حس هفتم Maxim Dunaevsky

Anonim

به عنوان یک کودک، ما توسط آهنگ های کارتونی "پرواز کشتی" شنیده شدیم (و اکنون آنها بچه های ما را دوست دارند). در سال های مدرسه، ملودی از فیلم "سه تفنگدار" و "مری پاپینز، خداحافظ!" و تبدیل شدن به بزرگسالان، دلتنگ تحت هیولا "به من تماس بگیرید، تماس بگیرید!" و "Teller Fortune" که به قلب ما با نقاشی "کارناوال" و "آه، واترویل، واترویل ..." شکست. بدون این بازدید، هیچ جشن خانوادگی برای همیشه مورد نیاز نیست. Maxim Dunaevsky به اندازه کافی مورد پدرش، آهنگساز اسحاق Osipovich Dunaevsky ادامه داد. البته، من واقعا می خواستم این شخص را ملاقات کنم، و جلسه ما من را ناامید نکرد. پرتگاه جذابیت، احساس ظریف از طنز و یک زندگی روشن و جالب، که می تواند برای ساعت ها گفته شود. Maxim Isaakovich با سهولت به هر گونه سوال پاسخ داد، اگر چه همه آنها دلپذیر نبودند. به عنوان مثال، در مورد همسران سابق و علل طلاق. اما ما گفتگو ما را با دوران کودکی خود آغاز کردیم.

- تأثیر بر محیط خلاقانه ای که در دوران کودکی شما گذشت چیست؟

Maxim Dunaevsky: "آیا کودکان به این توجه می کنند؟! آنها فقط مانند قارچ ها رشد می کنند. و کودک از خانواده الکل اغلب به یک فرد خوب تبدیل می شود، موفقیت را به دست می آورد. یا، به عنوان مثال، پدر Vasily Pavlovich Solovyev-Sedova یک نگهبان بود، و پسر تبدیل به یک آهنگساز معروف شد. بنابراین اگر محیط زیست ارزش داشته باشد، نه بیشتر

بزرگ. "

- در تزئین، شما رویای تبدیل شدن به یک هنرمند باله نیستید؟ با این حال، مادر شما یک بالن بود ... یا همیشه موسیقی را جذب کرده اید؟

حداکثر: "نه، من در مورد باله فکر نمی کنم. و به موسیقی برای موسیقی. درست است، نه به شکل طبقات. برای مدتی یک معلم به من رفت، اما به زودی پدر و مادرم متقاعد شدند که از من راضی نبود، و نه خیلی معلم خود، چقدر نظام رابطه ما است. و به تنهایی، من فقط بر روی پیانو بهبود یافتم، چیزی بازی کرد. یادگیری تنها پس از مرگ پاپ شروع شد. عزیمت او موجب قوی ترین قوام در روح من شد، و ناگهان به مادرم گفتم که می خواهم به طور جدی در موسیقی شرکت کنم. در آن زمان من ده ساله بودم. و قبل از آن، ورزش های مختلف من را بیشتر، اول از همه، فوتبال، که همچنین پدر من را دوست داشت، جذب کرد. ما اغلب بحث کردیم، گاهی اوقات بحث کردیم. او برای "دینامو" بیمار بود، و من از روح تناقض - برای "اسپارتاک" هستم. و این تیم تا کنون شکست خورده است. "

- داشتن پسر معروف ترین آهنگساز، شما احتمالا یک رابطه ویژه از بزرگسالان و همسالان احساس کردید ...

حداکثر: "من چیزی شبیه این را متوجه نشدم. اول، من به او توجه نکردم

از آن زمان در آن زمان من نام مادر - Pashkov. ثانیا، من به شدت ممنوع بود به نحوی آن را به مردم، که پسر من هستم، به نحوی ممنوع است. هرگز. در غیر این صورت، من می توانم برای این بیت جدی باشم. نام خانوادگی که شما می پوشید، و خانواده ای که در آن شما متولد شده اید - در واقع یک تصادف. این توسط خدا داده شده است، و هر چیز دیگری که شما باید خود را انجام دهید. "

