تاتیانا Konyukhova: "خطاها بیوگرافی من را تشکیل می دهند"

Anonim

برای درک اینکه چقدر بیکار است، به اندازه کافی برای به یاد آوردن فیلم "مسکو به اشک ها اعتقاد ندارد". به یاد داشته باشید که چگونه والیات کاتیه و لودا در جمعیت یک مسیر قرمز هستند، که قرنیه سینمای داخلی می رود؟ و به طور ناگهانی قهرمان ایرینا موراویوا با مشتاقانه فشرده شده بود: "اوه، Konyukhova! عشق ورزیدن!" در واقع، دقیقا چنین احساساتی به شهروندان شوروی در آن سالها بود. به هر حال، برای مدت طولانی، انتقاد مورد بحث قرار گرفت: چه کسی این زن فیلم فیلم را در فیلم ولادیمیر منشوف نشان می دهد؟ او بسیار شبیه به اصل است، اما به وضوح خودش نیست، زیرا در آن زمان او در حال حاضر چهل و هشت ساله بود، و در فریم - یک زن جوان بود. بسیار تاتیانا Georgievna در دهه شصت. دو نسخه در نظر گرفته شد. یکی - دوقلو به دنبال یک زمان بسیار طولانی در سراسر کشور بود، و از سوی دیگر، خواهر جوانتر بازیگر در این تصویر ظاهر شد. و هیچ کس نمی توانست به ذهن برسد که در فریم، تاتیانا Konyukhov واقعی بود، شخص خود را! و او به طرز شگفت انگیزی به خاطر تلاش های آرایش نگاه کرد، اما به لطف عشق. "این احساس جوانتر از لوازم آرایشی بهتر است"، بازیگر، بازیگر را تضمین می کند. "و هنوز هم باید زندگی کامل داشته باشید و آن را با تمام شادی ها و غم و اندوه ها ببرید." ظاهرا، از دوران کودکی این اصل را دنبال می کند.

- من بارها و بارها درباره ریشه های اوکراین شنیده ام. در همین حال، اگر دایره المعارف های مختلف دروغ نگویند، پس شما بومی از تاشکند هستید ...

تاتیانا Konyukhova: "والدین من از اوکراین می آیند. بنابراین، من نمی توانم خودم را از این مردم جدا کنم، فرهنگ و سنت های او که من کمتر از روس ها نیستم. اما پدر و مادر ملاقات کردند، به اندازه کافی عجیب و غریب، آن را در آسیای مرکزی بود. پدرم نظامی بود، و در جهت کمیته مرکزی حزب کمونیست جمهوری جمهوری جمهوری او را به ازبکستان فرستاد. مادر معلوم شد که در مورد این مورد است: او بیش از حد یتیم بود، و خواهر بزرگترش از او مراقبت کرد، شوهر که یکی از مقامات برجسته حزب بود، و او برای کار در تاشکند منصوب شد. "

- بسیاری از افسران آن زمان از سرکوب فرار نکردند. خانواده شما نیز این بدبختی را لمس کرد؟

تاتیانا: "ما می توانیم بگوییم که مشکل ما را از بین می برد. پدر دستگیر شد و او در زندان بود، اما خوشبختانه، یک زمان کوتاه بود. همانطور که می گویند، ما با یک ترس نور تزئین شده ایم. در مقایسه با آنچه که دیگر هموطنان ما در طول دوره تروریسم جان سالم به در بردند، ما خوش شانس بودیم. اما احساس ناامیدی، زمانی که بومی شما از خانه گرفته شده است، زمانی که شما در مورد سرنوشت خود نگران هستید و شما از ناشناخته درد دارید، من به خوبی می دانم، اگرچه هنوز خیلی کوچک بودم. "

- به این ترتیب، خاطرات تابشی بیشتر در مورد دوران کودکی باقی ماند؟

تاتیانا: "به هیچ وجه. این سالها نه تنها غم و اندوه، بلکه شادی، لعنتی و عشق والدین را به یاد می آورد. من یک برادر بزرگتر ایگور داشتم متأسفانه، او خیلی زود فوت کرد. این یک تراژدی واقعی برای خانواده است - از دست دادن یک کودک. و پس از مرگ او، خواهر جوانتر من روکسان ظاهر شد. این شادی است! شما نمیتوانید همه چیز را در سیاه و سفید به اشتراک بگذارید - در زندگی، صرف نظر از سن شما، یک مکان و دیگری وجود دارد. نه به ذکر این واقعیت که رنگ سرنوشت یک پالت کل است. بنابراین، حافظه آن سالها بیشتر از همه چیز مشابه است. "

