند. نزدیکتر به او، Egor بود (Egor Konchalovsky. - تقریبا. Auth.). آنها همیشه موضوعات مشترک را پیدا کردند، اما من به پدربزرگم علاقه مند بودم. و پدر در مورد سرگئی ولادیمیرویچ سخن گفت، که او خود را مانند یک کودک. بنابراین، او کودکان را در درک معمول این کلمه دوست نداشت، آنها را به عنوان یک کودک به دیگری درمان کرد. این احتمالا به او کمک کرد تا چنین اشعار را بنویسد. محبوبیت پدر در آن زمان من نیز متوجه شدم. این طبیعی بود، معمولا، به عنوان این واقعیت است که افراد مشهور به خانه ما آمدند. همان، به هر حال، پدر بود. این اتفاق افتاد، او به مدرسه دیر شد، او پرسید چرا، و او پاسخ داد: "ریشتر تمام شب در پیانو بازی کرد و به خواب نیاورد." (می خندد.) ما اغلب گروه خلاق پدرم را جمع آوری کردیم و Lesha Artemyev، و الکساندر ادابشیان، و پاول لیبشف. در تابستان، رابرت د نیرو آمد، Marchello Mastroanni، بسیاری از بازیگران خارجی و مدیران. همه در خانه ناتالیا پتروا (Konchalovskaya - تقریبا. Aut.) پشت میز گرد جمع شده اند. او روح شرکت بود، همیشه در مرکز جدول نشسته بود، مکالمات بی پایان، جوک ها، "Konchalovka" بدون توقف متوقف شد. ناتالیا پتروویا اغلب دیوانگی های دیوانه را انجام دادند و پنکیک های گندم سیاه نیز در کارناوال پخته شدند. و برای من، طعم و بوی دوران کودکی، کلبه مادربزرگ، کلرهایی است که روی پیانو ایستاده بودند و کیک های فوق العاده ایستاده بودند. و اکنون خواهر Anya، برگزاری جشن، مهمانان را با دستور العمل های مادربزرگ خوشحال می کند. هنگامی که پدر از یک سفر تجاری، به ویژه به دلیل مرز، که در زمان شوروی بود، تقریبا مانند فضا بود، دوستان و دوستان خود را به خانه دعوت کرد.

در مجموعه ای با پدر و الکساندر آدوبشیا

در مجموعه ای با پدر و الکساندر آدوبشیا

عکس: آرشیو شخصی Artem Mikhalkov

- آیا می توانید بگویید که فیلم در خانه بزرگ شده است؟

- نه، من در رستوران در سینمای خانگی بزرگ شدم. (می خندد.) هر کس نشست و به داستان های پدر در مورد سفر گوش داد. ما، بچه ها، کمی درک کردیم، ما واقعا می خواستیم بخوابیم، اما تا زمانی که خیلی زود نشسته بودیم. و نیکیتا سرگئویچ در این شرکت بدون توقف می گوید. او و به این معنا یک مرد با استعداد، یک داستانپرداز درخشان است. من از دوران کودکی به یاد می آورم، همانطور که ما رفتیم تا کت ها را در کمد لباس بگیریم و او هنوز هم با کسی صحبت می کرد، ماشین را آغاز کرد، او در نزدیکی او ادامه داد، نشست، پنجره را باز کرد و دوباره باز کرد ... (می خندد.) ما قبلا شکسته ایم و چهار ساعت به مدرسه می رویم ...

- مامان با این مخالفت نبود؟

- مامان در حال حاضر در ماشین خوابید. البته، البته، ساده بود، اما او همه در احساسات بود. ورود او از سفر همیشه یک رویداد بزرگ بود، بنابراین این تمرینات شبانه از خواب مهم تر بود.

- آیا شما اغلب پدر را در تیراندازی دارید؟

- داستان چگونه من در Siberiad در یک و نیم یا دو ساله شلیک کردم، "اسب من در حال حاضر است. (می خندد.) و در یک دوره آگاه تر، من یک قسمت در پدر را در "Ochochy Black" بازی کردم. ما همیشه در طول تعطیلات به مجموعه رسیدیم. و آن فانتزی بود، زیرا شما می توانید آنچه را که می خواهید انجام دهید: با روشنایی ها بنشینید، با مدیر دوم به فروشگاه برای خشک کردن، فیلمبرداری و تمرینات را تماشا کنید ... همه چیز موجب لذت کودکان شد. من به یاد داشته باشید که چگونه ما در سنت پترزبورگ (سپس لنینگراد) در هتل "Astoria" زندگی کردیم و النا صفونوف النا صفونوف به عنوان یک سگ رفتیم و تازیان، دستیار و طلسم پدر، به او رفت. سگ یک گونه خرد شده بود، و همیشه برای او متاسفم - من آن را در طول فیلمبرداری با خشک شدن تغذیه کردم.