- آیا شما به همان اصل در تربیت فرزندان خود پایبند هستید؟

حداکثر: "کاملا دقیق. نشانگر داستان ای که با دختر متوسط ​​من ماریا رخ داد. او تصمیم گرفت به یک بازیگر تبدیل شود. من به دوستانم تبدیل شدم، همراه با چند سال پیش در تئاتر وختنگوف کار کردم. برخی از آنها در مدرسه Schukinsky تدریس می شود. اما از آنها خواسته ام که دختر تایپ کنند، بلکه برای دیدن و گفتند که آیا او توانایی هنر دراماتیک داشت و او را برای امتحان آماده کرده است. و هنگامی که آن را آمد، ماشا اسناد را به مدرسه Schepkinskaya ثبت کرد. او همچنین دفتر پذیرش را دوست داشت که پس از اولین دور آنها گفتند - این کار را می کند، با این حال، اگر آن را به موازات شادی شکنجه در سایر دانشگاه های تئاتری نیست. دختر همچنان با متقاضیان دیگر ادامه داد تا تمام آزمایشات لازم را انجام دهد و یک ماه طول کشید. و آخرین، مهمترین امتحان، و فقط آن روز او خوابید. به اعتقاد من، ماریا یک شخص بسیار مسئول است، این امر برای اولین بار در زندگی به او افتاد - و در لحظه ای غیرقابل اعتماد. ظاهرا، تنش عصبی و کار بیش از حد مربوط به پایان مدرسه، امتحان، آماده شدن برای پذیرش. در نتیجه، زمانی که او به "گناهان" رسید، خیلی دیر شد. اسکید، او به من تلفن کرد: "پدر، بیا!" من به آن نوشته ام، اما من به مدرسه رسیدم. من معرفی کردم و می گویم: "این دختر من است. آنچه که او خوابید یک شانس مسخره ای است که به او ناشناخته است. " او به او قول داد که من موسیقی را بنویسم و ​​برای اجرای آنها و دوره های آموزشی، و آماده شدن برای سخنرانی آزاد در مورد تاریخ موسیقی برای خواندن، فقط ماشا را ثبت کرد. علاوه بر این، دختر در حال حاضر دیر شده بود با پذیرش سایر نهادهای تئاتری، زیرا او وعده داده بود که کمیسیون پذیرش را انجام دهد. در پاسخ، رئیس این دوره به من اشاره کرد که بیست دانش آموز انتخاب شده است: "نشان می دهد، به جای آن از بچه ها، ما باید دختر خود را. آیا شما روح کافی برای این دارید؟ " استدلال Kindle، شما با او بحث نخواهید کرد. بازگشت به خانه ناراحتی، ما شروع به بحث در مورد آنچه که باید انجام شود. دو گزینه وجود داشت: یا برای یادگیری از یک بخش پرداخت شده، یا دوباره وارد این دانشگاه تا سال آینده شد. او اولین گزینه را انتخاب کرد. او به مدرسه رفت تا اسناد را ارسال کند و امتحانات را برای یک شعبه تجاری انجام دهد و ناگهان از آنجا فراخوانی کرد: "پدر، تصمیم گرفتم مرا ثبت کنم!" در حال حاضر، رئیس دوره به من گفت که معلمان شگفت زده شده اند تا متوجه شوند که ماشا دخترم بود. پس از همه، من در روند رسید او دخالت نکردم، من سعی نکردم تا به نحوی نفوذ کنم. و او خودش را ذکر نکرده است. حتی زمانی که در بخش صوتی امتحان، "باد تغییر" و آنها پرسیدند چرا او این آهنگ خاص را انتخاب کرد، ماریا گفت که نویسنده موسیقی پدرش بود. پاسخ داد: "من فقط او را دوست دارم."

- و هنگامی که شما تبدیل به Dunaevsky شد؟

حداکثر: "در شانزده سال، هنگام دریافت پاسپورت، نام خانوادگی پاپ را در خاطره ای از او گرفتم."

Isaac Dunaevsky - نویسنده موسیقی هوشمندانه به فیلم هایی که وارد بنیاد طلایی سینمای روسیه شد، از جمله عکس "کودکان کاپیتان کمک". و در سری "در جستجوی کاپیتان گرانت"، نه تنها صداهای موسیقی خود، بلکه شما نیز هست. شما با پدر خود مشورت هستید؟

ماکسیم: "در واقع، در نوار" در جستجوی کاپیتان گرانت "موسیقی من بسیار کم است، عمدتا همه چیز در کار پدر ساخته شده است. اما در موزیکال "کودکان کاپیتان گرانت" - هشتاد درصد کار من. این یک عملکرد کبد بالا است، او از سال 1984 در صحنه تئاتر کمدی موسیقی Sverdlovsk می رود. ایده اتصال دو Dunaevsky متعلق به مدیر افسانه ای ولادیمیر Kurochina است. ویکتور کرامر، جلسه حرفه ای حرفه ای با پدرم، "بچه های سرگرم کننده" موسیقی است. " این بار پیشنهاد از Irina Apksimova آمد، که تولید کننده این عملکرد بود. من مدت زمان زیادی را تردید کردم، آیا لازم است این کار را انجام دهم. اما هنوز مدیر ویکتور کرامر من را متقاعد کرد. او گفت: "یک چیز بسیار مهم:" از شما چه می ترسد؟ بازدید ها به مدت طولانی نوشته شده است! " در این فرمول، بازیگران قابل توجه دیمیتری خارهاتان، اشغال شده بودند، Albert Philosov و البته Irina Apksimov خود را اشغال کردند. از آن به بعد، من ایده انتقال پدران دیگر به صحنه را داشتم، و من می خواهم "سیرک" را در عرصه سیرک واقعی تجسم کنم. "

