Daria Ekamasova: "من هیچ کس را در زندگی من پشیمان نیستم"

Anonim

در سینما، Daria Ekamasov اغلب زنان ساده را با سرنوشت دشوار بازی می کند. او خودش از خانواده خانواده هوشمند مسکو ارثی است. و این رفتارها، سخنرانی، توانایی گوش دادن و ظرافت را می دهد. در چشم های مورب کوچک او مغناطیس وجود دارد و چیزی جادوگری وجود دارد. (جای تعجب نیست که او به نوعی در ماه کامل نیست.) Daria به ما اعتراف کرد که او به سرنوشت اعتقاد دارد، دو بار به صومعه به تبت به خاطر مراقبه و رویاهای عشق واقعی می رود.

"داشا، به رسمیت شناختن آندره اسمیرنوا به شما آمد" یک زن بود. " شما یک بازیگر جنگی در نظر گرفتید. اما بعد از اینکه برخی از تلویزیون ها دوست داشتنی و عموم مردم را نشان می دهند. چه شهرتی می خواهید؟

"البته، چه سرباز رویا برای تبدیل شدن به یک به طور کلی نیست، اما من هنوز خودم را یک هنرمند arthouch در نظر می گیرم و درک می کنم که شکوه بسیار مهمی است. شما شروع به درک به عنوان یک نام تجاری می کنید. من باید توسط مخاطبان و سینماگران احترام بگذارم. بسیاری از فیلم های من به جشنواره ها می روند، نه هر کس دارای طیف گسترده ای است، اگر چه در اینجا "قهرمانان"، به نظر من، یک تصویر تماشاگر است، این اولین تجربه من است، نه شمارش "عاشقان زنان". به هر حال، من بلافاصله شروع به تشخیص در خیابان ها کردم، آنها می گویند: "آه، تو تامارا هستی". من پنهان نمی کنم، خیلی خوب است. هنگامی که در این زمان، مادر در کنار من قرار دارد، او تا به حال شادی می کند که برای من این یک شادی دو برابر است. اما هنوز هم، شناخت فیلم "هنگامی که یک زن وجود داشت" متفاوت بود، من احساس کردم که جلسه الهام بخش مردم با من، آنها خوشحال بودند. من متوجه شدم که برای آنها، نقش من مهم است، آنها را در چیزی قوی تر ساخته و چیزی را مجبور به فکر کردن درباره چیزی می کند. و این فقط برای من جالب است.

به تازگی، Daria Ekamasova به عنوان بازیگر با استعداد و امیدوار کننده شناخته شده است

به تازگی، Daria Ekamasova به عنوان بازیگر با استعداد و امیدوار کننده شناخته شده است

- تامارا شما از "دوستداران زنان" به عنوان یک زن بسیار مطمئن نیست. آیا احساس مشابهی را می دانید؟

- البته، من نیز عدم اطمینان در مورد خودم احساس کردم. من به یاد داشته باشید که در دوران کودکی در روز 14 فوریه، من اغلب ملکه را در ولنتاین داشتم و سپس به مدرسه دیگری رفتم، و در یک ردیف در یک ردیف وجود نداشت. و دوست دختر من با دوست دخترم، و زمانی که آنها به جعبه نزدیک شدند، که در آن آنها مجبور به قرار دادن آن، آنها دختران دیگر را با پسران فرار کردند، آنها را با ما گرفت و متوجه شدند که ما آنها را نوشتیم. من هرگز این را فراموش نخواهم کرد. (خنده حضار) من رابطه بدی با همکلاسی ها داشتم. و تنها در کلاس نهم ما دوستان را ساخته ایم، نه با همه. من باعث تحریک نه تنها با استقلال من و مدرسه خوب، بلکه همچنین به بازی پیانو. علاوه بر این، بسیاری از آنها در حال حاضر شروع به تحسین Kurchev، و من به طور طبیعی سعی نکردم و نمی خواستم. معلم کلاس به طور کلی، به طور کلی، به طور کلی دوست نداشت. و برای بالا بردن آن تمام مادرم و من تصمیم گرفتم موهایم را منتقل کنم، آنها طولانی بودند و او را در شب هری ساختم، و صبح من نارنجی را بیدار کردم. من به مدرسه آمدم، و همه چیز را می توان در مورد رنگ و هویج شنیده بود، من گوش دادم، اما من هنوز رنگ مو قرمز دارم. و به نظر من این است که در آن لحظه زندگی من تغییر کرده است. چندین بار در زندگی من در این رنگ دوباره رنگ آمیزی شده بود، چنین انگیزه ای وجود داشت. و اگر هنوز هم با نقش همخوانی داشت، همیشه موافقت کردم، زیرا مو قرمز فقط سرنوشت است، همه چیز بر روی بهتر تغییر می کند.

