الکساندر Baluyev: "من 100٪ Odnolyub"

Anonim

من نمیتوانم یک هنرمند را در پایتخت پیدا کنم. من الکساندر نیکولایویچ را در یک روستای کوچک در نزدیکی اسمولنسک کشف کردم، جایی که او اکنون زندگی می کند. اما این تغییر محل اقامت موقت است. Baluyev در فیلم "دو زن" بازی می کند، تیراندازی در موزه Mikhail Glinka در NovoSpassky، جایی که من مجبور بودم بروم. اولین چیزی که در یک دیدار با هنرمند به طور کامل شگفت زده شد، - عدم وجود کامل هر گونه مشارکت ستاره دار و صادقانه به یک فرد کاملا غیر مجاز. او بلافاصله پرسید که چگونه کردم، مسیر از مسکو نامشخص نیست، خسته نیست. این فوق العاده پاسخگوش، طبیعت خوب است و جذابیت شگفت انگیز نیز در همه جا مبارزه می کند. سینمای داخلی از دست رفته است، او چنین بازیگر ندارد! اما این اتفاق می افتد: توسط اراده پدر، یک مرد جوان یک جاده مستقیم به کادت ها را در بر می گیرد.

الکساندر Baluyev: "در دبیرستان، دانش را ندیدم. من نمی خواستم یاد بگیرم، تقریبا در مدرسه با دستم دستگیر شدم. به طور طبیعی، مشکلات ناشی از عملکرد و با عملکرد تحصیلی و با رشته ای است. سپس پدرم، به عنوان یک پرسنل نظامی، به همه اینها نگاه کرد و گفت: "شما در ذهن شرکت نخواهید کرد - من آن را به مدرسه سووروف فرستادم!" دانستن این که در شخصیت او - همیشه این کلمه را دنبال کنید، مطالعاتم را انجام دادم . شما می توانید با اشتیاق بی سابقه ای بگویید. "

تهدید پدر اقدام داشت، زیرا شما برنامه های خود را داشتید - آیا به تئاتر رفتید؟

الکساندر: "نه. در مورد تبدیل شدن به یک هنرمند، من حتی فکر نکردم. اما چشم انداز مدرسه Suvorovsky و حقیقت ترسناک بود. من آماده بودم کسی باشم، فقط یک افسر نیستم البته، من در مورد افرادی که اپل را می پوشند احترام می گذارم. اما این فقط من نیستم من می توانم این را قضاوت کنم، زیرا من در خانواده ارتش بزرگ شدم، می دانم که این زندگی مانع نیست. من دوست ندارم که چگونه از سفارشات اطاعت کنم و آنها را دور کنم. من شخص دیگری از انبار دیگری هستم. "

و هنگامی که هنوز تصمیم گرفتید که سرنوشت شما حرفه ای است؟

الکساندر: "من نمی دانم هنگامی که زمان برای انتخاب یک دانشگاه آمد، فکر کرد: چرا به هنرمندان نمی روید؟ من سعی کردم انجام دهم، کار نکردم. یک سال بعد من تلاش دوم را انجام دادم، این بار پذیرفتم. من نمی توانم بگویم که برای این "Facy" دوازده ماه در من تمام شد و ناگهان متوجه شدم: "این حرفه من است، من هرگز نمی توانم". نه احتمالا آگاهی از این بعد از آن بود که من قبلا یک دانش آموز بودم. و هر روز جدید بیشتر و بیشتر من را در این نظر بحث می کنم. "

شما از حرفه افسر فرار کردید، اما تصویر مدافع مادری اغلب به سینما تلاش می کرد. گفته شده است که آماده سازی برای سری "نیروهای ویژه"، شما حتی از طریق آموزش ویژه رفتید ...

