سرگئی اوگوریومف: "ما می توانیم بگوییم که من خودخواه هستم"

Anonim

سرگئی اوگوریومف یکی از بازیگران مرموز ترین کشور ما است. و نه به این دلیل که آن را کمی در مورد او شناخته شده است علاوه بر آن، جایی که او متولد شد، او مطالعه کرد و آنچه که او دو پسران دارد، اما به دلیل آن روشن نیست، که او بافته شده است، چه چیزی است: سخت، نرم، حساس یا با پوسته و همیشه بسته شده و همیشه بسته شده و در همه جا محدود می شود. چنین و قهرمانان آن مبهم هستند، دو برابر، یا حتی یک بازی سه گانه، اغلب فقط شکوفا می شوند. جزئیات - در مصاحبه با مجله "اتمسفر".

"سرگئی، در پایان فصل شما هیگگینز را در نخستین تئاتر اولگ تبکوف" بانوی زیبای من "بازی کردید. هیگینز، آن را به آرامی، نه راحت ترین فرد و یک خودخواه بزرگ در ارتباطات. و شما؟

- هر فرد با استعداد برخی از اقدامات عجیب و غریب مشخص می شود، و به طور کلی، افراد با استعداد معمولا در برقراری ارتباط در زندگی خانگی عادی ناخوشایند هستند. البته او خودخواه است. باز هم، همانطور که بسیاری از استعدادها، بر چیزی از یک نفر متمرکز شده اند. من همیشه تعجب می کنم که چه کسی مرد را درایو می کند. بنابراین، هیگگینز کسب و کار خود را. و برای من، کار اولویت اصلی است. البته، مردم نزدیک من از آن رنج می برند. و من می توانم در مورد من بگویم که من خودخواه هستم، گاهی اوقات به میزان بیشتر، گاهی اوقات در کوچکتر. من با این کار مبارزه می کنم، اما با موفقیت های مختلف. (لبخند می زند.) عملکرد ما که در آن دگرگونی می تواند به افرادی که تا حدودی لعنت شده اند، یا گریس به نام عشق رخ دهد.

- "خانم زیبا من" داستان دیگری از معلم و دانش آموز است. شما همچنین به جلسات با مدیران خوب و در تئاتر، و در فیلم ...

- بله، اما مهمتر از همه - با شرکای. برای من بسیار مهم تر است. ما با کارگردان صحبت کردیم، و زندگی بیشتر این بازی ما در حال حاضر کسب و کار، معدن و شرکای ما، و در مورد چگونگی ارتباط با یکدیگر، موفقیت آن بستگی دارد. و سینما یک داستان جداگانه است.

- آیا شما به راحتی اطاعت می کنید؟ بازیگر پس از همه، فرد وابسته. به عنوان یک قاعده، برای یک کارگردان بروید یا دوست دارید خود را ارائه دهید، نظر خود را بشنوید؟

- هنوز، در اصل، مردم سازنده تر، من دوست ندارم از بین ببرم. و مهمتر از همه - من عاشق حرفهم هستم، و او، به نظر من، عمیقا خلاق است. بنابراین، اساسا، من فکر می کنم لازم است که از مدیر پیروی کنیم.

- شما با Sergey Ursulak در فیلم "انحلال" و "Isaev" کار کردید. به نظر من، ملاقات با او همیشه شادی و جو در سایت است، و با توجه به نتیجه عالی ...

- مطمئن. سرگئی Vladimirovich با احترام عمیق به حرفه بازیگری اشاره دارد و همیشه می داند چه چیزی می خواهد. بنابراین، من آن را با انتخاب هنرمندان در یک یا چند تصویر می پذیرم. و اگر او مرا دعوت کند تا فیلمبرداری شود، من هرگز نمی توانم فکر کنم که مجازات شود. اما در فیلم و از مدیر همه بستگی ندارد. یک اپراتور وجود دارد، نصب ... حتی این کت نمی تواند پرونده را خراب کند. خیلی از موفقیت، و گاهی اوقات همه آنها غیر قابل پیش بینی هستند، به هر حال، در هر هنر. شاید همه چیز، اما چیز اصلی اتفاق نخواهد افتاد. نمونه های زیادی وجود دارد، به عنوان معکوس، زمانی که هیچ چیز پیش بینی شده است، و او به طور ناگهانی آمد.

