Lyubov Kazarnovskaya: "شوهر و پسر من تمام بی خانمانی از سانفرانسیسکو را می دانستند"

Anonim

امسال Lyubov Kazarnovskaya جشن 60 سالگرد را جشن می گیرد. از اینها، در حال حاضر در حال حاضر 27 سال در ازدواج قانونی با رابرت Ratsik تولید کننده اتریشی است.

"من به یاد می آورم زمانی که من به وین به رابرت نقل مکان کردم، شروع به باز کردن همه چیز، قرار دادن وسایل بدون عارضه خود را در گنجه،

با آن، من کیسه را از چمدان دریافت می کنم، و در کیسه - جوراب شلواری، دو نفره یا با یک فلش کوچک ... من نگاه کردم، من نگاه کردم و به آرامی در گنجه قرار دادم.

- اما چرا؟

- برای پوشیدن شلوار

- چرا تحت شلوار لباس تنگ پاره پاره؟

- خوب، شما می دانید، ما خیلی پذیرفته ایم، نه به دور انداختن، ما آنها را تحت شلوار، و به طور کلی، لباس های خوب، کسری بود.

تعجب بر روی صورت رابرت بود که من در همان لحظه شرمنده بودم. من این کیسه را در سطل زباله کاهش دادم ...

آمدن به فروشگاه، من عذاب به خرید محصولات بیشتر، همانطور که ما پذیرفته شدیم، در مورد ذخایر: من دو پنیر نیمه کیلو برای ما، کلوچه کلوچه خریدم. رابرت شگفت زده شد - چرا؟ لازم است دو سوسیس را مصرف کنید، خوب، چهار. فردا در این فروشگاه در خانه یکسان خواهد بود، چرا یخچال را نمره؟ و همه چیز تازه خواهد بود. پنیر مناسب برای خرید 150-200 گرم، سیب - چند قطعه ...

در اتحاد جماهیر شوروی، پس از آن کمبود کامل محصولات، مجموعه ای وجود داشت - نه. و بنابراین من به یک محیط کاملا متفاوت رسیدم. روبرتا گاهی اوقات با من آسان نبود، اما یکی از ویژگی های مهم در شخصیت او وجود دارد - او یک فرد بسیار باز است، از یک طرف، و از سوی دیگر، اگر او می بیند که من شروع به عصبانیت می کنم، او فقط کنار گذاشته می شود . و بعد از پنج دقیقه، او می گوید: "خب، چطور همه چیز طبیعی است، همه چیز خوب است؟"

این در یک مرد بسیار مهم است - توانایی این نیست که به یک زن شروع شود. البته، بسیاری از خانمها در کوتاه تنگی زندگی می کنند، در برخی از توهمات بی پایان، متهم، کوتاه مدت زندگی می کنند و گاهی اوقات آن را ادامه می دهند.

Lyubov Kazarnovskaya:

من در شوهرم تحصیل کردم و در نهایت آموختم شما شروع به شروع یا چیزی ناخوشایند به یاد داشته باشید - توقف

بلافاصله، فقط این موضوع را ترک کنید، رانندگی کرد!

هنگامی که رابرت به من یک مثل بسیار خوب گفت. دو راهبان جریان را منتقل می کنند، راهبان سیاه و سفید که زنان با زنان ارتباط برقرار نمی کنند. و ناگهان، از جایی، پیرمرد ظاهر شد و می گوید:

"من را از طریق جریان انتقال می دهم، من خودم نخواهم رفت." یک

راهبان می گوید: "خب، بیایید پست کنیم!" نقل مکان کرد

راهبان را بیشتر منتقل کرد دومین تحمل، تحمل کرد، پس از آن نمی توانست ایستاد و می گوید: "چگونه می توانستید؟ ما حق نداریم به زنان توجه داشته باشیم! " و اولین پاسخ: "گوش دادن، یک ساعت گذشت، همانطور که من آن را از طریق جریان نقل مکان کردم، و شما هنوز آن را حمل." چرا ادامه دادن به جوش جایی که لازم نیست، بهتر است که در جای خوبی قرار گیرید و از این انرژی دیگ بخار برای اهداف صلح آمیز استفاده کنید. من خیلی از رابرت خیلی آموختم.