- اما اکنون شما در حال حاضر، به نظر من، در رنگ طبیعی است. بنابراین، در حال حاضر همه چیز خوب است و هیچ تمایل به تغییر چیزی وجود دارد؟

- در حال حاضر، ظاهرا، در حال حاضر، در حال حاضر مانند سن زمانی که شما می خواهید کل طبیعی است. رنگ مو طبیعی، ابروهای طبیعی، تمام این طبیعت، زیباترین است. و این من در حال حاضر و در داخل من مناسب است. و هنگامی که می خواهید زندگی خود را تغییر دهید، تصویر را تغییر دهید. چند بار در زندگی من چنین نوبت 360 درجه داشتم. به عنوان مثال، یکی از مهمترین چیزهایی که من تصمیم گرفتم به طور جداگانه زندگی کنم اتفاق افتاد. من در دوران کودکی من با پدربزرگ و مادربزرگم زندگی کردم و آپارتمان اول در نوزده سال شلیک شد. و من ترسیدم، چون وقتی ما تنها جشنواره ها را سوار می شویم، کاملا متفاوت است، شما هنوز هم به خانه برگشت، جایی که بستگان وجود دارد ... و سپس همه چیز برای همه چیز ضروری بود. اما حالا من تنهایی من را دوست دارم، من فکر می کنم که هر فرد باید یک گوشه ای داشته باشد که ممکن است پنهان، فکر، خواندن، خواب باشد. من فضای شخصی بسیار محترم هستم

- چرا شما می خواهید به تنهایی زندگی کنید؟

- این افتخار بود من بارها و بارها در چنین مواردی صحبت کرده ام: "پس شما پشیمان خواهید شد، اما من هرگز از هر چیزی در مورد این ضربه پشیمان نیستم.

Daria Ekamasova:

پس از نخستین بار از تصویر "یک زن بود ..." Ekamasov شروع به در نظر گرفتن بازیگر ELITAR

قاب از فیلم "زندگی - یک زن بود ..."

- به راحتی شما را آزاد کرد؟

- من قبلا متوجه شدم که در خانواده ام باید ابتدا باید انجام دهید، و سپس قبل از این واقعیت قرار دهید. و آنها قبلا Postfactum را پیدا کردند که پس از آسیب جدی، من همچنان به شرکت در نمایش "بدون بیمه" ادامه دادم. و من حتی واقعا به یاد نمی آورم چگونه همه چیز اتفاق افتاد. در یکی از پاهای آموزشی بیمار شد، من به آن توجه نکردم، فکر کردم که گذشت. و در حمایت از پرش به پایان رسید. اما من برای بیمه با بهترین پزشکان درمان شدم. درست است، اول، تا زمانی که یک معاینه کامل، دکتر یک بوت توپ را از بین ببرد، که در آن من مجبور بودم تمام وقت را نکنم، بلکه به خواب نیز ادامه دهم. به طور طبیعی، من آن را در خانه نمی پوشیدم، نمی خواستم این آسیب را تبلیغ کنم تا عزیزان خود را ناراحت کنم. قبل از ورود آنها کفش مخفی در گنجه. چه اتفاقی افتاد؟ و سپس بتز ... گچ. من به یاد دارم که چگونه به پله بر روی عصا رفتم و متوجه شدم که نمی توانم پایین بروم. در اینجا من احساس ترس، اگر چه من با مادر من بودم. اما پس از چند روز، نخست وزیر "قهرمانان" در مسکو صورت گرفت، سپس - تیراندازی در سنت پترزبورگ، و سپس من حتی با شورت در جشنواره فیلم به برلین رفتم، جایی که من دعوت شدم. شما اولین فردی هستید که اکنون می گویم، که، تجزیه و تحلیل وضعیت، من درک می کنم که احتمالا رضایت به مشارکت در رابطه با خودم غیر مسئولانه بود. برای من، این یک درس بزرگ است. دفعه بعد از این بارها از من مورد نیاز است، من برای مدت زمان طولانی آماده خواهم شد، و به طور کلی شما باید ورزش کنید.