سرگئی اوگوریومف:

"من مردم را نه تنها خنده، بلکه اشک می نامم. یکی از خنده ها من با یک خوک دریایی ترسیدم، او از او بسیار بترسید. و من از واکنش او تعجب کردم"

عکس: فیلیپ reznik

- فرمول موفقیت به طور کامل غیر ممکن نیست؟

- او نیست. متأسفانه، و شاید خوشبختانه. هنگامی که همه چیز در عذاب متولد می شود و به طور ناگهانی تبدیل می شود، در مقایسه با کسانی که موفق هستند، احساس کاملا متفاوت دارید. تعجب احساسات قوی را به ارمغان می آورد.

- انجام استودیوی تئاتر و یا در حال حاضر وارد موسسه، آیا شما خود را در مرحله یا رویای یک فیلم نشان دادید که اساسا همچنین شهرت را به ارمغان می آورد؟

- در مورد من کم اهمیت داشتم به عنوان یک کودک، من احساسات را که من تجربه کردم، کنجکاو بودم، دیدن اینکه چگونه مردم به فریاد من واکنش نشان دادند. و اینجا Bacillus است، که به من رسید، خدا را شکر، من یک تجسم در حرفه را پیدا کردم.

- همه شما با تساوی کودکان شروع کردید. شما در مدرسه هستید، حتی در مهد کودک ها، بچه ها را در خنده تحریک کردند. چه چیزی به شما داد، چرا این کار را کردی؟

- من نمی توانستم این احساسات را درک کنم، نمی توانستم آنها را برای خودم فرمول کنم، چرا من آن را انجام می دهم. و به هر حال، من آنها را نه تنها یک واکنش خنده، بلکه احساسات مختلف، از جمله اشک. به عنوان مثال، در مهد کودک، من از یک گوشت خوک از هم جدا شدم، او بسیار از او ترسید. و واکنش او برای من جالب بود. البته هنگامی که تبدیل به یک بزرگسال شد، البته، "توقف" داخلی قبلا گنجانده شد. علاوه بر این، او همچنین با افرادی که به مرحله پرتاب شده بودند آشنا شدند و به همین ترتیب، این همه دوست داشتند بگویند اولگ پالیچ، بذر، یعنی، او به سمت راست فرستاده شد.

- هنگامی که مدیر هنری تئاتر استودیو "رمانتیک" Rimma Mikhailovna Taranenko توصیه شما را به ورود به موسسه تئاتر، آیا شما بلافاصله به او اعتقاد دارید؟

- من حتی فکر نکردم به من گفته شد: "برو برو،" و خیلی ساده و مطمئن است که حتی شک و تردید، در چه مسیر برای رفتن نیست.

- صحبت کردن بر روی صحنه، شما قبلا احساس موفقیت، محبوبیت، شاید حتی در میان معلمان داشته باشید؟

- در شبهای ما، از مرحله، بودن در نوعی از تصویر، من می توانم در رابطه با معلمان بسیار زیاد باشد. این اولین همبستگی خود را با یک راه بود. و من خودم را متوقف کردم بنابراین، احتمالا مهمترین چیز، به ویژه برای مردم هنر، احساس اندازه گیری، درک از جایی که شما می توانید از طریق برخی از پایه های اخلاقی، اخلاقی، و جایی که غیر ممکن است، به دست آورد. معلم در مقابل من نشسته بود، اما من یک دفاع داشتم - یک تصویر، ماسک. و آنها درک کردند که در مرحله ای که من به هیچ وجه نبودم، هرچند پس از آن من آزادیم را به یاد می آورم. (خنده.) لحظه ای از ارتباط با بیننده، این احساسات چیزی برای من باور نکردنی بود. من نمی توانستم این اصطلاح را به این احساس را انتخاب کنم، و این یک تبادل متقابل بود.

