آنا Starshenbaum: "تمام این سالها من با احساس گناه زندگی کردم"

Anonim

آنا STARSHENBAUM را می توان به رده Nuggets نسبت داد: او به زودی بر روی حرفه تصمیم گرفت و، اگر چه او آموزش حرفه ای دریافت نکرد، با اطمینان خود را در فیلم ها گرفت. در حال حاضر یکی از اولین نقش های خود را - در فیلم "کودکان به شانزده،" جوایز جشنواره های معتبر اهدا شد. و به تازگی، بازیگر زن فقط جذب می شود: نقاشی "Selfie"، "عشق با محدودیت ها"، "هتل از آخرین امید" - و خیلی بیشتر مورد انتظار برتر! با این حال، طرفداران ناراحت شدند - اخبار مربوط به طلاق بازیگر. آنا خودش، که بسیار گرم و با احترام در مورد شوهر سابق، الکسی باردوکوف پاسخ می دهد، من مطمئن هستم که همه چیز در زندگی او اتفاق می افتد، درست است. جزئیات - در شماره مارس مجله "اتمسفر".

- آنا، اگر زندگی را با یک کتاب مقایسه کنید، زمانی که یک فصل به پایان می رسد، جدید شروع می شود. قضاوت بر اساس ظاهر شکوفه شما و تعداد نخست جالبی، این است.

- بله، من خوشحالم اگر چه، البته، همیشه می خواهم بیشتر. من فیلم را دوست دارم در آن هیچ روال روزانه وجود ندارد، تکرار. در حال حاضر در کانال اول من چهار پروژه دارم، جایی که من نقش اصلی را بازی می کنم. و همه آنها بسیار متفاوت هستند. "جادوگر" کارگردانی شده توسط میخائیل Hleborodova کمدی ماجراجویی است. در سری Sixteenisseri "Nyanka" من نقش جدی و دراماتیک دارم. در چنین نقاشی های تاریخی، من قبل از من نام بردم. من همیشه مطمئن بودم که این نظم ارگانیک من نیست، من کاملا فرزندم هستم. بنابراین این یک تجربه جالب و جدید برای من است. در سریال تلویزیونی، دنیس Evstigneev "دیپلمات" من یک دختر دیپلمات را بازی می کنم که از لکنت خارج می شود. الکساندر لازارف شریک من شد. و با ویکتوریا Isacova و Konstantin Lavronenko ما در منطقه تیراندازی از نمایشگرهای چهار استرو "بیداری" ملاقات کردیم. و البته، من بسیار مشتاقانه منتظر فصل دوم سری "روانشناسی" هستم - با وجود نام، کمدی آسان و هوایی است. طرح مماس بر موضوعات روانشناسی عبور می کند و خط اصلی رابطه دختران-هروئین در میان خود و مردان است.

- آیا شما مجبور بودید با یک روانشناس در زندگی تماس بگیرید؟

- بله، یک سال پیش بود. و بعد از آن، من خیلی تغییر کرده ام. در روانشناسی یک تکنیک خاص با یک آونگ وجود دارد که شما را به مشکلات دوران کودکی بازگرداند. من در یک لحظه گذشته برگشتم، می توانم به وضعیت از طرف نگاه کنم و در حال حاضر، در بیست و هشت سال، من بالاخره متوجه شدم که من در مورد زندگی ام بودم. به طور خاص، روابط شخصی به اندازه من نبودم. من نمی توانستم درک کنم که چرا تمام داستان های من به همان اندازه به پایان می رسد. پس از همه، نمی تواند این باشد که من مردان را زیر ماشین پیدا کنم. ظاهرا، مشکل در من است. پس از برقراری ارتباط با یک روانشناس، مشخص شد که دلیل آن در موقعیت اشتباه خود با خود و دیگران بود. اما اکنون مشکل تصمیم گرفته است.

ژاکت Balenciaga؛ Ankle Boots، Antonio Biaggi

ژاکت Balenciaga؛ Ankle Boots، Antonio Biaggi

عکس: آلنا کبوتر

- چه ویژگی هایی را متوجه می کنید؟

- نخواهم گفت. (لبخند می زند.) اما برای من آشکار است. خوب، پس از آن، کار با یک روانشناس کار نمی کند. این فرد، توسعه وضعیت را به شیوه خود را دید، و به این معنا بیشتر به نظر من بیشتر در مورد نظر و عزیزان من اعتماد دارم - کسانی که من را به خوبی می شناسند و گوش می دهند که به نظر من اشاره می کنم.

