Anastasia vedenskaya: "ازدواج من یک دوست دختر نزدیک را نابود کرد"

Anonim

سه سال پیش، Anastasia Vedenskaya در حال حاضر قهرمان ما بود. در این دوره دشوار، رابطه او با همسرش ولادیمیر Epifantsev ترک، همه چیز Zyibko بود ... در حال حاضر، آناستازیا زندگی جدید، پروژه های تلویزیونی جدید، محبوبیتی که به ویژه با سریال تلویزیون آمده است، همه چیز را می داند "و. .. عشق جدید. و، همانطور که معلوم شد، این یک بازیگر سرگئی گووبنوف نیست، که اعتراف به همدردی برای آناستازیا در صفحات بسیاری از نشریات. و همکار دیگری در کارگاه - Maxim Onishchenko. واقعیت این است که این رابطه ارزشمند است زیرا در یک مصاحبه اختصاصی با مجله جو است.

"Nastya، به تازگی، یک سری تلویزیون" بهشت ​​می داند همه چیز "به تلویزیون های تلویزیونی منتقل می شود. در تئوری، این نقش شما نیست، اما نتیجه تبدیل به عالی بود. با خواندن اسکریپت چه فکر کردید، و با آنچه اتفاق افتاده خوشحال است؟

- امروز ما با یک خرید به دست رفتیم، و ناگهان زن به معنای واقعی کلمه در خیابان با کلمات عجله کرد: "متشکرم! من مشکلات زیادی در زندگی دارم، والدین بیمار هستند و من سریال "Rai" و روح استراحت را مرور می کنم. " من هنوز نمی توانم به این توجه استفاده کنم: و آغوش و بوسه، و با هم عکاسی می کنم. من درک می کنم که بیننده ما سینمای طبیعی انسان را ندارد. بنابراین من بسیار خوشحالم که فیلم ما چنین پاسخی دارد. ما آناتولی آرتامونوف کارگردان خیره کننده ای داشتیم، این واقعیت که او بهشت ​​را در من دید، دانستن اینکه قطار نقش های دراماتیک و سخت، که برای من گسترش می یابد، من هنوز شگفت زده شدم. در واقع، تعداد کمی از تولید کنندگان و مدیران می توانند برای چنین ریسک ایا سرمایه گذاری کنند - نقش اصلی بازیگر را به عهده بگیرند، که هرگز در چنین Amplua دیده نمی شود. بنابراین، من به شدت از آرتامونوف تول سپاسگزار هستم، با آنها عشق مطلق، و البته، سرگئی Melkumov و ناتاشا کلکووا را تولید می کنند. آنها افراد شگفت انگیز هستند، با باور نکردنی کمی. تنش من در اولین روزهای تیراندازی، عظمت بود: من مسئولیت دوگانه داشتم. نه تنها این فکر کردم که من نمی توانستم با این نقش کنار بیایم، هنوز هم می ترسم که مدیر را به من بفهمم. من ترسیدم، اعتراف کردم

- من شما را در "شکار اردک" دیدم، شما و یک قهرمان مشخص، و در زندگی، به نظر من، برخی از وضوح و ناراحتی شما - تنها یک تخمگذار خارجی، و در داخل شما متفاوت است ...

- من با شما موافق نیستم. ساده - بله، بسیاری از من به دنبال اظهارات ما به دنبال تیز هستند. اما من می گویم، همانطور که فکر می کنم، نه آنچه مردم می خواهند بشنوند، هیچ چیز نمی تواند در اینجا انجام شود. و اگر متوجه شدید، من همیشه آن را با عجیب و غریب انجام می دهم. و ناراحتی - زمانی که در پیشانی و به طور جدی. بنابراین، من نمی گویم که من در زندگی بوده ام. پس از خواندن اسکریپت، من دیدم که او کاملا دوست من نیست. بنابراین شما باید انجام دهید؟ برای پیدا کردن حداقل برخی از قلاب، اشاره به قهرمان، برای درک آنچه ما می توانیم مشترک، و کار بر روی هر خط در جزئیات، اغراق و بزرگ شدن. من تصمیم گرفتم از خارج به داخل درونی بروم و از ظاهر اشتباه من به دستم بر روی دستم استفاده کنم. من نیروهای خود را اختراع کردم، پانسمان های رنگی، فر، رژ لب قرمز، ناخن های دروغین ... تک والت دیزنی کمی است. نمونه در رژه کامل بود. (می خندد.) هنگامی که من تصویب شدم، به طور عمدی شروع به بهبود و دوازده کیلوگرم کردم. خوب، نمی تواند ویلا باشد!