الکساندر: "این کاملا نیست. به منظور بازی پادشاه، لزوما متولد یا نشستن در تخت نشستن نیست. اما، البته، ارتباط با ارتش کمک کرد. و در برخی از مواردی که شما خودتان ارزش را نمی دهید. به عنوان مثال، من به یاد می آورم، با هدف از دستگاه، در آن لحظه زمانی که لب به لب در شانه من استراحت، من چشم هایم را تمام وقت می فهمم. و یکی از نیروهای ویژه ای که در این مجموعه حضور داشت، اشاره کرد: "لازم است که با چشم های باز شلیک کنید." من نمی توانم درک کنم - چطور، چرا که در این موقعیت شما نمی خواهید نمی خواهید، و یک چشم کمی پوشش می دهد ... من مجبور به تمرین، و در نتیجه من مجبور به دریافت حق. به نظر می رسد که این بی معنی است، که چند نفر به آن توجه می کنند، اما اگر شما می دانید که چگونه باید در واقع باشد، در حال حاضر غیرممکن است که راهی دیگری انجام دهیم. اگر چه این، ظاهرا، فقط انبار شخصیت من است. علاوه بر این، به دنبال حرفه ای ها، شما گاهی اوقات به طور ناخودآگاه برخی از طرح ها را برای رفتار، حرکات، سخنرانی خود انجام می دهید. در همان زمان، شما حتی نمی توانید فکر کنید، شما برخی از طرح ها یا نه. آنها در جایی عمیق در ناخودآگاه ذخیره می شوند، و هنگامی که شما شروع به کار بر روی یا در غیر این صورت، پاپ در حافظه. "

در ابتدای کار حرفه ای، مدیران بسیاری از الکساندر الهام گرفته اند که با ظاهر خود از ستاره فیلم از آن کار نمی کند، جای او تنها در مرحله است. عکس: میخائیل Kovalev.

در ابتدای کار حرفه ای، مدیران بسیاری از الکساندر الهام گرفته اند که با ظاهر خود از ستاره فیلم از آن کار نمی کند، جای او تنها در مرحله است. عکس: میخائیل Kovalev.

اما شما بر روی صفحه نمایش و تصاویری از شخصیت های تاریخی، به عنوان مثال، مارشال جورج ژوکوف، و همچنین قهرمانان فودور داستوفسکی، ایوان تورگنف، را به تصویر کشیده اید. در این مورد، چه باید بکنید؟

الکساندر: "ما به این آموختیم. (خنده حضار) به علاوه احساسات خود، ارزیابی. به طور کلی، زمان تغییر، و ماهیت انسان باقی می ماند. بنابراین، این شخصیت ها قابل فهم هستند و به شیوه خود ملموس هستند. اگر چه من بسیار علاقه مند به آن قهرمانان هستم، که هیچ ارتباطی با من ندارند. شیوه زندگی مختلف، افکار مختلف، اقدامات. تفاوت های بیشتر، نقش جذاب تر برای من. بنابراین، هنگامی که به برخی از فیلم ها نگاه می کنید، لازم نیست که من را با ویژگی های شخصی شخصیت به ارمغان بیاورم. اغلب ما فقط یک نگاه مشترک داریم و حتی پس از آن، به لطف تلاش های آرایش (اگر لازم است برای سناریو) حتی ظاهر ما متفاوت است. "

به دلایلی، طرفداران همیشه شما را در زندگی واقعی به رسمیت نمی شناسند. آندره کراکو گفت که زمانی که بخشی از قسمت های "مرگ امپراتوری" در باغ ثروتمند سنت پترزبورگ شلیک شد، اغلب برای یک بارگرافی درمان شد و هیچ کس اغلب شما را آموخت. اما یک روز سه نفر از کسانی که جوانان را مست می کردند، خواسته شد تا یک عکس بگیرند ...

الکساندر: "بله این خیلی بود من به آن گفتم: "طرفداران من - مردم به طور انحصاری مست نیست." شوخی بود. حقیقت به ندرت در زندگی روزمره به رسمیت شناخته شده است. و اغلب کسانی که با برخی از سوالات به من تجدید نظر می کنند، با درخواست جایی برای ثبت نام یا ایجاد یک شات مشترک، در HMLY هستند. من نمی دانم، ظاهرا، الکل کسی را با کسی نشان می دهد، و آنها درک می کنند: آره، هنرمند در مقابل ماست و نه یک مرد، مثل او. یا شاید من یک نوع ترسناک داشته باشم، تنها کسانی که قبلا برای شجاعت پذیرفته اند تصمیم گرفته شده اند. اما اغلب رفقای مست نشانگر تعجب از شناسایی و شجاعت هستند. "

شاید بدین ترتیب، دانستن اینکه هیچ کس با outpounding های مشتاق نیست، شما اغلب از حمل و نقل عمومی استفاده می کنید. در هر صورت، آنها می گویند که شما به طور انحصاری توسط اتوبوس، تریلیبوس یا مترو حرکت می کنید.