- برای شما دشوار بود که نقطه نهایی ازدواج خود را با الکسی قرار دهید؟

- ناگهان اتفاق افتاد. در حال حاضر یک مرحله خاص در رابطه ما به پایان رسید، اما دیگر شروع شد. ما دیگر شوهر و همسر شما نیستیم، بلکه والدین فرزند ما. امیدوارم بتوانیم دوستانمان باشیم - عالی خواهد بود. در حالی که زمان کمی گذشت

- شما قبلا سعی کرده اید در سال 2014 شرکت کنید. سپس آنها تصمیم گرفتند که یک فرصت دیگر را به یکدیگر بدهند. احتمالا، این برای شما آسان نیست زیرا در دوران کودکی شما طلاق والدین را تجربه کردید؟

- من برخی از لحظات دیگر را در رابطه خود تجربه کردم، اما نه به این دلیل که آنها بخشی. به طور کلی، من فکر می کنم که کودک نباید به دلیل این رنج ببرد. پسر ما تفاوت طلاق است و اکنون احساس نمی کند. مامان نزدیک، پدر نزدیک، ما به کار می رویم، او در مدرسه است، ما تعطیلات آخر هفته را صرف می کنیم. فقط روابط شخصی ما با الکسی تغییر کرده است، این در محیط ما منعکس نمی شود.

- و اگر یک فرد جدید در زندگی شما ظاهر شود؟

- سپس ما فکر می کنیم. لازم است که او نه تنها ظاهر شود، بلکه خود را نیز حل و فصل کرد. (لبخند می زند.) چقدر زمان باید گذشت

- چند تا؟ آیا شما از کسانی نیستید که در نگاه اول عشق می ورزید؟

- من خیلی طولانی هستم، "تنگ" به این معنا. داستان ما با لشا شش سال پس از اولین جلسه آغاز شد. من می توانم با یک نفر کنار هم کار کنم، و سپس درک می کنم که من به نظر می رسد، در عشق افتاد. (لبخند می زند.)

- به نظر من به نظر می رسید که شما چنین یک فرد تکان دهنده و ناامید بود، خانه را برای پانزده سال ترک کرد ...

- نه، من کاملا ناامید نیستم، من عاشق راحتی هستم، به طوری که همه چیز نرم و راحت است - ژاکت کرکی، یک سگ زیر سمت چپ.

دو، Balenciaga.

دو، Balenciaga.

عکس: آلنا کبوتر

- اما در پانزده سال برای ترک خانه - آیا این منطقه راحتی را ترک نمی کند؟

- بسته به آنچه خانه. و در حال حاضر، برعکس، بسیار راحت است که به آنجا بازگردد، به مامان. و او بهترین دوست من است، آن شخص که من برای صد بار در روز تماس می گیرم. من همیشه آنچه را که من فکر می کنم درست انجام می دهم. من فقط دقیقا می خواستم شروع به زندگی مستقل کنم. از طرف اقدامات من ممکن است به کسی عجیب و غریب به نظر برسد، اما همه ما متفاوت هستیم. شما نمیتوانید خود را قضاوت کنید. شخصا، من در آن لحظه هیچ درام را احساس نکردم.

- من در سایت مادر شما بسیار نگران هستم.

"نه، او خودش به من گفت: برو کجا می خواهم." او از دوران کودکی استقلال من را مطرح کرد، بر روی یک کمربند کوتاه نگهداری نشد. و من از او سپاسگزارم. او همچنین یک مرد آزاد آزاد است، بدون یک قاب، آنچه را که می خواهد انجام دهد. و مثال من همیشه الهام بخش بود.