- شما یک مبارزه در عوض دارید آیا در آن روزها شکل گرفت؟

تاتیانا: "به عنوان یک کودک، من بیشتر دوستانه با پسران بودم، و خلق و خوی بی قرار بود. به یاد داشته باشید به نوعی ما رفتن به دیدار، و مادر من یک لباس جذاب با توری گذاشت. و در حالی که او خود را به منظور خود قرار داد، من به خیابان به دوستانم فرار کردم، که در آن لحظه پاهای مزلی را با یک کاه با کود، به اصطلاح سامان، و نه فکر کردن به اتصال به این درس. شما می توانید تصور کنید که من لباس های خروجی من را تبدیل کردم! البته، من برای آن سقوط کردم. بنابراین من همیشه یک دختر شیر بودم، اما هنوز هم بسیار مستقل بود. والدین اغلب مجبور بودند از من بشنوند: "من خودم!" و علاوه بر کلمات، من استقلال خودم را ثابت کردم. و هنوز هم سعی می کنم مشکلات را بدون توسل به کمک حل کنم. من خیلی ساده تر، عادت دارم، نمی خواهم دیگران را تحمل کنم. "

- خانگی شگفت زده نشد، یادگیری که شما می خواهید به یک بازیگر تبدیل شوید؟

تاتیانا: "آنها مخالفت نکردند، اما به نظر من، به این فرصت اعتقاد نداشتم. برای آنها دشوار بود که من را در یک ردیف با عشق Orlova، Marina Ladynina و والنتینا سرووی تصور کنم. (خنده حضار) در آن زمان ما در حال حاضر در کشورهای بالتیک زندگی می کردیم، جایی که پدر ترجمه کرد. من به یاد می آورم، من را در مسکو به Vgik انجام دادم، او گفت: "قبول نکنید - نگران نباشید. ما منتظر شما هستیم بیا برگشت. " اما من برگشتم، زیرا از اولین تلاش آمد. اگر چه در چیزی این سفر من یک ماجراجویی بود. در حال حاضر حتی ترسناک است که تصور کنید - من به پایتخت رفتم، بدون هیچ گونه دوستی، و نه خویشاوندان، تنها دو لباس. یکی، که در آن من قبل از کمیته پذیرش ظاهر شدم، مامان من به طور خاص برای فارغ التحصیلی به من زد. دوم، رنگ بورگوندی و در چمدان دروغ می گوید. "

- داشتن یک دانش آموز از دوره سوم، شما اولین بار در فیلم ها ساخته اید. و بلافاصله نقش اصلی در فیلم "ممکن است شب، یا غرق" الکساندر ردیف. آیا این موفقیت نیست؟

تاتیانا: "این موفق و ناامیدی است. من دوست داشتم شلیک کنم، به خصوص از آنجا که چنین مدیرعامل فوق العاده است. و من بازی کردم به نظر می رسد خوب است. اما بر روی صدای فیلم مشکلی وجود داشت. من نمی توانستم همه چیز را درست انجام دهم. در نتیجه، با من رنج می برد، آنها یک بازیگر دیگر را دعوت کردند، بیشتر تجربه کردند. بنابراین در "شب ممکن" شما صدای من را نمی شنوید. البته، من ناراحت شدم و من حتی از ناراحتی فکر کردم، آیا تغییر حرفه ای. سپس، خود را در دست، منعکس کرد، من به نتیجه رسیدم: اگر نمی توانستم، به این معنی است که من چیزی را در کلاس درس از دست دادم، بنابراین مهارت فاقد آن نیست. و من به Rector Vgika رفتم و درخواست کردم تا سال دوم را ترک کنم. او بسیار شگفت زده شد، با شنیدن آرزو من. من فکر می کنم، به سختی در دیوارهای این دانشگاه - قبل از من یا بعد از آن - برخی از دانش آموزان این را بیان کردند. اما من توانستم نیاز به این تصمیم را مطرح کنم، آنها برای دیدار با من رفتند، و بنابراین من یک سال سال داشتم. چیزی که بدون شک به من سود می برد. "

- در همان سال شما اولین همسر، والری کارن را ملاقات کردید و به سرعت برای او ازدواج کردید. آیا این اولین عشق شماست؟