- و برای شما جالب ترین بود: تماشای تیراندازی و یا در لباس، در نظر گرفتن پروکسی، و شاید به دوربین اپراتور نگاه کنید؟

- همه چیز جالب بود من حتی تصاویری از چگونگی برداشتن آنها در مناظر داشتم، و بعضی چیزها را به وجود آوردم. یک عکس وجود دارد که آدوبشایان، پدر و من، برهنه برهنه، روی کانال Griboedov ایستاده اند. من اغلب به همین ترتیب رشته ای هستم، احتمالا کمتر احتمال دارد که سر خود را بشویید. (می خندد.) من جرم صحنه را به یاد می آورم، پس آنها به آرامی به طور دقیق شلیک کردند. در حال حاضر، البته، چنین احساساتی در تیراندازی وجود ندارد و نمی تواند باشد، زیرا سرعت کار متفاوت است و زمان بندی. نوستالژی برای جو، عشق و خلاقیت وجود دارد. اگر چه من دیدم که در برخی لحظات موردی وجود داشت، هر کس عصبی بود. من در فیلمبرداری از فیلم "سیاه" در یکی از دو برابر از سبد خرید، که Marcello Mastroanni را رانندگی می کرد، به یاد می آورم. و تمام بخش های ایتالیایی گروه در آن لحظه بسیاری از کلمات جدید روسی را شنیدند.

پس از طلاق، آرتم روابط گرم با دختر ناتاشا باقی ماند

پس از طلاق، آرتم روابط گرم با دختر ناتاشا باقی ماند

گنادی Avramenko

- و شما نیز در مجموعه اتفاق افتاد؟

- بله، تقریبا هر روز چیزی اشتباه بود. هنگامی که ما در آمریکا فیلمبرداری کردیم، یکی از مهندسین صوتی - آمریکایی ها سر خود را در مورد جرثقیل شکست دادند و ما متوجه شدیم که اگر به پلیس برود، پرونده ها به منظور کسب بیمه شروع می شود. و این زمان از دست دادن و پول دیوانه خواهد بود. اما ما خوش شانس بودیم Bunnovoval توده آمریکایی به دلیل بازیافت، اگر چه آنها به طور طبیعی برای همه چیز پرداخت می شود. یا، به عنوان مثال، ما کرایه کاراکترهای اصلی را در Dolgoprudna شلیک کردیم: در طرح - تابستان، و در حال حاضر در پاییز عمیق، سرد، اگر چه خورشید درخشان بود. ما می خواستیم باران تابستان را به قاب اضافه کنیم، و من مجبور شدم هنرمندان را با آب ببرم. با لب های آبی، متن نمی توانست تلفظ شود، اما به لطف دقیق آنها، به ویژه آندره بورکوفسکی، این احساس بر روی صفحه نمایش ایجاد می شود که تیراندازی در تابستان در یک روز گرم صورت گرفت.

- و پس از آنکه پس از چنین بیش از حد عصبی، شما را آرام می کند؟ پدر در ورزش مشغول به کار بود ...

- بله، پدر آن را داشت. هنگامی که من یک بار از او پرسیدم، آیا ورزش در زندگی او مهم بود، او پاسخ داد که او بهترین بود که او با سینما آمد، در طول اجرای اتفاق افتاد. به عنوان یک کودک، من گاهی اوقات ده کیلومتری فرار کردم. و این دویدن در Nicolina Mount برگزار شد. شرکت ما یانا شپرد مورد علاقه ما بود.

- شما این تجربه را قبول نکردید؟ و ایده ها به شما می آیند؟

- هر کجا. من اعتراف می کنم، من همیشه ورزش ندارم در مقایسه با پدرم، ترکیب تیراندازی و ورزش دشوار است.

Artem Mikhalkov:

"9 روتا" یکی از اولین نقش های بزرگ قهرمان ما در سینما است. کار او بسیار قدردانی و پدر، نیکیتا Mikhalkov

عکس: قاب از فیلم "9 Rota"

- هنگامی که شما دقیقا دقیقا چه چیزی می خواهید فیلم ها و دقیقا مدیر را درک کنید؟

- من در این بزرگ شدم، بنابراین من این مورد را به یاد نمی آورم. من متوجه شدم که Marlend Huziev در Vgika استخدام شده است. تصمیم گرفتم این کار را انجام دهم. اولین کسی که دیدم فیلیپ یانکوفسکی بود، که تمام موسسه را به من نشان داد. او قبلا در سال گذشته مورد مطالعه قرار گرفته است، و آنها، دانش آموزان، قبلا تبلیغات را شلیک کرده اند، همه الهام گرفته شده و کسب و کار، با خاطرات راه می روند ... دوره ما یک مدیر مستقیم بود. و من به هیچ وجه پشیمان نیستم که من Huziyev را انتخاب کنم، زیرا او یک استاد بزرگ است.