- چه کسی حرفه ای است؟

- او از Inaz فارغ التحصیل شد، فرانسه و ایتالیایی را می داند. او در شرکت شرکت کرد که لوله کشی نخبگان ایتالیایی را فروخت، که اغلب در سفرهای تجاری به اروپا فرار کرد. و سپس ناگهان برهنه شد و به نگهبان رفت. او گفت که دیگر نمی تواند در سیستم وجود داشته باشد. من فقط چهارده ساله شدم ما در اصل نیازی به چیزی نداشتیم: ما یک آپارتمان داشتیم، آنها بر روی چیزها متمرکز نبودند، پول فقط برای غذا مورد نیاز بود ... و در حال حاضر مادر عکس های زیبا را رنگ می کند، در خانه کشور خود زندگی می کند. ما یک طرح را با هم خریدیم، یک خانه را از ابتدا ساختیم. او بسیار خوب است: طبیعت، هوا تازه، باغ. سه سگ دو گربه زندگی می کنند. من به طور دوره ای حیوانات بی خانمان را انتخاب می کنم. گاهی اوقات ممکن است به دست های خوب پیوست، گاهی اوقات نه. من دو گربه دارم مادر من و ما تا آنجا که ممکن است در مورد یکدیگر. بنابراین، ما چنین روابط اعتماد داریم. و پدر یک یا ده سال یا ده سال دیگر را نمی بیند. در ابتدا من در مورد این تجربه کردم - تا زمانی که به روانشناس رفتم. انرژی زیادی غرق می شود تا زمانی که وضعیت هنوز حل نشده باشد. راه انرژی من در حال حاضر، کدام رأس ها به دست می آید - صد درصد تایید می کند که داستان من قبلا "کار کرده است."

- Anya، کجا پانزده سال را ترک کردید؟

- مادربزرگ درگذشت، پس از آن که آپارتمان در Medvedkov باقی مانده بود. این برای مادربزرگ قدیمی خیلی خوب نبود، که باعث می شود، او هر زباله را به آپارتمان بکشد. از طبقه به سقف، همه چیز توسط برخی از جعبه ها مجبور شد. در میان این "ثروت" او یک راهپیمایی نازک از درب ورودی به مبل و همان نازک بود - به توالت. به علاوه، او هنوز سگ ها را زندگی می کردند، که او راه نیافت، به طوری که آنها امور خود را در آپارتمان انجام دادند. یک تصویر را نشان می دهد؟ و من همیشه با مادرم زندگی می کردم تمیز و راحت، بنابراین برای من شوک بود. اولین چیزی که من انجام دادم، حل و فصل در این آپارتمان، تمام سطل زباله پرتاب شد. همسایگان نام مستعار من سیندرلا، زیرا تمام تابستان من آنچه را که من انجام دادم جعبه ها و کیسه های زباله انجام دادم. اما زمانی که من سفارش را به ارمغان آوردم، به راحتی در آنجا زندگی کردم تا زندگی کنم. من شروع به کار در تئاتر کردم، سپس وارد گیت شد.

کت، مارن؛ شلوار و یقه دار، همه - خشک ون نوتن؛ کیسه، Antonio Biaggi

کت، مارن؛ شلوار و یقه دار، همه - خشک ون نوتن؛ کیسه، Antonio Biaggi

عکس: آلنا کبوتر

- چگونه به تئاتر رسیدید؟

- من در مدرسه در کلاس تئاتر تحصیل کردم، اجرای آنها را انجام دادیم و تمام خدمات ویژه ای را که در دانشگاه ها تدریس می کردند مطالعه کردیم. من آن را دوست داشتم، آن را سرگرم کننده بود، و متوجه شدم که می خواهم سرنوشت را با حرفه ای انجام دهم. در تئاتر، ولادیمیر Speksiv از چهارده سال طول کشید، من به مدرسه بازگشته ام.

- و در Gitis شما فقط یک سال مطالعه کردید ... چرا؟

- این اتفاق افتاد اتفاق افتاد. من در نزدیکی تئاتر رای دادم و ماشین از آینده ام را گرفتم. او گفت که سال آینده او یک دوره را به دست آورد و من را دعوت کرد. من آمد، مسابقه برگزار شد، و آنها مرا بردند. اما این دانشکده عمل نبود، بلکه یک پاپ بود. یک سال بعد، روشن شد که تمرکز بر روی موسیقی بود و من علاقه مند به فیلم بودم. بنابراین، من این موسسه را پرتاب کردم، به خصوص از آنجایی که در آن زمان شروع به عمل کردم. اولین تصویر "گفتن لئو" بود، و پس از آن من به نقش اصلی در فیلم "کودکان تا شانزدهم" دعوت شدم. و رنج می برد: "Kinotavr"، Bondarchuk ... در حال حاضر یازده سال من در این زمینه هستم.