- شما در مورد وجود مدرسه Schukinsky Tearal و در کازان می دانستید. و این به سر نمی رسد که در مسکو، احتمالا، دانشگاه های بیشتری وجود دارد؟

"نه، من به نحوی بلافاصله متمرکز شده و برای آن، به عنوان دو میله ماهیگیری به دست آمده است. در یک، در کازان، نیش زدن وجود داشت، من آن را کشیدم.

- به نظر می رسد، آنها همه چیز را درست انجام دادند، و در مسکو به زودی به هر حال تبدیل شد. کجا و چه کسی می خواهید، قبلا درک کرده اید؟

- من در مورد هر چیزی در مورد هر چیزی فکر نمی کنم. و من چیزی را نمی دانستم دریافت شده برای سال دوم، به مجموعه ای اضافی از استودیو MCAT. من واقعا خودم را به یاد نمی آورم، اما من خلق و خوی داشتم - قطعا می روم. عزم بزرگ بود. احتمالا، اگر آن را تصویب نکرده بود، و آن را در سال سوم، و پس از آن، به این دلیل که من قبلا متوجه شدم که این من بود. بنابراین موفق شد این اتفاق افتاد که من مجاز به دیدن توتون و تنباکو بودم. کل بخش هشت نفر را انتخاب کرد و دو نفر از آنها - من و ماریش شولز - شخصا اولگ پالیچ.

- چه تصور پس از آن از او، به یاد داشته باشید؟

- او تمام وقت بود که در جایی ثابت شد. اما، با وجود این واقعیت که او در حال حرکت بود، دقیقا متوقف شد و دقیقا به دقت متوقف شد، هرچند که با یک مرد به طور کامل به او ناآشنا صحبت کرد. پس با من بود ما فقط او را در راهرو ملاقات کردیم. و بعد، نه اشتغال او، و نه میزان مسئولیت هایی که او گرفتند، هرگز با او دخالت نکردند تا مردی را در انسان ببینند، مهم نیست چقدر دشوار است. او همیشه به ماهیت مشکل تبدیل می شود و آن را به سرعت انجام داد و فورا تصمیم گرفت. این همیشه به من تحسین شد و برای مدت طولانی، تا زمانی که ما نزدیک تر شویم، او یک آسمانی برای من بود، که به طور ناگهانی به دلایلی نزدیک شد. سپس متوجه شدم که او هنوز هم یک برگزاری فوق العاده و یک فرد درخشان با قوی ترین گرانش بود: او مردم را به مدار خود بردند - و سپس آنها را به مدت طولانی، یک یا چند راه دیگر، در کنار او چرخاند، ادامه کار خود را ادامه داد. و اکنون به نظر می رسد هیچ کس در کنار ما نیست، اما همه اینها، هیچ کس قوانین inertia را لغو نکرده است - و کسب و کار او.

سرگئی اوگوریومف:

"اولگ Pavlovich توباکوف گاهی اوقات به من پسر خود را نام برد. این فردی است که واقعا برای من کمتر از والدین نیست"

عکس: فیلیپ reznik

- برای شما سخت بود وقتی که او نبود؟

- و در حال حاضر سخت است، زیرا زمانی که مولفه اصلی خود را از یک فضای متراکم ترک می کند، این خلوت نمی تواند بلافاصله سقوط کند، سوراخ نیز طولانی است. و مقیاس بزرگتر شخص، یکی ملموس است. من فکر می کنم که این خلاء پس از مراقبت از آن احساس می شود.