- و برای نوشتن یک موسیقی "Scarlet Slarlet" برای شما نیز، کسی پیشنهاد کرد؟

حداکثر: "نه این به طور کامل ابتکار من است. و عملکرد برای یک فرد خاص اختراع شد. یک دوست خوب یک دختر دارد او سپس سیزده ساله بود، او یک دختر بسیار با استعداد است. و ما یک ایده برای ساخت موسیقی برای او داریم، جایی که او می تواند نقش مهمی را انجام دهد. و چه چیزی را می توان با قهرمان این سن قرار داد؟ البته، "Slarlet Sails"! کار یک سال نبود. در حال حاضر دختر به طور قابل ملاحظه ای بزرگسالان تبدیل شده است، کمیک کمی دیگر از او بازی نمی کند، بلکه او الهام بخش ایجاد یک عملکرد بود. به طور کلی، این یک کار شگفت انگیز سبز است، آن را به مدت طولانی تبدیل به یک نام تجاری است. با وجود این واقعیت که اکثر جوانان این کتاب را خوانده اند، آنها با لذت و چندین بار به موسیقی نگاه می کنند. و هنگامی که از من میپرسند: "چطور به خوبی موضوع را انتخاب کردید؟" "من حتی نمی دانم چه باید بگویم، فقط به نحوی بیرون آمد. و من جرات امیدوارم که موسیقی آخرین نقش این موفقیت را بازی کند. خوشبختانه در سالن مردم سنین مختلف دیده می شود، بسیاری از خانواده ها می آیند. و هنگامی که پس از پایان بازی، آنها راضی هستند راضی، لبخند، شما لذت بردن از لذت بردن و درک اینکه همه چیز بیهوده نیست. "

- در مورد زندگی شخصی شما کمتر از کار شما صحبت نمی کند. اما دشوار است درک کنید - جایی که حقیقت، و دروغ است. به عنوان مثال، در مطبوعات استدلال می شود که شما هفت بار ازدواج کردید ...

حداکثر: "در واقع، من در حال حاضر ازدواج هفتم دارم. من فکر می کنم که من یک ضرب المثل فوق العاده را توجیه می کنم: "حدود هفت بار، یک رد". برای اولین بار من در سال های تحصیلی ازدواج کردم. علت ازدواج اولیه ساده است. بسیاری از آنها در دوران شوروی تنها به منظور داشتن رابطه جنسی به دلایل مشروع توصیف شده اند. جایی برای بازنشستگی! در آپارتمان - والدین، در ورودی - به نوعی بسیار راحت نیستند ... اکنون جوانان عجله ندارند تا خود را با یک تمبر در گذرنامه پیش از زمان، از آنجا که آنها برای آنها بهتر است. امروز، دختران و بچه ها خود را با انتخاب خود با والدین خود آشنا می کنند و به آرامی در اتاق خود دور می شوند. "

- با همسر فعلی شما، مارینا چگونه ملاقات کردید؟

حداکثر: "دوستان یک رستوران تولد را تمیز کردند - و آنجا به او ارائه شد. آن شب او را از برخی از شهروندان مست نجاتد: من با سوالات پیوستم، من واقعا می خواستم با من صحبت کنم، نمی توانستم از او خلاص شوم. سپس مارینا آمد، من را در دست گرفت: "Maxim، آیا می توانم یک دقیقه طول بکشد؟" - و به سمت چپ بنابراین لحظه ای که به مدت نیمی از چهارده ساله با ما کشیده شد. در واقع، این یک رکورد واقعی برای من است. از آنجا که پیش از این برای بیش از دو یا سه سال، من با هیچکس زندگی نکردم، حداکثر پنج سال است. من نمی توانم بلندتر باشم ما از هم جدا شدیم، و همه می توانستم همسران سابق خود را حفظ کنم و دوباره شروع به کار کردم. "