الکساندر: "این یک اسطوره است. به عنوان یک قاعده، من با ماشین رانندگی می کنم. و نه به این دلیل که من با تماس با مردم آزار دهنده هستم و سعی می کنم جدا شود. نه همه چیز بسیار ساده است. من در حومه زندگی می کنم

در اینجا بدون ماشین نمی تواند انجام دهد بله، و در شهر هنوز هم رانندگی راحت تر از پا یا تراموا است. اگر چه این اتفاق می افتد، من در مترو فرود می آید، اگر خیلی سریعتر باشد. به طور کلی، من به هیچ یک از دلایل بیگانه هستم من زندگی می کنم، اطراف خودم چه چیزی باعث می شود زندگی من راحت تر باشد. در عین حال، من عاشق ماشین SuperDowed نیستم، ماشین فقط وسیله ای برای حرکت است. او باید قابل اعتماد و مانند شما باشد. در اینجا معیارها هستند! و قیمت آن، کلاس، اعتبار من را دوست ندارد. همین امر مربوط به خانه من است. این باید به من و خانواده من دلپذیر باشد و برخی از کاخ ها را به حسادت و تحسین اطراف من بسازد. توالت طلایی آسایش و اعتماد به نفس را اضافه نخواهد کرد. و من نمی خواهم در موزه زندگی کنم. اگرچه هیچ کس کسی را محکوم نمی کند هر کس سلیقه، ترجیحات، آرزوهای خود را دارد. شما از من پرسیدید، و به من می گویم آنچه را دوست دارم. کسی که من زندگی می کنم، به نظر می رسد ساده است، اما من فکر نمی کنم. من برخی از نخبه گرایی را تظاهر نمی کنم. "

در حال حاضر شما در کنار Smolensk، و همه به خاطر مدیر ایمان Verbalie، که از شما دعوت کرد تا نقش خود را در فیلم جدید خود "دو زن" در بازی ایوان تورگنف بازی کنید. این پروژه مشترک سوم شما است، کمی بیشتر - و مطبوعات زرد در مورد رمان خود را با او صحبت می کنند. در غیر این صورت چنین تعقیب متقابل را توضیح می دهد ...

الکساندر: "اگر چنین است، لطفا یک رمان داشته باشید، اما فقط خلاق باشید. ورا یک زن زیبا و هوشمندانه است، در حالی که کارگردان با استعداد. او آسان است که با او کار کند، او، شخصیت بازیگری، درک می کند و احساس می کند که کسی از همکارانش در این کارگاه می تواند از دست رفته باشد. این دیدگاه بازیگری و هدایت می شود و در عین حال آلارم ها را جذب می کند: آیا او در جایی نیست و چگونه هنرمند را انجام دهد؟ اما، خدا را شکر، نه، تا زمانی که چنین مشکلی مطرح شود. ویندوز دارای کیفیت جادویی است - او تصاویری غیر منتظره ای را پیدا می کند که قبلا در مورد آن فکر نکرده اید، حتی در مورد آن فکر نکردید! و ناگهان شما آن را بر روی یک بشقاب با یک ماشین آبی قرار دهید. اما این بود که من حاضر به پیشنهاد شما نیستم، که دیگر نسخه رمان ما را انباشته نمی شود. پس از همه، اگر مردم چیزی را متصل کنند، پس، به عنوان یک قاعده، آنها بدون هیچ مشکلی به یکدیگر مشکل هستند. بله، من گفتم "نه"، و پس از آن او از آن پشیمان شد. برخی از تصاویر پیشنهادی به نظر می رسید "من نیستم." و من یک اصل دارم: من هرگز جای دیگری را اشغال نمی کنم، من خودت را دوست ندارم ... اما من در این پروژه موافقت کردم. و شما می دانید چه چیزی را رشوه داد؟ برخی از تعهدات ویژه کلامی. من مطمئن هستم که این تصویر بر روی یک انفجار در غرب برگزار خواهد شد: این یک کلاسیک روسی است که آنها را دوست دارند، و در ستاره های فیلم سینمای اروپا سینمای، برند موز و رایف فین مشغول هستند. اما در کشور ما، مالکیت خود را از دست ندهید. من اعتقاد ندارم که مردم به Turgenev به فیلم ها می روند. و تاسف، ما "خوردن" آنچه که تولید خارجی را فراهم می کند: ملودرام ها، هیجان، ستیزه جویان، و نه ما علاقه مند هستیم. اگر چه در این داستان همه چیز وجود دارد که هالیوود معمولا ارائه می دهد: عشق حتی یک مثلث - یک چهار ضلعی، اشتیاق، حسادت، تنش و سوال، نحوه شکستن این گره ... من از قهرمان وین قدردانی می کنم - او سینما را برای روسیه حذف می کند و در مورد روسیه، بنابراین پیشنهاد خود را پذیرفت. در واقع، به من اعتماد کن، "دو زن" سرد است! "