ژاکت، Sublime Julia Kiseleva؛ گوشواره، گوزن

ژاکت، Sublime Julia Kiseleva؛ گوشواره، گوزن

عکس: آلنا کبوتر؛ دستیار عکاس: آنا Kaganovich

- در طول فرایند تیراندازی، ویژگی های دیگری از RAI را پیدا کردید؟

- حداکثر، مرد جوان من (بازیگر Maxim Onishchenko. - تقریبا. Auth.)، معتقد است که من بهشت ​​هستم. من با او مخالفم (می خندد.) اگر چه، در حقیقت، من گاهی اوقات به عنوان یک خنده دار، فوری و دیوانه است. خوب است که این ها تنها نزدیک ترین افراد هستند. و همچنین - بهشت ​​در روح کودک. بنابراین، به نظر می رسد به همه چشم های باز، بسیار زخمی و مهربان. من دوست دارم که او دروغگو نیست، همیشه می گوید آنچه که فکر می کند. این، احتمالا، تصادف اصلی ما. درست است، من می توانم سکوت کنم، و او - نه، زمانی که او خواسته نشده است. احتمالا او فاقد ضرب و شتم نیست، اما این نیز یک ویژگی کودک است. من، مثل او دروغ می گویم، و درست مثل او، من وحشت زده شدم. حسادت، خیانت، درک ... من به همه چیز اهمیت نمی دهم، اما دروغ فقط از لحاظ جسمی من شکست نمی خورد.

- و ما شما را در مصاحبه قبلی صحبت کردیم که دلیل اصلی خود برای تفریح ​​شما با ولادیمیر Epifantsev در گنجینه ها نبود، اما در دروغ ...

- آره! اگر به یک فرد دروغ می گویید، به او احترام نمی گذارید. بنابراین، او ارزش خود را برای شما از دست می دهد. پس چرا باید ارتباط برقرار کنیم، و حتی بیشتر با هم زندگی می کنیم؟ من به طور کلی طرفدار راه حل های بتنی و مسیرهای مستقیم هستم، بنابراین من نمی فهمم چرا همه چیز توسط فریب پیچیده است. به این معنا، من یک مغز مرد دارم، من فقط آن را ترک می کنم، مهم نیست چه. اگر شرایط یا مرزهای من شکسته شود، من یک شبه را ترک می کنم، و این به معنای همه چیز است، و نه "من به من باز خواهم گشت."

- در "ماراتن پاییز"، همسر Buskin به او می گوید: "من همیشه منتظر شما هستم. از همان شما می توانید دیوانه ... "

- بله، این وحشتناک است. من هرگز ماکس را کنترل نمی کنم، شاید این یک تنبلی ذهنی است، اما من اهمیتی نمی دهم که در آن، من به این کلمه اعتقاد دارم. من احساس می کنم متاسفم برای زنان که همیشه "بر روی قابل توجه"، آنها می خواهند به طور مداوم از جایی که انسان خود را آگاه است. من فقط می دانم که اگر چیزی اشتباه باشد، حقیقت به من خواهد آمد. ما در مهد کودک نیستیم تا نظارت را ترتیب دهیم. اگر چه، شاید من بگویم، به این دلیل که ماهیت حسادت برای من روشن نیست، من نمی فهمم که این چیست، من احساس نمی کنم. در هر صورت، اگر یک فرد باهوش باشد، زندگی من را با او به ارمغان می آورد.