او باهوش است. ظاهرا، چنین خاطره ای از نسل ها وجود دارد ... محدودیت، اشرافیت - در خانواده اش. در این راستا، او پسر پدرش است، مادر رابرت اتریش، چنین واقعی، زمین، از کوه اتریش، همه چیز باید "Ordnung" باشد - به ترتیب کامل، اما پدر با برخی از نرمی و در عین حال بود توانایی نشان دادن شخصیت در همان زمان که در آن واقعا نیاز دارد، بدون تغییر سبک ها. رابرت یکسان است هنگامی که ما در جایی زندگی کردیم، متوجه شدم که من نیازی به امتحان ندارم

برای مدیریت آن، و در ابتدا سعی کردم، بدون ترک جذابیت خود، برای ایجاد چیزی شبیه به یک ماتریوی، به عنوان، با توجه به کلیشه های موجود، بر روی یک خانواده قوی قوی قرار داده شده است. حتی به یاد داشته باشید خنده دار! پذیرفته شده است فرض بر این است که یک مرد در ازدواج باید نیاز به بالا بردن، آموزش چگونه او باید با یک زن زندگی می کنند: بنابراین، و غیره. خوشبختانه، من خیلی زود متوجه شدم که من مجبور نیستم او را تدریس کنم اگر من خودم بودم، و نه یک موجودی خواستار تلاش برای تحریک شوهرم، به او، او به من بسیار شجاع تر به من پاسخ داد.

(...) هنگامی که پسر ما متولد شد، آندری، من یاد گرفتم که چگونه بی نهایت متعهد و مراقب انسان من شوهرم. نه یک کلمه، - من هرگز چیزی شبیه "چرا که من باید در شب به بالا بروم، چرا من باید آن را انجام دهم، چرا من باید آن را، چرا من باید خواب، من نیاز به کار،"، زمانی که کودک بیدار شد، آنرو را گرفت ، او را به ارمغان آورد، من او را تغذیه کردم، و رابرت او را پشت سر گذاشت. او خود را خوابید یا نه، یک خدا می داند. سایه های آبی را زیر چشم می بینم:

- آیا شما موفق به خواب هستید؟

- تفاوت، مهمتر از همه شما خوابید.

سپس تغییر منطقه زمانی، اولین پس از تولد قرارداد در سانفرانسیسکو. "رحمت" 163 موتزارت. من در نقش Vytellia هستم - یک نقش جدید برای من. تمرین فعالانه با توجه به تفاوت در زمان، پسر در حال حاضر "گل گول گل" در سه یا چهار ساعت بوده است. رابرت او را برد و تا نه صبح به راه رفتن رفت، "تا این بار من بیدار شدم، تمرین من در ده سالگی آغاز شد. او دوست دارد به یاد داشته باشید این بار، خنده: "ما از Andryusha همه بی خانمانی از سانفرانسیسکو شناخته شده است، و آنها ما هستند. چی؟ سپتامبر، گرما، آب و هوای لوکس برای پیاده روی. "

یک کافه واحد وجود داشت که در اطراف ساعت کار می کرد. و بمب هایی که توسط این استقرار به دست آورده اند، او استقبال کرد: "و شما نیز در حال راه رفتن هستید!" رابرت کاپوچینو را گرفت، کودک خوابید، و زمانی که او بیدار شد، او را به من آورد، من تغذیه کردم، و آنها دوباره راه می رفتند. در تمرینات من وجود داشت: با صداهای سحر و جادو موتزارت، بچه، لبخند زد، خوابید. هرگز در زندگی من از او نمی شنوم: "چرا؟ چرا باید این کار را انجام دهم؟ من یک مرد هستم، من هیچ کاری انجام نخواهم داد، "در حالی که همه چیز شسته شد، همه چیز شکسته شد ... با تشکر از رابرت، من می دانم: یک مرد و مسئولیت مفاهیم جدایی ناپذیر است."

ادامه مطلب