- در طول تحصیلات خود بار سنگین مسئولیت و ترس را سنگین کرد؟

- این محموله بود و همیشه خواهد بود. شما ما را مقایسه نمی کنید. همچنین به پدر در مورد پدربزرگ یا آندرونون گفت. اما این روابطی که با افراد در کار توسعه یافته اند، به طور انحصاری با من متصل می شوند و نه با نام خانوادگی من. این ثانویه است. من می توانم نام خانوادگی مادربزرگم را بگیرم، اما من فکر می کنم که اگر من در وگکا به عنوان آرتم مالخین تحصیل کنم، هنوز هم برای همه Mikhalkov باقی مانده است. پنهان شدن دشوار بود، و بدون نیاز.

"شما فکر نکردید که قبل از اینکه سطح پدر نباشد، اما من نمی خواهم انجام دهم؟"

- نه. احتمالا، در غیر این صورت من نوشیدم هر کس مسیر خود را دارد همانطور که می گویند: "از همه - با توجه به توانایی ها، هر کس در کار."

- و در عشق به موسسه زمان به اندازه کافی؟

- ما اتحاد و تاریخ داشتیم. در وگکا، من همسر آیندهم را دیدم. داشا در دوره های آماده سازی مشغول به کار بود و من قبلا در دومین یا سوم تحصیل کرده ام. در برخی موارد به نظر می رسید که او دانشجویان همکار من را دوست داشت، ما از بین رفتیم و از بین رفتیم. و سپس در یک کافه برخورد کرد و همه دوباره شروع به کار کردند. ما شروع به ملاقات کردیم، و بعدا ازدواج کردیم. این یک زمان شگفت انگیز و سرگرم کننده بود. و پس از سیزده سال، جاده های ما صحبت می کردند، این اتفاق می افتد.

- برای شما برای ورود به رابطه جدید دشوار بود یا حتی چشم کسی را متوقف کنید؟

- مدت زمان طولانی غیرممکن بود. نکته اصلی این است که خودتان را بیاورید، به افسردگی رول نکنید، و پس از آن زندگی خود را به خود اختصاص می دهد.

Artem Mikhalkov:

با فدور باندارچوک در درام جنایی "Pirogrammid"

عکس: آرشیو شخصی Artem Mikhalkov

- و آنچه که امروز برای شما در یک زن اولیه است: جاذبه، کشش، یا احساس شانه، نقطه تماس؟

- بله، همه چیز مهم است. اما اگر همدردی انسان وجود نداشته باشد، این احساس برای مدت طولانی زندگی نخواهد کرد. شیمی مهم است، اما اتحادیه باید در درک منافع مشترک باشد. ما و داشا (دوست دختر آرتم همانند همسر سابق خود نامیده می شود. - تقریبا. aut.) ما همان زبان را می گوییم، ما بسیاری از منافع مشترک داریم، ما هر دو دوست داریم سفر کنیم، به سینما بروید، فیلم ها را تماشا کنید. من حس شوخ طبعی او را دوست دارم این همه روابط را ایجاد می کند. لازم است که یک شریک استراتژیک کنار شما داشته باشیم، که نه تنها در شادی، بلکه در غم و اندوه و در کوه نیز پشتیبانی می کند.

- و پدر و عمو، و حتی پدربزرگ، که زن نسبتا جوان در سن داشته اند، همیشه از موفقیت برخوردار با جنس مخالف برخوردار بودند. آیا شما همان را می خواهید؟

- همه ما زنان را در خانواده دوست داریم. و من یک استثنا نیستم (لبخند.) در زندگی من، موقعیت های زیادی وجود داشت که در مورد آن لذت بخش است که به یاد داشته باشید.

- آیا مکالمات مردانه را با پدر و عموی خود قرض می دهید؟

- با پدر - بله اما مکالمات، و مشاوره به جای جوک ها، برخی از طنز ها بود. و آندره سرگئیویچ - نه. او به طور مداوم در ترافیک بود. و اکنون آنها به ندرت ارتباط برقرار می کنند.