- شما حداکثر دو سال با حداکثر دو سال است. این رابطه پس از اتمام سخت با Epifantsev، سازش برای شما نیست؟

- نه، برعکس، من فقط دوست دارم تنها باشم. ما دو سال با هم هستیم، و برای من یک زمان جدی است، بالاترین خلبان از آنچه که نامیده می شود. من هرگز به دنبال پیدا کردن کسی نیستم، افراد جدید و جالب در نزدیکی خودشان بوجود آمدند. هنگامی که من هشدار دادم که من یک رابطه جدی را برنامه ریزی نمی کنم و من می توانم یک روز ناپدید شود، به دلایلی، مردان مطمئن بودند که جوک ها بود. و هنگامی که من واقعا ناپدید شدم یا توضیح دادم که آماده نیست که زمان خود را به آنها اختصاص دهم، وحشتناک وحشتناک بود. به عنوان مثال، به پایان رسید، رابطه من با نوازنده فرقه آمریکایی لازارو پینا از Il Niño. Epifantsev، به هر حال، شگفت زده شد، زمانی که متوجه شدم که ما ملاقات کردیم، زیرا فانتزی از موسیقی او. لاز رابطه عجیب و غریب ما با Volodya را درک نمی کرد. او گفت که در آمریکا می تواند چنین چیزی باشد که مردم رسما از بین بروند، هرچند که دیگر با هم زندگی نمی کنند. او به تمام این مشکلات غیر قابل درک بود و چرا باید شوهر سابق را متقاعد کنم تا طلاق بدهم. به نظر می رسید که من نمی توانستم به پایان برسد، زیرا من به طور رسمی ازدواج کردم. به طور کلی، متوجه شدم که این روابط شروع به فشار دادن من می کنند ... من نمی دانم چگونه این اتفاق افتاد که ما تا کنون با هم بودیم. من فکر می کنم این به این دلیل است که او یک فرد بسیار راحت است، با او آسان است. و از آنجایی که من کمکی ندارم، این سهولت برای من مهم است.

لباس، Alena Akhmadullina؛ گوشواره، دستبند، گوزن؛ کفش، Brulloff.

لباس، Alena Akhmadullina؛ گوشواره، دستبند، گوزن؛ کفش، Brulloff.

عکس: آلنا کبوتر؛ دستیار عکاس: آنا Kaganovich

- Maxim چنین محبوبیتی و تقاضا در سینما ندارد، مانند شما. آیا به طور معمول آن را تحمل می کند؟

- او اکنون سه پروژه بزرگ موازی است. یک تاریخی - "برده روسی". من می بینم که چقدر حداکثر در حال تغییر است، در حرفه توسعه می یابد، این بزرگترین شادی من است. ولدیا آن را نوعی معتاد نامیده است. من هرگز به مردم "آماده شده" علاقه مند نبودم، من هرگز یک رمان با یک میلیونر نداشتم، من یک شخص جالب داشتم که قبلا شکل گرفته است.

- شما فقط از Higgins از Pygmalion، فقط در دامن ...

- بله، احتمالا. (می خندد.) اما با ولدیا همان داستان بود. من همه اطرافم، از جمله مادر، گفت: "شما گیر کرده اید، این یک پانک ضعیف است، او سی و سه ساله است و هیچ چیز ندارد." پاسخ دادم که او سرد، با استعداد بود، پتانسیل خود را احساس کرد. داستان مورد علاقه من در سینما، تبدیل یک فرد معمولی است، به طور متوسط ​​پشت صحنه، در یک ابرقهرمان. این سحر و جادو مطلق است. هر یک باید این نقطه جنگجو را پیدا کند. اعتماد به نفس انسان می تواند یک زن را بدهد نمی گویم که او بهترین است، این در مورد من نیست، من، برعکس، من بیشتر برای معایب مشخص می کنم. درست است، من روش های مختلفی از قرار گرفتن در معرض، به طوری که به سادگی توضیح دهید. یک انرژی خاص در اطراف من وجود دارد، شما می دانید که من در این مورد حفظ شده است، من به قدرت قدرت، به راهبان من در جنگل، در کامبوج، آنها را شگفتی های واقعی می کنند. من همچنین یک تعهد خاص دارم، تمام عمر من، چقدر به یاد می آورم، درگیر شیوه های معنوی هستم. Volodya، به هر حال، به طور کامل از دانش من استفاده می شود و همیشه در همه مسائل مشورت کرد. من اوراکل را دوست داشتم (می خندد.) به طور کلی، یک جو مهم است که در آن یک فرد به طور ناگهانی ظاهر می شود. من به او کمک می کنم تا خودم را بدانم، و گاهی از طریق روش های بسیار سخت. من آن را با ترس خود مواجه می کنم. بدون شک می توان گفت که مردم غیرقابل برگشت هستند و نمی گویند فرایند دگرگونی دلپذیر است، گاهی اوقات شکستن آن است. اما اگر می خواهید به هدف خود برسید، باید بدانید که شما واقعا هستید، و نه نوعی تصویر اسطوره ای از خودتان را اختراع نکنید.