الکساندر Baluyev:

کار مشترک الکساندر Baluyev و Svetlana Khodchenkova مخاطبان را دوست داشتند. قاب از فیلم "Bless Woman".

شما در هالیوود ستاره دار کرده اید و می دانید پول و افتخارات او بیشتر ...

الکساندر: "بله، ستاره دار ... و در حال حاضر آن را به کار در خارج از کشور نامیده می شود، اما من بیشتر و بیشتر حاضر شده است. خسته از بازی گانگستر های احمقانه روسیه یا نمایندگان KGB. و دیگر تصاویر به طور عمده ارائه نمی شود. البته جالب خواهد بود، من موافقم. "

اما پس از همه، در آمریکا آنها را به خوبی پرداخت، برای پولی که شما می توانید رنج می برید.

الکساندر: "چرا؟ من حس نمی کنم همانطور که می گویند، نان تنها نیست. علاوه بر این، من، خدا را شکر، از بین بردن و قادر به ارائه خانواده من بدون هزینه های خارجی نیست. خوشبختانه، من در حال حاضر فرصتی برای کسب درآمد در میهن من دارم، از بین بردن آن عکس هایی که من علاقه مند هستم. "

شما فرصتی برای کار با ستاره های ارزش های جهان داشتید - با نیکول کیدمن، جورج کلونی، مورگان فریمن، مگ رایان و بسیاری دیگر. یک تصور مثبت از برقراری ارتباط با آنها باقی می ماند؟ آنها در زندگی چه هستند؟

الکساندر: "برای من دشوار است که چگونه آنها رفتار می کنند وقتی که پلت فرم تیراندازی را ترک می کنند، همانطور که ما با هم کار می کردیم و زندگی نمی کردیم. اما در ارتباطات، تمام هنرمندان ذکر شده، عادی و عادی هستند. بدون پریشانی، ستاره. به ترتیب متعلق به همکاران و کارکنان فنی است که به عنوان یک گروه عمل می کند. من همچنین به یاد داشته باشید، همانطور که در تعطیلات، جورج کلونی یک همسر را مرتب کرد. گرما، خورشید فقط یک پالت است، هیچ چیز برای نفس کشیدن نیست. علاوه بر این، آن را در منطقه کوهستانی اتفاق افتاد، جاده چنین چیزی نیست. و او بر روی آن اجرا می شود. سپس معلوم شد که او از هر مکث برای ورزش استفاده می کند تا از شکل خود حمایت کند. "

و در حال حاضر شما در حال کار با یکی دیگر از مشهور - دلپوشا Raif، شناخته شده در فیلم "بیمار انگلیسی"، "Schindler فهرست"، "Red Dragon"، "Reader". رابطه شما چطور است؟ به یک همکار برای انطباق در روسیه کمک کرد؟