- و شما احساس نمی کنید که شما از عدم تحصیلات عمل جلوگیری می کنید؟

- برای سال های اول، دو چیز در مورد این نگران بود، زیرا به نمونه ها آمد و بچه هایی بودند که از MCAT، Schukinskoye و دیگر دانشگاه های برجسته تئاتری در مسکو فارغ التحصیل شدند. اما به دلایلی آنها مرا به این پروژه بردند و نه. با این حال، هنوز به من اطمینان نداشت. سپس من شروع به دریافت جوایز برای بهترین نقش زن در فیلم "کودکان به شانزده"، یکی پس از دیگری. هنگامی که من اولین بازی را دادم، فکر کردم: تصادف، همه به لحاظ ذهنی. اما، تبدیل شدن به برنده چهارم، تصمیم گرفت که، احتمالا، همه چیز بد نیست، لازم است که کار و مزاحمت در مورد موضوع موسسه. اگر چه گاهی اوقات از رویاهای وحشتناک رویایم، که شما باید به جایی بروید و امتحان کنید. (می خندد.) حالا من اغلب از هنرمندان می شنوم که احترام و عشق را دوست دارند، در آدرس شما تعریف می کنند. نه، من موضوع حرفه را آرام نکردم - همیشه رشد و توسعه وجود دارد. اما من فکر نمی کنم که فقدان آموزش حرفه ای یک مانع از موفقیت در راه موفقیت باشد، اصلی ترین چیز هنوز تمرین است.

- آیا حسادت را در آدرس خود مواجه کرده اید؟

- من نمی دانم، من چیزی را متوجه نمی شوم. من در سینک من زندگی می کنم، در عینک های صورتی و من به چنین چیزهایی توجه نمی کنم. من درک می کنم که من احساس خوبی دارم، که من دوست دارم و آنچه دوست دارم انجام دهم. این نشانه های اصلی من در زندگی است. همه چیز من علاقه مند نیستم من هر روز زندگی می کنم، به عنوان آخرین - به طوری که او خوشحال بود.

کت و شلوار، Demurya.

کت و شلوار، Demurya.

عکس: آلنا کبوتر

- آیا شما خوش بین هستید؟

- نه، من یک واقع گرایانه هستم من حتی زمانی که من تمام این آزمایشات احمقانه را در روانشناسی گذاشتم، چنین نتیجه ای دریافت کردم. من کاملا به آرامی منفی را به عنوان یک داده می پذیرم، در حالی که می توانم از لحظات شاد لذت ببرم. من فکر می کنم این است: اگر شما نمی توانید مشکل را حل کنید، چرا شما بخار دارید؟

- همیشه ممکن نیست آرام باشید. به عنوان مثال، در روابط با کودکان.

"ما همیشه این را با لشا گفتیم - اتحادیه ایده آل بود: مامان، پدر، یک کودک. ما چیزهای شخصی و صمیمی را انجام نمی دهیم که هر زن و شوهر در زندگی وجود دارد، اما به عنوان یک خانواده ما کاملا در تماس هستیم. شما می توانید در مورد چنین اتحادیه بگوئید، من از تمام زندگی ام رویایم. هیچ مشکلی با کودک از تولد او وجود نداشت. ما تمام حاملگی را با Leshe با هم گذراندیم - من تمام پروژه ها را ترک کردم، و ما فقط از این دوره لذت بردیم، در اطراف پارک رفتیم، دست ها را نگه داشتیم. من لشا را دوست داشتم، او را دوست داشت، و ما دوست داشتیم که هنوز نوزاد ندیده ام. با هم آنها را به دنیا آورد، همراه با او آنها را به ارمغان آورد. و در حال حاضر وانیا در حال حاضر مستقل شدن است، او شش ساله است و او به صفر صفر ژیمناستیک دانشگاه کمبریج می رود. او در تمام طول روز نگه داشته می شود، او فعالیت های جالب زیادی دارد و او دیگر به من نیاز ندارد.