تاتیانا: "اولین عشق من، احتمالا اکثریت در سال های تحصیلی اتفاق افتاد. من پس از آن در کلاس نهم آموختم، و یک آرتور تازه وارد به ما آمد. من و دوست دخترم Lyudmila در نگاه اول به او عشق می ورزند. او به سرقت رفته بود، و او نمی توانست یکی از ما را برای مدت طولانی انتخاب کند. یک سال بعد، با این حال، برای من مراقبت کرد. من هنوز آن شب را به یاد داشته باشید زمانی که آرتور من را به خانه برد و اولین لب هایش را بوسید. اما در شب عروسی، مؤمن من به مردم منتقل شد. من دیگر ملاقات نکردم بنابراین اولین احساس با ناامیدی پایان یافت. سپس برخی از زمان من در مورد مرد جوان از دانشکده حامل پرشور بودم. اما، همانطور که معلوم شد، بهترین دوست دخترم احساس او بود. تصمیم گرفتم راه خود را بدهم و به زودی او علاقه به این مرد را از دست داد، زیرا در مجموعه ای از فیلم "سرنوشت مارینا" من Leonid Bykov را دیدم و می توان گفت، بلافاصله ناپدید شد. بیش از این، آزاد است یا نه، من حتی فکر نمی کردم. ما یک رمان واقعی را پیچیده کرده ایم. درست است، قبل از اینکه تخت نبود. از دوست دختر من متوجه شدم که همسر لنز منتظر فرزند است. تصمیم به شکستن خانواده، من رابطه ما را متوقف کردم. به زودی مرحله جدیدی از زندگی من، همراه با والری، که من را با منواندان خود فتح کرد، شروع شد. من نمی توانستم در مقابل او مقاومت کنم. او اولین مرد من شد، و زمانی که من پیشنهاد دادم، من تصور نمی کردم. اما زندگی خانوادگی ما دوم و چند ماه نیست. احتمالا، از همان ابتدا، ازدواج ما محکوم شد. چه می گویند، اگر در طول جشن عروسی، مادر در قانون گفت پسر: "او شما را دوست ندارد." شاید به گفته کلمات خویشاوندان و دروغین، سوء ظن خود را گرم کند. یک بار، زمانی که من در یک شهر دیگر قرار داشت، والرا به طور ناگهانی به اتاق هتل من آمد و ... جستجو کرد: من به دنبال عاشقم بودم که تنها در تخیل او وجود داشت. بله، و حرفه نیز حسود است. اگر آن را در سایت معلوم شد، خواستار توجه من به طور کامل به او اختصاص داده شد تنها به تنهایی اختصاص داده شد، من نمی توانم چیزی در مورد هر کار. این مجرم بود من بعد از مدتی، تعجب نخواهم کرد که او نیاز به ترک حرفه خود را به بخش من. من منتظر چنین رویدادهایی نیستم، به ویژه از آنجایی که من از سوء ظن های غیر منطقی توهین شدم و آن را بخشی از آن پیشنهاد دادم. "

- با همسر دوم، بوریس مجارستانی، به دلیل حسادت خود را از بین برد؟

تاتیانا: "نه شاید این احساس به او، مانند هر مرد، آشنا است، اما او نگاه نکرد. برعکس، تمایل به طلاق به من به خاطر سوء تفاهم، که با بی تفاوتی محدود بود، ظاهر شد. و این همه شروع به روشن و خوب کرد. اگر چه برای من دشوار است بگویم که آیا آن را دوست داشت یا فقط یک شور و شوق دیوانه بود. شما می دانید که چگونه جریان را از بین ببرید، Goosebumps در تمام بدن از یک لمس و نگاه کنید. وقتی که من در سال پنجم تحصیل کردم، ازدواج کردیم. اما تا آن زمان او اغلب شلیک شد و به یک هنرمند مشهور تبدیل شد. بنابراین، پیشنهادات جدید از همه طرف ها. خیلی کار کرد مثل نه من خسته شدم، بازگشت به خانه، من نیاز به حمایت اخلاقی، در Outsistand، اما مورد نظر را پیدا نکردم. به خصوص از آنجایی که من مجبور شدم چندین سقط جنین را برای ادامه کار من ادامه دهم. و شما می فهمید که چگونه پس از چنین گام، حتی آگاه، زن در حال تجربه در حال تجربه است. و بعد از همه، هرگز بوریس من را متوقف کرد، نمی گفت که من می خواهم کودک را حفظ کنم. و در برخی موارد متوجه شدم که من دیگر نمی خواهم، و مهمتر از همه - من نمی توانم با این مرد زندگی کنم. از طلاق پرسید، و او به ویژه مخالف تصمیم من نیست. "