- آیا همیشه آغازگر طلاق هستید؟

حداکثر: "آره. به استثنای ناتالیا Andreichenko ... علت تفریح، دوست مشترک ما Maximilian Shell بود، که در سال 1984 دست و قلب خود را پیشنهاد کرد. خدایا، دوستان خود را نزنید! (می خندد.) غیرممکن است که بگوییم ناتالیا در عشق او بود. اما در آن لحظه، در واقع، سرنوشت او حل شد. تصور کنید، فرصتی برای رفتن به هالیوود با برنده جایزه حق بیمه اسکار، یک بازیگر معروف، مدیر و تولید کننده، و ساخت حرفه خود را. درست است که نباید فرض کنیم که در بخش او محاسبه لخت بود. شل مرد خوش تیپ است، شخص جالب ترین، او به سادگی نمی تواند مجروح شود. ناتالیا برای مدت طولانی به وجود آمد، زیرا او هنوز من را دوست داشت. و این تصمیم، البته، بسیاری از راه های من بود. اگر به او گفته بودم "نه" به احتمال زیاد او با من باقی می ماند و هر جا ترک نکرد. اما به خاطر خودم جواب دادم "بله". در آن زمان، ما یک کشور بسیار عجیب و غریب در زندان داشتیم و لازم بود از فرصتی برای شکستن از اینجا استفاده کنیم. چه کسی می دانست که در چند سال همه چیز تغییر خواهد کرد ... "

- هرگز تصمیم گیری را انجام ندهید؟

حداکثر: "نه ما تا به حال دوست با ناتالیا هستیم. او رابطه خوبی با همسر من مارینا دارد. ما اغلب بر روی تلفن ارتباط برقرار می کنیم، به یکدیگر مراجعه کنید. اما اکنون او دور زندگی می کند. من تصمیم گرفتم به مکزیک بروم، جایی که من یک خانه را در اقیانوس خریدم. محل عالی: بسیار زیبا، آب و هوای نرم، دایره گرم است. "

- شما گفتید که آنها با Andreichenko ارتباط برقرار می کنند. و به عنوان شوهر سابق او؟

حداکثر: "قبلا، زمانی که Maximilian در ایالات متحده زندگی می کرد، جایی که من اغلب آن را فرا می گیرم، ما ملاقات کردیم. اما اکنون او نقل مکان کرد، بنابراین ما به ندرت می بینیم. "

- شما با ناتالیا پسر دارید او چه کار می کند؟

حداکثر: "دیمیتری سی سی. او در سوئیس زندگی می کند، در لوزان، و در ژنو کار می کند. او یک سرمایه گذار است، یک حرفه خوب ساخته شده است، دارای رفاه شایسته است. و در عین حال، به طور قطع نمی خواهد آنجا بماند، اما مایل به حرکت به اینجا به روسیه است. او تمام وقت من را می خواند و من را در جلیقه ای که در اروپا به شدت خسته است (علیرغم این واقعیت که او یک فرد غربی دارد، از دو سال زندگی در خارج از کشور، جایی که او به ارمغان آورد، خسته شده است). او هیچ مانع زبان ندارد دیمیتری به زبان انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و روسی صحبت می کند. اما او آنجا خسته شده است. با این حال، ذهنیت ما به معنای ... در سوئیس، پسر ازدواج کرد، من برای جشن به او پرواز کردم. عروسی زیبا بود، عروس شگفت انگیز ... درست بود، او قبلا طلاق گرفته بود. شما می دانید، همانطور که اتفاق می افتد: دو یا سه، دختر فوق العاده است، و سپس همه چیز در حال حاضر خوشحال است. "

- در یکی از مصاحبه های خود، دختر شما آلینا، که در پاریس زندگی می کند، گفت که "تماس من تماس بگیرم، تماس بگیرم" شما مادر خود را به رکود نینا اختصاص داده اید ...

حداکثر: "هر مردی که او یک عاشقانه دارد (این عاشقانه است، من تاکید می کنم که، زیرا یک رمان یک رابطه جدی برای من است)، قرمز می شود. این طبیعت است! پس از همه، این شانس نیست که پرندگان مرد کاذب روشن تر و رنگارنگ تر از زن باشند. و ما، مردان، برای جذب منافع بانوی به ما، بلافاصله پرهای خود را شکوفا می کنند، دم، شروع به آواز خواندن شبانه می کنند، بدون اینکه به گزارش آنچه که ما انجام می دهیم گزارش دهیم. به احتمال زیاد، نشان دادن رکورد خود را با موسیقی از فیلم "کارناوال"، من گفتم، "من از این آهنگ ها الهام گرفته ام." من چنین توضیحی داشتم که به بسیاری از زنان گفتم. و گاهی اوقات برخی از سرگرمی های عاشقانه مورد نیاز نیستند. به عنوان مثال، شما در مصاحبه ای به من آمدید، و من به شما یک رکوردی که من می نویسم: "شگفت انگیز، عالی، بهترین روزنامه نگار جهان". و بعد از مدتی شما در برخی از نمایش های تلویزیونی هستید و می گویند، نشان دادن این کتیبه: "شما می بینید، او شخصا خلاقیت خود را اختصاص داده است." باور کن، این اتفاق می افتد. "