من اخیرا برای Netflix در فیلم در مورد مغز بازی کرده ام، و به شدت جالب بود که با مفهوم خودآگاهی از پروفسور راماکندران، رئیس مرکز مطالعه فعالیت های مغز و شناختی دانشگاه در کالیفرنیا، آشنا شویم که غیرممکن است که از بین برود و صحبت کند. او برای اولین بار در جهان عملیات را برای حذف دست فانتوم انجام داد. در مفهوم خود، همه چیز از ارتباطات انسانی با فضای بین ستاره ای تا فرصت قرار گرفتن به گذشته و پیش بینی آینده است. من شگفت زده شدم که دانشمندان با نام جهان از همه چیزهایی که من همیشه می دانستم و از چنین منابع به عنوان کتاب Mahabharata، حماسه باستان هند، و فقط از تولد می دانستم، صحبت می کنم، و فقط از تولد می دانستم، و آن را می دانستم. مغز تعریف می کند و هویت و واقعیت ما را تشکیل می دهد، که در واقع مورد سوال است، ما برده ای از شرایط نیستیم.

- همان، انتقاد از یک فرد، آن را بیش از حد، نه به محروم کردن ایمان به خود ...

- مطمئن. Selfaronia، طنز - ویژگی های مهم برای یک فرد در کنار من، در غیر این صورت از اکتشافات دیوانه خواهد شد. (خنده حضار) حداکثر با حس شوخ طبعی، به طوری که هرگز مجازات نخواهد شد. هنگامی که Volodya، در سی و چهار سال، هیچ کاری انجام نشد، هیچ پولی، او احساس کرد پادشاه، و او را الهام بخش نیست، او خودکفا بود، تنها پتانسیل او، قدرت من دیدم که نشان نداد. و اگر یک فرد فشرده شود، هیچ ارتباطی با آن ندارد. من به من علاقه مند نیستم

- هنگامی که یک نشریه در مطبوعات در مورد رمان خود با سرگئی Gubanov ظاهر شد، حداکثر به نحوی واکنش نشان داد؟

- نه، فقط خندید من آن را واکنش نشان دادم در یک مجله مصاحبه بسیار ناخوشایند برای من را بخوانید. من هرگز با آنها همکاری نخواهم کرد، زیرا آنها نوشتند: "همسر سابق Epifantsev برای شوهرش ترک کرده است، و من واقعا نامی دارم، نه به جز اینکه این دروغ است. سرگئی گفت که روزنامه نگار کلمات خود را تبدیل کرد. درست است که متوجه شدم که او در اینستاگرام سخن می گوید، جایی که آنها "ازدواج کرده اند"، شاید مردم را گیج کنند؟ ما هرگز یک رمان نداشتیم من به طور کلی از رمان های مجموعه متنفرم.

لباس، Alena Akhmadullina؛ گوشواره، دستبند، گوزن؛ کفش، Brulloff.

لباس، Alena Akhmadullina؛ گوشواره، دستبند، گوزن؛ کفش، Brulloff.

عکس: آلنا کبوتر؛ دستیار عکاس: آنا Kaganovich

- و شما و حداکثر آن را ملاقات نکردید؟

- نه، از طریق دوستان مشترک.