- شوهر اول و دوم شما - فارغ التحصیلان Vgika، که در آن شما ملاقات کردید. اما سومین همسر شما شادی خانوادگی را به دست آورد، ولادیمیر کوزنتوف، ورزشکار است. چگونه راه خود را از دست داد؟

تاتیانا: "اولین جلسه ما خنده دار بود. این در کیف اتفاق افتاد، جایی که من در سفر تجاری بودم. بازگشت به هتل در شب، و من به شما اطلاع می دهد که شما باید به شماره دیگری حرکت کنید، به عنوان طبقه ای که در آن زندگی می کنم، ورزشکاران را پر می کنند. من، خسته شدم، عصبانی شدم، چیزهایی را در چمدان پرتاب کردم و با دشواری با راهرو خود دچار مشکل شدم. برای دیدار با من یک مرد جوان و به عنوان یک نجیب زاده واقعی، دیدن یک خانم با چمدان مخلوط، کمک می کند. من متوجه شدم که در مقابل من یکی از کسانی است که به خاطر اینکه من مجبور شدم حرکت کنم، مجرمانه رد شدم، حتی چیزی تیز پاسخ داد. شگفت آور، اما ولدیا حتی در آن لحظه من را به رسمیت نمی شناسد، هرچند، به عنوان دوستانش، تاتیانا Konyukhova توسط بازیگر محبوب خود گفته شد. و چند ماه بعد، در سوچی، من با نمایشنامه نویس نیکولای اردمن راه می رفتم و شوهرش را تانیا پیرسکی دیدم (ما دوست با تاتا، کار بر روی تصویر "سرنوشت های مختلف"). با او یک مرد بود که در آن من به راحتی غریبه کیف را به رسمیت شناختم. و آنچه من شگفت زده هستم، بنابراین زیبایی اوست. چقدر من از تاریخ هتل ناراحت شدم که بلافاصله این را متوجه نشدم! همراهی من در توالت به پایان رسید، و Kostya Pyletsky، با استفاده از این واقعیت که من به تنهایی ترک کردم، من دوست من را به من خلاصه کردم: "ملاقات، این ولادیمیر Kuznetsov، استاد ورزش در پرتاب یک اسپیر است." ما را به یکدیگر معرفی کرد و بلافاصله ناپدید شد. ولدیا، بدون از دست دادن زمان، من را به رستوران دعوت کرد. بازگشافی اردمن با ظهور حریف بسیار ناراضی بود، حتی از لحاظ اخلاقی شروع به اخلاق کرد: "این به خانم های خارجی ختم می شود." آنچه Kuznetsov پاسخ داد: "این به اسپانیا اعتقاد دارد: اگر زن یکی را در جامعه برگرداند - به این معنی است که آزاد است." (خنده حضار) این یک مرد زندگی من است. ما ازدواج کردیم، و به زودی، زمانی که من شروع به شلیک در فیلم "Career Dima Gorina" کردم، متوجه شدم که او باردار بود. اما این بار من شادی زایمان را از دست ندادم. و این کودک به همان اندازه مورد نظر بود و من و شوهرم. "

- هر کسی که این فیلم را دیده است، اکنون شگفت زده خواهد شد. قاب قابل مشاهده نیست که شما در موقعیت جالب قرار دارید. یا فقط چند ماه کار کردید؟

تاتیانا: "من تقریبا به زایمان ستاره دار شدم. اما در خدمه فیلم که من منتظر کودک هستم، آنها را می دانستند. در خارج، تقریبا غیر قابل تشخیص بود. حتی بازیگران، شرکای من در سایت، در مورد آن نمی دانستند. "

- از جمله ولادیمیر Vysotsky. آنها می گویند که او سعی کرد در آن زمان برای شما مراقبت کند ...