- دلایل همسر من را برای حسادت ندهید؟

حداکثر: "در یک زمان او به شدت از من حسادت داشت، به خاطر SMS-OK و نامه هایی که من ارسال می کنم. از آنجا که حتی مربی تنیس ما، من گاهی اوقات پیام های چنین محتوایی را ارسال می کنم: "من شما را ببوسم، ساشای عزیزم. من فردا خواهم بود " اگر چه فقط به پیام های من، الکساندرا، همسر به طور معمول اعمال می شود، زیرا او مدت ها پیش او را شناخته است. اما زمانی که من به خانم تجدید نظر می کنم، که به عنوان آشنا نیست، "عزیز، عزیز" و اشتراک "حداکثر"، آن را ناراضی است. در طول زمان، همسر متوجه شد که این فقط یک فریب دوستانه بود که هیچ ارتباطی با قلب، روح و احساسات نداشت. من دوست دارم به زیبایی بنویسم Marina گاهی اوقات من را می گوید: "با چنین نامه هایی که با یک زن عاشق می شوید." و من جواب می دهم: "متاسفم من آن را از پدرم گرفتم. " پدرم واقعا نامه های زیبای خود را به پاسخ دهندگانش نوشت. و اگر مادر به آنچه که او تشکیل شده بود اهمیت داشته باشد، او می تواند او را بکشد. "

- جوانترین دختر Polina چه کار می کند؟

حداکثر: "او مهمترین عضو خانواده است. Polina بهترین مکان ها را در خانه انتخاب می کند، از بزرگترین مزایا استفاده می کند. علاوه بر این، آماده است در صورت لزوم، خود را در سراسر حقوق خود را. چه کسی چنین خوردی دارد، نمی توانم درک کنم. اما حتی مربی تنیس آن در بلغارستان، به سر خود، گریه می کند: "این شخصیت است!" با این حال، او به جای لذت، به دلیل آن است که حتی برای ورزش حتی خوب است، زمانی که همه چیز به یک هدف وابسته است. اما برای زندگی همیشه خوب نیست. او همچنین با لذت آواز می خواند. و حتی در حال حاضر، در حالی که ما با شما صحبت می کنیم، دختر یک آهنگ را در استودیو می نویسد. کلیپ های او در اینترنت هستند، تعداد زیادی از دیدگاه ها را جمع آوری می کنند. و در آینده، پلیینا می خواهد به یک هنرمند تبدیل شود و در حال حاضر هدفمند در این راستا کار می کند. من فکر می کنم که او موفق خواهد شد. علیرغم سن جوانش، و او یازده ساله است، در حال حاضر اقدامات معقول و بزرگسالان را انجام می دهد. هنگامی که از روز تولدت خواستید، ما را شگفت زده کرد تا به او نرسید - خرس ها، عروسک ها، بازی ها، و پول را بدهد. مهمانان بیست نفر بودند و کسی هزار نفر را ارائه داد، کسی بیشتر، بنابراین مقدار به دست آورد. و از آنجا که دختر علاقه مند به عکاسی است، او رفت و خود را یک دوربین حرفه ای گران قیمت خریداری کرد. موافق، یک عمل جدی برای چنین دختر جوان. "

- اولین فرزند شما بیش از سی سال پیش متولد شد و تنها یازده سالگی. آیا در آنچه که پدر قبل از آن دارید، تفاوت وجود دارد؟

حداکثر: "ضروری است! افسوس، تجربه با سن همراه است. من سالها تا پنجاه سال خیلی دیر شده ام. من مشتاق بودم و علیرغم این واقعیت که پسر دیما متولد شد، دختر آلینا، که من دوست داشتم و هرگز رد نشد، من یک پدر واقعی، توجه، "ساعت گرد" نبودم. و حالا من چیز دیگری برای همه دارم. من می خواهم بچه ها چیزی را به معنای معنوی بدهند. برای رسیدن به این که آنها، اولا، همیشه افراد خوب باقی مانده اند، و در مرحله دوم، توانایی خود را داشتند و حرفه خود را پیدا کردند. "

ادامه مطلب