- کمبریج Gymnasium - برای تلفن های موبایل جامد. پرورش نجیب زاده؟

- خوب، وانیا چنین است: یک kudryash ناز، مهربان، هوشمند. نور، موجود خالص. او خوش شانس بود که او چنین پدر و مادر شگفت انگیز بود ... خوب، مادر من هیچ چیز. (می خندد.) این احساس رفاه باید تقویت شود تا آن را در میان همان نوزادانی که خوب هستند، بالا ببرند. من به خودم اعتماد دارم، پس شما می توانید به جامعه بروید، جایی که هر چیزی اتفاق می افتد.

- اگر او نمی داند چگونه واکنش نشان دهد چگونه به زلزله، ناراحتی، فریب واکنش نشان دهد؟

- یاد بگیرد همه به صورت جداگانه، روح ها متفاوت به جهان می آیند. خیلی قوی وجود دارد - در نوعی از کودک، بلافاصله دیده می شود که سعی نکنید خوابید. او که او می خواهد به شکستن. وانیا اینطور نیست، خالص، تمیز، ملایم ملایم، کاملا از جهان مادی نیست. گوش دادن به کودکان دیگر: من آن را خریدم، من چیزی دارم، و من چنین اسباب بازی دارم. این مطلقا نگران است. او عاشق کسی در یک گروه در یک گروه، در برخی افراد، و از خواب با اندیشه و گفتگوها در مورد او بیدار می شود. و ما کاملا یکسان هستیم، ما مهم نیستیم، اما مردم.

- در عشق با یک دختر سقوط خواهد کرد؟

- نه، مهم نیست - یک دختر یا یک پسر است. باز هم، کسی از دوران کودکی احساس قوی جنسی دارد. وانیا هیچ وقتی اولین بار لشا را دیدم، شوهر آینده من، من شانزده ساله بودم. و من هیچوقت ندیدم آن را متعلق به طبقه. من روح را دیدم به نظر من به نظر می رسید که او چنین فرشته ای بود، ایجاد خالص. سپس، در چند سال، زمانی که دوباره ملاقات کردیم، با چشم های دیگر مانند یک مرد به او نگاه کردم. این من به این واقعیت است که هر دو وانیا و لشا - روح حاکم بر ماده است.

- ما باید چنین افرادی را بگیریم. آنها اعتماد دارند، آنها به راحتی احمق هستند.

"من برای اولین بار تجربه کردم که وانیا آرام است و به سوی افرادی که مجبور نیستند به آنها دسترسی نداشته باشند، گسترش می یابد." هر پسر ووفر را دوست دارد و با او دوست دارد. من نمی دانستم چگونه بر وضعیت تاثیر بگذارم. سپس من متوجه شدم: پسر به هیچ وجه تغییر نخواهد کرد، هر روح به تجربه او در جهان می رسد. پیش از این، کودک مسئولیت ما را برای تصمیمات خود اعلام کرد و در چهار تا پنج سال این موضوعات قبلا شکسته شده است، آن را ظاهر می شود. فقط خیلی غیر منتظره همه چیز اتفاق افتاده است. من فکر کردم هنوز ده سال در سهام وجود دارد.

- علاقه به برخی درس ها، او وجود دارد؟

- همه چیز جالب در ژیمناستیک خود را: استخر شنا، موسیقی، نقاشی. او در آنجا از نه صبح و تا هشت شب در آنجا قرار دارد. و نه به رختخواب می رود او فقط برای چیز دیگری وقت ندارد بله، و من کار را به دست آورده ام. پیاده سازی اجتماعی برای من بسیار مهم است. زمان زیادی از بازیگر در حرفه نیست.

- نگران نباشید زمانی که یک مکث وجود دارد؟

- من سعی می کنم در این زمان آرام باشم تا با خانواده ام بمانم. اما زمانی که پروژه به پایان می رسد، همیشه احساس تند و زننده از ترس وجود دارد. اگر این آخرین فیلم در زندگی من است، چه اتفاقی خواهد افتاد و هیچ چیز ارزشمند نخواهد شد؟ (می خندد.) به نظر می رسد که این فکر را نمی توان از این فکر جدا کرد. و نه تنها در کار: همیشه در کنار هم با شادی نیز وجود دارد، ترس از از دست دادن آن وجود دارد. اما به ما کمک می کند تا از آنچه که داریم قدردانی کنیم.