- زندگی خانوادگی شما چگونه ساخته شده است؟

"او به من کمک زیادی می کند." شاید بچه ها بچه ها را به مدرسه ببرند و من را همراهی کنند. من چیزها را در خانه از دست می دهم، می پرسم که لباس من، به عنوان مثال، می خندد و شروع به جستجو می کند. او می داند که من یک مرد شورشی هستم و همه چیز را به خوبی احساس می کنم که می تواند بر من تاثیر بگذارد، بنابراین تلاش برای دفاع از همه چیز از همه چیز. حداقل در حال حاضر. چه اتفاقی خواهد افتاد، من علاقه مند نیستم

- پسران شما دوست هستند با ماکسیم؟

- آره. به ویژه جوانان

- اما آنها هنوز پدر هستند؟

- در زندگی آنها هیچ پدران وجود ندارد.

- در مصاحبه گذشته، شما به Volodya به شما آمده اید، من می خواستم ارتباط برقرار کنم ...

- حالا همه چیز متفاوت است او به ما و خشمگین نمی آید که من به او بچه ها نمی دهم. البته، درست نیست. او فقط اتاق را در قلمرو گیاه حذف می کند، جایی که، به نظر من، دور از بهترین شرایط و در آن یک دسته از دوستانش وجود دارد. آنها یک حزب و سرگرم کننده در آنجا دارند، او یک عکس و ویدئو از احزاب محموله خود را در Instagram قرار می دهد، صبح بخیر به خواب می رود و برای شب بیدار می شود. با این حالت با کودکان هیچ مشکلی وجود ندارد.

- و من خواندم که او زندگی شخصی داشت که دوباره به یک پدر تبدیل شود ...

- Volodya یک زندگی شخصی طوفانی است. هر کس می تواند با نوشتن آن در شبکه های اجتماعی بپیوندد. دختران همیشه در حال تغییر هستند، اما یک فن پایه وجود دارد که مدتهاست با او بوده است. اگر چه من از زندگی طرفداران خود پیروی نمی کنم، بنابراین نمی توانم چیزی بگویم.

- او سعی نکرد شما را در این زمان به شما بازگرداند؟

- نه، ما حتی آن را در اندیشه ها نداریم. در بهار، او به من یک پیام صوتی در مورد عشق نوشت. اما این یکی دیگر است. برای چند سال، او خواندن سخنرانی در مورد عشق، زندگی، مرگ، مرگ، نه کاملا قابل فهم اغلب، اما بسیار طولانی است.

- پسران در مورد او نگران هستند؟

- خوب، البته، نگران است. آنها خودشان با او تماس نمی گیرند. اگر چه جوان تر از او دوست داشت او را دوست داشت. اما اکنون Orpheus پدر را مسدود کرده است، او شرم آور شد که ولدیا در روز تولدش در مسکو بود، اما نمی آمد و حتی خواستار تبریک نبود. با غرور حتی روابط پیچیده تر. Volodya اولویت ها را به گونه ای تعیین می کند که کودکان در این سیستم متناسب نیستند و البته آنها آن را کاملا می بینند. به تازگی، ما فیلم را تماشا کردیم، شخصیت اصلی بود - پدر خانواده. Orpheus تیز و گفت: "و پدر ما خیلی خوب بود." در این لحظات، از لحاظ جسمی به کودکان آسیب می رساند. شما می دانید، غیر ممکن است برای زنده ماندن، با این شما نیاز به یادگیری زندگی در. من آن را به کودکان توضیح می دهم

"شما به دلیل دروغ های مرتبط با رابطه خود با بازیگر همراه خود، شما در مورد آن در مصاحبه گذشته صحبت کردید. متوجه شدم که ولادیمیر هیچ ارتباطی با او نداشت؟

"قضاوت بر این واقعیت است که آنا Tsukanova-Cott هنوز هم با شوهرش الکساندر کووت زندگی می کند، هیچ اتفاقی نیفتاده است. Volodya آماده نیست که یک خانواده جدید ایجاد کند و اکنون آماده نیست.