- در طول مطالعه شما، آیا شما هر گونه مشکلی رخ داد، ناامیدی ظاهر شد؟

- و چه کسی آنها را ندارد؟ مطالعه من تا به امروز ادامه می دهم اگر شما در دیپلم - هنرمند نوشته اید، این بدان معنا نیست که شما می توانید همه چیز را انجام دهید. البته باید برای همه چیز آماده باشید و بتوانید بتوانید همه را داشته باشید، اما در واقع آن را تجربه می کنید. در تئاتر شما به دیگری می افتید، نه به هیچ وجه شبیه به تیم دانشجویی نیست - و مرحله جدید در زندگی آغاز می شود. و در موسسه من هر بار ترسیدم، زمانی که اولگ پاولوویچ به امتحان آمد یا لازم بود که او نوعی کار را نشان دهد. یا هنگامی که همکلاسی ها اخراج شدند. به نظر می رسید که آن را ناعادلانه و scarecrow بود، و شما می توانید همان سرنوشت را درک کنید. البته، پس ما متوجه نشدیم که منظور من این کار را با این یا آن دانش آموز و چه مسئولیتی او را بر عهده داشتم، اگر کسی مردی را که قصد کسر می کرد را ترک کرد. بنابراین، لرزش نیز وجود دارد، و ترس که بر ترس از صحت دقیق مراحل اول در حرفه، نه همیشه ریه ها افزایش یافته است.

- و اولین ستایش را به یاد داشته باشید؟

"من فقط انجام دادم، اولین نمایش کار مستقل وجود داشت، و Lohankin Vasisuali من از" گوساله طلایی "او الهام بخش او بود. و من هم همینطور (لبخند می زند.) بیشتر در طول تحصیلات خود، او خیلی از من ستایش نکرد.

- والدین شما چگونه شور و شوق فرزندان شما را درمان می کنند؟

- مامان احساسات خاصی را نشان نداد، کلاس های من را تشویق کرد، خوشحال شد که من در خیابان نبودم. اما من نمی توانم بگویم که او از آنچه که من در این دایره انجام دادم خوشحال شدم. و پدر ذهن نداشت آنها تنها زمانی خشمگین شدند که من گفتم که من به یک مدرسه نظامی نمی روم، اما در تئاتر.

- اما شما را متوقف نکرد. به طور کلی، شما می توانید شما را متوقف کنید؟

"خدا او را می داند که آنها پس از آن در سرشان بودند." در آن زمان، پدر و پدر ما چنین روابطاتی را که او درک کرده بود، داشت: من قبلا نشانه هایی از یک مرد را نشان دادم، یعنی من مسئول آنچه گفته ام، و اگر تصمیم بگیرم، این بدان معناست که این درست نیست. و او با توجه به تصمیم من احترام گذاشت، اما مادر به طور قطعی علیه بود. او همیشه به اطرافش نگاه کرد، چرا او به من اجازه داد. اما پدر گفت: "اجازه دهید آنها بروند، پول و بازگشت را صرف خواهند کرد."

- من می دانم که پدرت نظامی بود. و چه کسی مامان کار کرد؟

- ماشین ظرفشویی در یک بیمارستان نظامی. اما او، به عنوان یک بیننده، فیلم و تئاتر را بسیار دوست داشت. و این یک فرد بسیار عاطفی بود، او همه چیز را نزدیک داشت: و خنده و اشک.

- سی سال پدرم را از دست داده، مادر حتی قبل از آن. او موفق به گرفتن اولین موفقیت های شما شد؟

- نه. او می دانست که من در مسکو بودم، من در تئاتر کار می کردم، من در یک خوابگاه زندگی می کنم. سینما در آن سالها نبود و اولین عملکرد قابل توجه "Bumbarash" بود ("شور و شوق به Bumbarash". - تقریبا. aut.)، اما آنها آن را نمی بینند. پدر هرگز مرا در صحنه ندیده بود. برخی از سریال های دسته ای شروع شد، اما او هنوز این را شادی کرد، چنین پر جنب و جوش بود (لبخند)، دوست داشت من را ستایش کرد. هنگامی که او به تنهایی باقی ماند، او برای او سخت بود، من شروع به پولی برای او کردم، و ظاهرا متوجه شدم که من قبلا بر روی پایم افتادم و به طور کامل آرام شدم. امیدوارم او برای من خوشحال باشد

- پس از رسیدن به سن والدین، آنها را در خود یاد می گیرید، در عادت، در چیز دیگری؟

- مطمئن. چگونه بدون آن؟ من نمیتوانم به طور خاص در چه چیزی بگویم، اما من متوجه شدم.