تاتیانا: "این درست است. سپس یک هنرمند شناخته شده داشتم و تنها پس از موسسه یک بازیگر مبتدی است. ما در Uzhgorod ملاقات کردیم، روی نوار "Career Dima Gorina". در ابتدا او او را خیلی دوست نداشت. شرکت او در اطراف او آمد، که در شب او پشت سر یک شیشه نشسته بود، آنها چیزی را تحت گیتار آواز خواند. به یاد داشته باشید، من در اتاق پانسمان نشسته ام، ناراحت: از صحنه من نمی رود، آن را به عنوان آن کار نمی کند. و سپس همکار جوان، که ما در آن زمان به سختی آشنا بود، می پرسد: "تانیا، و چه چیزی هرگز به جلسات نشسته اید؟" و من به شدت به شدت جواب دادم: "من آهنگ های تیمی را دوست ندارم." من هنوز نمی توانم این کلمات را ببخشند تا این کلمات را ببخشند. حتی پس از همه من نمی شنوم آنچه آنها را انجام می دهند. اما، ظاهرا، انجمن این است: گیتار Kohl به معنی Blatnyak یا حیاط چیزی است. Volodya از این کلمات فشرده شده است به عنوان اگر او زده شد. و روز بعد ما یک قسمت مشترک داریم که در آن قهرمان او به من چسبیده است. Vysotsky گفت: "Tatiana Konyukhov به فشار؟ در هیچ مورد! من نمی خواهم! "و او در معنای حقیقی کلمه، مجبور شد این کار را در فریم انجام دهد. همانطور که معلوم شد، او می ترسید که بتوانم آغوش های گرم خود را که من ناخوشایند بودم، مانند انتقام کمی از بخشش درک کنم، زیرا من بلافاصله به کار او پاسخ دادم. (خنده حضار) به طور کلی، Volodya در مورد فیلمبرداری. به نحوی صحنه را برداشت، جایی که قهرمان الکساندر دمیاننکو باید او را در چهره اش ضربه بزند. و ساشا برای چندین سال در بوکس مشغول به کار است ... نه دو برابر شده است. و مهم نیست که چقدر سخت Demyanenko نرم افزاری ضربات، همه همان Vysotsky محل "تزئین شده" را ترک کرد. درست بود، من مجبور شدم از آن رنج ببرم. من مجبور شدم جلوی دوربین در برف پرش کنم. من فکر می کنم: چه مزخرف، قد کوتاه است! من یک پرش دارم و یخ وجود داشت. خیلی زیاد از این رو، پس من زایمان شدید داشتم. "

- در بیمارستان زایمان مستقیما از سایت رفت؟

تاتیانا: "نه وقتی اصطلاح آمد، من در خانه بودم، در مسکو. اما من تصمیم گرفتم که من می خواهم تنها در کنار مادرم، یعنی، در ریگا تولد را به دنیا آوردم. در آن سالها، بلیط را برای قطار یا هواپیما، یک کار دشوار بود، و در آستانه خروج و نه در همه غیر قابل تصور. بنابراین، من پشت چرخ ماشین نشستم و به کشورهای بالتیک رفتم. فقط در زمان وارد شد اگر تاخیر در راه اتفاق افتاد، در جاده ها به دنیا می آید. هنگامی که متوجه شدم که چگونه به آنها رسیدم، او به سخنرانی گم شد. (خنده حضار) و نوزدهم ماه جولای، روز تولد ولادیمیر Mayakovsky، پسر سرگئی من در جهان ظاهر شد. حالا او پنجاه و دو ساله است. او به من یک نوه شگفت انگیز Olenka داد، او اکنون بیست و دو سال است. "

- با تولد یک پسر، شما شروع به بازی کمتر در فیلم ...

تاتیانا: "بله این به دلیل تمایل بیشتر برای اختصاص دادن خانواده - همسر و پسر او است. با این حال، تیراندازی اغلب در سفرها، دور از خانه منتقل شد. به عنوان یک قاعده، آنها بسیار طولانی بودند. سپس کار بر روی فیلم زمان بیشتری را اشغال کرد. محل سینما در زندگی من تئاتر را گرفت که اجازه داد مادر و همسرش باقی بماند. من هرگز از نقش های غیرقانونی پشیمان نیستم. "

- اما در میان آنها تصاویر واقعا ستاره بود. در فیلم "شب کارناوال"، "جرثقیل پرواز" ...