الکساندر: "او نه تنها یک هنرمند با استعداد است، بلکه یک مرد جهانی است. آسان است با آن ارتباط برقرار کنید. ما هیچ مانع زبان نداریم، و نه تنها به این دلیل که من به زبان انگلیسی صحبت می کنم، بلکه به این دلیل که RaIf برای این نقش به زبان روسی تدریس می شود. البته، نمی توان گفت که او به طور کامل عالی و قدرتمند ما را تسلط می دهد، اما هنوز هم برای یک خارجی برای یک زمان بسیار کوتاه برای یادگیری بسیاری از کلمات و عبارات - این یک نوع شاهکار است. به خصوص زبان آسان نیست. سازگاری با موفقیت گذشت ما بیش از یک ماه تحت Smolensk زندگی کرده ایم و Fyams به یک ساکن روستای مورد علاقه تبدیل شده است. آنها خیار کوچک خود را از بین می برند. آنچه که آن است، انگلیسی ما قبلا نمی دانست. "

همانطور که قبلا توضیح دادید، رمان با ایمان کلامی نبود، اما شما با ارتباطات بسیاری از عشق با شریک زندگی خود در منطقه تیراندازی به حساب می آید ...

الکساندر: "این درست نیست. توسط طبیعت، من 100٪ Odnolyub هستم. بیست سال پیش در کریمه من ماریا را دیدم. و عاشق شدم او لهکا است، اما در عین حال به طور کامل در روسیه صحبت کرد، به جز اینکه تمرکز در خارج از کشور بود. ماشا در کنار دریا با دو فرزند، بزرگ، OLE آمد، و نه ده ساله، و جوان، یولیا شش ساله بود. در آن زمان، او هنوز متاهل بود، اگر چه در واقع خانواده وجود نداشت. اما برای من این اصلی ترین چیزی بود که من این زن را دوست داشتم و آماده بودم برای او مبارزه کنم. خوشبختانه، او به من پاسخ داد. اگر یک رمان توچال، سپس برای زندگی. من خیلی! "

الکساندر Baluyev:

Baluyev توسط Svidrigaylov در سری "جرم و مجازات" در رمان داستوفسکی بازی کرد که شخصیت او از Skolnikov در محبوبیت پیشی گرفته است. این چیزی است که مردان Charisma و استعدادهای مردانه هستند! عکس: www.kinopoisk.ru.

و شما شما را ناراحت نکردید که او فرزندان دارد؟

الکساندر: و در مورد این؟! اگر شما یک زن را دوست دارید، پس بچه های او نمی توانند بیگانه یا بار برای شما باشند. با گذشت زمان، من توانستم یک زبان مشترک با آنها پیدا کنم. و ده سال پیش، دخترم و ماریا و ماریا با ماریا متولد شدند.

پدرت چیست؟

الکساندر: "بهترین. بنابراین نوشتن: من بهترین پدر در جهان هستم. و هیچ چیزی وجود ندارد که من برای ماریوس من انجام ندادم. دختر خوشبختی است، من آسان تر زندگی می کنم، زمانی که آن را متولد شد. هر کاری که انجام می دهم، همیشه در مورد آن فکر می کنم. از کار، من به خانه تلاش می کنم که در آن او منتظر من باشد. برای چه نوع حساسیت و عشق، کودک می گوید "پدر"، شما می توانید همه چیز را بدهد. او باهوش است. یادگیری در مدرسه، تلاش می کند. گاهی اوقات به نظر می رسد که ماشا حتی در این زندگی بیشتر از ما، بزرگسالان را درک می کند. البته، من توپ او هستم، نمی توانم مقاومت کنم. اما آن را خراب نمی کند. ساختن چیزی برای او، من خودم به عنوان یک کودک خوشحالم. ما با هم می رویم، کتاب ها را بخوانیم، ما به استراحت می رویم. من سعی می کنم برنامه کاری خود را بسازم تا در تعطیلات با آن زمان تا حد ممکن صرف شود. افسوس، همیشه کار نمی کند همانطور که می خواهم. این سال او با مادرش رفت تا در ایتالیا آرام شود. و در آن زمان من مشغول بودم. این تاسف است که غیر ممکن است در دو مکان در همان زمان باشد. به طور کلی، من دوست دارم دخترم را تماشا کنم، زیرا او به برخی از رویدادها واکنش نشان می دهد، می خندد، فکر می کند. این خیلی سریع تغییر می کند. بالغ و بنابراین شما سعی می کنید از دست دادن یک نکته تنها. من می دانم که من از سفر کسب و کار بعدی باز می گردم و من قبلا چیزی جدید در آن یاد می گیرم. "