- هنگامی که شما ازدواج می کنید، همچنین پدر و مادر را قبل از یا هنوز هم با یک مرد جوان آشنا شوید؟

- اسکریپت می تواند کاملا متفاوت باشد. من در مصاحبه ای درباره آن صحبت نخواهم کرد، و سپس والدین خواندن خواهند داشت. (می خندد.) من در جریان زندگی می کنم.

- به طور کلی، آیا تا به حال خویشاوندان خود را با دوستان پسر خود آشنا کرده اید؟

- از آنجا که من تمام وقت را مطالعه کردم و کار می کردم، داستان های عاشقانه ای نداشتم. من در مورد آنها به مادرم گفتم، اما به نظر من، کسی را با کسی معرفی نکردم.

Daria Ekamasova:

در تصویر "دوستداران زنان" بازیگر نقش بسیار مطمئن در خود تامار

- و چگونه شما در مورد زنان بیش از حد اعتماد به نفس، به اصطلاح عوضی، که همیشه مردان را در تنش نگه دارید؟

- من نمی دانم، به نظر می رسد که این همه به خلق و خوی یک زن بستگی دارد. البته، من عاشق زمانی که همه چیز خوب و گرم است، اما گاهی اوقات من خلق و خوی بد، روزهای تاریک، و سپس من سعی می کنم به بازنشستگی. به خصوص در ماه کامل. من هراس را هشدار می دهم که بهتر است به من لمس نکنم. من نمی توانم با این کار انجام دهم، بنابراین من قبلا از بین رفته بودم و خودم را متوقف کردم. من فقط سعی می کنم این روزها را تیراندازی نکنم. دوستان من با طنز متعلق به این ویژگی من هستند. آنها می دانند که در ماه کامل من باید تغذیه کنم و بگویم که من زیباترین هستم. (خنده حضار) خنده دار، اما این یک واقعیت است.

"در همان زمان، شما به نحوی گفتید:" من به هنرمندان رفتم تا پدر و مادر را ثابت کنند که از آنها ستایش کنند. " او گفت که گاهی اوقات آنها، البته، از شما ستایش کرده اند، اما بسیار محلی و محدود شده اند.

- من دیدم که بچه های دیگر اغلب ستایش می کنند و برای "Troika" سرزنش نمی کنند. اما این شروع به من این آغاز بیست و پنج سال، زمانی که من قبلا نیاز به ستایش آنها بودم. پس از همه، در واقع، آن را برای آنچه، من چیزی جدی انجام دادم. بعدها، فکر کردم که در مورد آن متوجه شدم که احتمالا، درست بود - برای تحریک من به این ترتیب در توطئه ها. مادر من روانشناس کودکان است، من فکر می کنم او احساس کرد که در غیر این صورت من اتفاق افتادم. و سپس من دیدم که آنها به موفقیت های من شادی می کنند و آرام می شوند. من مجلات مامان را با مواد در مورد من یافتم، او عکس ها را جمع آوری کرد و خودش را در برابر پس زمینه پوستر با نقاشی های من عکس گرفت. من خیلی خوشحال شدم

- ما در مورد مادرم صحبت می کنیم، اما پدرم ...