تاتیانا: "از این پیشنهادات من خیلی زودتر و به دلایل دیگری رد شدم. من در حال آماده شدن برای بازی داشا در فیلم Grigory Roshal "پیاده روی در گله ها" بود. در مورد چنین کاری هر بازیگر تنها می تواند رویای! دانستن اینکه من در این نوار مشغول هستم، به رغم متقاعد کردن آنها از مدیران دیگر اجتناب کردم. در نتیجه، تاتیانا Samoilov به "جرثقیل" در "شب کارناوال" دعوت شد، من خودم الدار ریازانوف را توصیه کردم تا لوج گورچنکو را امتحان کنم. من هرگز نقش دلخواه خود را دریافت نکردم همسر Roshal به او پیوست و به دوستش گفت که او هر کاری را که ممکن است و غیر ممکن انجام دهد، به او کمک کرد، اما او در نوار در الکسی تولستوی، یک دسته در نوار نیست. چنین خانمهایی وجود دارد - حتی اگر در داخل، آنها به آنچه که از نصف آنها نیاز دارند به دست خواهند آورد. آنها می گویند او شوهرش را دید و چند ماه تا چند ماه کار می کرد تا زمانی که تسلیم شد و یک بازیگر دیگر را به تصویر نگرفت. و من در مورد این آخرین زمانی که تیراندازی آغاز شده است، یاد گرفتم. این داستان به شدت زخمی شد. و نه تنها به دلیل امید فریب، بلکه همچنین به این دلیل که من فتنه را دوست ندارم، به نظر می رسد که من چیزی کوچک، کم زمین، غیر قابل قبول است. منزجر کننده تبدیل می شود. "

- شوهر شما ولادیمیر برای شما حمایت شده است. چقدر با هم زندگی کردید؟

تاتیانا: "بیست و هفت سال. تا زمانی که مرگ ما را از هم جدا کرد ... او تنها پنجاه و چهار سال بود. این سن برای یک مرد چیست؟! یکی دیگر از جوانان ... در آوریل 1986، اولین علائم بیماری ظاهر شد، همه با این واقعیت آغاز شد که او آگاهی را از دست داد. زنگ های دیگر زنگ ها شروع به ظاهر شدن کردند. به عنوان یک نتیجه از بررسی حکم: انکولوژی. پزشکان بلافاصله به من گفتند: "امید بی فایده است. علم ناتوان است او به زودی میمیرد. " اما من نمی توانستم آن را باور کنم. سعی کرد مبارزه کند Volodya به دکتر، که در ولادیمیر Ivashov، هنرمند فوق العاده و همسر Svetlana Svetlynnaya کار می کرد، نشان داد. و اگر او به او کمک کرد - او برای بیست سال دیگر زندگی کرد، پس من برای Volodynka من آسان تر بودم. او در ماه اوت مرد. از آن لحظه، زندگی من به دو بخش تقسیم شد - قبل و بعد از مرگ او. برای مدت طولانی، من نمی توانستم به خودم بپیوندم، به طور مداوم گریه کردم، این وضعیت افسرده بود، به نظر می رسید که من هرگز نمی توانم بر روی پایم بمانم. و این به رغم این واقعیت است که یک پسر داشت که از من حمایت کرد و من را به من کمک کرد تا به این غم و اندوه بر این غم و اندوه کمک کند. "

- چگونه موفق به غلبه بر این وضعیت شد؟

تاتیانا: "مجبور به به یاد داشته باشید آخرین ماه های زندگی ولدیا، من به طور ناگهانی فکر کردم که چقدر پول برای درمان نامیده می شود. آنها باید داده شوند. من بدهی های غیرقابل برگشت را دوست ندارم، مثل یک سنگ بر روی گردن است. بنابراین من مجبور شدم چرخش، فروش چیزی، بازگشت به کار، شلیک و صحبت با کنسرت ها و جلسات خلاق. بنابراین به تدریج یاد گرفتم دوباره زندگی کنم. "

"شما در مورد فیلم ها بسیار کار می کنید، در صحنه، همچنین آموزش می دهید." چطور تمام وقت دارید؟

تاتیانا: "من به شب می روم و در نیمه شب به رختخواب می روم. (می خندد.) تبدیل شدن، بازگشت روزانه از خانه من صبح زود میروم، و من زودتر از ده سال بعد برگشتم. من نمی توانم بگویم که این کار آسان است. با این حال، من هشتاد و دو ساله دارم اما این یک جنبش ثابت است و زندگی وجود دارد. "

- اگر چنین فرصتی وجود داشته باشد، چه چیزی در گذشته تغییر می کند؟

تاتیانا: "هیچ چیز. همه چیزهایی که برای من اتفاق افتاد، ارزشمند است، حتی این حوادثی که در نگاه اول می خواهند از آن اجتناب کنند. تمام این شادی ها، غم و اندوه، پیروزی، شکست، موفقیت، اشتباهات، بیوگرافی من، داستان من را تشکیل می دهند. آنها مرا جایی می زنند امیدوارم که در یک سال من به شما بگویم. "

ادامه مطلب