- آیا شما می گویید که پدر سخت بود و چگونه فرزندان خود را افزایش دادید؟

- همچنین. اما با اصلاحات به این واقعیت که من در دوران کودکی احساس می کردم زمانی که من مجازات شدم، کامل ترین بی عدالتی. و در برخی لحظات می دانستند که پدر نمی تواند انجام دهد.

- شما در حال حاضر در کالج تدریس می کنید ...

"من در مورد تدریس من بسیار تردید دارم، و اولگ پالیچ این را گفت." من توافق کردم، چون برای سومین بار من قبلا از دست رفته بودم. اما "آموزش" به شدت اظهار داشت، زیرا من در حال حاضر استخدام زیادی در تئاتر دارم، و زمان زیادی که شما باید با دانش آموزان کار کنید. من تجربه خود را به اشتراک می گذارم، بلکه این می تواند مربیگری نامیده شود.

- چگونه فکر می کنید نسل جوان بازیگران همانند شما هستند یا کاملا متفاوت هستند؟

- به نوعی آنها مشابه هستند و در چیزی یک تفاوت بزرگ وجود دارد. آنها فانتزی بد دارند، زیرا آنها مجبور نیستند در دوران کودکی نمایند که چوب اسلحه است، آنها دارای تپانچه و متفاوت هستند. یعنی، در دوران کودکی، Fanisy متولد شده است و ثروت دنیای درونی شسته شده است. آنها همچنین - برای اکثر اوقات - دوران کودکی امن است، بدون سر و صدا. و آنها ارتباط بدی با ارتباطات دارند. مکاتبات، شبکه های اجتماعی ... برای تئاتر، به طور کلی مخرب است، زیرا در اینجا لازم است که به طور مستقیم ارتباط برقرار شود. اما آنها بسیار بیشتر از تلفن همراه، سازگاری در چیزی است که ما در سال هایمان هستیم.

- دانشمند؟

- همانطور که برای این، من استدلال می کنم، اصطلاحات آنها نسبتا سطحی است. اما این بیشتر تقصیر آنها نیست، بلکه والدین است. و سلام سلام به "هوشمندانه" از وزارت آموزش و پرورش، اصلاح طلبان کوهستانی که در دهه نود کشته شدند، هرچند یک سیستم آموزش ناقص، اما هنوز نتایج خود را به دست آوردند. و اکنون، و سی سال مبارزه می کنند، من واقعا می توانم هر چیزی را ارائه دهم.

- شما به نحوی گفتید که به دلیل این واقعیت که هیچ والدین وجود نداشت، خیلی زود بالغ شده اند. در حال حاضر تبدیل شدن به یک بزرگسال و دو بار با پدر، آیا شما احساس می کنید که شما به اندازه کافی از آنها نیست؟

- مطمئن. در حالی که والدین زنده هستند، شما یک کودک هستید. و به محض اینکه آنها را ترک کنند، شما به آخرین این صف تبدیل می شوید. در حال رشد است و درک می کنید که شما دیگر یک پسر نیستید و هیچ کس شما را صدا نمی کند. گرچه اولگ پالیچ گاهی اوقات نامیده می شود. (می خندد.) اما او نه تنها به من اشاره کرد. این فردی است که به معنی من برای من واقعا کمتر از پدر و مادر من است که من را به یک نقطه خاص به ارمغان آورد. اولگ پالیچ تا حد زیادی تحت تأثیر آنچه که در حال حاضر به من اتفاق افتاد، در زندگی فعلی من، همانطور که در بسیاری از ما، پیروانش بود، تحت تاثیر قرار گرفت. که Volodya Mashkov یکی از آن ها است.

- شما با ولادیمیر Mashkov با هم و بیش از "Bumbarash"، و سپس در MHT بیش از اجرای "№13" و "№13D" کار کرد. اما پس از آن او یک کارگردان هنری نبود. اکنون رابطه شما تغییر کرده است؟

- ما اخیرا در "سکوت ملوان" کار کرده ایم و در حال حاضر با هم بازی می کنیم. و مدتها در فیلم او "پدر" فیلمبرداری شده است. من فکر می کنم Volodya خیلی تغییر نکرده است. نه، البته، برخی از تغییرات وجود دارد، اما هر کسی زندگی می کند و تغییر می کند. در چیزی او آسان تر شد، در چیزی سخت تر بود. جایی که من خودم را نگه دارم، برعکس، من می گویم که من آن را ضروری می دانم. به این معنا، ما هیچ مشکلی نداریم.