آیا او زبان لهستانی را می داند؟

الکساندر: "البته. حتی انگلیسی تحصیل می کند و به طور کلی - چگونه او زبان مادری مادر را نمی داند! به خصوص از آنجایی که ما در اصل، ما به دو کشور زندگی می کنیم. ما از روسیه به لهستان و برگشتیم. اگر چه اغلب وجود دارد و در اینجا شما باید همسرم را بکشید. از آنجا که من اینجا به کار مشغول به کار هستم، دختر من به مدرسه می رود. اما زمانی که تعطیلات مروسی، و من در حال فیلمبرداری هستم، ما با مادرش به خانه اش می رویم. دختر در هر دو مسکو و اروپا احساس خوبی دارد. به هر حال، او اخیرا در فیلم لهستان بازی کرد. او یک قسمت کوچک داشت، با او، به نظر من، عالی بود. این بسیار جالب بود که به او بر روی مجموعه نگاه کنیم. چنین جدی، توجه ... می توان دید که چگونه او در داخل رفت، آماده شدن برای خروج او بود. "

این است که بازیگر در حال رشد است؟

الکساندر: "من نمی دانم آن را دشوار است. او دوست داشت به شلیک، اما هیچ راه حل خاصی برای این وجود ندارد. و خواسته ها دوباره به سایت منتقل نمی شود. شاید برای بهتر شدن باشد تا زمانی که کمی، اجازه دهید او را در زندگی شاد، درگیر آنچه که برای او جالب است، خود را در هیپواستات های مختلف تلاش می کند. و هنگامی که او تبدیل به زمانی که رشد می کند، زمان می گوید. نکته اصلی، اجازه دهید آن را خوشحال شود. "

و چگونه فرهنگ ها و سنت های مختلف در یک خانواده قرار می گیرند؟ ما در روزهای مختلف جشن گرفته ایم ...

الکساندر: "به طور معمول. اگر خودتان از این مشکل انجام ندهید، همه چیز خوب خواهد بود. کریسمس کاتولیک را جشن می گیرد، و ارتدوکس. Marusya از این تنها برنده - هدایا دریافت دو برابر بیشتر. و همسر معشوقه شگفت انگیز است، کاملا آماده می شود، و هر دو ظروف لهستانی و ما. "

چرا هنوز ترجیح دادید در حومه ها زندگی کنید؟ مطمئنا شما فرصتی برای حل و فصل در مرکز پایتخت داشتید؟

الکساندر: "به نظر من، در حال حاضر، در حال حاضر آسان است زندگی کنید. ریتم ریتمیک، سر و صدا، سر و صدا ... همه این ستمگران. نه بیهوده می گویند: "زندگی نمی کنید کجا کار می کنید." در حال حاضر این کلمات معنای جدیدی را به دست آورده اند. ما در کلانشهر کار می کنیم و به خانه برگشتیم - سکوت، صلح، هوا تازه وجود دارد. واقعا استراحت کن شما روز بعد قدرت را به دست آورید. "

به نظر می رسد که شما همه چیز را فقط می توانید رویای خود داشته باشید. آیا خواسته های دیگری در زندگی وجود ندارد؟

الکساندر: "اگر فکر می کنید که من در مورد برخی از نقش هایی که می خواهم بازی کنم، صحبت خواهم کرد، نه ... من به سمت آن آرام هستم. من همه چیز را برای همیشه و برنامه ها ساختم. خواسته ها ساده هستند، مانند هر مرد عادی - به طوری که آنها سالم هستند دوستان هستند. بقیه می توانند به نحوی خود را حل کنند، اما سلامت به من وابسته نیست. "

بسیاری از ستاره ها در مورد بار شکوه شکایت می کنند ...

الکساندر: "اول، من واقعا کلمه" ستاره "را دوست ندارم. در درک من یک هنرمند خوب وجود دارد، بد است. و من احساس می کنم بخشی از حرفه من است. من نمی دانم چقدر سخت این کلاه مونوم "سخت است. شاید من فقط به چنین توجهی نزدیک، مانند کسی که از همکارانم باقی بمانم، و از سوی دیگر، من هیچ کاری را انجام نمی دهم که ارزش پنهان شدن آن را انجام دهم. "

ادامه مطلب