- آیا با والدین یا خواهر خود درباره روابط عاشقانه خود مشورت کردید؟

- هنگامی که من شروع به ملاقات و زندگی با داشا، همسر سابق، پس از آن شوراها نپرسید. اگرچه من تنها بیست و دو سال بودم، که من آن را درک کردم. این در حال حاضر قطار روابط، تجربه، اگر چه "خاکستری در سر، شیطان در لبه" وجود دارد - حتی بدتر. (خنده حضار) در حال حاضر من قبلا یک پسر بزرگسال هستم برای انتخاب شخصی من، هیچ کس نمی تواند نفوذ کند، اما نظر والدین همیشه برای من مهم است. با هرجا، گاهی اوقات موقعیت های زندگی را به اشتراک می گذارم، من هیچ اسرار از آن ندارم. و اکنون من نیز به مشاوره نادین علاقمند هستم.

- گفته شده است که مردان همه در زندگی زنان هستند. بنابراین شما اکنون اولین فیلم را حذف کرده اید. دلیل آن است که، از جمله آنچه داشا ظاهر شد؟

- من ملاقات با داشا را با این واقعیت که من شروع به تیراندازی فیلم نمی کنم. به نظر من این است که اینها دنیای موازی هستند. اما وضعیت عشق همیشه باید باشد.

Artem Mikhalkov:

نه چندان دور، آرتم اولین فیلم کامل خود را "شرط بندی برای عشق"

عکس: آرشیو شخصی Artem Mikhalkov

- و چه چیز دیگری می توانم برای خلاقیت انگیزه بگیرم؟

"این اتفاق می افتد، یک مرد فقط گذشت، لبخند زد، یا دختر را به آغوش گرفتید، یا خورشید به آرامی درخشان، در اطراف زیبایی، و شما خود را می گوید:" این شرایط باید به یاد داشته باشید. " یا یک فیلم خوب نگاه کرد، و چنین شجاعت به نظر می رسد، چنین تمایل به ایجاد!

- شما جوان و در احساس داخلی یونان نگاه می کنید، اما هنوز شما چهل، و داشا یک دانش آموز است ...

- من این تفاوت را احساس نمی کنم، و داشا، به نظر من نیز. ما یک گفتگو داریم، خوب است. هیچ شخصی و روابط ایده آل وجود ندارد، این یک کار بزرگ است. شما باید قادر به مصالحه باشید، بسیار مهم است.

- طلاق نگرش دختر را به شما تاثیر نمی گذارد؟

- نه، ناتاشا ده بود، او قبلا همه چیز را درک کرد. موقعیت های مختلفی بود که او در مورد آن در مطبوعات نوشت و چیزی به مدرسه صحبت کرد. او، البته، نگران و نگران بود. اما، خدا را شکر، ما به خوبی ارتباط برقرار می کنیم.

- شما احتمالا موضوعات بسته شده اید؟ هنوز او یک دختر است

- من فکر می کنم دختران همیشه به پدر نزدیک تر هستند. من می خواهم ناتاشا به من بگویم که چه اتفاقی افتاده است، نزدیک نیست. و او همیشه می دانست که من فردی بودم که بخواهد فقط خوب باشد. و از آنجایی که من هنوز خودم یک فرد جوان، قمار را احساس می کنم، پس ما با دخترم به عنوان دوستان ارتباط برقرار می کنیم. اگر چه، البته، او متوجه می شود که من پدر هستم.

- آیا شما به رابطه مادر من نزدیک تر از پدر بود؟

- من رابطه بسیار خوبی با مادرم دارم، و در خواهران نیز رابطه خوبی دارم. من می توانم چیزی را با او به اشتراک بگذارم، اما هرگز یک پسر مامین بود. اگرچه والدین توسط همه کنترل شدند. (می خندد.) مامان نگران بود وقتی که بعدا آمدیم. اگرچه ما بسیار محترم بودیم، اما شات ها اتفاق افتاد: و آنها نمی گفتند کجا رفتیم، و از خانه فرار کردیم و دیر شد. مامان هنوز هم برای ما تجربه می کند، و اکنون نیز برای نوه ها.