- آیا شما خوشحال شدید که او به تئاتر هدایت کرد؟

- بله بسیار. من فکر می کنم این برای تئاتر ما خوب است.

- اکنون با فیلم شما چه اتفاقی می افتد؟ پیشنهادات جالب داشته باشید؟

- در حال حاضر بسیاری از تئاتر وجود دارد. همیشه در فیلم برنامه ریزی شده است، اما آنها می توانند در هر زمان شکستن باشند. بنابراین، هنوز صحبت نمی کنم. تئاتر یک چیز جامع تر است. در زمان های سخت ترین، در دهه نود، من فقط در این حرفه باقی مانده ام به لطف او. من قبلا این واکسیناسیون وجود دارد - وجود بدون سینما. من می فهمم که تئاتر بندرگاه است، که در آن من می توانم برای هر زمان دفاعی صبر کنم.

سرگئی اوگوریومف:

"من کمی در زندگی روزمره نیاز دارم، من یک مرد طاس نیستم، نه مد روز، من نمی دانم چگونه به استراحت. گاهی اوقات من دوست دارم غذاهای خوشمزه اما ساده بخورم"

عکس: خدمات مطبوعاتی Moscow تئاتر P / R O.Tabakova

- در دهه نود، شما به اندازه کافی برای زندگی در تئاتر و یا در جایی کار کرده اید؟

- دانشجو کار زیادی کرد، و در تئاتر - دیگر. البته پول کافی نیست، اما تنها سانتا کلاوس برای سال جدید بود.

- شما در حال حاضر می توانید پروژه ها را در فیلم تنها انتخاب کنید تنها کسانی که برای شما جالب هستند؟ برای پول نگران نباشید، مکث ها؟

- همه چیز به هر حال اتفاق می افتد. این حرفه من است البته، او باید رضایت خلاقانه را به ارمغان بیاورد، اما اگر می بینم که من آن را در اینجا نمی گیرم، این سوال در مورد هزینه ها، در مورد جبران خسارت مطرح می شود. اما به طور کلی، من کمی در زندگی روزمره نیاز دارم، من یک مرد طاس نیستم، نه مد روز، من نیز نمی دانم چگونه به استراحت. گاهی اوقات من دوست دارم خوشمزه بخورم، اما من آن را دوست دارم زمانی که آن غذاهای ساده است.

- کسی که از بازیگران مانند ماهیگیری ماهیگیری نشسته است، کسی سفر می کند و در مورد شما با تعویض چه می شود؟

- اگر شما مدیریت کنید، به دوستان خود به Volga بروید، فقط از مسکو خارج شوید. من با تئاتر سفر کردم در ابتدا، همه اینها در تعجب بود، من نیز علاقه مند بودم، اما به زودی شروع به احساس کرد که در یک هفته و نیم من قبلا با برداشت های شما راضی بودم و می خواهم به خانه بروم.

- و در میهن، در شرق دور، مدتها پیش بوده است؟ هیچ بستگان وجود نداشت؟

- برای مدت زمان طولانی فقط بستگان وجود داشت. این در من در Kamyshina است، جایی که ما بعدا زندگی کردیم، هیچ کس هیچ کس نیست. و در شرق دور و برادران ثانویه، و عمه ها و عمو. ما از روابط با آنها حمایت می کنیم. من واقعا می خواهم به آنجا بروم به سادگی هیچ وقت، سازماندهی دشوار است، شما نیاز به یک راه حل کلاسیک دارید.

- چگونه از سیستم عصبی خود حمایت می کنید؟ پس از همه، حرفه این است که آن را به چشم انداز ...

- تفکر من دوست دارم تماشا کنم پشت مردم، طبیعت، برای همه چیز در اطراف من است.

ادامه مطلب