- او دوست دختر شما بود ... به هر حال، چگونه دوست داری؟

- بله، او دوست نزدیک من بود. ولدیا و من با فیلمبرداری به نحوی رفتم، و او پیشنهاد کرد که به فیلم برود. ما به سینما آمدیم و به احتمال زیاد، و شاید نه، آنها با شوهرش با Tsukanov ملاقات کردند. ولدیا ما را معرفی کرد و گفت که آنها به "باغ گیلاس" گفتند. سپس Volodya "Aurum" را حذف کرد، که هرگز نصب نشد، جایی که من نقش داشتم، به پروژه و او دعوت شد. ما شروع به ارتباط دقیق تر کردیم، او به طور مداوم به ما می آمد، گاهی اوقات با شوهرش. Tsukanova به Volodya در همه چیز کمک کرد. شروع این واقعیت که در صبح او در درب گفته شد، زیرا تصمیم گرفت صبحانه را به ارمغان بیاورد و با او به دکتر رفت و با جستجو برای نظرسنجی ها پایان داد. برای او بسیار راحت بود. چنین دختر در سعادت. در برخی موارد من به حضور دائمی خود استفاده کردم. اما برای مدت طولانی، نمی توانست با او باشد. من نمی توانستم دقیقا فرموله کنم که دقیقا چه چیزی تنگ شده است، در حال حاضر می توانم - نادرست، از ابتدا تا انتها. من حتی او را با پسرم راه اندازی کردم، زمانی که در آپارتمان جدید خود تعمیر شد، و ما در مادرید و من بودیم. من اجازه دادم، اما خودش از یک سوال خواسته بود - چرا من این کار را انجام دادم، زیرا من قبلا چنین دوستی وسواس را آزار می دهم. سپس معلوم شد که آنها در آپارتمان ما با تمام خانواده زندگی می کردند و با مامان. هر بار که می خواستم مرز را قرار دهم، او مرا گرفت و گفت: "من خیلی دوستت دارم، شما می توانید مثل یک خواهر، و من خودم را ملاقات کردم، متاسفم برای من یا. در نتیجه، این اولین و تنها زمانی بود که صدای درونی من فقط فریاد زد، و من از او اطاعت نکردم. ولدیا من را متقاعد کرد که من اشتباه کرده ام و فقط چنین سختی و باور نکردنی هستم، نمی توانم عشق او را برای من درک کنم. اما این عشق ترسید. او شروع به پوشیدن همان من، شلوار گسترده ای با آب، نقاشی لب خود را با رژ لب قرمز. اگر چیزی بر اساس سناریوی او نبود و من از رفتن به تعطیلات و حوادث خودداری نکردم، هرو من را نگران کرد و شروع به گریه کرد، و مادرش به خانه من آمد و چای من را در آشپزخانه من در کتری من دمیدند، او را آرام کرد من والریان را نوشیدم و چرا قرآن را نقل کردم. من چنین هدایت را شگفت زده کردم. این همه بسیار عجیب بود.