- پدر، به نظر من، نمی داند که ستایش چیست. او از کسانی است که در همه چیز نقص ها را پیدا می کنند، لازم است که در مورد چیزی شکایت کنید. (خنده.) این شخصیت. اگر چه او می داند که چگونه شادی می کند، اما به این معنا بسیار کم است. او به ندرت به نخستین فیلم های من می آید، اما پس از آن مطمئن هستید که نگاه کنید.

- اما شما احساس کردید که دوست دارید؟ آیا حساسیت، هدایا، پرستار از والدین وجود داشت؟

"من همیشه می دانستم که من زیبایی باهوش بودم و من را دوست دارم." البته، آنها هدایای سال نو را به هدیه دادند. پدر دیگر با مادر من گل در هشتم ماه مارس را ارائه داد. اما من نمی توانم بگویم که من زخمی شدم اما مادربزرگ با پدربزرگ هتل های تثبیت شده، به ویژه برای "FIVES". برای برخی از موفقیت های خاص، مادربزرگ یک پیراهن است، پس دامن خریداری شده، بنابراین ما به جای چنین کاری با آنها داریم. (خنده حضار)

- من با "هوشمندانه" را درک کردم. و با "زیبایی" چه بود؟

- البته هوشمندانه - البته، فقط گردش مالی. (می خندد.) همیشه می دانست که من هوشمندانه و حیله گر بودم. و در مورد ظاهر ... مادربزرگ من تمام وقت مرا ستایش کرد، فکر کردم این زیبا بود، اما زیبایی او را به طور متفاوتی تصور کرد. برای دوازده سال، من می خواستم من یک مو کوتاه کوتاه داشته باشم، شورت ها، لباس هایم را دوباره کار کردم. او اسب را انجام داد، سپس شنا کرد - به نظر من بود که من چاق بودم. در عصر بعد، من شروع به درک اینکه زیبایی زنان عمدتا جهان درونی، خلوص چشم است. و یک بار، من چهارده ساله بودم، یک زن به من آمد، او معلوم شد نماینده آژانس مدل سازی مسکو بود و گفت که من یک نوع بسیار مد روز داشتم. اما، یادگیری در مورد سن من، ناراحت و خواسته شد با او تماس بگیرد وقتی که من شانزده ساله بودم. من خیلی خوشحال شدم، تصمیم گرفتم که یک ظاهر فرانسوی داشته باشم. (می خندد.) و در شانزده سال من در مورد این آژانس به یاد نمی آورم. البته، بسیاری از مجلات در مورد مد و زیبایی وجود داشت، اما من آنها را ممنوع کردم تا آنها را بخوانم. مادر بزرگ "دهقانان" را نوشت، و من به یاد می آورم پایان در آن. و ما در آن زمان در همه غنی زندگی می کردیم، و حتی بعضی از چیزهای مادربزرگ را پوشیدم. او کفش های بسیار ظریف داشت، کت. اما هنوز به نظر می رسد که من کمی بزرگسالی بودم. (لبخند می زند.)

- و یادگیری در یک مدرسه موسیقی، آیا شما احساس می کنید که کسی بهتر زندگی می کند که دختران می توانند چیزی بخرند؟

- کمبود پول در دوران کودکی من را به دست آوردن پول به اشتراک می گذارد. متوجه شدم که اگر شما می خواهید استقلال در زندگی، تنها می تواند کمک کند. بنابراین من به این روز فکر می کنم. از چهارده سال گذشته من کار کردم: او چیزی را به عنوان ارتقاء توزیع کرد، دختران بزرگ را در مسکو جمع آوری کرد و آنها را به یک آژانس مدل سازی هدایت کرد. در شانزده سال من شروع به فیلمبرداری کردم و می توانستم این واقعیت را بپردازم که بسیاری از آنها نمی توانند. من به یاد می آورم، در اولین دستمزد در فیلم من خودم یک تلفن همراه خریدم، آنها فقط ظاهر شدند. و من همچنین صندلی های صندلی را خریدم. با بچه ها از مدرسه موسیقی آنها را از فروشگاه کشیدند، هیچ پولی برای تحویل وجود نداشت. و یک هفته بعد آنها سقوط کردند. این وحشت بود تلفن در ماه شکست خورد. اما من با تلفن های خود خوش شانس نیستم، همه چیز به آنها اتفاق می افتد. و مادر من، در اصل، من دوست دارم هدایا را بدهم و همیشه چیزی را در سفرهای خریداری کنم.

