"تعجب کودکان": چه شگفتی برای صبر از کودک؟

Anonim

"مامان، من امروز در این فروشگاه نیازی ندارم"

این دقیقا همان کلمات است که پیشرفت جدی در رابطه من با دخترم آغاز شده است. اما من اعتقاد نداشتم که روزی، زمانی که فرزند من به طور داوطلبانه خرید یک بسته دیگر از رنگ آمیزی و کتاب ها را از دست داد، همیشه می آید :) اما آمد. و چنین روزها - زمانی که فرزند من انتخاب آگاهانه خود را انتخاب می کند - بیشتر و بیشتر می شود.

چرا؟ از آنجا که زمانی که شما واقعا فرزند خود را باز کنید، قلب خود را باز کنید، به منافع خود عمل کنید، به ذهن خود تجدید نظر کنید، و غیره، فرزند تمایل به دستکاری شما را از بین می برد. کودک شروع به همکاری می کند. بله، بلافاصله اتفاق نمی افتد، اما این اتفاق می افتد. پس از همه، هیچ کودک در این سیاره متولد نمی شود، با تمایل طبیعی به اعصاب اعصاب بر روی مشت. و اگر او این کار را انجام دهد، یک دلیل جدی برای فکر کردن در مورد آنچه و چرا در رابطه شما نیست، وجود دارد.

"مامان، خرید یک گربه. من مسئولیت بیشتری را می خواهم "

- مسئولیت را می خواهید؟ ما MIG را ترتیب خواهیم داد.

و ما بچه گربه خود را خریدم.

بنابراین، در فروشگاه حیوان خانگی، شب تاریک سپتامبر، فرزند من هرگز به 9 سال او فرار نکرد. صادقانه. و پس از آن من بار دیگر متوجه شدم: هنگامی که یک فرد واقعا چیزی را می خواهد، او آماده است تا این نصف نژاد، ناپسند، اواخر شب یا اوایل صبح را اجرا کند - همه این مهم نیست. نکته اصلی این هدف است. در اینجا این است - کار انگیزه عمیق در عمل :)

اما چگونگی دیگران به منظور ترتیب همه چیز به طوری که کودک می خواست دندان را بدون هیچ گونه اشتیاق کمتر برای تمیز کردن دندان ها در صبح (بدون یادآوری) تمیز کردن، انجام دهد تا درس های خود را انجام دهد، مادران و آموزه های من را انجام دهد، و غیره بسیار دشوار است برای انجام این کار و در عین حال به راحتی. شما باید یک حساب دیگر را در بانک خود شروع کنید. این بار ... عاطفی و چندین بار در روز سپرده می شود. به محض این که حساب کاربری اعتماد به نفس شما پر شده است، خواهید دید که چه چیزی در رابطه شما با کودک آغاز خواهد شد.

"مامان، فقط به پدر تماس نگیرید. او اکنون از کار خواهد آمد، و همه ما به پیتزا فروشی می رویم. من از شما دعوت میکنم "

آن روز من به معنای واقعی کلمه دهانم را از شگفتی باز کردم و ... غرورآمیز فرزندم. و کمی پشت سر خودم :) اذعان، من در آن روز بسیار خسته شدم و از اندیشه ای که شام ​​هنوز آماده نیست، اما در ساعت آن در حال حاضر دیر شده است، من کاملا ناراحت شده ام. و پس از آن کودک من از حافظه پنهان خود خارج شد و دوازده بار دیگر به آن اهدا شد و ما را با پدرت به پیتزا فروشی های مورد علاقه ما در نزدیکی خانه برد.

بنابراین افتخار من هرگز او را هرگز دیده ام. حقیقت. و چگونه چشم های دخترم افتخار می کرد، وقتی پاپ و من از او برای یک شب فوق العاده تشکر کردم و به طور قاطعانه در هر دو گونه بوسیدم! به نظر من به نظر می رسید که در آن لحظه چشم های پدر ما نیز فریاد زد - از غیر قابل فهم از جایی که ما اشک را انجام داده ایم.

چرا او چیزی را به خودش نمی آورد، اما آخرین پس انداز خود را در شام مشترک ما گذراند؟ از آنجا که او شروع به درک اینکه چقدر ما هر روز برای او انجام می دهیم، و من واقعا می خواستم یک ژست پشتی را انجام دهم. او شروع به احساس عشق بی قید و شرط به سمت او کرد - و او را قبل از عمق روح دوست داشت. من نمی دانم، اما چه. و عشق در سطح امور و اقدامات عمدتا نگرانی است.

من می توانم چنین شرایطی را به عنوان یک مجموعه عالی ارائه دهم. اما همیشه چنین نیست. من هم اکنون باید کار زیادی بر روی خود و ارتباط ما با آن انجام دهم. اما دقیقا ارزشش را دارد. بله، به طور دوره ای دختر من، مانند همه کودکان 9 ساله دیگر، زانوها را پرتاب می کند. اما همه این شگفتی های ناخوشایند در مقایسه با چقدر شادی و شادی آن را به زندگی ما کمک می کند؟

و چطور همه چیز را در خانواده تان شگفت زده می کند؟ فرزندان شما نیز به شما اجازه نمی دهند که شما را از دست ندهید؟ :) من منتظر پاسخ های شما در نظرات هستم.

Ekaterina Alekseeva، مربی برای هماهنگ سازی روابط با کودکان

ادامه مطلب