کت و شلوار، Sublime Julia Kiseleva؛ گوشواره و تعلیق، همه - گوزن

کت و شلوار، Sublime Julia Kiseleva؛ گوشواره و تعلیق، همه - گوزن

عکس: آلنا کبوتر؛ دستیار عکاس: آنا Kaganovich

سپس ما یک کار Volodya در "سیلیکون" داشتیم، جایی که او نیز یک مدیر بود. ما کل اسکریپت را خاموش می کنیم، با هم ریخته گری، با هم به سفر رفتیم. Tsukanov به نام بازی دوم نقش زن است. Volodya هر روز باید زودتر برود و به پلت فرم برود، اما دیر شده بود، زیرا مواد نصب شده بود. من خودم را یک اتاق جداگانه در هتل برداشتم تا بخوابم. ما در طبقه های مختلف زندگی کردیم. هنگامی که من به طور مستقیم کشیده شدم به او آمدم و آنجا بمانم. من سقوط کردم، درب قفل نشده است. من شگفت زده شدم که او هنوز خواب نمی بیند. من می روم - خوابم، من او را متهم می کنم، و سپس او را از بین می برد: "Nastya، این شما؟" - به توالت با گوشی فرار کرد. و سپس یک پیام دریافت می کنم: "امروز من نمی آیم، من Nastya دارم." تفسیر مخاطب پرسید. من از او می خواهم: "این اس ام اس چیست؟" او پاسخ داد: "Tsukanova"، زیرا او در وسط بود و شروع به توضیح داد که او سرد بود و فقط می خواهد شب خود را صرف کند. و بعد، راننده در دادگاه گفت: "من برای من بسیار متاسفم، زیرا شما چنین افراد نادرست دارید." به نظر می رسد که آنها با قدرت و اصلی سفر می کنند، در حالی که من Volodya را در مجموعه فکر کردم. هنگامی که من آن را به فرودگاه بردم، مجبور شدم پرواز کنم تا در یک شهر دیگر کار کنم، به نظر می رسد، او به نظر می رسد، او برگشت و تمام این "خدمه فیلم" را با او سپری کرد. سپس مغز من نتوانست درک کند که این خیلی فقیرنشین و همه چیز برای ساختن بود. من هنوز نمی فهمم که چرا لازم بود که من را به این بازی کثیف تبدیل کنم، ظاهرا، آدرنالین بیشتر. به طور طبیعی، زمانی که همه چیز تایید شد، من Nyan نامیده می شود و گفت که او یک و نیم ساعت برای جمع آوری همه چیز و قرار دادن آنها را خارج از خانه. و سپس ما با دوست دختر پشت یک بطری شراب نشسته بودیم، گریه کردم و سعی کردم متوجه شدم چه اتفاقی افتاده است. این بسیار دردناک بود، اما زندگی ادامه یافت.

- بیا خوب در تابستان شما کودکان را به یک فیلم فرستادید، فیلم هایی را که هر کس بسیار ستایش کرد، برداشت. برای آنها جالب است، چنین توانایی هایی از هر دو وجود دارد؟

- به نظر می رسد که بچه ها باید همه چیز را امتحان کنند. و فضای غیر معمول و بسیاری از افراد جالب در نزدیکی وجود داشت. و من نمی فهمم که آیا یکی از آنها به مدیر یا اپراتور هنر رفت. اما نه در بازیگران. در هر صورت، چنین تجربه جالب است، این توسعه شخصیت است.

"شما می گویید در همه جا که Orpheus و Gordes متفاوت هستند." کدام یک از آنها به نظر شما بیشتر است؟

- همه چیز تغییر می کند. این همیشه به نظر من بود که Gordes به نظر من بیشتر در مورد من، و Orpheus در پدر. اما در حال حاضر، تماشای چگونگی رشد آنها، و در بزرگتر من از پدر می بینم. او تا به حال نیهیلیسم را آشکار کرده است تا زمانی که بحرانی باشد. اگر Gondi یک واحد خلاقانه باشد، او در بهشت ​​صعود می کند، همه چیز را به دست می آورد، Orpheus بیشتر به زندگی اقتباس شده است، صبح می تواند تمام صبحانه، فرنی کوک، تقریبا پنیری را بخورد. ولدیا، به هر حال، خانه را بسیار دوست داشت، آشپزی را دوست داشت. Gordes بیشتر درگیر هستند، و حیله گر جوان تر. از یک طرف، نوع، اسم حیوان دست اموز، اما در داخل آن خیلی ساده نیست ... شما باید همه چیز را بررسی کنید و همه چیز را بازنویسی کنید. اگر بیمار باشم، من به من رحم خواهم رفت. نه به این دلیل که من افتخار می کنم که به من اهمیت ندهم، ما ارتباط بسیار نزدیکی با او داریم، و چون من نمی دانم چگونه، من به یاد نمی آورم چگونه می توانم سیج را دفع کنم، هرچند او هزار بار آن را انجام داد. و چای Orpheus Nallet با عسل، یک روسری، نیش ...

"شما و حداکثر، چنین خانه ای تبدیل شده است، شما آماده برای اردک، سپس چیز دیگری ..."