"من می دانم که شما مجبور شدید پیانو را بازی کنید، شما تنبل بودید، و اکنون سعی کنید حداقل نیم ساعت را به عقب بر گردانید تا پشت این ابزار در خانه نشسته باشید. چند بار موفق می شود؟

"یک بار هر ماه، و اگر سه یا چهار روز آزاد به طور ناگهانی سقوط کند، من نمی توانم از این ابزار دور شوم، کارهای جدیدی را از بین ببرم. به محض اینکه من موسیقی را ترک کردم و وارد Gitis شدم متوجه شدم که این من هستم! و من سعی کردم احزاب موسیقی را به تمام پاساژ های مستقل وارد کنم. من بسیار متاسفم که تکنیک رفته است، خیلی فراموش شده است. شاید روزی به موسیقی بازگردم

- در سال اول مدرسه موسیقی، شما معلوم شد که در مجموعه ای از فیلم "Spartak Kalashnikov"، و بلافاصله یک جلسه با چنین بازیگر و شخصیت باور نکردنی، به عنوان آندره Panin ...

- او هنوز خیلی معروف نبود، زیرا به نظر من به نظر می رسد. حداقل برای من، او یک بازیگر از Kamenskaya بود، و من نیز برای این قطعات نگاه کردم و گفتم: "مامان، من او را می شناسم." و او اولین فردی بود که من در مورد پذیرش صحبت کردم، چون قبلا چیز دیگری را می خواستم. و هنگامی که تیراندازی آغاز شد، دقیقا متوجه شدم که چه چیزی باید به تئاتر وارد شود و با موسیقی ارتباط برقرار شود، زیرا برای من جالب تر بود. به طور طبیعی، در سال اول من انجام ندادم، و او گفت: "هیچ چیز وحشتناک نیست، من ده سال دریافت کردم." من در دوم، و برای سومین بار گرفته نشد. و خدا را شکر، زیرا به لطف این من از یک مدرسه موسیقی فارغ التحصیل شدم.

البته، نه در دوره مطالعه، البته، از نظر اخلاقی آسان تر است. اما با این وجود، هر کس اعتماد به نفس نداشت؟

"نه، من حتی در مورد آن فکر نکردم و به نحوی آن را به خصوص ناامید نکردم." من در این سوال فاجعه بودم: بهار به این معنی است که شما باید بروید و سعی کنید. (خنده حضار) احتمالا می دانستم که انجام خواهم داد. در Gitis، الکساندر Shalvovich Porokhovshchikov در سال جاری به دست آورد. من دیدم که او به من علاقه مند بود و نترسید. به این ترتیب، همه چیز اتفاق افتاد زیرا باید اتفاق افتاد.

- داشا، آیا شما به طور کلی فاجعه هستید؟

- توسط و بزرگ بله من به سرنوشت اعتقاد دارم، و در بعضی موارد متوجه شدم که شما می توانید زندگی را با سر چپ منتقل کنید، اما شما به راحتی می توانید لبخند بزنید. من معتقدم که بیشتر شما کار می کنید، بیشتر داده شده است. غیر ممکن است قوانین طبیعت را از بین ببرد، فریب، سرقت، کشتن، زیرا آن را Karma خود را از بین می برد.