شلوار، جلیقه و پیراهن، همه - 11

شلوار، جلیقه و پیراهن، همه - 11

عکس: آلنا کبوتر

- آیا شما احساس می کنید که چگونه با سن تغییر می کنند؟ در حال حاضر بیش از بیست سال خود را دوست دارم؟

- احتمالا این موضوع پذیرش خود است. من می توانم بگویم اکنون خیلی راحت تر از بیست سال زندگی می کنم. من مسافر بیشتری را از نظر برخی از تجربیات شخصی و احساسی دارم. چنین عبارتی وجود دارد، من به یاد نمی آورم، احتمالا، برخی از نوع نوع Sage Osho: "مرکز تخمگذار، و حاشیه شکل گرفته خواهد شد." این کار دیگری نیست. هنگامی که شما خود را دوست دارید، پس "اجازه دهید به آب" حلقه های عشق. و اگر شما یک درگیری داخلی دارید، این احساس و پخش به جهان. من نمیتوانم خودم را برای مدت طولانی قبول کنم - در همه چیز ظاهر شد و مانع برقراری روابط با مردم شد. تمام این سالها من با احساس گناه زندگی کردم ... به طور کلی، اگر شما یک مشکل دارید، لازم است آن را حل کنید. با شروع از خود، پس شما می توانید و کمک های دیگر.

- آیا شما فرد کافی هستید یا هنوز به دنبال چیزی در روابط هستید؟

- من نیاز به یک رابطه برای تبادل احساسات، اطلاعات، تجربه، برای شادی دارم. من مطمئن هستم: اگر همه چیز در زندگی شما شما را مرتب کرده اید، به طوری که احساس خوشحالی می کنید، شما به سادگی گزینه های دیگری ندارید، چگونگی دیدار با همان شخص هماهنگ شده.

- اما در روابط باید به سازش.

- اگر این مصالحه باعث می شود شما به یک معامله با وجدان بروید، به این معنی است که رابطه با رابطه اشتباه است. اجازه دهید من فقط بیست و هشت ساله باشم، اما من یک تجربه زندگی غنی دارم. و او به من می گوید که اگر کسی منتظر راه حل هایی از شما باشد که شما شکستن، شما نباید این کار را انجام دهید، شما باید بخشی از آن را انجام دهید. در اطراف تمام وقت سعی کرد به من ثابت کند: این نمی تواند تمام وقت باشد، شما باید چیزی را به قربانی کنید. و من در داخل احساس کردم: این نیست. هدف در مقابل خود، آنجا و آمده است. من با کوچک راضی هستم - به این معنی است که جهان به شما بیشتر نمی دهد.

- مامان، حتی اگر او خارج از سیستم است، موفقیت شما مهم است؟

- مامان فقط مهم است که خوشحال باشیم و او بلافاصله متوجه می شود که چیزی اشتباه است. هیچ موقعیتی در زندگی من اخیرا بدون مشارکت او وجود ندارد. به هر حال، مامان تنها کسی است که قادر به فشار دادن من به برخی از مصالحه است. و او همچنین به مشاوره من اعتماد دارد.

"Anya، من بر روی گردن خود را یک خال کوبی در قالب پرندگان کوچک متوجه شدم." چه مفهومی داره؟

- هنوز یک گل وجود دارد، که از آن پرندگان پرواز می کنند. بسیاری از چیزها گذاشته شده است. چند سال پیش من یک رویا داشتم، مثل اینکه من فوت کردم. اما من ترس را تجربه نکرده ام. برعکس، شگفت انگیز بود: من بدن نداشتم، من در جایی فضا پرواز کردم و بخشی از کل انرژی را احساس کردم. و این یک حالت جادویی سبک، شادی بود. آن روز من متوقف شدم از مرگ. برای من، این یک خال کوبی است - نماد تولد دوباره و تحقق در نظر گرفته شده: دانه ها به پرندگان تبدیل می شوند. در دست من، من نیز یک خال کوبی دارم - مکعب های بازی را که در آن تعداد بیست و شش سقوط کرده اند. این شماره خوش شانس من است، و اکنون می دانم که شانس همیشه با من است.

ادامه مطلب