- آیا برخی از لحظات شادی بی پایان را به یاد می آورید؟

- از اخیر ... در فیلمبرداری از فیلم. تغییرات پیچیده ای وجود داشت، از جمله شب، ما از یک شی به دیگری نقل مکان کردیم، من سعی کردم - و یک روز آفتابی بسیار گرم بود - و ناگهان متوجه شدم که یک شخص شاد من یک چیز مورد علاقه را انجام می دهم. (لبخند می زند.) این احساس را به خوبی به یاد می آورم. بیشتر ... من یک فیلم در مورد پدرم را برای سالگرد انجام دادم، و ما قبلا همه چیز را نصب کرده ایم، اما نمی توانستم یک دیسک با کرونیکل پیدا کنم، که جورا نیکولایف خاموش شد. و سپس به والدین آمد تا دیدار و صحبت کردن در مورد چیزی، به طور تصادفی کشوی میز را باز کرد و یک دیسک پیدا کرد، جایی که نوشته شده بود: "کوه نیکولیننا. تابستان " پس از آمدن به خانه، آن را قرار داده و فیلم را دیدم، جایی که ما با پدرتان، هر و یک بسیار کوچک شدیم، و به یاد می آوریم، حتی احساس خوشبختی، پس از آن، تابستان کودکان و یک روز گرم ماه ژوئیه ...

با وجود دوست دختر داشا (در عکس در سمت چپ)، علیرغم تفاوت سن، آرتم منافع مشترک یافت

با وجود دوست دختر داشا (در عکس در سمت چپ)، علیرغم تفاوت سن، آرتم منافع مشترک یافت

گنادی Avramenko

- آرتم، آیا شما "جوانان طلایی" بوده اید؟ Fyodor Bondarchuk گفت که آنها با دوستان خودشان را در نظر گرفته اند. و شما ممکن است سخت تر، ممنوعیت، محدودیت های مالی وجود دارد؟

- مفهوم "جوانان طلایی" به معنای نفوذ است. ما در خانواده کاملا به شدت به ارمغان آوردیم. در مدرسه و در موسسه کسانی بودند که غصب و نادیده گرفته شدند. اما چیز اصلی همیشه باقی ماند که ما از خودشان نمایندگی شدیم.

- برای شما، لباس های گران قیمت نام تجاری مهم بود؟

- خانواده ما هرگز لباس نداشتند. من یک گنجه نیمه خالی در جوانانم دارم و به خصوص مراقبت نمی کنم. اما این بدان معنا نیست که ما به خوبی زندگی کردیم! فقط در این موضوع نگران نباشید من لباس های ویژه و مادرم را به یاد نمی آورم، هرچند که همیشه با صنعت مد ارتباط دارد. اما در عین حال لباس پوشیدنی فقط و با طعم. حالا من به ندرت به نمایش های مد بروید و کمد لباس من را به روز نکنید، زیرا مجموعه ای جدید ظاهر شده است. به نظر من چگونگی خرید چیزهای بسیار گران قیمت، بهتر است صرف پول در سفر.

- شما در جوانان به عنوان یک اپراتور دستیار در چندین مستند در Trite کار می کرد. سپس اولین پول من را به دست آورد؟

- نه، قبل از آن من یک عکس از پدرم ساختم. او در تقویم قرار گرفت و حتی هزینه را پرداخت کرد. اگر چه من خیلی خوشحال شدم سپس در انتقال به "Pushkin" من دیدم که چگونه این تقویم ها با یک پرتره ماهیگیری ساخته شده با عکس من فروخته شد. عجیب و غریب بود.

- شما رئیس جمهور جشنواره فیلم "جنبش" است. شما می توانید این را سرزنش کنید، و پدر یک جشنواره دارد، و شما نیاز دارید ...

- من به آن نیاز دارم! من به من گرم می شوم که به کارهای خوب و خوب، که به فیلم های جوان کمک می کند، سرخورده می شود. و سپس ... برای انجام این کار در Omsk، و نه در مسکو و یا در سنت پترزبورگ، بزرگ! ما فقط چهار ساله هستیم و من از نتایج بسیار خوشحالم. فیلم ما "بدون پوست" ولادیمیر بک در جشنواره سینمای اروپا در Vologda شرکت کرد و "در راهنمایی از انگشتان دست" رومی جایزه اصلی را در جشنواره مستند روسیه در نیویورک دریافت کرد و دانیل Zinchenko به جشنواره فیلم برلین دعوت شد . در حال حاضر در سینما Omsk فاقد مکان هایی برای کسانی که مایل به تماشای فیلم های رقابتی هستند. و من بسیار خوشحالم که این شهر به یک پلت فرم تعاملی از سینماگران جوان تبدیل می شود و به عنوان یک آهنربا، مهمانان و تماشاگران را از دیگر مناطق جذب می کند.

- شما به حرفه ای عمل نکردید، نمی خواهید آن را پرتاب نکنید؟

- برعکس، من فقط می خواهم مهارت های بازیگری را توسعه دهم. و با مدیر در حال حاضر یک مکث کوچک، اما ما اسکریپت درام ماجراجویی را نوشتیم.

- شروع به شنا کردن دوم ترسناک نیست؟

- نه. به نظر من، شنا دوم حتی جالب تر است.

ادامه مطلب