- و عشق نیز باید فقط منتظر باشد، نه به دنبال دوستی خاص، و همچنین نقش آنها؟

- به نظر من به نظر می رسد که دختران عادی غیر معمول هستند که به دنبال مردان باشند. اما اصلی ترین چیز، من مطمئن هستم که مردم با شانس ملاقات می کنند. شما می توانید تمام زندگی من اتفاق بیافتد و پیدا نکنید، و فردی وجود خواهد داشت که حتی توجه نکرده است و او شماست. یا به دنبال چیزی نیست، و او خود را در زندگی شما ظاهر خواهد شد و هیچ جا ترک نخواهد کرد. حرفه یکسان است. نقش هایی که همیشه پیدا خواهید کرد، مانند مردان. چند بار گفتم که من تصویب شدم و پروژه بسته شده یا در نهایت یک بازیگر دیگر را گرفت. یا، برعکس، آن را به ساعت گذشته آمد، و همه چیز موفق بود. البته، من پشیمان شدم که زودتر، زمانی که من در جشنواره های بین المللی خیلی زیاد رفتم، هیچ کس را دیدم، ارتباط برقرار نکردم. اما از سوی دیگر، به این معنی است که هیچ وقت وجود ندارد.

- آیا شما هر گونه اعمال ناامید کننده یا غیر منتظره برای خود، شاید سفرهای ناگهانی یا شدید؟

"من نمی دانم آیا ممکن است چنین سفر به تایلند به جزیره سامووی به صومعه در مورد مدیتیشن تماس بگیرد. من به دنبال خودم بودم، معنای زندگی. من به دنبال بودیسم از طریق کشورهای آسیایی بودم. چهار سال پیش، پس از "بابا ..." با رفتن به آنجا، متوجه شدم که این امر به ویژه برای افراد حرفه ای ما ضروری بود. پس از پروژه های بزرگ، شما باید به آنجا بروید، زیرا زمانی که از کوه ها فرود آمده اید، متوجه می شوید که رنج ها و تجربیات شما کوچک و غیر ضروری هستند. شما هشت روز به مدت هشت روز سکوت می کنید، هر روز برای مدیتیشن در کوه افزایش می یابد، در سخنرانی های بسیار جالب شرکت کنید، بدون تلفن زندگی کنید، با آب باران بشویید و با طبیعت ارتباط برقرار کنید. شما یک بار در روز می روید، و همه چیز ارزش همه چیز را دارد. انتخاب غذا کوچک است، اما پس از هشت روز شما می فهمید که، به جز یک مهره و سیب، شما به چیزی نیاز ندارید.

- شما در یک خانواده خوب رشد کردید، کجا و مادر با پدرم و مادربزرگ با پدربزرگ با یکدیگر خوشحال بودند. برای شما، خانواده ایده آل همان است؟

- در خانواده ام، هرگز به هیچ وجه والدین یا پدربزرگ و مادربزرگ نبود. آنها زندگی می کنند همانطور که احساس می کنند. به عنوان مثال، "امروز ما یک ماتریالیستی داریم" و "امروز پدرسالار"، آنها یک کل هستند. اگر یک خلق و خوی بدتر، اجازه دهید او را انتخاب کنید، و اگر خلق و خوی خوب، او می تواند به سادگی با گل ها و اعترافات در عشق پر کنید. روز دیگر بهتر است به همراه داشته باشید. آنها هرگز در معرض یکدیگر قرار نگرفتند. بنابراین، من امیدوارم که با نیمه دوم من، با آن که من یک بار زندگی خود را کراوات، همه چیز در همان اصول ساخته خواهد شد. من احساس می کنم که من آن سن را دارم وقتی می خواهم عشق را باز کنم و از این طرف زندگی کنم. پس از همه، برای سی سال من کار کردم، من تحصیل کردم و با یک زندگی شخصی برخورد نکردم. و حالا من به احساسات، عشق، لذت، باز است. من تعجب می کنم که آیا من آنجا هستم. و من امیدوارم که من وقت خود را زمانی که من می توانم به این احساس جادویی زمانی که او ضربه سر خود را اختصاص می دهد و می خواهد به صعود بر روی سقف، قهوه در شب در یک کافه، چت و نگاه کردن به یکدیگر در چشم.

ادامه مطلب