- من همیشه مثل این بودم، فقط یک عکس ارسال نکردم. (می خندد.) هنگامی که او با ولدیا شکست خورد، او حاضر به پرداخت وام مسکن بود، و من یک آپارتمان را که در آن ده سال زندگی می کردیم، از دست دادیم، زیرا ما با کودکان این ضربه بود. در طول این دوره، پرستش پرستار ما عمدتا تهیه شد، من نمی توانستم خودم را مجبور کنم که به اجاق گاز در آپارتمان های قابل جابجایی نزدیک شود. من دو سال طول کشید تا از زانوها صعود کنم، بر تمام این درد ها غلبه کنم، من آن را فراخوانی می کنم - مجددا مجددا، دوباره متولد شده، قبول میکنم که اکنون من تنها برای همه چیز هستم، و در نهایت خرید یک آپارتمان در جدید اربات.

- آیا آپارتمان را در مرکز شهر پیدا کردید؟

- آره. اما در وام مسکن که من بسیار دشوار بود. بانک ها به دلیل این واقعیت که من درآمد پایدار ندارم، انکار نکردم، و شوهرم (Volodya رسما رسما رسما قبل از سال جاری) یک تاریخ اعتبار بد بود. من متوجه شدم که ما مجبور به سرگردانی هستیم که لازم بود طلاق را اجرا کنیم، ولدیا نمی خواست در این مشارکت شرکت کند و مقاله را امضا کند. من یک وکیل را استخدام کردم در آن روز، زمانی که من در معامله بودم، پیامی با تبریک به وکیل آمد. در همان روز من آزاد شدم و آپارتمان ما را به دست آوردم.

کلاک، Sublime Julia Kiseleva

کلاک، Sublime Julia Kiseleva

عکس: آلنا کبوتر؛ دستیار عکاس: آنا Kaganovich

- آیا شما مرتکب می شوید؟

- من فقط زمانی که ولدیا برداشته می شود. و کار او در حال حاضر کافی نیست، اما من امیدوارم که این خواهد بود.

- به این ترتیب، در حال حاضر همه چیز در برنامه مالی یا حداکثر نیز شرکت می کند؟

- حداکثر، البته، شرکت می کند. خوب، زمانی که او در یک فیلم کار می کند، اما زمانی که او نیست، او چرخید، نمایشنامه ها، نمایش، نشان می دهد، تلاش برای کمک به. اما به طور طبیعی، من فقط برای خودم امیدوارم. این وظیفه من است و همه اینها را به خودم کشیدم.

- من می دانم که اسکریپت ها را می نویسید برای روح یا آیا هیچ نیت جدی وجود دارد؟

- من می خواهم به یک مدیر تبدیل شود من چند دوست بسیار معروف فیلم در جهان دارم که از این میل از من حمایت می کنند. او به تازگی یکی از سناریوها را به تولید کننده مشهور Seryazh Chelyacytz فرستاد، او را بخواند، ویرایش های خود را انجام داد و در ابتدا آن را شگفت زده کرد، در ابتدا حتی باور نکرد که من آن را نوشتم. ما با او دوست هستیم، او یک شخص شگفت انگیز است، بسیار هوشمندانه و حرفه ای است. و دوست من، روسلان پووس را هدایت کرد، که با آنها کار می کردیم (او به هر حال "بهشت" را حذف کردیم، دو مدیر در این پروژه وجود داشت)، هر بار که می گویم: "من یک نور، صدا، دوربین دارم همه چیز وجود دارد زمانی که شما شروع به تیراندازی می کنید؟! من به شما در همه چیز کمک خواهم کرد. " هنگامی که با زمان راحت تر می شود، قطعا یک فیلم را یکی از سناریوهای من اجاره می دهم. من مدت ها در این مسیر حرکت کرده ام. با Volodya، ما همچنین سناریوها را اداره کردیم و نوشتیم و آنها را با هم گرفتیم. من خیلی از او آموختم - و چگونگی ساخت یک قاب و نحوه کار با هنرمندان. او یک هنرمند است. و من از او برای فرزندان و برای توسعه من در جهت مدیر سپاسگزارم. این تاسف است که پس از "Flint" او چیزی را حذف نکرد.

ادامه مطلب